واضح آرشیو وب فارسی:هدانا: مرد 23 ساله ده روز بود که برای دومین بار طعم پدر شدن را چشیده بود. همسر و فرزندانش را به خانه پدرزنش برده بود و قرار بود به دنبال آنها برود اما بی احتیاطی راننده ای او را به کام مرگ کشید؛ مرگی که به چهار بیمار دیگر زندگی بخشید.شامگاه بیست و سوم بهمن امسال مرد 23 ساله ای به نام جعفر رضازاده که ساکن شهرستان ماهنشان استان زنجان بود، با موتورسیکلتش خانه را ترک کرد. او نمی دانست که بی احتیاطی یک راننده حادثه ای تلخ را برایش رقم خواهد زد. در میانه راه با خودرویی روبه رو شد که خلاف جهت خیابان حرکت می کرد. سعی کرد خود را از مسیر او خارج کند اما راننده پژو مجالی به جعفر نداد و با او تصادف کرد. راننده پژو به جای کمک به مرد موتورسوار، پایش را روی پدال گاز فشار داد و از محل گریخت. تعدادی از عابران که شاهد این تصادف بودند، به کمک مرد موتورسوار شتافته و با پلیس و اورژانس تماس گرفتند. دقایقی بعد با حضور ماموران انتظامی و امدادگران اورژانس، مرد مصدوم به بیمارستان آیت الله موسوی زنجان منتقل شد اما تلاش پزشکان موثر واقع نشد و جعفر به کما رفت. شادی 4 خانواده پزشکان ماجرای مرگ مغزی جعفر را به والدین وی و همسرش اطلاع دادند و گفتند دیگر امیدی به بازگشت وی به زندگی نیست و بهتر است اعضای بدن او را اهدا کنند. با اعلام رضایت خانواده جعفر، پیکر او پس از آخرین وداع با خانواده اش روز بیست و ششم بهمن به بیمارستان سینای تهران منتقل و دو کلیه، کبد و دریچه قلب او به چهار بیمار پیوند زده شد و او شادی را در آستانه سال نو به چهار خانواده هدیه کرد. روز بعد جسد وی تحویل خانواده اش شد و با انتقال به شهرستان ماهنشان در گورستان این شهر دفن شد. هرچند جعفرنقاب در خاک سرد کشید اما نام او با اهدای اعضای بدنش همیشه جاودانه شد. دستگیری راننده فراری همزمان با تشکیل پرونده قضایی در باره این تصادف، راننده فراری نیز تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و روز دوشنبه دستگیر شد. وی پس از انتقال به پلیس آگاهی مدعی شد چون گواهینامه رانندگی نداشته و سرعتش بالا بوده، پس از تصادف با مرد موتورسوار از محل فرار کرده و گمان نمی کرده تصادف منجر به مرگ پدر خانواده ای شود. عهدی که شوهر به آن وفا کرد سوسن افشار، همسر جعفر به جام جم می گوید: من و همسرم جعفر شش سال پیش زندگی مشترکمان را شروع کردیم. ثمره زندگی مان یک دختر 3 ساله به نام مریم و دختر ده روزه ای به نام معصومه است. چند روز بعد از زایمانم همراه بچه ها به خانه پدری ام در شهرستان بیجار رفتیم. قرار بود بعد از چند روز شوهرم سراغمان بیاید اما از او خبری نشد. نگران جعفر شده بودم با گوشی تلفن همراهش تماس گرفتم که خانواده اش گفتند او تصادف کرده و پاهایش شکسته و در بیمارستان بستری است. دلشوره عجیبی داشتم. از والدینم خواستم هر طور شده مرا به بیمارستان و نزد شوهرم ببرند که قبول کردند و به بیمارستان رفتیم.وی اضافه کرد: شوهرم آرام روی تخت خوابیده بود و با کمک دستگاه هایی که به او وصل بود، نفس می کشید. پزشکان و پرستاران درباره وضع شوهرم اطلاعات درستی نمی دادند و فقط می گفتند به خدا توکل کنید. با نگرانی به اتاق و تخت شوهرم چشم دوخته بودم. احساسی به من می گفت این آخرین دیدارمان است. چند روز که گذشت، پزشکان گفتند دیگر امیدی نیست و جعفر مرگ مغزی شده و بهتر است رضایت دهیم اعضای بدن او اهدا شود. پدرشوهرم راضی بود و نظر همسرش و مرا هم جویا شد که ما نیز رضایت دادیم تا اعضای بدن شوهرم به چهار بیمار پیوند زده شود. من و شوهرم با هم عهد بسته بودیم اگر یکی از ما دچار مرگ مغزی شد، نفر دیگر رضایت دهد تا اعضای بدن او به بیماران اهدا شود. هرچند شوهرم کنار من و دو دختر کوچکمان نیست و ما را برای همیشه ترک کرداما خوشحال هستیم که مرگ او جان چهار نفر را نجات داد.
پنجشنبه ، ۲۹بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هدانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]