واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: چند خاطره خواندنی از مرحوم آیتالله طالقانی
سیدمهدی طالقانی خاطراتی از پدرش - مرحوم آیتالله طالقانی - در روزهای اول انقلاب را نقل کرد؛ از جمله درباره مهمانان متفاوتی که گاه به منزل آن مرحوم رفت و آمد میکردند.
به گزارش نامه نیوز، بخشهایی از گفتوگو با فرزند مرحوم طالقانی را که چند روز قبل انجام شده بود، در رسانهها بازخوانی شده است که در زیر میخوانید:
- ما هشت فرزند بودیم که هر کدام یک کاری داشتیم، بنده شخصاً قبل از انقلاب مسئول شدم که مجروحین درگیریها را سامان بدهم و به خاطر همین قضیه با تعدادی رؤسای بیمارستانها تماس گرفتم و بعضیها که میدانستیم با ساواک خیلی ارتباط برادرانه دارند رفتیم به آنها گفتیم که ما با شما کاری نخواهیم داشت ولی شما با ما همکاری کنید که مجروحین ما را بپذیرید.
- یکی دو تا بیمارستان بودند که مدیر آن یک آقای یهودی بود که بیمارستانهایش را در اختیار ما گذاشت، یک تیم هم در منزل مرحوم طالقانی برای سامان دادن به جریانات انقلاب درست شده بود؛ بعضی اوقات هم اسم بچههای آقای مفتح را میشنیدم ولی خیلی راجع به اینکه چکار کردند اطلاع ندارم.
- من و برادرهایم قبل از انقلاب کارهای خوبی داشتیم، مثلاً یک برادرم کارمند بود، یکی مهندس بود و من خودم تنها شخصی بودم که در خانواده مرحوم طالقانی که کارهای بازرگانی میکردم و وضع مالی خوبی داشتم و خیلی هم نیاز نداشتم که آقازاده باشم ولی در بحبوحه انقلاب که افتادیم، شخص من یککمی وضع مالیام به هم خورد ولی پدرم به من یک توصیه کرد که بچهها به اتکاء من نروید یک جایی خودتان را معرفی کنید و بگویید من پسر فلانی هستم. پدر میگفتند اصلاً شما بیجا میکنید که وارد کارهای دولتی بشوید! چون هرجا بروید مارک خانواده طالقانی روی پیشانیتان است و فکر میکنند که چون پسر طالقانی هستید باید به شما باجی داده شود به همین دلیل پدر ما را از این کار منع میکرد.
- امروز میگویم ایکاش ایشان این کار را نمیکرد! چون الآن حداقل اوضاع ما در حد متعادل و طبیعی بود و نمیرفتیم زیر صفر، بنده قبل از انقلاب بهترین ماشین را داشتم و خیلی جاهای خوب زندگی میکردم ولی الآن بعد از انقلاب بنده هنوز مستأجر هستم با اینکه پدر و مادر فوت کرده و دو تا خانه داشتند که به وراث رسیده ولی هنوز که هنوز است ما چیزی از خودمان نداریم و بچههای دیگر هم همچنین.
- روزهای قبل از انقلاب گروههای مختلفی میآمدند و آقا در خانه برایشان سخنرانی میکرد اتفاقاً شریفینیا و محسن رفیقدوست هم آمدند. در همین گروهها که میآمدند و میرفتند آقای پروین و آقای نصیری وزنهبردار بودند که آقای علی پروین بلند شد و صحبت کرد که آقا من قهرمان فوتبال هستم در این مملکت و ایشان هم آقای محمد نصیری قهرمان وزنهبرداری کشور هستند آقا هم گفت بگو بلند شود بایستد من ببینمش گفت آقا ایستاده! چون نصیری بنده خدا قدش کوتاه بود و آقا هم بوسیدش و از او تشکر کرد.
- مثلاً آقای شهیار قنبری یکبار با آقای شماعیزاده آمده بود که آقا این سرودها را بدهید ما بخوانیم و آقای قنبری هم شعر میگوید و آهنگساز هم داریم. اللهالله را آقای رویگری خوانده بود و یکی دیگر از دوستان هم آمده بودند و در یک خانهای این را اجرا کردند و ما واقعاً بودجهای نداشتیم که به اینها بدهیم برای خواندن. آن آقایان شاید فکر میکردند که ما آن موقع یک پولی گذاشتیم برای این سرودهای انقلابی در صورتی که اینطور نبود! خلاصه ما روزانه در منزل آقا انواع و اقسام مشتریان را داشتیم.
منبع: نسیم آنلاین
۲۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]