محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827291941
مهدی طالقانی: پدر همه را به خانهاش راه داد جز آمریکاییها و بهائیها/ هاشمی به حرف طالقانی درباره زمین وقفی گوش نکرد/ خاطراتی از دیدار علی پروین و شماعیزاده با آیتالله طالقانی
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مهدی طالقانی:
پدر همه را به خانهاش راه داد جز آمریکاییها و بهائیها/ هاشمی به حرف طالقانی درباره زمین وقفی گوش نکرد/ خاطراتی از دیدار علی پروین و شماعیزاده با آیتالله طالقانی
پسر آیتالله طالقانی تصریح کرد: طالقانی در خانهاش به روی همه دستهجات و گروههای سیاسی باز بود نه فقط مجاهدین خلق بلکه کمونیستها، چپها و بچه مسلمانها میآمدند همه میآمدند و حرفهایشان را میزدند.
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، نسیم آنلاین نوشت: آیت الله سیدمحمود علایی طالقانی از جمله موثرترین افراد در تاریخ نهضت اسلامی ایران است. فردی که محل رجوع و طرف مشورت بسیاری از فعالین سیاسی آن روزها بود و نقش او در پیروزی انقلاب اسلامی قابل کتمان نیست. فرزندان او هر یک راهی را برگزیدند و البته هر کدام برداشتی از پدرشان دارند. یکی از این فرزندان که حشر و نشر و موانست زیادی با پدر طالقانی داشته، "سیدمهدی علائی طالقانی" است که این روزها پا به سن گذاشته اما با روحیه ای جوانانه مصاحبه می کند. در آستانه دهه فجر میزبان مهدی طالقانی شدیم تا از پدرش بپرسیم و او برایمان از آیت اللهی بگوید که یکی از استوانه های جمهوری اسلامی بود.
* امروز شاهد بازتولید نوعی خانواده و خاندان سالاری درباره برخی چهره ها و مسئولان انقلاب هستیم که به نظر می رسد با اهداف اولیه انقلاب هم کاملاً در تضاد است. گویی خود این خانوادهها خودشان به نهاد و مرکز تبدیل شده اند. ارزیابی شما از این خاندان سالاری هایی که پدید آمده چیست؟ این موضوع را باید از این منظر ببینیم که چه کسی خانواده چه کسی است؛ این را باید بررسی کنیم؛ اوائل انقلاب یا قبل از آن تنها خانوادهای که خیلی در زمینه انقلاب فعالیت داشت، خانواده مرحوم طالقانی بود. ما 8 فرزند بودیم که هر کدام یک کاری داشتیم، بنده شخصاً قبل از انقلاب مسئول شدم که مجروحین درگیریها را سامان بدهم و به خاطر همین قضیه با تعدادی رؤسای بیمارستانها تماس گرفتم و بعضیها که میدانستیم با ساواک خیلی ارتباط برادرانه دارند رفتیم به آنها گفتیم که ما با شما کاری نخواهیم داشت ولی شما با ما همکاری کنید که مجروحین ما را بپذیرید. یکی دو تا بیمارستان بودند که مدیر آن یک آقای یهودی بود که بیمارستانهایش را در اختیار ما گذاشت، یک تیم هم در منزل مرحوم طالقانی برای سامان دادن به جریانات انقلاب درست شده بود؛ بعضی اوقات هم اسم بچههای آقای مفتح را میشنیدم ولی خیلی راجع به اینکه چکار کردند اطلاع ندارم. اول انقلاب زمان آقازادهای نمیشناختم! بعدها دیدیم که اسم آقازاده در آمد آن زمان آقازادهای نمیشناختم ولی بعدها دیدیم که اسم آقازاده در آمد؛ اصلاً بحث آقازادهها یک موقعی در این مملکت طنز شد و هنوز هم این طنز است. من و برادرانم قبل از انقلاب کارهای بهتری داشتیم! من شخص خودم را میگویم یا برادرهایم؛ ما قبل از انقلاب کارهای خوبی داشتیم مثلاً یک برادرم کارمند بود یکی مهندس بود و من خودم تنها شخصی بودم که در خانواده مرحوم طالقانی که کارهای بازرگانی میکردم و وضع مالی خوبی داشتم و خیلی هم نیاز نداشتم که آقازاده باشم ولی در بحبوحه انقلاب که افتادیم شخص من یک کمی وضع مالیام به هم خورد ولی پدرم به من یک توصیه کرد که بچهها به اتکاء من نروید یک جایی خودتان را معرفی کنید و بگویید من پسر فلانی هستم.
پدرم میگفت بیجا میکنید که وارد کارهای دولتی بشوید یا می گفتند اصلاً شما بیجا میکنید که وارد کارهای دولتی بشوید! چون هر جا که بروید مارک خانواده طالقانی روی پیشانیتان است و فکر میکنند که چون پسر طالقانی هستید باید به شما باجی داده شود به همین دلیل پدر ما را از این کار منع می کرد. امروز می گویم ای کاش ایشان این کار را نمی کرد! * چرا؟ چون الآن حداقل اوضاع ما در حد متعادل و طبیعی بود و نمیرفتیم زیر صفر، بنده قبل از انقلاب بهترین ماشین را داشتم و خیلی جاهای خوب زندگی میکردم ولی الآن بعد از انقلاب بنده هنوز مستأجر هستم با اینکه پدر و مادر فوت کرده و دو تا خانه داشتند که به وراث رسیده ولی هنوز که هنوز است ما چیزی از خودمان نداریم و بچههای دیگر هم همچنین.
* به نظر شما هر آقازادهای باید میراثدار پدرش باشد؟ خیر، چرا باید باشد؟ اولاً که پدرها ممکن است که خیلی انسانهای فاضلی باشند یا اینکه در طول زندگیشان ممکن است اشتباهات زیادی را مرتکب شوند آیا یک آقا زاده باید بدون قید و شرط پدر را قبول کند و بگوید من میراثدار او هستم؟ اینجا یک سوال پیش می آید آیا این فرد فقط میراث دار خیر و نیکی های پدرش است یا آن کارهای اشتباهی که کرده از ایشان جدا میشود؟ خیر. اصلاً چه ربطی دارد؟ بنده پدرم بسیار انسان فاضلی بوده چه ربطی به من دارد؟ ما خیلی جاها از فامیلی طالقانی استفاده نمیکنیم خصوصا اینکه فامیلی ما دوبخشی است "علائی طالقانی"، ما از علائی بیشتر استفاده می کنیم مگر اینکه واقعاً بخواهیم کار یک بنده خدایی را یک جا راه بیاندازیم نه کار خودمان را. * پس به نظر شما پسر هر شخصی بودن به معنی میراثداری نیست؟ ابداً نیست. خودمان اگر به جایی رسیدیم از نظر علمی یا از نظر اقتصادی باید مربوط به خودمان باشد ربطی به پدرمان و جدمان نمیتواند داشته باشد.
مجاهدین اولیه انسان های با خدایی بودند
* برگردیم به تاریخچه انقلاب، و تحولات مربوط به آقای طالقانی با بعضی از گروهها و افراد. چه نسبتی بین مجاهدین و طالقانی وجود دارد؟ در آغاز کار از مجاهدین اولیه شروع میکنیم تا برسیم به مجاهدین دوران اواسط و مجاهدین امروز. مجاهدین اولیه شامل حنیفنژاد، بدیع زادگان و دیگران واقعا انسانهای متدین و با خدایی بودند؛ همه جا صحبت از این بود که حنیف نژاد هر کجا که میرفت قرآنش در جیبش بود توی کوه که میرفت برای دوستانش تفسیر قرآن میکرد و به راهی که میرفتند ایمان داشتند و جانشان را هم در این راه گذاشتند. تا سال 50 این گروه بودند که اتفاقاً یکی از دوستان ما جزو آنها بودند مرحوم شهید ناصر صادق. شهید صادق تحصیلکرده دانشگاه شیراز بود، من و برادرم حسین نیز همانجا درس می خواندیم ایشان هر موقع به شیراز می آمد سراغ از ما هم می گرفت به قدری آدم متدینی بود که ما سعی میکردیم که جلوی ایشان یک کمی دست به عصا باشیم، جلوی پدرمان راحتتر بودیم ولی جلوی ناصر دست به عصا راه میرفتیم. مثلاً در خانه ما موقعی که اذان میگفت ما باید همان لحظه نماز میخواندیم شاید در خانه پدر اول ناهار میخوردیم بعد نماز میخواندیم ولی آنجا مقید بودیم که ناصر وقتی که هست اذان ظهر که میگویند نمازمان را اول بخوانیم. یعنی اینقدر آدم متدین و مقیدی بود. این گروه سال 50 همهشان اعدام شدند.
رجوی اگر جزو مجاهدین اصلی بود حتماً اعدام میشد که دیدیم نشد
* رجوی چطور؟ رجوی را من اصلاً تا آن دوره نمیشناختم البته من خودم سیاسی نبودم ولی می گفتند رجوی زندان است گر چه خیلیها زندان بودند. اگر مسعود رجوی جزء مجاهدین بود حتماً اعدام میشد به همین دلیل نسبت به عضویت او در سازمان اولیه مشکوک هستم. * آیا برای شما سؤال برانگیز نشد که رجوی چرا اعدام نشد؟ آن موقع میگفتند که برادرش ارتباطات زیادی داشت و واسطه شد تا او اعدام نشود. رجوی بعد از بیرون آمدن از زندان خیلی دوست داشت که با همه افراد مطرح رفت و آمد کند، مثلاً با بچههای خود امام خیلی دوست داشت رفاقت کند طبیعتا با بچه های آیت الله طالقانی نیز دوست داشت نزدیک شود منتها من خودم شخصاً خیلی از او خوشم نمیآمد. اینها به خانه حاج خلیل رضایی رفت آمدشان بیشتر بود و به عبارتی پایگاهشان آنجا بود، یک باری به منزل حاج خلیل رفتم، رجوی هم بود، به من گفت که آقا بنشین نان و پنیری با هم بخوریم، در جوابش گفتم که نان و پنیر همه جا هست اگر چلو کباب داری بگو بنشینیم و بخوریم خلاصه از دستشان خیلی فرار میکردم. به این دلیل که آن تشکیلات امداد پزشکی که داشتیم در خیابان مزین الدوله در بیمارستان ایرانشهر مستقر کرده بودیم گاهی میدیدیم در خانه مجاور ما رفت و آمدهای مشکوک می شود من به شهید محسن ارومی که بععداً در حج سال 66شهید شد گفتم محسن هوای اینها را داشته باشید. یک دفعه که آمده بود ماشینش را بیرون بیاورد این افراد ماشینش را نگه داشته و بازرسی کردند. محسن آمد گفت آقا اینها از جاهای مختلف اسلحه جمع کردند ما به آن خانه رفتیم و دیدیم که چیزی حدود 400 قبضه اسلحه درآن خانه پنهان کرده بودند همه را گرفتیم. از آنجا یواش یواش برخوردهایمان با آنها شروع شد که من شخصاً با سازمان مجاهدین خلق موضع پیدا کردم. ماجرای درگیری با گروهک رجوی یکی از درگیریهای من با اینها در مورد یک پایگاه در خیابان بهار بود. خانه یک سرهنگ شاهنشاهی را گرفته و پایگاه کرده بودند. هر روز هم تظاهرات میکردند کمیته هم با اینها درگیر میشد و مشکل پیش میآمد. خود کمیته به ما اطلاع داد که اینها وقتی تظاهرات میکنند شما دخالت کنید چون با شما رودربایستی دارند شاید بتوانید ماجرا را جمع کنید. حامیان رجوی به هر بهانهای شروع به تظاهرات مسلحانه میکردند ما هم بنا بر اعتبار آقای طالقانی بچههای خودمان را میفرستادیم که اینها را جمع کنند ولی با بچههای ما هم درگیر میشدند. **ماجرای حضور رجوی و ابریشمچی در منزل آقای اشراقی به هر حال آنها خیلی از من خوششان نمیآمد. یک بار به اتفاق پدر میرفتیم قم دیدیم که مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی در منزل آقای اشراقی هستند البته من ایرادی به بچههای خودمان یا بچههای امام نمیگیرم امثال رجوی آن موقع هنوز ذاتشان را نشان نداده و وارد فاز مسلحانه نشده بودند فقط ادعای سهم داشتند. میرفتند با امام ملاقات میکردند و ادعا میکردند که آقا فرزندانتان را دارند از بین میبرند! تا این حد ریاکار و دروغگو بودند. **وقتی مرحوم طالقانی رجوی را دروغگو خطاب کرد سازمان مجاهدین یک پایگاهی در خیابان ولی عصر پایین تر از سفارت عراق داشت. یک بار با پدر داشتم از آنجا عبور میکردم دیدیم که با هم اینها مسلحانه تظاهرات می کنند غروب همان روز مسعود رجوی آمد پیش پدرم و گفت آقا دارند بچههای شما را از بین می برند و جای ما را میگیرند! پدرم در جوابش گفت مگر نگفتیم که اسلحهتان را کنار بگذارید؟ گفت ما که اسلحه نداریم آقا گفت من خودم دیدم اسلحه دارید چرا دروغ میگویید؟ آنجا بود که پدرم عصبانی شد و رجوی را از خانه بیرون کرد. یک بار دیگر در ماه رمضان بود و هیئت دولت پدرم را برای افطاری دعوت کرده بودند، رجوی آمده بود آقای شانهچی به او گفت که نرو آقای طالقانی عصبانی است و توی دهنت میزند؛ در جواب آقای شانهچی گفت نه من میروم با آقا صحبت میکنم! آمد پیش پدر و همان حرف ها را دوباره تکرار کرد باز هم آقا با تندی جواب دادند که چرا مزخرف می گویی؟ من خودم شما را مسلح دیدم خودم دیدم. این بار هم رجوی را بیرون کردند. اینها دنبال یک جایگاه و پایگاهی برای خودشان بودند ولی وقتی که دست به اسلحه شدند قاعدتاً باید با آنها موضع گرفته میشد که خوشبختانه همه گرفتند. یکی از کارهای خوبی که جمهوری اسلامی کرد این بود که به اینها گفته بودند که برگردید و خیلیها هم آمدند ولی بعضیها این اتکاء به نفس و ایمان را نداشتند که برگردند اما واقعاً سازمان منافقین فعلی تشکیلاتی نیست که بشود به آن تکیه و از آن دفاع کرد. شاید این حرف من هم اشکال داشته باشد اما می گویم که من مثلاً خیابانی را خیلی سالمتر از ابریشمچی و مسعود رجوی میدانستم آدم صاف و ساده لوحی بود که او را به کشتن دادند و خودشان فرار کردند. بعضیها طالقانی را بر نمیتابند
* ترکشهای اینها چقدر به خانواده طالقانی خورد؟ بعضیها طالقانی را بر نمیتابند؛ ما نشنیدیم که به طالقانی فحش بدهند. البته هر شخصی یک گروه دشمنی هم دارد که میتوانند از هر طیف و گروهی باشند اما من شخصاً جز یک نفر که در یک تلویزیون خارجی یک مزخرفی داشت میگفت هیچ کسی را ندیدم که چیزی در مورد طالقانی بگوید منتهی این دلپسندی طالقانی و اینکه همه دوستش دارند را بعضیها بر نمیتابند و حالا چون حرفی ندارند راجع به طالقانی بزنند این را کردند یک پتک که روی کله ما بکوبند یا منافقین را بچسبانند به طالقانی. در صورتی که وقتی در سوابق همین اشخاص میگردید میبینید خودشان روز آخر و تا آخرین لحظه به مجاهدین پول میدادند یا کمکشان میکردند یا دور و بر خودشان بودند. این سوابقشان را نمی گویند اما راجع به طالقانی که میشود میگویند مجاهدین خلق وابسته به طالقانی بودند.
طالقانی در خانهاش به روی همه دستهجات و گروههای سیاسی باز بود البته طالقانی در خانهاش به روی همه دستهجات و گروههای سیاسی باز بود نه فقط مجاهدین خلق بلکه کمونیستها، چپها و بچه مسلمانها میآمدند همه میآمدند و حرفهایشان را میزدند و با همه گفتگو میکردند و آن راهی که خودش میدانست و میپسندید به آنها میگفت و دیکته میکرد و با آنها سر راهشان بحث میکرد و اگر میتوانست جذبشان بکند میکرد ولی اگر نمیتوانست میگفت خداحافظ شما. ولی بعضیها این را واقعاً بر نمیتابند و حرف دیگری ندارند که بزنند طالقانی برای برخی شده یک عقده! به دلیل اینکه طالقانی از روز اولی که آمد و انقلاب شد حرفش این بود که ما روحانی هستیم اگر عرضه داریم خیلی لیاقت داریم برویم چهارتا آدم بسازیم بلند نشویم برویم و به دنبال پست و مقام بدویم؛ این دنبال پست و مقام ندویدن برای خیلیها سنگین بود چون دلشان میخواست که به آن قضایا برسند و وقتی که حرفهای طالقانی را میشنیدند ذاتاً با طالقانی دشمن شدند. به هر حال من قبلاً هم گفتم که اینها در برداشتن طالقانی بیتأثیر نبودند. «نسیم انلاین»: یکی دیگر از گروههای مدعی طیفی است که امروز به عنوان نهضت آزادی مطرح هست. من الآن بحثی در مورد خود نهضت ندارم اما آقای یزدی حدود چند ماه پیش در گفتگویی بیان داشت آقای طالقانی با نهضت آزادی مطرح شد و کسی شد و بعد از انقلاب نهضت را ترک کرد. این موجب میشود که ما این تلقی را پیدا کنیم که ایشان فرصتطلبانه رفتار کرد نظر شما چیست؟ خداوند رحمت کند سران نهضت آزادی را؛ سه نفر را به عنوان سران نهضت آزادی میشناختیم، مرحوم مهندس بازرگان، دکتر سحابی و مرحوم طالقانی. **نهضت آزادی امروز را میراثدار بزرگان قبل نمیدانم راجع به اعتقادات و مبارزات مهندس بازرگان و دکتر سحابی هیچ کسی حرفی ندارد؛ راجع به طالقانی هم همینطور؛ با رفتن اینها من فکر نمیکنم که دیگر نهضت آزادی مانده باشد. من نهضت آزادی امروز را میراثدار آن بزرگان نمیدانم، چون نهضت آزادی با رفتن آن بزر گان رفت. صحبتهای آقای یزدی را شنیدم، راجع به خود من هم تحریف کردند که به ایشان جواب دادم و گفتم آقای دکتر یزدی احتمالاً اطلاع نداشتند چون اول انقلاب درگیر گرفتن پست و مقام و وزارت بودند و اطلاعی از وقایع نداشت. وقتی انقلاب شد مرحوم طالقانی حرفش این بود که من اگر وابسته به حزب و گروهی باشم نمایندگی تمام مردم را نمیتوانم بکنم من نماینده تمام مردم ایران هستم؛ درب خانه من به روی همه باز است. ایشان میگفت وقتی من نماینده یک حزب باشم دیگر نماینده این مردم نمیتوانم باشم، نماینده آن حزب که بشوم باید در چارچوب آن حزب راه بروم پس بنابراین بنده از این حزب بیرون میآیم خود مرحوم مهندس بازرگان هم تایید کرد و گفت آقا این کار را بکنید؛ بنابراین ایشان با همفکری با مرحوم بازرگان و با دکتر سحابی و دیگران از حزب بیرون آمدند. حالا باید ببینم اولا نهضت آزادی چه بوده است که ایشان باآن بالا آمد. از سال 1318 نهضت آزادی مبارزاتش را شروع کرده، ما در دوران جدید انقلاب هیچ کسی را نداریم که از سال 1318 مبارزه کرده و زندان رفته باشد. از سال 20 به بعد هم تکلیفش روشن است؛ حمایت از فدائیان اسلام و هوای دیگران را هم داشته زندانهایش را هم میرفته و ارتباطش با دکتر مصدق و دیگران را هم داشت. این ارتباط برای دوران 40 به بعد است که با هم 6 سال زندان رفتند و 46 هم آزاد شدند بعد از آن باز هم طالقانی زندان رفت و بعد هم تبعید تا انقلاب شد؛ حالا چطور ایشان سال 40 به نهضت آزادی رفته و در آنجا بزرگ و مطرح شده است؟
ماجرای بازداشت برادرم توسط غرضی و قهر پدرم
* یکی از گروه هایی که خود را داعیهدار میراثداری آقای طالقانی میدانند، مجاهدین انقلاب هستند؛ اینها، چه پیشینهای با آقای طالقانی دارند؟ مثلا آقای بهزاد نبوی. پیشینهشان خیلی جالب است، به دلیل بی قانونی و حرمتشکنی افراد مرحوم طالقانی ناراحت شدند. اول سال 58 برادرم را در خیابان گرفتند دلیلش هم معلوم نبود و هیچ کسی هم نمیدانست. ما به رادیو و تلویزیون اعلام کردیم؛ همه دولت و ملت را خبر کردیم که اینها گم شدند. فکر میکردیم که نکند کومله ها آمد ه و اینها را ربوده اند بعد از چندین ساعت پرس و جو دیدیم بله آقای غرضی و دوستش آقای بشارتی این کار را کردند! بعد هم با افتخار گفتند که ما پسر طالقانی را گرفتیم. آقای بشارتی مدعی بود که برادر ما یک قتل و غرضی مدعی بود 18 قتل انجام داده. بعد که اسناد منتشر شد معلوم شد حرف اینها بی ربط و دروغ است. پدر از این بیقانونی ناراحت شد و گفت که من چند روزی از شهر بیرون میروم. بعد چند روز احمد آقا تماس گرفت که امام میپرسند که شما کجایید؟ و دلجویی کردند. آقای طالقانی هم گفتند این مسئله تمام شده و کدورت ها را کنار می گذارد. سازمان مجاهدین اسلامی بعد از تمام شدن ماجرا اطلاعیه بدی منتشر کردند که آقا خیلی ناراحت شد امضاءکننده اطلاعیه هم آقای بهزاد نبوی بود!
* آن روز که آقای طالقانی در مدرسه فیضیه صحبت می کردند، سازمان مجاهدین انقلاب آرم بزرگشان را جلوی آقای طالقانی گذاشتند که یعنی ما هستیم. اصلاً من نمیدانم اینها از کجا سر در آوردند، اینها به هر حال از طرف بعضی از دوستان حمایت میشدند. اسم نمیبرم؛ حالا الآن آمدند و اسم طالقانی را به سینه میزنند؟ غلط میکنند. * ارزیابی تان از فعالیت 20 ساله اخیر اینها چیست؟ اینها در دوران سازندگی و بعد دوران اصلاحات کاملا وسط میدان بودند ولی بعد از سال 88 دیگر به نظرم کاری از دستشان برنیامد؛ حالا هم دیگر دست و پا میزنند، عیبی ندارد بالاخره باید همه جور آدمی را تحمل کرد. * از خاطرات طنزتان میخواهیم استفاده کنیم. ساواک سعی میکرد برای بدنام کردن بعضی از چهرههای روحانی مبارز سندسازی و عکس هایی مونتاژ و منتشر کنند. آیا سراغ ابوی یا آقازادههای ایشان هم آمدند؟ بله سراغ ما هم آمدند البته به نتیجه نرسیدند. آن عکسهایی که ساواک گرفت یک تعدادیاش را برای بعضی از علمای فعال و مبارز فرستاد که ببینید این هملباسهای شما این هستند و یک تعدادی را آوردند در خانه ما. آقا دلش نمیخواست کسی آن تصاویر را ببیند و آبروی مومنین برود و لذا عکسها را به خود شخص فرستاد. البته ما بعد از انقلاب وقتی که رفتیم ساواک را اشغال کردیم هزاران عکس و تصویرسازی مثل آنها رادیدیم.
ماجرای انبار تریاک دربار و تسترهایش!
* انبار تریاک دربار دست شما افتاد داستان چی بود؟ اول انقلاب بود ملت هم همه جا میریختند از جمله ژاندارمری در خیابان شاپور. یک دفعه به ما گفتند که مردم ریختند به ژاندارمری. آن زمان ژاندارمری هم تفنگ های غیرمجاز را ضبط می کرد شاید نزدیک 10 هزار تفنگ شکاری غیرمجاز در آنجا بود که به دست مردم افتاده بود. به سرعت رفتیم دیدیم هر کس یک اسلحه دستش گرفته و دارد میرود، خلاصه بچهها را پیاده کردیم و این تفنگها را از دست مردم گرفتیم خلاصه از این اتفاقات زیاد میافتاد. یک روزی به من اطلاع دادند که پایین تر از میدان شوش یک انبار تریاک است. بعد بچهها چند نفر را گرفتند و آوردند. گفتم شما چکاره هستید؟ گفتند ما کارمند این انبار تریاک هستیم. گفتم آنجا چی بوده که کارمند میخواست؟ گفت ما "تستر" هستیم. یعنی جنس تریاک را ارزیابی میکنیم تا بعد برای مصرف به مقامات رییم پهلوی بدهند! سیلی آیت الله طالقانی به سرهنگ دست بوس شهربانی!
* ماجرای سیلی آیت الله طالقانی به یک سرهنگ شهربانی چه بود؟ مرحوم طالقانی خیلی خیلی مخالف دستبوسی بود. چند روز بعد از انقلاب رئیس شهربانی دعوت کرد که آقا بیایید یک سخنرانی برای کل شهربانی بکنید تا برای اینها یک توبهای باشد که انقلاب شده و شما دیگر در خدمت رژیم شاهنشاهی نیستید. این مراسم را در دانشگاه پلیس گذاشتند؛ عکسهایش هم موجود است، آقا رفت آنجا سخنرانی کرد به هر حال نصیحتشان کرد که دیگر شما در خدمت انقلاب هستید و در خدمت اسلام هستید. سخنرانی ایشان که تمام شد یک سرهنگی از لای جمعیت آمد و دست ایشان گرفت و کشید. آقا معمولاً مسجد هدایت هم اگر کسی میخواست دستشان را بکشد زودتر دستشان را میکشیدند و آن سرهنگ هم هی کشید و آنقدر محکم دستشان را کشید که ایشان عصبانی شد و زد توی گوش طرف که ولم کن داری دست من را از جا میکنی! خلاصه آن فرد سرش را انداخت پایین و رفت. بعد از چند دقیقه آقا وجدانش ناراحت شد و گفت برو آن سرهنگ را پیدا کن و بیاورش. رفتم دیدم که ناراحت یک گوشهای نشسته است. آقا به او گفت: دیدی که 10 دفعه دستم را کشیدم، من هم دستم را عقب کشیدم حالا شما به زور میخواهی دست من را بکشی و ببوسی! این کار را نکنید من هم معذرت میخواهم و شما هم دیگر این کار را نکنید. خلاصه از آن سرهنگ دلجویی کردند و نگذاشتند ناراحت بماند.
ماجرای کشیدهای که در نماز جمعه به شهید چمران زدم!
* شما ظاهراً یک بار یک کشیده به شهید چمران هم زده بودید در حاشیه نماز جمعه. ماجرا چه بود؟ ما یک تیمی داشتیم به منظور حفاظت از نماز جمعه که بچههای نیروی هوایی بودند که با ما کار میکردند و حفاظت نماز جمعه را خیلی خوب عهدهدار شدند؛ ولی بعضی از بچههای سپاه عقیده داشتند که ما باید نمازجمعه را حفاظت کنیم و ما هم می گفتیم نه چون سپاه تازه تشکیل شده بود. من گفتم سپاه میتوانند حفاظت بیرون دانشگاه را به عهده بگیرند و گفتند باشد و اینها آمدند بیرون دانشگاه یک سری از افراد را مستقر کردند ولی من احساس کردم که اینها دوست دارند بیایند داخل به بچههای خودمان گفته بودیم که کسی را راه ندهند؛ آقای مهندس صباغیان آن موقع وزیر کشور بود آمده بود که با ماشینش بیاید داخل. یکی از این برادران سپاه پایش را میگذارد لای در و به بچههای خودشان میگوید بروید داخل ما هم یک ستوان پیران داشتیم که از افسران نیروی هوایی بود، من به پیران گفتم که برخورد کند، پیران هم این بنده خدا را دستبند زد و آویزان کرد به یک وانت و درگیری شد. دیدم مرحوم چمران آمد و شروع کرد به داد و بیداد و به بچههای سپاه گفت من فرمانده شما هستم و شما بیخود اینجا شلوغ کردید چرا این کارها را کردید بروید بیرون. بعد هم با بچههای ما هم شروع به داد و بیداد کرد. من گفتم که به بچههای ما چکار داری؟ گفت اینها هم نباید درگیر میشدند خلاصه با هم درگیر شدیم من هم یک کشیده زدم توی گوش مرحوم شهید چمران. البته الان شرمنده هستم. خلاصه زدیم و خیلی ناراحت شد. فردای آن روز من را به دفتر نخستوزیری خواستند که چرا وزیر دفاع را زدی! من هم گفتم آمده بود در کار ما دخالت میکرد ما هم مداخله را نمیپذیریم ولی به هر حال عذرخواهی میکنم و از ایشان عذرخواهی کردم. * از دیدار علی پروین و نصیری وزنه بردار با مرحوم طالقانی بگویید. روزهای قبل از انقلاب گروههای مختلفی میآمدند و آقا در خانه برایشان سخنرانی میکرد اتفاقاً شریفینیا و محسن رفیقدوست هم آمدند. در همین گروهها که میآمدند و میرفتند آقای پروین و آقای نصیری وزنه بردار بودند که آقای علی پروین بلند شد و صحبت کرد که آقا من قهرمان فوتبال هستم در این مملکت و ایشان هم آقای محمد نصیری قهرمان وزنهبرداری کشور هستند آقا هم گفت بگو بلند شود بایستد من ببینمش گفت آقا ایستاده! چون نصیری بنده خدا قدش کوتاه بود و آقا هم بوسیدش و از او تشکر کرد.
شهریار قنبری به دیدار پدرم آمد تا پولی بگیرند و برای انقلاب بخوانند!
* ظاهراً کسانی که اهل موسیقی و طرب هم بودند سراغ آقای طالقانی میآمدند تا یک مقداری تضمین بگیرند برای ادامه فعالیت بعد از انقلاب. بله. مثلا آقای شهریار قنبری یک بار با آقای شماعی زاده آمده بود که آقا این سرودها را بدهید ما بخوانیم و آقای قنبری هم شعر میگوید و آهنگساز هم داریم. الله الله را آقای رویگری خوانده بود و یکی دیگر از دوستان هم آمده بودند و در یک خانهای این را اجرا کردند و ما واقعاً بودجهای نداشتیم که به اینها بدهیم برای خواندن. آن آقایان شاید فکر میکردند که ما آن موقع یک پولی گذاشتیم برای این سرودهای انقلابی در صورتی که اینطور نبود! خلاصه ما روزانه در منزل آقا انواع و اقسام مشتریان را داشتیم. * ظاهراً یکی از همین جنس افراد آمده به شما گفته که به آقا بگویید یک کاغذ بدهد که تایید کند وی ساواکی نبوده. از اینها که زیاد میآمدند. مثلا آقای سلیمان واثقی را آوردند، ایشان هیکل بزرگی داشت و مردم فکر کرده بودند ساواکی است، که گفتیم ولش کنید که برود. * در آن ایام رهبران ایان و مذاهب به دیدار مرحوم طالقانی زیاد می آمدند. خاطره خاصی دارید؟ گروههای یهودی آمده بودند، کشیشها آمده بودند. به غیر از گروههای مذهبی گروههای سیاسی هم بودند. یک بار یک دکتری که ظاهراً بهایی بود به من گفت آقا با همه مذاهب دیدار کرده، چرا به ما وقت نمیدهد من هم نمیدانستم که داستان چیست. رفتم به آقا گفتم شما در هفته دو سه تا از این گروههای مذهبی را میبینید، اخیزا یک بهایی آمده و وقت میخواهد گفت مگر آنها مذهبی هستند؟ آنها یک فرقه سیاسی هستند و به ما ربطی ندارند. مذهبی هم نیستند و دین و ایمان درستی ندارند این را قاطی دین و ایمان نکنید. تو هم یاد بگیر همه چیز را با هم قاطی نکن! **مرحوم طالقانی درخواست امریکاییها را برای ملاقات قبول نکرد ار کشورهای مختلف هم میآمدند مثلاً شب آخر که مرحوم طالقانی فوت کرد سفیر شوروی آمده بودند؛ بعد از فوت آقا آمریکای ها به من گفتند آقای طالقانی همه را به حضور پذیرفت، حتی سفیر شوروی را قبول کرد و با او صحبت کرد، اما ما آمریکاییها هر چه درخواست کردیم ما را قبول نکردند. گفتم آقا حتماً قبولتان نداشته که قبولتان نکرده، و گرنه چه مشکلی داشت حتماً مشکلی در شما دیده که قبولتان نکرده است.
هاشمی زمین وقفی را هنوز به نام خودش دارد!
* داستان سند وققی که دست اقای هاشمی است چه بود؟ مرحوم طالقانی به آقای هاشمی علاقهمند بود و آقای هاشمی به مسجد هدایت به دعوت آقای طالقانی می آمد. در همین رفت و آمدها با بعضی از دوستان آقای طالقانی هم آشنا شدند،؛ بعضی از بازاریهایی که با آقای طالقانی رفاقت داشتند. بعدها آمدند به اتفاق این دوستان بازاری و وارد کارهای اقتصادی شدند از قبیل ساخت و ساز و... اتفاقاً آنها هم بسیار آدمهای متدینی بودند مثل برادران تحریریان و چند تا از بازاریها که در خانههایشان هم جلسات تفسیر قرآن برگزار میکردند. از جمله زمینهایی که خریداری میکنند یک قطعه زمین بزرگ چند هکتاری در کرج بود که بعد مشخص میشود که این زمین وقفی بوده و اجازه فروش نداشتند. آنها میگویند که باید زمین را بر گردانیم و تمام این دوستان بازاری حاضر میشوند این کار را بکنند ولی متأسفانه آقای هاشمی زیر بار این قضیه نمیرود نامهای مینویسند برای مرحوم طالقانی و از ایشان راهنمایی میخواهند و ایشان هم مینویسند چون وقف بوده باید برگردد ولی ظاهراً هنوز که هنوز است آن زمین به نام ایشان است و کاری انجام ندادهاند! پدر در توصیف آقای خامنه ای گفت: عجب سید خوشفکری
* درباره آیت الله خامنه ای هم خاطرهای دارید؟ خودم که چندین بار خدمت آقا رسیده ام. از جمله همین چند روز قبل بعد از نماز ظهر خدمتشان بودم و دعوت کردم به طالقان تشریف بیاورند و از آب و هوای خوب آنجا استفاده کنند.
خاطره ای از قدیم هم دارم. اوائل، شورای انقلاب محل ثابتی نداشت که جمع شوند و بحث و صحبت کنند، هر دفعه در خانه یک شخصی جلسه می گذاشتند. و بیشتر هم در خانهای که آقای طالقانی اقامت داشتند جلسه برگزار می شد.
یک جلسهای که در منزل شهید مطهری در خیابان دولت برگزار شد، من همراه راننده رفته بودم دنبال پدر. آقای طالقانی که آمد و سوار ماشین شد، گفت این سید، انسان بسیار خوشفکری است. من نمیدانستم که آنجا چه بحثی شده. پرسیدم کدام سید را میگویید؟ گفت آقای خامنهای! مطلب فوق مربوط به سایر رسانهها میباشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است. بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی
94/11/20 - 11:14
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]
صفحات پیشنهادی
ضرغامی به تماشای «سیانور» نشست/ همراهی مهدی هاشمی
فیلم فجر ۳۴ در آینه مهر ضرغامی به تماشای سیانور نشست همراهی مهدی هاشمی شناسهٔ خبر 3045184 - دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۳ ۳۹ هنر > سینمای ایران عزت الله ضرغامی رئیس سابق سازمان صدا و سیما شب گذشته ۱۸ بهمن ماه در پردیس سینمایی کوروش به تماشای فیلم سیانور ساخته بهروز شعیبی نشستپدر همه را به خانه اش راه داد جز آمریکایی ها و بهائی ها
گروه فرهنگی نسیم آنلاین - آیت الله سیدمحمود علایی طالقانی از جمله موثرترین افراد در تاریخ نهضت اسلامی ایران است فردی که محل رجوع و طرف مشورت بسیاری از فعالین سیاسی آن روزها بود و نقش او در پیروزی انقلاب اسلامی قابل کتمان نیست فرزندان او هر یک راهی را برگزیدند و البته هر کدام برمقام معظم رهبری، آیت الله واعظ طبسی و شهید هاشمی نژاد از ارکان آغاز و هدایت انقلاب در مشهد بودند/ باید «برجام
رییس جمهوری در مراسم آغاز عملیات اجرایی برقی شدن راه آهن تهران- مشهد هماهنگی قوا و نهادها را برای سرعت بخشیدن به روند توسعه کشور ضروری دانست و تاکید کرد باید برجام 2 را برای توسعه کشور آغاز کنیم حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی روز شنبه در این مراسم همچنین ابراز امیدوامرخصی مهدی هاشمی تمدید نمیشود
مرخصی مهدی هاشمی تمدید نمیشود جعفری دولت آبادی گفت مهدی هاشمی دو هفته مرخصی استعلاجی داشته است و چنانچه تمام شود باید به زندان بازگردد به گزارش فرهنگ نیوز عباس جعفری دولت آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران در حاشیه مراسم افتتاح ساختمان جدید دیوان عدالت اداری در پاسخ به سئوالیآیت الله هاشمی: زمانی که باید همه به هم تبریک بگوییم هدیه بدی به بیت امام دادید
آیت الله هاشمی زمانی که باید همه به هم تبریک بگوییم هدیه بدی به بیت امام دادید رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه هر آنچه که داریم از امام داریم گفت همه باید به امام ره و بیت ایشان خود را بدهکار حساب کنیم بدهکارها هدیه خوبی در مقدمه انتخابات به بیت امام ندادند خبرامام جمعه مهاباد: همه مردم در راهپیمایی وحدتبخش 22 بهمن شرکت میکنند
امام جمعه مهاباد همه مردم در راهپیمایی وحدتبخش 22 بهمن شرکت میکنندامام جمعه مهاباد گفت همه ملت ایران اسلامی به طور قطع در راهپیمایی وحدتبخش 22 بهمن ماه شرکت میکنند ماموستا عبدالقادر سهرابی امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در ارومیه اظهار داشت همه ملت ایران اسلامی امهدی هاشمی چگونه تفریح خاندان هاشمی را به هم زد؟
در کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی وی به یکی از سفرهای خود و خانوداه اش به لواسان اشاره می کند سفری که با هلی کوپتر انجام شده و اقدام مهدی هاشمی آن را بهم زد به گزارش رویش نیوز به نقل از مشرق در خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 1370 می خوانیم که مهدی با انداختن یاسر در آب یک مهمانی خاپس از ۱۴ روز مرخصی مهدی هاشمی با بهبود کامل به زندان بازگشت/ چکاپهای پزشکی در زندان ادامه دارد
پس از ۱۴ روز مرخصیمهدی هاشمی با بهبود کامل به زندان بازگشت چکاپهای پزشکی در زندان ادامه داردمهدی هاشمی روز پنجشنبه و پس از بهبودی کامل برای گذراندن ادامه دوران محکومیت خود به زندان اوین بازگشت به گزارش خبرنگار قضایی خبرگزاری فارس 21 دیماه امسال بود که خبر بستری شدن مهدیمهدی هاشمی به زندان برمی گردد
وحید ابوالمعالی وکیل مدافع مهدی هاشمی در گفت وگو با ایسنا تصریح کرد امروز مدت مرخصی موکلم به پایان می رسد و وی به زندان باز خواهد گشت مهدی هاشمی 21 دی عمل جراحی شد و از 30 دی برای گذراندن دوران نقاهت با موافقت دادستانی 14 روز به مرخصی رفت چهارشنبه ۱۴بهمن۱۳۹۴هاشمی رفسنجانی و همه تردیدهایش؛ از ریاست جمهوری هفتم تا خبرگان پنجم/ مجری انتخاباتی که نگران تقلب بود!
اشمی رفنسجانی که از سال 76 همواره در ایام نزدیک به انتخابات دچار تردید و شبهه تقلب در انتخابات می شود٬ از چند ماه پیش تا به امروز همواره بر تردیدهای خود درباره سلامت انتخابات افزوده به نحوی که اکنون درباره روند تائید صلاحیت ها نیز اظهار نگرانی می کند به گزارش سراج24 اولین باری که-
گوناگون
پربازدیدترینها