واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شکنجه ساواک به روایت اسکندر دلدم:
تصورش هم چندشآور است!
شکنجه به وسیله «باتوم برقی» رایجترین شیوه گرفتن اعتراف بود. شوک ناشی از به کار بردن باتوم برقی، هیچگونه اثری باقی نمیگذاشت؛ ولی بدن را به طور کامل فلج میکرد.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، اسکندر دلدم از افراد نزدیک به خاندان سلطنتی بود که تا کنون مطالب زیادی را از خاطرات روزهایش در دستگاه پهلوی نوشته است. وی در کتا من و فرح پهلوی در بخشی از خاطرات خود انواعی از شکنجههای ساواک را بیان کرده که در ادامه گوشهای از آن را خواهید خواند: *** «شدیدترین شکنجهها در ابتدا از شلاق زدن با سیم برق (کابل) شروع میشد و بعد ضربات شدید از طرف افرادی که «کاراته» و «جودو» بلد بودند، آن را تکمیل میکرد. به این ترتیب، زندانی به حال اغما میافتاد، پاهایش بر اثر ضربات شلاق آنقدر متورم میشد که پوست را میشکافت و دیگر ممکن نبود تا مدتها بتواند راه برود! معمولا، دست، پا یا دماغ میشکست، تحمل این شکنجهها تقریبا غیرممکن بود و هیچکس نمیتوانست این اعمال غیرانسانی را تحمل کند؛به خصوص که تمام پیکرش هم رنجور شده باشد ... بعدها،در خلال شکنجههای جدید، در صدد برمیآمدند قسمتهای آسیبدیده در شکنجههای قبلی را دوباره بشکنند! زندانی باید زیر اعترافات خود را امضا میکرد و صراحتا اعلام میداشت که داوطلبانه اعتراف کرده و هیچ نوع شکنجهای در کار نبوده است (!) این اعترافات مستقیما به داخل پرونده دادستان میرفت تا همه چیز بر وفق قانون نشان داده شود. شکنجه به وسیله «باتوم برقی» رایجترین شیوه گرفتن اعتراف بود. شوک ناشی از به کار بردن باتوم برقی، هیچگونه اثری باقی نمیگذاشت؛ ولی بدن را به طور کامل فلج میکرد. تزریق «کاردیوسول» یا کشیدن ناخن هم رواج داشت و نیز آویختن وزنههای سنگین به دستها (در حالی که یک دست از روی شانه گذرانده شده و دست دیگر به پشت سر آورده شده و هر دو دست محکم به هم بسته شده بودند؛ شکنجهگرها یک وزنه 25 کیلوگرمی به آنها میآویختند تا عضلات به نهایت کش بیایند، سپس در همین حال، به سینه و شکم قربانی ضرباتی وارد میساختند). مأموران ساواک، مهندس اصغر بدیعزادگان را ناگزیر کردند روی نوعی صندلی برقی بنشیند تا او را چهار ساعت تمام بسوزانند. بدیعزادگان در اثر شدت سوختگی که به ستون فقراتش هم رسید، دچار اغما شد. از این رو، شکنجه را متوقف کردند و او را یک هفته به حال خود گذاشتند؛ بی آن که به او برسند یا حداقل مداوا را برایش تأمین نمایند. در سلول، بوی هولناک سوختگی به حدی بود که هیچکسی به او نزدیک نمیشد. پس از سه عمل جراحی که روی ستون فقرات او انجام شد، وی زنده ماند؛ ولی دیگر نمیتوانست راه برود، به کمک دستها بدنش را به جلو میکشید. من خودم یک زندانی را دیدم که دیوانه شده بود و چندین نفر هم کر و کور دیدم.
94/11/18 - 10:03
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]