واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: فوران اضطرار در غرب (يادداشت روز)
براي كساني كه به دنبال يك تحليل واقعي از محيط امنيتي و سياست خارجي ايران هستند اين روزها نشانه هاي مهمي در حال شكل گيري يا شكل گرفته است. در روز هاي اخير اگرچه غربي ها به لحاظ تبليغاتي سعي در پر رنگ كردن فضاي تهديد كردند اما نشانه هاي مهمي هست كه آنها عملا در حال حركت به سمت «ايجاد يك فضاي مذاكراتي» با ايران هستند. مشخصه اصلي اين فضا اين است كه غرب براي ورود به آن ناچار بايد برخي واقعيات را -كه قبل از اين در مقابل پذيرش آنها مقاومت مي كرد- در رفتار مذاكراتي خود لحاظ كند از جمله اينكه «ايران قدرتي موثر در منطقه است كه بدون موافقت آن هيچ نظمي در منطقه«استقرار» نخواهد يافت»، و به اين ترتيب «ايران طرف مذاكره است نه موضوع مذاكره»، «پيشرفت فني سريع ايران واقعيتي غير قابل چشم پوشي و معامله است» و نهايتا اينكه «ايران جميع مسائل منطقه را هم سرنوشت مي داند و اين غير ممكن است كه امريكايي ها از هر فرصتي براي فشار به ايران استفاده كنند و آن وقت توقع داشته باشند ايران امكانات خود در منطقه را براي حل مشكلات آنها بسيج كند». ملاحظه اين واقعيات كه اكنون بدل به امري ناگزير شده است، به فضاي جديد شكل داده است و اين مهم ترين تفاوت آن با موارد مشابه قبلي است. غربي ها اكنون اراده خود براي مذاكره با ايران و غير اجتناب بودن آن رابه وضوح بيان مي كنند. خاوير سولانا 4 روز ديگر راهي تهران است تا بسته اي را كه غربي ها ادعا مي كنند نسبت به پيشنهاد هاي گذشته «بهبود يافته» است به ايران ارائه كند اگرچه خبرهاي موثق اين «بهبود يافته بودن» را تاييد نمي كند و بلكه گزارش هاي معتبري در دست است كه نشان مي دهد سولانا در اين سفر اهداف مشكوكي را تعقيب مي كند. اين نكته اي است كه در فرصتي ديگر به تفصيل به آن خواهيم پرداخت. در هر حال طراحي غربي ها براي سفر سولانا به تهران هر چه باشد، اصل اين سفر علامتي است از اينكه غرب خود را ناچار از تعامل با ايران مي يابد و حتي در مورد پرونده هسته اي به اين نتيجه رسيده است كه هزينه تلاش براي بازداشتن ايران از دستيابي به فناوري صلح آميز هسته اي بيشتر از هزينه رسيدن به يك توافق راضي كننده با آن است. علاوه بر سفر سولانا به ايران و تلاش 6 ماهه گروه 1+5 براي تدوين بسته اي خطاب به ايران كه به قول خودشان «رد كردن آن سخت باشد»، علائم ديگر درباره ناچارشدن غرب از مذاكره با ايران را مي توان در سخنان رابرت گيتس وزير دفاع امريكا يافت. گيتس اين جمله كليدي را كه «امريكا بايد ابتدا اهرمي در مقابل ايران به دست بياورد و بعد با ايران وارد مذاكره شود؛ چون ايران در شرايطي كه هيچ چيز از ما نخواهد هيچ چيز هم به ما نخواهد داد» را در يك سال گذشته لااقل 3 بار تكرار كرده است. معناي روشن اين جمله اين است كه امريكا سخت محتاج مذاكره با ايران است فقط مشكل اين است كه دست خود را خالي تر از آن مي بيند كه وارد يك گفت و گوي آبرومندانه با ايران شود. پس اول بايد دست خود را پر كند و بعد براي ترتيب دادن مذاكره اقدام كند. خود گيتس زماني در سال 2004 گفته بود «به جاي اينكه آرزو كنيم رژيم ايران سقوط كند بايد با آن تعامل كنيم». شاهد مهم تري كه آشكار مي كند غرب راهي جز مذاكره ندارد، سخنان چند روز قبل ويلاديمير پوتين نخست وزير روسيه است. حرف هاي اخير پوتين هم تنها زماني كه از اين نظرگاه به آن نگريسته شود، معناي واقعي خود را نشان خواهد داد. او مي گويد يقين دارد ايران به دنبال سلاح هسته اي نيست و هيچكدام از قوانين بين المللي را هم نقض نكرده است. اين حرف ها را نبايد به حساب رفاقت روسيه با ايران گذاشت. در مخالفت روسيه با قدرتمند شدن مستقلانه ايران هم ترديدي نيست. در مقابل روش ساده اي براي فهم اين سخنان وجود دارد. روس ها نسبت به امريكا و صهيونيست ها علاقه و انگيزه بسيار كمتري نسبت به همراهي با پروژه تشديد فشار به ايران دارند كه از پيش شكست خورده بودن آن كاملا آشكار شده است. درست است كه روسيه تا جايي كه به منافع حياتي اش لطمه نخورد با اقدامات ضد ايراني غرب همراهي خواهد كرد اما در مقابل روس ها به اين حقيقت هم واقفند كه در گروه 1+5 هر روز به نقطه اي كه در آن ديگر اجماع ممكن نباشد نزديك تر مي شوند و در ضمن اصرار بر ادامه فرايندي كه نه منجر به صدور قطعنامه هاي قدرتمندي عليه ايران شده و نه بر اراده ايران تاثير گذاشته، جز بي اعتبار كردن طراحان آن ثمره ديگري نخواهد داشت. روسيه و بسياري كشورها احساس مي كنند پروژه متوقف كردن ايران پروژه اي امريكايي است كه طبعا خود آنها بايد هزينه هايش را بپردازند نه ديگران. در اين شرايط يعني در شرايطي كه امريكايي ها موضع خود را تا حد لزوم مذاكره فوري با ايران تعديل كرده اند ديگر عجيب نيست اگر روس ها به گونه اي حرف بزنند كه گويي با تداوم برنامه ايران مشكلي ندارند و صرفا خواهان همكاري هاي جدي تر با آژانس هستند. بازيگر مهم ديگر در اين ميان صهيونيست ها هستند كه بازي خاص خود را دارند. آنها مدت هاست مي خواهند بگويند ايران مسئله كل دنياست نه مسئله اسراييل به تنهايي؛ اما اگر جهان نتواند برنامه هسته اي ايران را متوقف كند اسراييل مجبور خواهد شد به ايران حمله كند. اگر چه اين استراتژي براي امتيازگيري از كشورهايي مثل روسيه و چين تا حدودي جواب داده ولي در دل خود تناقضي دارد: اگر اسراييل مي توانست به تنهايي مسئله ايران را حل كند آيا اين همه براي اقدام دستجمعي عليه ايران به ديگران التماس مي كرد؟ اسراييلي ها در هفته گذشته حتي سعي كردند بر موضع باراك اوباما -كسي كه كانديداتوري او به نمايندگي از حزب دموكرات در انتخابات رياست جمهوري امريكا قطعي شده و احتمال پيروزي اش بر كانديداي جمهوري خواهان چندان دور از انتظار نيست - تاثير بگذارند. اوباما تا پيش از اين به صراحت گفته بود وارد گفت وگويي بدون قيد و شرط با ايران خواهد شد اما صهيونيست ها چند روز قبل او را مجبور كردند تعديل هايي را در موضع خود وارد كند. محتواي اصلي اظهارات اوباما دو چيز بود: 1- تنها مذاكراتي را با ايران انجام خواهد داد كه براي امريكا مفيد باشد. 2- طرف مذاكره اش لزوما محمود احمدي نژاد نخواهد بود. او با اين كار خواست فشارهايي را كه دراثر طرح ايده مذاكره با ايران و خصوصا مذاكره با رييس جمهور به او وارد شده بود كم كند. اما پيداست كه هر دو اين موارد بيش از آنكه نشان از يك تجديد نظر اساسي داشته باشد، رفوكاري هايي براي بيرون آمدن از مخمصه هاي انتخاباتي بوده است. در مجموع مي توان 2 علت زير را براي اظهارات اخير اوباما از ميان همه آنچه در اين باره گفته شده رصد كرد:1- تلطيف فضا درون امريكا و در برخي محافل خاص مهم ترين علت بوده است چون بعد از طرح ايده گفت و گو با ايران، اوباما از جانب محافل پرنفوذ راديكال مورد هجوم شديد قرار گرفت. 2- علت بعدي تلاش او براي به دست آوردن راي يهوديان بويژه استفاده انتخاباتي از نفوذ آيپك بوده است. جالب است توجه كنيم كه جان مك كين هم روز قبل از آن همين حرف ها را همان جا زده بود. با اين وجود در اين باره اتفاق نظر وجود دارد كه اوباما نماينده سيستم است. او حرف جديدي نمي زند. اين سيستم امريكاست كه به اين نتيجه رسيده كه بايد با ايران مذاكره كند. در واقع مشكل مذاكره ايران و امريكا اساسا در واشنگتن نيست. آنها مدت هاست به اين نتيجه رسيده اند كه چاره اي جز مذاكره و تعامل با ايران ندارند. اين اولا به دليل حضورمستقيم آنها در منطقه پس از 11 سپتامبر است كه آنها را ناچار ساخت با قدرت ايران رويارو شوند و ثانيا محصول اين قوت گرفتن اين ديدگاه در غرب است كه تلاش براي تضعيف شديد قدرت منطقه اي ايران -كه برنامه هسته اي فقط بخشي از آن است- به آن سادگي ها هم كه زماني -قبل از ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت- مي پنداشتند نيست و غرب در اين كار با محدوديت هاي بسيار شديدي روبروست؛ اهرم هايي هم كه در اختيار دارد يا به تدريج سوخته اند و يا اينكه ناكاآمدي آنها در تضعيف ايران به مقدار كافي در عمل نمايان شده است. مشكل مذاكره ايران-امريكا در تهران است. اين جمله كاندوليزا رايس متعلق به مدت ها قبل است كه مي گويد «مشكل اصلي الان اين است كه چرا ايران با ما حرف نمي زند».سخنان اخير شائول موفاز وزير راه كابينه رژيم صهيونيستي را هم مي توان با همين رويكرد تحليل كرد. اكنون همه اسراييلي ها روي سر جناب وزير خراب شده اند كه تند رفته است و اين حرف ها بزرگتر از دهان اوست. موفاز البته به خيال خود درست محاسبه كرده بوده است. مخاطب اصلي او در واقع اساسا نه ايران بلكه اولمرت بود. همچنانكه خود اسراييلي ها هم گفتند او بيش از اينكه كاري با ايران داشته باشد به دنبال جانشيني اولمرت در كاديماست كه اين روزها موقعيتش سخت متزلزل شده و در آستانه بركناري است.به اين ترتيب مي توان ديد كه دركنار ابراز تمايل هاي صريح به ورود به مذاكره با ايران، غرب حتي آنجا كه بنا به ملاحظاتي لحن خود عليه ايران را تند مي كنند جانب احتياط را از دست نمي دهند. اين فضايي است كه ايران به خوبي مي تواند با اطمينان از اينكه طرف مقابل ابعاد قدرت آن را دريافته، ميز بازي را بچيند و بديهي است كه تن دادن ايران به مذاكره با آمريكا نه فقط كمترين سودي براي ايران ندارد بلكه ورود به چنبره فريب شيطان بزرگ است.مهدي محمدي
سه شنبه 21 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 366]