واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مادر بيتابي نكن درخت انقلاب به خون ما نياز دارد
در ادامه ديدار با خانواده شهداي قرآني به منزل شهيد حسين نوشآبادي در خيابان اسكندري تهران رفتيم. شهيدي كه به گفته مادرش قاري قرآن بود و نماز شبش ترك نميشد.
نویسنده : عليرضا محمدي
در اين ديدار كه به همت عقيدتي و نظارت حوزه 215 ايثار انجام گرفت، با زندگي شهيدي آشنا شديم كه در وصيتنامهاش مينويسد: «درخت انقلاب به خون ما احتياج دارد.» منزل پدري شهيد در خيابان اسكندري قرار دارد. ما كه به اتفاق مرتضي مظفري و محمد گزيان از بچههاي عقيدتي و نظارت حوزه 215 راهي خانه شهيد شدهايم، پس از كمي جستوجو به كوچه يا بهتر بگويم پس كوچهاي ميرسيم كه خانه شهيد نوشآبادي در آنجا قرار دارد. اولين نكتهاي كه نظرمان را جلب ميكند، عكس شهيد بالاي در خانه قديميشان است كه زودتر از اهالي خانه به استقبالمان ميآيد. زنگ ميزنيم و حبابه دخيل كاشاني مادر شهيد در را به رويمان ميگشايد. فعاليت در ستاد نماز جمعه آسمان چشمان مادرها غالبا ابري است. بعد از احوالپرسيهاي مرسوم كه سخن از شهيد آغاز ميشود، مادر با چشماني گريان ميگويد: حسين در ستاد نماز جمعه فعال بود و پنجشنبه بعدازظهر به ستاد ميرفت و جمعه بعدازظهر باز ميگشت. پسرم از اعضاي فعال بسيج و مسجد محله بود. مادر ادامه ميدهد: سال 62 قصد رفتن به جبهه كرد. به او گفتم نرو برادرت هم در جبهه است و هنوز خبري از او نداريم، اما حسين گفت: «خيلي از جوانانهاي ما در خاك و خون هستند بايد بروم.» رفت و ديگر بازنگشت اشكهاي مادرانه گويي گذشت 32 سال هنوز التيامي بر دل اين مادر نگذاشته است كه به محض تعريف خاطرات شهيدش شروع به گريه ميكند و قطرات اشك روي صورتش جريان مييابد. مادرشهيد نوشآبادي در بيان خصوصيات اخلاقي شهيدش ميگويد: حسين قاري قرآن بود. بخشي از قرآن را هم حفظ بود. خواندن نماز شب در همين اتاق يكي از عادتهايش بود. اغلب روزها روزه ميگرفت. هميشه به دنبال خدمت به مردم بود. روزهاي سرد زمستان بين مردم محروم نفت توزيع ميكرد. درسال 1342 متولد شد و در سال 1362 در حالي كه تنها 20 سال داشت، در عمليات والفجر2 در منطقه «حاجعمران» به شهادت رسيد. نمازش قضا ميشد روزه ميگرفت برادرشهيد نيز بعد از صحبتهاي مادر، خاطراتي از حسين تعريف ميكند: من و حسين يك سال تفاوت سني داشتيم و مدام در كنار هم بوديم. با هم به عضويت بسيج درآمديم و با هم به ستاد نماز جمعه رفتيم. اما حسين با من تفاوت داشت. كارهايش حساب شده بود. هرگز دوست نداشت كسي متوجه كارهاي خوبش شود. شبها مخفيانه به خواندن نماز شب و راز و نياز با خدا مشغول ميشد. يك شب حسين را در محراب مسجد در نيمههاي شب ديدم كه در حال خواندن نماز شب بود. از اينكه من متوجه عبادت او شدم خيلي ناراحت شد. برادر شهيد ادامه ميدهد: با برادرم در جلسات قرآن اساتيدي مانند سماواتي، ميرزايي و پورسلطاني شركت ميكرديم. حسين با قرآن مأنوس بود. يك جلد قرآن مقام معظم رهبري زماني كه در ستاد نماز جمعه بوديم به وي هديه كرده بود. حسين اين قرآن را به مسجد اهدا كرد. برادرم اگر گناه كوچي مرتكب ميشد بلافاصله روزه ميگرفت. مثلاً هر وقت كه نماز صبحش قضا ميشد فرداي آن روز روزه ميگرفت. هر هفته براي ديدار امام به جماران ميرفت. مدتي پاسدار افتخاري بيت امام و زماني پاسدار افتخاري صدا و سيما بود تا اينكه به عضويت سپاه درآمد. شب 23 ماه مبارك رمضان سال 1362 با هم تا سحر در مسجد بوديم. هنگام سحر به منزل بازگشتيم و حسين همان شب ساكش را بست و به جبهه رفت. فرداي آن روز با من تماس گرفت و گفت: برادر تو هم به جبهه بيا. تنها 40 روز از اعزامش گذشته بود كه خبر شهادتش را به ما دادند. حضور مقام معظم رهبري در منزل شهيد طبق گفتههاي برادر شهيد، مقام معظم رهبري مدتي پيش در منزل شهيد حضور يافته و ديداري با خانوادهشان داشته است. مادر شهيد ميگويد: ديدار آقا با ما يكي از بهترين خاطراتي است كه دارم. آن روز انگار خود حسين هم كنار ما حضور داشت. فرازهايي از وصيتنامه شهيد نوشآبادي خدايا چه معصيتها كه نبايد ميكردم ولي كردم و تو اي مهربان و بزرگتر چه نعمتهايي كه لياقتش را نداشتم به من عطا كردي و حال با رويي خجل و تاريكي سياه در اين شب مقدس از تو ميخواهم كه گناهان ما جوانان را ببخشي و مرگ ما را شهادت در راهت قرار دهي و امام، اين عزيزي كه پرچم اسلام را بر فراز اين مملكت به اهتزاز در آورد تا قيام «مهدي(عج)» حفظ كني.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]