واضح آرشیو وب فارسی:قانون: موسی(ع) پس از10سال سکونت د ر مد ین، د ر آخرین سال سکونتش روزی به پد ر همسرش حضرت شعیب(ع) گفت: «من می خواهم به مصر برگرد م و از ماد ر و خویشانم د ید ار کنم؛د ر این مد ت که د ر خد مت تو بود م د ر نزد تو، چه د ارم؟»شعیب(ع) طبق آن قرار قبلی، آنچه از گوسفند ان با آن مشخصات متولد شد ه بود ند ، با کمال میل به موسی(ع) د اد ، او اثاث و گوسفند ان و اهل و عیال خود را آماد ه ساخت، تا به سوی مصر حرکت کند . عصای معجزه گر؛ هد یه شعیب (ع) به موسی(ع) هنگام خروجش به شعیب(ع) گفت: «یک عصایی به من بد ه که او را به د ست بگیرم، چند ین عصا از پیامبران گذشته د ر منزل شعیب (ع) بود .»لذا شعیب(ع) به وی گفت: « برو به آن خانه و یکی از عصاها را برای خود ت برد ار.» موسی(ع) به آن خانه رفت، ناگاه عصای نوح و ابراهیم(ع) به طرف او جهید و د ر د ستش قرار گرفت. شعیب(ع) گفت: «آن را به جای خود بگذار و عصای د یگری برد ار.» موسی (ع) آن را سر جای خود نهاد ، تا عصای د یگری بر د ارد ، باز همان عصا به طرف موسی(ع) جهید و د ر د ست او قرار گرفت و این حاد ثه سه بار تکرار شد . وقتی شعیب(ع) آن منظره عجیب را د ید ، به وی گفت: « همان عصا را برای خود برد ار، خد اوند آن را به تو اختصاص د اد ه است.» بازگشت موسی(ع) به مصر و آغاز رسالت موسی(ع) به هنگام بازگشت به مصر، راه را گم کرد . نمی د انست به کد ام سمت برود ، د ر هوای تاریک، حیران و سرگرد ان ماند که چه کند ، د ر همین حال بود که از فاصله د ور (از جانب کوه طور) آتشی را د ید . به خانواد ه اش گفت: شما اینجا بمانید . وقتی موسی(ع) به نزد یکی محل آتش رسید ند ایی ربانی شنید ، که به وی می فرماید : «ای موسی! من پرورد گار توأم، از این رو به جهت اد ب و تواضع کفش هایت را بیرون آر، چه این که تو د ر سرزمین پاک و مقد سی (طور) گام نهاد ه ای، ای موسی! تو را برای نبوت و پیامبری برگزید م و به آنچه به تو وحی می شود گوش فرا د ه، به راستی که من خد ایم و خد ایی جز من نیست، مرا پرستش نما و نماز را به یاد من به پای د ار... . ای موسی د ر د ست راست چه د اری؟ گفت: عصای من است که بر آن تکیه می زنم و به وسیله آن برای گوسفند انم برگ د رختان را می ریزم و کارهای د یگری نیز انجام می د هم. فرمود : ای موسی! آن را بیند از. آن گاه موسی(ع) آن را افکند ، ناگهان به صورت اژد هایی د رآمد و به هر سو شتافت، موسی(ع) ترسید و به عقب برگشت و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد ! به او گفته شد : ای موسی! برگرد آن را بگیر و نترس. ما آن را به صورت نخست آن د رخواهیم آورد و د ستت را د ر جیب فرو ببر، هنگامی که خارج می شود سفید و د رخشند ه است و بد ون عیب و نقص.سپس پرورد گارش به او فرمود : با این د و معجزه نزد فرعون برو و رسالت الهی را به وی ابلاغ کن، چه این که فرعون د ر سرکشی و قد رت طلبی پا از گلیم خود فراتر گذاشته است.» موسی(ع) عرض کرد : «پرورد گارا! من از آن ها یک نفر را کشته ام، می ترسم مرا به قتل برسانند ، براد رم هارون زبانش از من فصیح تر است، او را همراه من بفرست، تا یاور من باشد و مرا تصد یق کند ، می ترسم مرا تکذیب کنند . پرورد گارا! به من شرح صد ر عنایت کن و کارم را آسان گرد ان و گره از زبانم باز نما تا مرد م سخنم را بپذیرند .» خد اوند با اجابت خواسته وی هر چه را خواسته بود به وی عطا کرد و فرمود : « بازوان تو را به وسیله براد رت محکم می کنیم و برای شما سلطه و برتری قرار می د هیم و به برکت آیات ما، بر شما د ست نمی یابند ، شما و پیروان تان پیروزید . » به این ترتیب، موسی(ع) به مقام پیامبری رسید ، و نخستین ند ای وحی د ر آن شب تاریک و د ر آن سرزمین مقد س که با د و معجزه همراه بود را از خد اوند د ریافت کرد و مأمور شد برای د عوت فرعون به توحید و خد اپرستی به سوی مصر حرکت کند .
چهارشنبه ، ۱۴بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قانون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]