تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس نيّتش خوب باشد، توفيق ياريش خواهد نمود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830274839




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حق شرعی نظارت مردم بر حکومت - بخش اول مبانی شرعی حق نظارت مردم بر حکومت


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حق شرعی نظارت مردم بر حکومت - بخش اول
مبانی شرعی حق نظارت مردم بر حکومت
شارع برای مردم حقوقی را به رسمیت شناخته که لازمة اعمال آنها برخورداری مردم از حق نظارت بر حکومت است.

خبرگزاری فارس: مبانی شرعی حق نظارت مردم بر حکومت



  چکیده                                                                مردم در حکمرانی مصون از خطا نیستند و وقتی به قدرت می­رسند، اغلب فاسد می­شوند. نظارت بیرونی بر حکومت می­تواند درصد خطا و فساد حکمرانان را به حد‌اقل برساند. این راهکار عقلایی ـ که با ولایت انتصابی و مطلقة فقهاء نیز سازگار است ـ ، به امضای شارع رسیده و حضرت علی(ع) آن را به رسمیت شناخته است و از مصادیق بارز اهتمام به امور مسلمین شمرده می­شود. علاوه بر آن، شارع برای مردم حقوقی را به رسمیت شناخته که لازمة اعمال آنها برخورداری مردم از حق نظارت بر حکومت است؛ از جمله 1. اقامة عدل، 2. مؤاخذة حاکمان، 3. دفاع از خود، 4. نصیحت­کردن رهبران مسلمین و امر و نهی کردن آنان، 5. تشویق حاکم نیکوکار و ملامت حاکم بدکار، 6. سرپیچی از دستور حاکمان به معصیت و 7. عزل آنان. با نگاه حق­گرا به فقه، باید گفت این موارد، از حقوق شرعی مردم بوده و حق نظارت بر حکومت را نیز برای آنان به رسمیت شناخته است. واژگان کلیدی حقوق شرعی مردم، نظارت، نظارت بر حکومت مقدمه معنای نظارت کلمه «نَظَر» عربی است و به این معانی به کار رفته است: نگاه چشم و نگاه قلب (فراهیدی، 1409ق، ج8، ص154؛ صاحب، 1414ق، ج10، ص21). با چشم در چیزی تأمل­کردن(1) (جوهری، 1376ق، ج2، ص830). طلب هدایت و راهنمایی، طلب ظاهرشدن چیزی با چشم یا حواس دیگر، فکر و دقت در احوال اشیاء برای معلوم­شدن یک چیز مجهول، مثل نظر برای دیدن هلال (عسکری، 1400ق، ص67). طلب درک­کردن به واسطه چشم یا فکر؛ ـ البته برای درک معنا از یک خط باریک به هر دو نیاز است ـ (همان، ص65). تأمل­کردن در چیزی و مشاهده آن (ابن فارس، 1404ق، ج5، ص444). گرداندن چشم و بینایی برای درک چیزی و دیدن آن ـ گاهی برای تأمل و بررسی­کردن و گاهی برای نتیجه آن؛ یعنی دیدن نیز به­کار می­رود ـ (راغب اصفهانی، 1412ق، ص812). کلمة «نظاره» در معجم­های قدیمی عربی؛ مثل «فراهیدی»، متوفای 175ق در «کتاب العین»؛ «ازهری»، متوفای 370ق در «تهذیب اللغة»؛ «صاحب»، متوفای 385ق در «المحیط فی اللغة»؛ «جوهری»، متوفای 393ق در «الصحاح»؛ «ابن فارس»، متوفای 395ق در «معجم مقاییس اللغة»؛ «عسکری»، متوفای 395ق در «الفروق فی اللغة»؛ «حمیری»، متوفای 573ق در «شمس العلوم»؛ «ابن منظور»، متوفای 711ق در «لسان العرب» و «فیومی»، متوفای 750ق در «المصباح المنیر» به کار نرفته است.(2) برای اولین­بار «خفاجی»، متوفای 1069ق، «نِظارة الاوقاف» را به کار برده و نوشته است: «این لفظ در کلام عرب به معنای امروزی آن به کار نرفته است؛ زیرا این معنا مستحدث است، در کتاب بعضی از اصحاب لغت آمده است: «نِظارة، از نظر گرفته شده و به طور مجازی به معنای متعارف امروزی آن به کار می­رود»، ولی من به آن اطمینان ندارم» (خفاجی، 1418ق، ص303). «البستانی»، متولد 1904م نیز در کتاب «المنجد الابجدی»، «نَظَارةُ الخارجیَّة» و «نَظَارةُ المَالِیَّة» را به کار برده و «رضا مهیار» آن را به معنای کارشناس وزارت خارجه و وزارت دارایی،‏ ترجمه کرده است (بستانی، 1375، ص920). بنابراین، کلمه نِظاره به معنایی که اکنون در فارسی رایج است، در عربی به کار نرفته است. در زبان عربی برای بیان این معنا کلمه­های «الإشراف» و «المراقبه» را به کار می­برند. فرهنگ­های فارسی برای معنای نظارت نوشته­اند: مراقبت و در تحت نظر و دیده­بانی­داشتنِ کاری (دهخدا، 1346، ج47، ص586)، مراقبت در انجام کاری (معین، 1381، ص1144) و مراقبت در اجرای امری (عمید، 1360، ج2، ص1909). بنابراین، نظارت، کاربرد فارسی دارد و به معنای مراقبت یا پاییدن است. این معنا در اصطلاح مدیریت، به این صورت بیان شده است: 1. فرآیند مقایسه هست­ها با بایدها، 2. فرآیند مقایسه عملکرد با برنامه و تشخیص انحرافات احتمالی، 3. فرآیند مقایسه وضع موجود با وضع مطلوب، همراه با شناسایی انحرافات و به­کارگیری اقدامات اصلاحی (طبرسا، 1390، ج1، ص171) و 4. ارزیابی تصمیم­گیری­ها و برنامه­ها از زمان اجرای آنها و اقدامات لازم برای جلوگیری از انحراف عملیات، نسبت به هدف­های برنامه و اصلاح انحرافات احتمالی به­وجودآمده (رضائیان، 1364، ص20). در هر چهار تعریف، «مقایسه و ارزیابی» هست. علاوه بر این، در تعریف سوم و چهارم «به­کارگیری اقدامات اصلاحی» یا «اقدامات لازم برای جلوگیری از انحراف عملیات» نیز جزء نظارت شمرده شده است. به نظر می­رسد، ویژگی اخیر، برای مرحله بعد از نظارت است و ممکن است توسط شخص یا نهادِ غیرِ ناظر انجام شود؛ نظیر عیونی که حضرت علی(ع) برای نظارت بر کارگزاران خود منصوب می­کرد(3). پیشینه بحث نظارت در آیات و روایات، مطلب صریحی در مورد حق نظارت مردم بر حکومت و دامنة اختیارات آنان مشاهده نمی­شود، حتی در امور مدنی نیز در روایات و متون فقهى متقدّمین بحثی از «ناظر» وجود ندارد (محقق داماد، 1420ق، ص185). برای اولین­بار، «علامه حلی»، متوفای 726ق در مورد جواز نصب مشرف برای عامل در مضاربه (حلی، 1414ق، ج17، ص32) و لزوم تعیین مشرف توسط حاکم برای فاسقی که مالی را پیدا کرده است، فتوا داده (همان، ص180-179) و در مورد کسی که به زید وصیت کرده و عمرو را به او ضمیمه کرده است، احتمال داده است عمرو مشرف بر زید باشد (حلی، 1388ق، ص509). بعد از او «شهید اول» متوفای 786ق به عدم لزوم تعیین مشرف برای ملتقط فاسق (شهید اول، 1417ق، ج3، ص93)، «محقق کرکی»، متوفای 940ق به جواز تعیین مشرف توسط موصی (کرکی، 1414ق، ج11، ص296) و شهید ثانی، متوفای 966ق به صحت تعیین مشرف در وصیت فتوا داده­اند (شهید ثانی، 1410ق، ج5، ص76). در امور سیاسی، در دورة مشروطه، بعضی از فقهاء بحث نظارت بر قدرت حاکم را مطرح کرده­اند. «میرزای نائینی»، متوفای 1355ق، نظارت بر سلطنت اسلامی را حق مردم دانسته است (نائینی، 1382، ص112). در دورة انقلاب و جمهوری اسلامی نیز بعضی از فقهاء؛ نظیر امام خمینی(ع)، به این حق مردم اشاره کرده­اند. اقسام نظارت در امور مدنی، فقهاء محدودة اختیار ناظر را وابسته به نظر کسی که او را تعیین می­کند دانسته­اند: 1. گاهی تعیین ناظر برای حصول اطمینان از عمل به وصیت است. ازاین­رو، موصی ناظر را رقیبِ وصی می­کند؛ به­گونه­ای که اعمال وصی با اطلاع او باشد و اگر ناظر، عملی دید که بر خلاف وصیت است، به او اعتراض می­کند... در این صورت، اگر وصی بدون مراجعه به ناظر و بدون اطلاع او مستقلاً عمل کرد و عملش بر طبق وصیت بود، صحیح و نافذ است (امام خمینی، بی­تا، ج‌2، ص105).(4) در توضیح این نوع وصیت گفته شده است: «در این نوع نظارت، ناظر استطلاعی یا استیثاقی است... و اگر ناظر عملی بر خلاف وصیت دید، به وصی اعتراض می­کند و او را به عمل به وصیت بازمی­گرداند» (فاضل لنکرانی، 1424ق، ص194(5). 2. گاهی تعیین ناظر به علت عدم اطمینان به نظر وصی و اطمینان به نظر ناظر است. ازاین­رو، موصی ناظر را تعیین می­کند تا اعمال وصی بر طبق نظر او باشد و وصی به جز آنچه او صلاح می­داند عمل نکند. در این صورت، وصی به­طور مستقل ولایت در تصرف دارد، ولی در رأی و نظر مستقل نیست. پس اگر به­طور مستقل و بدون اطلاع ناظر عمل کرد و عملش نیز بر طبق وصیت بود، ظاهراً عملش صحیح نیست (امام خمینی، بی­تا، ج‌2، ص105).(6) در توضیح این فتوا گفته شده است: در این صورت ناظر، استصوابی است و شاید علت تفکیک بین وصی و ناظر این است که موصی [برای اجرای وصیت] به وصیّ اطمینان دارد، اما به ناظر اطمینان ندارد [یعنی او را برای اجرا شایسته نمی­داند]؛ هرچند رأی و نظر ناظر را [برای اجرا] بهتر و مفیدتر [از نظر وصیّ] می­داند (فاضل لنکرانی، 1424ق، ص194).(7) اگر ناظر از اظهار نظر امتناع کرد، وصی باید اختلاف را نزد قاضی برَد (کرکی، 1414ق، ج11، ص296).(8) اعمال حقوقی وصی وابسته به موافقت ناظر است، اما در اعمال غیر حقوقی، عدم نفوذ قابل تصور نیست (محقق داماد، 1420ق، ص184). 3. گاهی ناظر، علاوه بر نظارت، حق اجراء نیز دارد. به عبارت دیگر، ناظر، مجری است. به نظر بعضی از فقهاء، اگر واقف حدود اختیارات و وظایف ناظر را معین نکرده باشد، وظیفه ساختن، اجاره­دادن و تحصیل منافع و تقسیم آن بین مستحقان به عهده ناظر است (شهید ثانی، 1410ق، ج3، ص177(9)) بعضی از فقهاء، هشت نوع اختیار برای ناظر موقوفه قائل شده­اند (کاشف­الغطاء، 1422ق، ج4، ص247). پیش­فرض­های حق شرعی نظارت مردم بر حکومت   1. عدم مصونیت انسان از خطا  عدم مصونیت انسان از خطا موجب می‌شود کسی که عهده‌دار امور دیگران است، نیازمند نظارت دیگران باشد. انتظار عدم خطا از غیر پیامبران و معصومان، انتظار گزافی است. خدا مردم را بر‌حذر داشته از این که خود را مصون از خطا بدانند (نجم(53): 32).(10) پیامبر نیز فرموده است: «همة فرزندان آدم بسیار خطاکارند و بهترینِ خطاکاران توبه­کنندگانند (سیوطی، 1404ق، ج1، ص261).(11) به حسب روایات، غیر از معصومین، همه در معرض لغزش­اند؛ گرچه از نزدیکان پیامبر و امامان معصوم باشند. یکی از نزدیکان حضرت علی(ع) که بیش از همه مورد اطمینان او بود،(12) وقتی بر مسند حکومت بصره تکیه زد، همة موجودی بیت المال بصره را که دو میلیون درهم بود، برداشت و به مکه رفت. حضرت علی(ع) وقتی از فرار او آگاه شد بالای منبر رفت و گریست و فرمود: «این که پسر عموی رسول خداست چنین می­کند، پس چه اعتمادی است به کسی که فضیلتش کمتر از اوست» (مجلسی، 1403ق، ج42، ص152).(13) آیةالله «مصباح» نیز می‌گوید: زمامدار و رهبر جامعة اسلامی به هر حال، معصوم نیست. بنابراین، محتمل است... دچار لغزش شود و مرتکب سوء استفاده یا خیانت گردد... یکی از وظایف مجلس خبرگان رهبری این است که بر اعمال مقام رهبری نظارت دقیق داشته باشد و نه تنها انتقاد از ولی فقیه جایز است، بلکه واجب شرعی مسلمانان است (مصباح یزدی، 1381، ج1، ص69). 2. قدرت؛ عامل فساد قدرتمندان، اغلب به سوء استفاده از قدرت متمایل شده‌اند. «میان قدرت و غرور رابطة دقیقی است؛ به­ویژه اگر قدرت، قدرت اقتصادی باشد، به دنبالش خود‌آرایی­ها و خود‌خواهی­ها برای فرد قدرتمند و مؤلفه‏های قدرت ایجاد می‏شود» (پرورش، 1364، ج2، ص1289). حضرت علی(ع) فرمود: «هر کس به ملک رسید، منحصراً خود را دید و دیگران را نادیده گرفت» (نهج البلاغه، حکمت160).(14) هر کس خودرأیی را انتخاب کرد، هلاک شد (همان، حکمت161).(15) حضرت در صفین خطبه می­خواند که در میانة سخن او یکی از یارانش با سخنی طولانی پاسخی به آن حضرت داد و در آن سخن، درود و شکر فراوانی به آن حضرت عرض نمود و متذکر شد که آن بزرگوار هر دستوری دهد، خواهد شنید و آن را اطاعت خواهد کرد. آن حضرت در پاسخ به آن مرد چنین فرمود: «...قطعی است که از زشت‌ترین حالات زمامداران در نزد مردمان صالح این است که مردم دربارة آنان گمان فخر‌فروشی و غرور‌ورزی داشته باشند و وضع شخصیتی آنان بر کبر مبتنی گردد... . بسا انسانها که شیرین می‌یابند درود و شکر‌گزاری را پس از ابتلا و مجاهدت...» (همان، خطبة216).(16) همچنین، وی «مالک اشتر» را برحذر داشت از این که بگوید: «من به مقام فرماندهی نصب شده‌ام، فرمان می‌دهم و باید اطاعت شوم؛ زیرا این تلقین نابکارانه واردکردن فساد در قلب است و عامل سستی و تزلزل در دین و نزدیک­شدن به دگرگونی­ها». سپس او را راهنمایی کرد که برای باز‌داشتن خویش از سوء استفاده از قدرت، عظمت خدا را به یاد آورد تا از سرکشی باز‌ایستد و عقل زایل­شده‌اش را به او بازگرداند. آنگاه به او هشدار داد که خداوند هر جباری را ذلیل و هر متکبری را پست و خوار می‌سازد (همان، نامة53).(17) آن حضرت به خطر قدرت توجه داشت و بارها به عمّالش می‏فرمود برای حسابرسی آماده باشند (پرورش، 1364، ج2، ص1289). قدرت ممکن است اطرافیان فرد قدرتمند را به فساد متمایل کند. وقتی پیامبر در مدینه به قدرت رسید، خدا به او خطاب کرد:(18) «ای کسی که در رأس هرم این قدرت هستی و تمام نیروی مسلمین در اختیار تو قرار گرفته‏، اگر در کنار تو همسرانت ارادة بهره‏برداری و سوء استفاده و دنیاگرایی و خود‌آرایی دارند، به آنها بگو بیایید طلاقتان بدهم و راه خودتان را بگیرید و بروید» (همان، ج2، ص1290). به نظر شهید «مطهری»، هر مقام غیر معصومى که در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم براى خودش خطر است و هم براى اسلام (مطهری، بی­تا، ج19، ص622). قدرت برای انسان خیر است، اما اگر مطلق باشد، اغلب مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد. بنابراین، قدرت مطلق برای انسان غیر معصوم خیر نیست، مگر اینکه به وسیله نظارت انسانهای قدرتمندِ دیگر محدود شود. 3. نظارت­ پذیری ولایت انتصابی فقهاء هیچکدام از ادله­ای که برای اثبات ولایت انتصابی فقهاء ارائه شده است، بر نفی حق نظارت مردم بر اعمال ولایت آنان دلالت ندارد. به عبارت دیگر، آن ادله از این مطلب ساکت است. بنابراین، نمی­توان گفت لازمة پذیرش ولایت انتصابی فقهاء، عدم مشروعیت نظارت مردم بر آنان است. خدا، همانطور که (بنا بر نظریة انتصابی) به فقهاء حق حاکمیت بر مردم داده، به مردم نیز حق نظارت بر آنان را داده است (جعفرپیشه­فرد، 1383، ش33، ص55-51). امام خمینی(ره) نیز که ولایت فقیه را شعبه‏اى از ولایت مطلقة رسول اللّه(ص) و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج می‌دانست، (امام خمینی، بی­تا، ج‏20، ص451) به نظارت بر ولی فقیه معتقد بود و فرمود: «کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان کار قانونی خود را نسبت به من هم باید انجام دهد» (یزدی، 1375، ص560).  وی اشکال­کردن به ولیّ فقیه و تخطئة او را نیز مشروع می‌دانست: «البته نباید ماها گمان کنیم که هر چه مى‏گوییم و مى‏کنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیة الهى است براى رشد انسانها» (امام خمینی، بی­تا، ج20، ص451). به نظر شهید مطهری، یکی از عوامل گرایش مردم به مادیگری این است که بگوییم معتقدان به خدا باید در برابر حاکمان دینی تسلیم باشند (مطهری، بی­تا، ج1، ص553). 4. اصول حاکم بر نظارت نظارت مردم بر حکومت، بدون مرز نیست و چارچوبی دارد. در هر نظارتی این اصول و احکام باید رعایت شود: 1. اصل بی­گناهی و بی­جرمی (استصحاب عدم ارتکاب گناه و جرم)، 2. اصل صحت و درستکاری (صحت عبادات و اعمال حقوقی)، 3. اصل اباحة اعمال، 4. حکم حرمت تجسس در زندگی خصوصی دیگران (حجرات(49): 12)،(19) 5. حکم وجوب کتمان اسرار زندگی خصوصی آنان(20) و 6. حکم حرمت اختلال نظام و ایجاد هرج و مرج(21) مبانی شرعی حق نظارت مردم بر حکومت هر حکومتی که تشکیل می‌شود، دینی یا غیر دینی، انتصابی یا انتخابی، حاکمانش ـ به‌جز معصومان ـ مصون از خطا نیستند و اغلب، فاسد می‌شوند. قرآن و روایات، برای جلوگیری از این فساد که از مستی قدرت (تمیمی آمدی، 1410ق، ص797)(22) پدید می­آید، به صراحت، راه خویشتن­داری (همان) را ارائه داده است. علاوه بر آن، بعضی از روایات بالمطابقه و بعضی از آنها بالملازمه در معرفی راه دیگری ـ نظارت بیرونی ـ به عنوان حق مردم ظهور دارد. 1. سیرة عقلای مُمضا عقلا در طول تاریخ، مردم را در نظارت بر حاکمان ذی‌حق می‌دانسته و نظارت بر عملکرد آنان را می‌ستوده‌اند.(23) این سیره هنوز ادامه دارد و عقلاء مردم را در نظارت بر حاکمان ذی­حق می­دانند و نظارت بر عملکرد آنان و ارزیابی آن را می­ستایند. حضرت علی(ع) وقتی مالک اشتر را به ولایت مصر گمارد، به او یادآوری کرد همانطور که او در امور و شؤون حکّام گذشته نظاره می‌کرده و دربارة آنان نظر می‌داده است، مردم در همة امور و شؤون او نظاره خواهند داشت. وی نظر مردم در مورد حاکمان صالح را معیار تشخیص صلاحیت آنان دانسته است (نهج البلاغه، نامة53).(24) آن حضرت با تأیید این سیرة عقلاء، به مالک تذکر می‌دهد که خودش را برای نظارت مردم بر اعمالش آماده کند. 2. دعوت حضرت علی(ع) از مردم برای نظارت بر کار خودش حضرت علی(ع) وقتی برای مقابله با اصحاب جمل به بصره می‌رفت، به مردم کوفه نامه نوشت و از آنان خواست، اگر او را نیکوکار یافتند یاری‌اش کنند و اگر بدکار دیدند ملامتش کنند (همان، نامة57).(25) روشن است که آن حضرت، به­جای اینکه به آنان دستور شرکت در جنگ دهد، از آنان دعوت کرده بر کارش نظارت کنند و به نتیجه ارزیابی خود عمل کنند. ایشان حق نظارت را برای مردم کوفه به­رسمیت­ شناخته است. البته نه مردم کوفه خصوصیتی دارند که حکم، مقید به آنان باشد و نه جنگ جمل. بنابراین، با الغای خصوصیت می­توان گفت همة مردم تحت ولایت، حق دارند بر عملکرد ولیّ خود ـ و به طریق اولی، کارگزاران او ـ نظارت داشته باشند. همچنین با استفاده از طریق اولویت می­توان گفت وقتی مردم در امور نظامی و جنگی ـ که بیش از امور دیگر نیازمند اعمال قدرت است ـ ، حق دارند بر عملکرد ولیّ خود نظارت کنند، به طریق اولی در امورِ دیگرِ حکومتی حق نظارت دارند. ممکن است گفته شود حضرت علی(ع) در شرایط خاص زمانی و مکانی این نامه را نوشته است. در این صورت، نامه آن حضرت، دست کم دلالت بر این دارد که در بعضی از شرایط، حاکم می­تواند مردم را به نظارت بر کار خود دعوت کند و این کار به مصلحت مسلمین است. 3. تشویق نظّار از طرف حضرت علی(ع) بنا بر نقل «منقری»، برای جنگ صفین، بیشى از مردم براى عزیمت و جهاد [با معاویه] به على(ع) پاسخ مثبت دادند، جز اینکه یاران «عبدالله­بن­مسعود» که «عبیدة السلمانى» و همراهانش نیز با آنان بودند، نزد وى آمدند و به او گفتند: ما با تو رهسپار مى‏شویم، ولى در لشگرگاه شما فرود نمى‏آییم و خود اردویى جداگانه مى‏زنیم تا در کار شما و شامیان بنگریم. هرگاه دیدیم یکى از دو طرف به کارى که بر او حلال نیست، دست یازید یا گردنکشى و ظلمى از او سر زد، ما بر ضد او وارد پیکار مى‏شویم. على(ع) گفت: آفرین، خوش آمدید. این معنىِ به­کاربردن بصیرت در دین و کاربستن دانش در سنّت است و هرکس به چنین پیشنهادى راضى نشود بى‏گمان خائن و ستمگر باشد (اتابکی، 1370، ص161).(26) آن حضرت در برابر گروهی که تصمیم گرفته بودند بر عملکرد او در جنگ صفین نظارت کنند، نه تنها مخالفتی ابراز نکرد، بلکه آنان را تشویق کرد و تصمیمشان را نشانة فهم دین و آگاهی به سنت رسول خدا دانست. این نقل تاریخی ـ همانند روایت قبلی ـ با الغای خصوصیت و طریق اولویت قابل تعمیم به مردم دیگر و امور غیر نظامی است. البته همان اشکال و جوابی که ذیل دلیل قبلی مطرح شد، در مورد این روایت نیز قابل طرح است. 4. حق مردم در اهتمام به امور یکدیگر پیامبر گرامی اسلام بر اهتمام به امور مسلمین تأکید کرده است: «کسی که برای اصلاح امور مسلمین تلاش نمی‌کند از آنان نیست. کسی که صدای دیگری را بشنود که مسلمین را به کمک فرا می‌خواند، ولی به او کمک نکند مسلمان نیست» (کلینی، 1407ق، ج2، ص164)(27) و بعضی از فقهاء، به پیروی از روایات، اهتمام به امور مسلمین را از اوجَبِ واجبات دانسته­اند (امام خمینی، بی­تا، ج‏3، ص414). نظارت بر حکومت، جلوگیری از انحراف حاکمان و اصلاح امور حکومتی از مصادیق بارز اهتمام به امور مسلمین است؛ زیرا اولاً در بسیاری موارد، حفظ یا تضییع جان، مال و عرض مردم، وابسته به حکومت است. ثانیاً «مردم جز با صالح­بودن زمامداران، صالح نمی­شوند» (نهج البلاغه، خطبة216)(28) و تأثیر حکومت بر مردم بیش از تأثیر پدران بر فرزندان است (حرّانی، 1404ق، ص208)(29) و عالمان(30) یا فقیهان(31) و یا قاریان(32) و حاکمان که صالح باشند، امت پیامبر هم صالح می­شوند و اگر فاسد شوند، امت نیز فاسد می­شود. بنابراین، مردم برای عمل به سخن پیامبر می‌توانند بر عملکرد حاکمان خود نظارت کنند و کسی نمی­تواند آنان را از این حق مشروع بازدارد. امام خمینی(ره) نیز به حق نظارت مردم بر ولی فقیه و اهمیت آن تصریح کرده است:‌ «اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتى، خودت را حفظ کن. مسأله، مسألة مهمی است» (امام خمینی، بی­تا، ج8، ص5). 5. حق مردم در اقامة عدل مردم حق دارند در جامعه عدالت برقرار کنند؛ زیرا مخاطب آیات سیاسی و اجتماعی قرآن قرار گرفته‌اند. خدا همة مردم را برای برقراری قسط، عدل، اصلاح، آمادگی دفاعی و اجرای احکام جزایی مأمور کرده است: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید(57): 25)، «کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ» (نساء(4): 135)، «فَأَصْلِحُوا» (حجرات(49): 9)، «اعْدِلُواْ» (مائدة(5): 8)، «فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا» (مائدة(5): 38)، «فَاجْلِدُوا» (نور(24): 2)، «أَعِدُّواْ لَهُم» (انفال(8): 60). اینگونه خطاب­های قرآن به این معنا نیست که همه باید خود را قاضی و مجری بدانند، بلکه دلالت دارد بر این که همه نسبت به تحقق این امور مسؤولند و باید اهتمام کنند که صلاح و عدل در جامعه اجراء شود و مستحقینِ مجازات، مجازات شوند. بدون شک، این کار بدون اهتمام همه و تقسیم کار و رعایت اصول شرعی و عقلایی ممکن نیست. به نظر بعضی از فقهاء: «خطابات قرآن در تکالیف اجتماعى، از نوع تکالیف فردى؛ نظیر «أَقِیمُوا الصَّلاةَ» نیست که عامّ استغراقى باشد، بلکه عامّ مجموعى است؛ به این معنا که مخاطب، هر فرد به عنوان جزئى از مجتمع است و در حقیقت، همة افراد مجتمعاً، نه منفرداً مخاطب مى‌باشند. لازمة این قبیل خطابات‌ این است که همة افراد، مشترکاً باید مقدمات انجام تکلیف مورد خطاب را فراهم آورند و چون این کار موجب هرج و مرج مى‌شود و عادةً چنین نیست که هر کس از عهده هر کارى برآید، ازاین‌رو، طبعاً افراد مورد خطاب باید براى هرکارى اهلش را بشناسند و کار را به او محوّل کنند» (منتظری، 1388، ص18). حضرت علی(ع) نیز به لزوم خیرخواهی و همکاری مردم برای اقامة حق در جامعه اشاره کرده و این حق را حتی برای کسی که مردم او را پست می‌شمارند و به خواری به او نگاه می‌کنند نیز محترم شمرده است (نهج البلاغه، خطبة216(33) برقراری حکومت نیز ابزاری برای اقامة قسط است و با تشکیل آن توسط فقیهان، حق مردم به اقامة عدل ساقط نمی‌شود و از آنجا که ممکن است حکومت به­جای برقراری عدالت به ظلم روی آورد، مردم حق دارند بر آن نظارت داشته باشند تا غرضشان از تشکیل حکومت نقض نشود و حکومتی که برای اقامة قسط تشکیل شده است، موجب اقامة ظلم نشود و به بهانة حفظ ظاهر نظام، باطن نظام را ـ که چیزی جز اقامة قسط و حفظ حقوق مردم نیست ـ ، از بین نبرد. «التزام به اینکه با دستاویزقراردادن حفظ نظامِ حکومتی می‌توان به هر ظلم و ستمی دست یازید، به معنای دفاع از ایدة «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» و «الحکم لمن غلب» است» (نوبهار، 1388، ش24544، ص11). بنابراین، مردم که در استقرار حکومت و بقای آن سهیم‌ هستند حق دارند بر حکومت نظارت کنند که مبادا به بهانة حفظ نظم و نظام، عدالت و حقوق آنان قربانی شود.   پی نوشت: 1.  تأمل­کردن؛ یعنی دقت­کردن و بررسی­کردن. به مدت طولانی نگاه­کردن، به امید رسیدن به شناخت (حسن عسکری، الفروق فی اللغة، ص66). 2.  فقط دو معجم قدیمی از عدی نقل کرده­اند: «لم تخطیء نظارتی» و آن را به معنای «فراست و زیرکی» دانسته­اند (محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج14، ص266؛ محمد ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص219). 3.  ر.ک: نهج البلاغه، نامه­های شماره­ 3، 33، 34، 40، 41، 43، 44، 45، 61، 63، 70 و71. 4. یجوز للموصی أن یجعل ناظراً على الوصی، و وظیفته تابعة لجعله، فتارة من جهة الاستیثاق على وقوع ما أوصى به یجعل الناظر رقیباً على الوصی بأن یکون أعماله باطلاعه حتى، أنه لو رأى منه خلاف ما قرره الموصی لاعترض علیه... فلو استبد الوصی بالعمل على نظره من دون مراجعة الناظر و اطلاعه و کان عمله على طبق ما قرره الموصی فالظاهر صحته و نفوذه...» (امام خمینی، تحریر الوسیله، ج2، ص105). 5. الناظر الاستطلاعی أو الاستیثاقی، و المقصود منه هو من کان الغرض من جعله هو الاستیثاق على وقوع الوصیّة بتمامها کمّاً و کیفاً، و کونه مراقباً على الوصیّ، و لازمه أن یکون الوصیّ عمله متوقّفاً على اطّلاعه، حتّى أنّه لو رأى منه خلاف ما قرّره الموصی لاعترض علیه و أرجعه إلى ما قرّره» (محمد فاضل لنکرانی، تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة، ص194). 6. و أخرى من جهة عدم الاطمئنان بأنظار الوصی و الاطمئنان بأنظار الناظر یجعل على الوصی أن یکون أعماله على طبق نظره و لا یعمل إلا ما رآه صلاحا، فالوصی و إن کان ولیاً مستقلاً فی التصرف، لکنه غیر مستقل فی الرأی و النظر، فلا یمضى من أعماله إلا ما وافق نظر الناظر، فلو استبد الوصی بالعمل على نظره من دون مراجعة الناظر و اطلاعه و کان عمله على طبق ما قرره الموصی. فالظاهر صحته و نفوذه على الأول بخلافه على الثانی...» (امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج2، ص105). 7. الناظر الاستصوابی.... لعلّ السرّ فی التفکیک هو وثاقة الوصیّ دون الناظر و إن کانت آراؤه أصلح و أنظاره أنفع، أو أصلحیة نظره بالإضافة إلى الوصیّ، أو غیر ذلک من الجهات» (محمد فاضل لنکرانی، تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة، ص194). 8. یجوز أن یوصی إلى واحد و یجعل آخر مشرفاً علیه و لا یکون للمشرف شی‌ء من التصرّفات، لکن یشترط صدورها عن إذنه و لو امتنع هل یستقلّ الوصیّ؟ فیه وجهان: أقربهما لا، بل یرفع الأمر إلى الحاکم» (علی کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج11، ص296). 9. ووظیفة الناظر مع الإطلاق، العمارة والإجارة، وتحصیل الغلّة وقسمتها على مستحقّها» (زین­الدین­بن­علی شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج3، ص177). 10. الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنشَأَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ فَلَا تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى» (نجم(53): 32). 11.  عن رسول الله(ص) انه قال: «إنّ کلّ بنی آدم خطّاء و خیرُ الخطّائین التوابون» (جلال­الدین سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص261). 12. وَ لَمْ یَکُنْ [فِی أَهْلِی رَجُلٌ‏] رَجُلٌ‏ مِنْ‏ أَهْلِی‏ أَوْثَقَ‏ مِنْکَ فِی نَفْسِی» (نهج البلاغه، نامة41). 13. عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ الْحَارِثَ یَقُولُ‏ اسْتَعْمَلَ عَلِیٌّ7 عَلَى الْبَصْرَةِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ فَحَمَلَ کُلَّ مَالٍ فِی بَیْتِ الْمَالِ بِالْبَصْرَةِ وَ لَحِقَ بِمَکَّةَ وَ تَرَکَ عَلِیّاً وَ کَانَ مَبْلَغُهُ أَلْفَیْ أَلْفِ دِرْهَمٍ فَصَعِدَ عَلِیٌّ7 الْمِنْبَرَ حِینَ بَلَغَهُ ذَلِکَ فَبَکَى فَقَالَ: «هَذَا بْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ9 فِی عَمَلِهِ وَ قَدْرِهِ یَفْعَلُ مِثْلَ هَذَا فَکَیْفَ‏ یُؤْمَنُ‏ مَنْ‏ کَانَ‏ دُونَهُ اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ فَأَرِحْنِی مِنْهُمْ وَ اقْبِضْنِی إِلَیْکَ غَیْرَ عَاجِزٍ وَ لَا مَلُولٍ» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج42، ص152). 14. عن علیّ(ع): «مَنْ‏ مَلَکَ‏ اسْتَأْثَرَ» (نهج البلاغه، حکمت 160). 15. عن علیّ(ع):‏ «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ...» (همان، حکمت 161). 16. عن علیّ(ع): «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً بِوِلَایَةِ أَمْرِکُمْ وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِی لِی عَلَیْکُم‏... [فَأَجَابَهُ(ع) رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِکَلَامٍ طَوِیلٍ یُکْثِرُ فِیهِ الثَّنَاءَ عَلَیْهِ وَ یَذْکُرُ سَمْعَهُ وَ طَاعَتَهُ لَهُ فَقَالَ7:] ... وَ إِنَّ مِنْ‏ أَسْخَفِ حَالاتِ الْوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ یُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْکِبْرِ... رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ‏‏...» (همان، خطبة 216). 17. عن علیّ(ع): «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ‏ فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْهَکَةٌ لِلدِّینِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَرِ وَ إِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِیلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ فَوْقَکَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ وَ یَفِی‏ءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ... فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ...» (همان، نامة 53). 18. یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلاً وَإِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْراً عَظِیماً» (احزاب(33): 29-28). 19. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ» (حجرات(49): 12). 20.  امام سجاد7 ذکر عیوب مردم را در کنار شرابخواری از گناهانی شمرده­اند که عصمت­ها را می­درد (حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص212). عبدالله­بن­سنان از امام نقل کرده است که افشای سرّ مؤمن حرام است (محمدبن­یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص359). امام صادق7 به مفضل فرموده است کسی که علیه مؤمنی سخنی نقل کند تا او را از چشم مردم بیندازد، خدا او را از ولایت خودش بیرون می­کند (ر.ک: همان، ج2، ص358). پیامبر از دوستی که بدیِ دوستش را افشا می­کند، به خدا پناه برده است (ر.ک: صدوق، الامالی، ج3، ص558). فقهاء نیز پوشیدن عیوب مردم را واجب دانسته­اند (ر.ک: جمعی از پژوهشگران، موسوعة الفقه الاسلامی، ج6، ص38). 21.  لزوم پرهیز از هرج و مرج، مورد تصدیق عقل عملی همه عقلاست (حسینعلی منتظری، حکومت دینی و حقوق انسان، ص15) و هرج و مرج، موجب تضییع حقوق مهم می­شود (همان، ص17). امام باقر(ع) فروش موقوفه مورد اختلاف را بهتر دانسته­اند؛ برای اینکه به تلف اموال و نفوس منجر نشود (ر.ک: محمد طوسی، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، ج4، ص99). فقهاء نیز در موارد مختلف، بروز هرج و مرج را خط قرمز اجرای احکام دانسته و بر لزوم جلوگیری از آن تأکید کرده­اند: 1. شیخ «طوسی» نیز در صورتی که ادامه وقف منجز به هرج و مرج می­شود، فروش آن را جایز دانسته است (همان). 2. به نظر شهید مطهری مردم حق ندارند با اعمال زور امر به معروف کنند؛ زیرا لازمه­اش هرج و مرج اجتماعی است (ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج20، ص190). 3. بنا به فتوای امام خمینی(ره) تذکر مردم به کارمندان و مسؤولان ادارات که بر خلاف موازین شرعی یا قانونی عمل می­کنند، باید بدون ایجاد هرج و مرج و فساد باشد (امام خمینی، استفئاءات، ج3، ص59). 4. وی لزوم تشکیل حکومت را برای جلوگیری از هرج و مرج می­داند (امام خمینی، ولایت فقیه، ص26). 5. بعضی از فقهاء نیز لزوم مقابله با باغیان در عصر غیبت را به دلیل جلوگیری از هرج و مرج دانسته­اند (سیدمحمدحسن مرعشی شوشتری، دیدگاه­های نو در حقوق، ج1، ص66). 22. یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمَالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُکْرِ الْعِلْمِ وَ سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبَابِ فَإِنَّ لِکُلِّ ذَلِکَ رِیَاحاً خَبِیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَارَ» (عبدالواحد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص797). 23.  البته این سیره، با اطاعت مردم از حاکمان منافات ندارد. مردم در عین اینکه در عمل، از حاکمان خود پیروی می­کرده­اند، ارزیابی کار آنان را حق خود می­دانسته­اند و در زمان قدرت حاکمان یا بعد از کناررفتن آنان از قدرت، نظر خود را به یکدیگر منتقل می­کرده­اند. 24. عن علی(ع): «ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِکُ أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ‏ مِنْ‏ أُمُورِکَ‏ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَکَ وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ [تَقُولُهُ‏] تَقُولُ فِیهِمْ وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِه‏» (نهج البلاغه، نامة 53). 25.  من کتاب له(ع) إلى أهل الکوفة عند مسیره من المدینة إلى البصرة أَمَّا بَعْدُ: «فَإِنِّی خَرَجْتُ [عَنْ‏] مِنْ حَیِّی هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِیاً وَ إِمَّا مَبْغِیّاً عَلَیْهِ وَ [أَنَا] إِنِّی أُذَکِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَیَّ فَإِنْ کُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِی وَ إِنْ کُنْتُ مُسِیئاً اسْتَعْتَبَنِی»‏ (همان، ‌نامة 57). 26.  فأجاب علیا إلى السیر و الجهاد جل الناس إلا أن أصحاب عبدالله­بن­مسعود أتوه و فیهم عبیدة السلمانی و أصحابه فقالوا له: إنا نخرج معکم و لا ننزل عسکرکم و نعسکر على حده حتى ننظر فی أمرکم و أمر أهل الشام فمن رأیناه أراد ما لا یحل له أو بدا منه بغی کنا علیه فقال علی: «مرحباً و أهلاً هذا هو الفقه فی الدین و العلم بالسنة من لم یرض بهذا فهو جائر خائن» (نصربن­مزاحم المنقری، وقعة صفین، ص115؛ عبدالحمید ابن­ابی­الحدید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص186؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج32، ص406). 27.  عَنْ عَاصِمٍ الْکُوزِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّ النَّبِیَّ(ص) قَالَ: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُ‏ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» (محمدبن­یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص164). 28. فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ‏ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ» (نهج البلاغه، خطبة 216). 29.  قَالَ علی(ع): «النَّاسُ‏ بِأُمَرَائِهِمْ‏ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» (ابن شعبة حرانی، تحف العقول، ص208). 30.  وَ قَالَ(ص): «صِنْفَانِ‏ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَ النَّاسُ وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَ النَّاسُ الْأُمَرَاءُ وَ الْعُلَمَاء» (حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص70). 31.  جعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ(ع) قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)‏ صِنْفَانِ‏ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِی وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ (صدوق، الخصال، ج1، ص37) وَ قَالَ9 صِنْفَانِ‏ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتِ الْأُمَّةُ وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتِ الْأُمَّةُ الْأُمَرَاءُ وَ الْفُقَهَاء» (مسعود ورام، مجموعة ورام، ج2، ص228). 32.  عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ7 قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9‏ صِنْفَانِ‏ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِی وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی الْأُمَرَاءُ وَ الْقُرَّاءُ» (صدوق، الامالی، ص366). 33. وَ لَکِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ‏] عَلَى عِبَادِهِ النَّصِیحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ وَ لَیْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِی الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ‏ فِی‏ الدِّینِ‏ فَضِیلَتُهُ‏ بِفَوْقِ أَنْ یُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ»‏ (نهج البلاغه، خطبة 216).   منابع و مآخذ           1.     قرآن کریم.           2.     نهج البلاغه.           3.     ابن­ابی­الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج3و17، قم: کتابخانه آیةالله مرعشی، 1404ق.           4.     ابن­شهرآشوب، محمد، مناقب آل أبی طالب:، ج2، قم: علامه، 1379ق.           5.     ابن طیفور، احمد، بلاغات النساء، قم: انتشارات رضی، بی­تا.           6.     ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج5، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.           7.     ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج5، بیروت: دار صادر، 1414ق.           8.     اتابکی، پرویز، پیکار صفین، تهران: شرکت سهامی انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370.           9.     احمدی میانجی، علی، مکاتیب الأئمة:، ج1، قم: دارالحدیث، 1426ق.        10.     ازهری، محمد، تهذیب اللغة، ج14، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1421ق.        11.     المنقری، نصربن­مزاحم، وقعة صفین، قم: کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، 1404ق.        12.     الهلالی، سلیم­بن­قیس، سلیم بن قیس الهلالی، قم: الهادی، 1405ق.        13.     امام خمینی، سیدروح­الله، استفتاءات، ج3، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1422ق.        14.     ----------------، تحریر الوسیلة، ج2، قم: دارالعلم، بی­تا.        15.     ----------------، صحیفه امام، ج2، 3، 8 و13، تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، بی­تا.        16.     ----------------، ولایت فقیه، تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1423ق.        17.     برقی، احمد، المحاسن، ج1، قم: دارالکتب الاسلامیة، 1371ق.        18.     بستانی، فؤاد، فرهنگ ابجدی، مترجم: رضا مهیار، تهران: اسلامی، 1375.        19.     پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران: دنیای دانش، 1382.        20.     پرورش، علی­اکبر، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، ج2، تهران: مجلس شورای اسلامی، 1364.        21.     تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، قم: دارالکتاب الاسلامی، 1410ق.        22.     جعفرپیشه­فرد، مصطفی، چالش­های فکری نظریة ولایت فقیه، قم: بوستان کتاب، 1385.        23.     ----------------، «بررسی پارادوکس «نظارت» و «مشروعیت سیاسی»، فصلنامه حکومت اسلامی، ش33و34، پاییز و زمستان، 1383.        24.     جمعى از پژوهشگران، موسوعة الفقه الإسلامی، ج6، قم: مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى، 1423ق.        25.     جوهری، اسماعیل، الصحاح، ج2، لبنان: دارالعلم للملایین، 1376ق.        26.     حرّانی، ابن شعبه، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، 1404ق.        27.     حلّى، احمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، بیروت: دارالکتاب العربی، 1407ق.        28.     حلّی (علامه)، حسن، تذکرة الفقهاء، ج17، قم: مؤسسة آل البیت:، 1414ق.        29.     --------------، تذکرة الفقهاء، قم، مؤسسة آل البیت:، 1388ق.        30.     خفاجی، احمد، شفاء الغلیل، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1418ق.        31.     دهخدا، علی­اکبر، لغت­نامة دهخدا، ج47، تهران: دانشگاه تهران، 1346.        32.     دیلمی، حسن، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج1، قم: الشریف الرضی، 1412ق.        33.     راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: دارالقلم، 1412ق.        34.     رضائیان، علی، اصول مدیریت، تهران: سمت، 1364.        35.     سیوطی، جلال­الدین، الدر المنثور، ج1، قم: کتابخانه آیةالله مرعشی، 1404ق.        36.     شهید ثانی، زین­الدین، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج3و5، قم: کتابفروشی داوری، 1410ق.        37.     صاحب، اسماعیل، المحیط فی اللغة، ج10، بیروت: عالم الکتب، 1414ق.        38.     صدوق، محمد، الأمالی، ج3، تهران: کتابچی، 1376.        39.     ----------، الخصال، ج1، قم: جامعه مدرسین، 1362.        40.     طبرسا، غلامعلی، تئوری­های مدیریت، ج1، تهران: حرکت نو، 1390.        41.     طوسی، محمد، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج4، تهران: دارالکتب الإسلامیة، 1390ق.        42.     عاملی شهید اول، شمس­الدین محمد، الدروس الشرعیة، ج3، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.        43.     ------------------------، القواعد و الفوائد، ج1، قم: کتابفروشی مفید، بی­تا.        44.     عسکری، حسن، الفروق فی اللغة، بیروت: دارالآفاق، 1400ق.        45.     عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، ج2، تهران: امیر کبیر، 1360.        46.     فاضل لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة، قم: مرکز فقهی ائمه اطهار:، 1424ق.        47.     فتال نیشابوری، محمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، قم: انتشارات رضی، 1375.        48.     فراهیدی، خلیل، کتاب العین، ج8، قم: نشر هجرت، 1409ق.        49.     قاضی نعمان، ابن حیّون، دعائم الإسلام، ج1، قم: مؤسسة آل البیت:، 1385ق.        50.     کاشف­الغطاء، محمد، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج4، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1422ق.        51.     کرکی، علی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج11، قم: مؤسسة آل البیت:، 1414ق.        52.     کلینی، محمدبن­یعقوب، الکافی، ج1و2، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1407ق.        53.     مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج42، 32 و33، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.        54.     محقق داماد، سیدمصطفی، وصیت تحلیل فقهی و حقوقی، تهران: مرکز نشر علوم اسلامی، 1420ق.        55.     مرعشی شوشترى، سیدمحمدحسن، دیدگاه‌هاى نو در حقوق، ج1، تهران: نشر میزان، 1427ق.        56.     مصباح یزدی، محمدتقی، پرسش­ها و پاسخ­ها، ج1، قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1381.        57.     مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1و19، تهران: صدرا، بی­تا.        58.     معین، محمد، فرهنگ فارسی معین (یک جلدی)، تهران: انتشارات معین، 1381.        59.     مفید، محمد، الجمل، قم: کنگرة شیخ مفید، 1413ق.        60.     منتظری، حسینعلی، حکومت دینی و حقوق





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن