واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ميرو كلوزه در آستانه ديدار مقابل كشور مادري اش مردي كه كم حرف مي زند
اولي هسه ليشن برگہوقتي به ميروسلاو كلوزه فكر مي كنيد، اولين چيزي كه به ذهنتان مي رسد، گل زدن است. احتمالاً وسوسه مي شويد بگوييد؛ «خب، حالا كه چي؟» اما صبر كنيد منظور من چيز ديگري است؛ شما فقط به گل فكر مي كنيد وقتي از كلوزه حرف مي زنيد. اصلاً چه چيز ديگري در اين ميان وجود دارد؟كلوزه كه اغلب با گردمولر، پديده غارتگر دروازه ها مقايسه مي شود، داخل و بيرون زمين موجودي مرموز است. او داخل زمين از ناكجاآباد پيدا مي شود تا تيمش را جلو بيندازد و آن نگاه ديوانه كننده را به خود گيرد كه حاكي از كمترين تلاش ممكن است. خارج از زمين هم به يك باره ناپديد مي شود. او به يك باره از دنياي پرهياهوي فوتبال با دام هاي فريبنده و معمولش ناپديد و وارد دنياي خصوصي خودش مي شود؛ دنيايي كه عاري از قرار گرفتن كنار مدل هاي بلندقد، اتومبيل هاي براق، حاشيه هاي پرزرق و برق و نقل قول هاي حساسيت برانگيز است. هيچ وقت هم اين داستان متفاوت نبوده است.سال 2002 و در جام جهاني، فقط رونالدو بيشتر از كلوزه گل زد اما هيچ كدام از نويسندگان ورزشي آلمان كه موفقيت هاي غيرمنتظره تيم در آسيا را پوشش مي دادند، مهاجم آن روزهاي كايزرسلاترن را يكي از ستاره هاي تورنمنت به حساب نمي آوردند. جالب اينجاست كه او در تيم خودش هم ستاره نبود و حتي روزنامه مونيخي «زوددويچه سايتونگ» او را «جوجه يي جدا افتاده از لانه» ناميده بود. اين روزنامه در ادامه نوشته بود؛ «نارضايتي او بابت قرار گرفتن در كانون توجه و فاصله يي كه از ديگر همبازيانش حتي از هوادارانش در جايگاه هاي استاديوم مي گرفت، تقريباً محسوس بود.» واقعاً هم همين طور بود. سال 2002 كلوزه با همان صداي آرام خودش كه شبيه نجوا كردن است، صحبت مي كرد طوري كه آدم به عنوان يك نويسنده ورزشي بايد سعي مي كرد لب هاي او را بخواند. واقعيت اين است كه او آن زمان يك جوان لپ قرمز نبود بلكه مردي 24 ساله بود، سني كه در آن همه شما را با تجربه و مردي آراسته در هر كاري كه مي كنيد، به حساب مي آورند. اما خجالتي بودن بي سابقه كلوزه كاملاً طبيعي بود. او خيلي بچه بود كه پدرومادرش از سرزمين شان لهستان به آلمان كوچ كردند و در شهري كوچك نزديك كايزرسلاترن مستقر شدند. كلوزه 8 ساله نمي توانست آلماني صحبت كند و به همين دليل در مدرسه در كلاسي ابتدايي پذيرفته شده و با بچه هايي هم كلاس شد كه در گروه سني اش قرار نداشتند و در عين حال حرف هايشان را نمي فهميد. آنهايي كه او را خوب مي شناسند اعتقاد دارند كه ماه ها و سال هاي سخت و اوليه زندگي اش اثر خود را روي او گذاشته و دليل اصلي ناراحتي او بودن در كنار آدم هايي است كه با آنها راحت نيست.دوم اينكه رسيدن او به شهرت ورزشي آنقدر آني و غيرمنتظره بود كه همه آن را با كوچ او از كشوري به كشوري ديگر مقايسه مي كنند. گرچه او آشكارا آدم مستعدي بود (ژن ورزشي كلوزه خيلي قوي است. پدرش فوتباليستي حرفه يي بود و مادرش هم ملي پوش هندبال لهستان بود) اما اين مساله هميشه ناديده گرفته مي شد. وقتي گلزنان مادرزاد به 19 سالگي مي رسند، سوار پورشه مي شوند، با آدم هاي حاشيه يي قرار ملاقات مي گذارند و مديربرنامه هايشان از انتقال آنها به باشگاه بارسلونا حرف مي زنند. كلوزه وقتي 19 سالش بود تمرين مي كرد تا نجار شود و براي يك باشگاه آماتور و كوچك به نام «اس.گ. بلائودباخ ديدل كوپف» در دسته هفتم فوتبال آلمان بازي مي كرد.با اين تفاسير احتمالاً همه مي گويند كه او دير كشف شد، اما واقعاً كشف شدن تا اين حد طول مي كشد؟ كلوزه در 20 سالگي براي باشگاه بزرگ تري بازي مي كرد، باشگاهي تحت عنوان «هوم بورگ» كه در دسته پنجم آلمان قرار داشت. در نهايت در 21 سالگي براي باشگاهي بازي كرد كه عادت داشت بازي هايش را از روي سكوها دنبال كند؛ كايزرسلاترن.اما كلوزه اين بار هم به تيم ذخيره هاي كايزرسلاترن موسوم به تيم «آماتور» ها منتقل شد كه در دسته سوم بازي مي كرد. شما فقط مي توانستيد از ديدن او تعجب كنيد كه مدام سعي مي كرد در كانون توجه قرار نگيرد.اما صبر كنيد. چه كسي مي تواند تصوير كاملاً شخصي كلوزه كه تبديل به استيل شخصي او شده را ناديده بگيرد، وقتي كه او براي اولين بار در اواخر سال 2000 بعد از گل زدن آن پشتك هاي معروفش را زد. اين يك داستان به خصوص ديگر درباره كلوزه است. او اين حركت را تمرين كرد چون مدام اذيتش مي كردند و آن وقت بود كه تصميم گرفت تا بدون اينكه كسي بفهمد، اين كار را تمرين كند.در دوران نوجواني او يك هم تيمي داشت به نام ميشائل آوي كه هر وقت گل مي زد شكل هواپيما به خود مي گرفت. كلوزه در اين باره مي گويد؛ «او خوب مي دانست من نمي توانم ادايش را درآورم. با او 20 مارك شرط بستم و گفتم اگر يك روز فوتبال را حرفه يي دنبال كنم، شادي بعد از گلم را با پشتك نشان خواهم داد.» به همين دليل بود كه او به سالن ژيمناستيك شهر خودش «كوزل» رفت و اين حركت را با صبوري تمام تمرين كرد. همان طور كه ديديم او تنها چند سال طول كشيد كه اين شانس را داشته باشد تا شرطش را ببرد. وقتي اين فرصت برايش ايجاد شد، در نهايت از آن استفاده كرد و 20 مارك را پيش خودش نگه داشت. اگر مي خواهيد در كارتان بدون اينكه جلب توجه كنيد، موفق شويد فوتبال اصلاً رشته خوبي براي انتخاب كردن نيست، اما كلوزه همواره از توجه رسانه يي به خودش فاصله مي گرفت. او در دوران كاري اش چند شانس خوب هم آورد. وقتي بايرن بعد از جام جهاني 2002 براي خريد او پا پيش گذاشت، به يكباره موتور گلزني كلوزه خاموش شد و علاقه بايرن به او كمتر شد. شايد كلوزه مجبور مي شد تا آخر دوران فوتبالش در كايزرسلاترن و خلوت خودش باقي بماند آن هم در گوشه يي از آلمان كه آنقدر دورافتاده است كه همه «سيبري» خطابش مي كنند اما كايزرسلاترن دچار مشكلات مالي شد. يك شركت شرط بندي به باشگاه كايزرسلاترن وامي پنج ميليون يورويي داد و در ازاي آن حق انتقال كلوزه را مال خود كرد. وقتي زمان پس دادن وام رسيد، او به وردربرمن منتقل شد؛ باشگاهي كه با وجود موقعيت خوبش اساساً محلي بود و مثل يك تجارت خانوادگي اداره مي شد. جوجه يك جورهايي به لانه اش بازگشت و در 89 مسابقه براي وردربرمن، 53 گل به ثمر رساند و بالاخره كار به بايرن مونيخ رسيد.كلوزه در 7 بازي اولش در ليگ 8 گل براي بايرن زد و در 8 ماه بعدي تنها 2 گل به آمارش اضافه شد، اما اين افت دراماتيك او چندان به چشم نيامد و همه نگاه ها روي بازيكنان خوش استيلي چون لوكاتوني و فرانك ريبري و خداحافظي اوليور كان بود. كلوزه ديگر آن پشتك هاي معروفش را نزد، تنها ماند و هيچ كس هم ديگر از او سوال نكرد. قطعاً اين مساله چندان برايش مهم نبود. به عنوان مثال در جام جهاني 2006 او گاهي اوقات مجبور مي شد جلوي رسانه هاي جهاني بايستد چون تحت قانون فيفا يك بازيكن هميشه بايد در كنفرانس هاي خبري حاضر مي شد. آن روزها برنامه كمدي دير وقتي از تلويزيون آلمان پخش مي شد كه در آن به تماشاچيان يك نكته را نويد مي داد؛«خب حالا مي رويم تا كمي از مصاحبه ميروسلاو كلوزه را بشنويم.»آن وقت اين جمله با تصاويري 60 ثانيه يي از كلوزه همراه مي شد كه پر از كلماتي چون «واضح بود» و «طبيعتاً اين طور است» بود و در ادامه هيچ چيز نمي گفت جز اينكه «من و من» كند. آن برنامه خنده دار اما به نظرم بي هدف بود. ما مي دانستيم كه كلوزه هيچ حرف به درد بخوري نمي زند. نيازي هم به اين كار نبود. هيچ بازيكني بيش از او در جام جهاني 2006 گل نزد.ہ نويسنده آزاد آلماني
يکشنبه 19 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]