محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826685304
گفتگو با دكتر نسرين رنجبر ايراني، شاعر و استاد دانشگاه بدون نيما هم شعر نو متولد ميشد
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گفتگو با دكتر نسرين رنجبر ايراني، شاعر و استاد دانشگاه بدون نيما هم شعر نو متولد ميشد
جام جم آنلاين: در شيراز به دنيا آمده و تا 22 سالگي در اين شهر به سر برده است. شعر را از 14 سالگي آغاز كرد و 2 سال بعد برنده جايزه اول مسابقات ادبي سراسري روزنامه اطلاعات شد.
ضمن تحصيل در رشته زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه شيراز، همكاري با سازمان راديو تلويزيون فارس را به عنوان نويسنده، تهيهكننده و مجري آغاز و بيش از 500 برنامه ادبي و فرهنگي را تهيه و اجرا كرد.
او در برنامه «بعدازظهر يك روز سرشار» به معرفي شاعران و شخصيتهاي برجسته ادب و هنر مثل استاد مسعود فرزاد، دكتر علي حصوري، دكتر ايرج دهقان، اسماعيل خلج، محمدرضا شجريان و بهمن رجبي پرداخت.
نسرين رنجبر ايراني همزمان با تحصيل در رشته زبان و ادبيات فارسي در مقطع كارشناسي ارشد در تهران، همكاري با كيهان را آغاز ميكند و با نامهاي مستعار گوناگون داستانهاي كوتاه و بلند در زنروز مينويسد. سپس به عنوان ويراستار و عضو هيات تحريريه به استخدام كيهان فرهنگي درميآيد.
وي در سال 1365 به علت بيماري فرزندش به آلمان مهاجرت ميكند و ضمن ادامه تحصيل در دوره دكتري ايرانشناسي، فعاليتهاي ادبي خود را ادامه ميدهد و مدتي نيز در دانشگاه هامبورگ به تدريس ادبيات كلاسيك و معاصر ايران ميپردازد.
دكتر رنجبر ايراني، عضو كانون نويسندگان آلمان و خانه ادبيات هامبورگ است. از وي كتابهاي ستاره كوچك غمگين (آلماني و فارسي)، بوهاي سوخته (آلماني)، نرگسي در شنزاري (فارسي) و كاست سكوت بر درگاهي (شعر با صداي شاعر) و تاريخ تحول شعر نو فارسي (به آلماني) منتشر شده است.
كتاب «تاريخ تحول شعر نو فارسي»، پاياننامه دكتري نسرين رنجبر ايراني است كه به وسيله انتشارات كلاوس شوارتز در برلين، يعني ناشر آثار كساني چون پروفسور آنه ماري شيمل، اسلامشناس معروف منتشر شده است.
او اين روزها به پيشنهاد كانوني از ايران شناسان و علاقهمندان به ادبيات فارسي كه ناشر كتاب آخر وي نيز يكي از اعضاي آن است و نيز يكي از دانشگاههاي آلمان و دستاندركاران نشريه ايرانزمين كه بيش از 20 سال است به زبان آلماني منتشر ميشود، به ايران آمده تا پس از گفتگو با شخصيتهاي برجسته فرهنگ و ادبيات و هنر كشور، به آلمان بازگردد و رسما سردبيري مجله ايران زمين به زبان فارسي را آغاز كند.
گفتگوي ما سرآغازي است براي آشنايي با اين شاعر، نويسنده، منتقد و استاد دانشگاه كه يك مجموعه داستان، يك مجموعه شعر، يك مجموعه مقاله و نقد رمان، چند داستان براي كودكان و نوجوانان و يك كار پژوهشي در زمينه ادبيات نيز براي انتشار در ايران به همراه خود آورده است.
خانم دكتر ايراني! محور گفتگوي ما كتابي است كه بتازگي از شما در آلمان و به وسيله ناشر كتابهاي پروفسور آنه ماري شيمل منتشر شده است. اسم اين كتاب چيست؟
اسم كتاب به آلماني persischen Dichtung Die Entwicklung der modernen و به فارسي تاريخ تحول شعر نو فارسي است.
كتاب دقيقا كي چاپ شده است؟
كتاب در فوريه 2006 منتشر شد و در نوامبر 2006 به بازار آمد. الان ماه مي2008 است و تقريبا يك سال و نيم از انتشار كتاب گذشته است.
چطور شد به آلمان رفتيد؟
همسر من پيش از انقلاب در آلمان درس خوانده بود و در ايران هم در شركت زيمنس كار ميكرد. پس از آن كه پسر 5ماهه من از روي تخت افتاد و مجبور شديم جمجمه او را عمل كنيم كه متاسفانه هنوز سوراخي به قطر تقريبا 5/1سانتيمتر روي سرش باقي مانده و ترميم نشده است، مدارك پزشكي او را به آلمان فرستاديم. بعد به توصيه پزشكان آلماني، او را براي معاينه و معالجه به آلمان برديم. بعد شرايطي پيش آمد كه ما همان جا ماندگار شديم.
پيش از رفتن به آلمان در ايران مشغول چه كاري بوديد؟
عضو هيات تحريريه كيهان فرهنگي بودم، براي زنروز و برنامه كودك كانال 2 تلويزيون مينوشتم، با صفحات شعر مجلات ادبي همكاري داشتم و به عنوان ويراستار ادبي در انتشارات وزارت ارشاد كار ميكردم.
و در آلمان تحصيل را ادامه داديد؟
بله. تصميم اين بود كه درسم را ادامه بدهم. خيلي مشكل بود. سال 1365 (يعني 1987) كتابهاي فارسي مورد نياز من به زحمت در آلمان پيدا ميشد. كتابهاي تخصصي كم بود و پروفسوري كه من بتوانم با او كار كنم و رشتهام را ادامه بدهم، نبود. سرتاسر آلمان را گشتم، حتي با سوئيس و اتريش تماس گرفتم و كسي كه بتوانم كارم را با او ادامه بدهم، پيدا نكردم؛ چرا كه بيشتر ايرانشناسان آلمان علاقهمند به زبانهاي قديمي، باستانشناسي و تاريخ هستند و تخصص آنان در همين رشتههاست.
بالاخره در دانشگاه بامبرگ در جنوب آلمان با پروفسور فراگنر كه از معروفترين ايرانشناسان آلماني است مشغول به كار شدم. منتها باز هم نميتوانستم ادبيات فارسي را انتخاب كنم. آن زمان قرار شد موضوع تز ِ من بررسي مشكلات زنان ايراني و مشكلات حقوقي و خانوادگي زنان باشد، براساس 72 نامهاي كه من از خوانندگان زنروز با دستخط خود آنها در اختيار داشتم. اينها بخشي از نامههايي بودند كه من براساس آنها داستانهاي «با شما مشورت ميكنم»، «قصههاي هجرت» و از اين قبيل را مينوشتم.
به اسم خودتان؟
نه. با چند اسم مستعار، هفتهاي 4 يا 5 داستان مينوشتم. تعدادي از اصل نامههاي خوانندگان «با شما مشورت ميكنم» در اختيار من بود و آنور آب به اين جور دستخطها به عنوان مواد اوليه پژوهش خيلي اهميت ميدهند. آقاي پروفسور فراگنر با شوق و ذوق بسيار از من خواستند براساس اين نامهها كار كنم و من هم 3 سال مشغول بودم و بسختي كار ميكردم.
چرا؟
چون فرزندانم كوچك بودند ما در هامبورگ زندگي ميكرديم و من درسهاي مربوط را در دانشگاه هامبورگ ميخواندم و امتحان ميدادم و تاييديه شركت در امتحانات را در بامبرگ تحويل ميدادم. گاهي وقتها مجبور بودم يكي دو بار در ماه براي صحبت با پروفسور فراگنر كه استاد راهنما و مشاور من بودند، به بامبرگ بروم. يادم است قطار سوار ميشدم و شب تا صبح توي راه بودم.
صبح ميرسيدم و تا عصر دانشگاه بودم، كارهايم را انجام ميدادم و عصر سوار قطار ميشدم و شب توي راه بودم و صبح روز بعد به هامبورگ ميرسيدم. ولي پس از 3 سال، رئيس بخش ايرانشناسي دانشگاه بامبرگ عوض شد و ايشان خواستند كه من علاوه بر زبان پهلوي و اوستايي و اسلام شناسي كه خوانده بودم، زبان تركي را هم ياد بگيرم كه گفتم نه. ديگر نميتوانستم.
يعني شما مجبور بوديد زبان پهلوي را بخوانيد؟
بله. البته نه به طور كامل.
در حد آشنايي؟
تقريبا. پهلوي را در 3 ترم و اوستايي را 2 ترم خواندم. 3 ترم هم زبان پشتو خواندم. پس از 3 سال وقتي قرار شد چند ترم هم تركي بخوانم، خسته شدم و رها كردم. گفتم نميخواهم ديگر دنبال اين جريان بروم و پرداختم به چاپ كتاب و فعاليتهاي ادبي كه قطع نشده بود.
شما پيش از كتاب «تاريخ تحول شعر نو فارسي» كتابهاي ديگري هم در زمينه ادبيات داريد؟
بله. يك افسانه به اسم «ستاره كوچك غمگين» منتشر كردم.
براي كودكان؟
همانطور كه در پيشاني اين كتاب نوشته شده، كتابي است براي كوچكترها و بزرگترهايي كه ستارهها را دوست دارند و ماهشان را هنوز گم نكردهاند. چون بزرگترهاي اين داستان، متاسفانه ماهشان را گم كردهاند.
به آلماني است يا فارسي؟
به 2 زبان آلماني و فارسي. بعد يك مجموعه شعر از شعرهاي پراكندهاي كه در دستم مانده بود، منتشر كردم.
به چه اسمي؟
«نرگسي در شنزاري». من شعرهايم را جمع نكرده بودم. اولين شعرم را در 14 سالگي سرودم و يكي دو سال بعد اولين شعرم كه يك غزل بود در مجله فردوسي چاپ شد.
«نرگسي در شنزاري» هم دو زبانه منتشر شد؟
نه. اين مجموعه شعر به زبان فارسي است. مجموعه ديگري هم منتشر كردم كه در آن شعرهاي من به آلماني ترجمه شده است.
با چه عنوان؟
«بوهاي سوخته». البته با نشريات فارسي زبان به طور پراكنده كار ميكردم و نقد كتاب و تئاتر و داستان كوتاه برايشان ميفرستادم.
بعد چطور شد كه شعر نو فارسي موضوع پاياننامه دكتري شما شد؟
دو سه سالي را پس از رها كردن دوره دكتري در بامبرگ صرف فعاليتهاي ادبي كردم و بعد متوجه شدم راه ورود ِكتابهاي فارسي به آلمان و اروپا باز شده و راحتتر ميتوانستيم كتابهاي مرجع به دست بياوريم. علاوه بر آن در دانشگاه هامبورگ روانشاد پروفسور امريك اظهار آمادگي كردند كه تز من را در زمينه ادبيات فارسي بپذيرند.
موضوع كارم را عوض و از نو شروع كردم.
من به تخصص معتقدم و به نظرم آن موضوع قبلي مشكلات زن ايراني حداقل كار يك جامعهشناس بود نه من كه به ادبيات علاقهمند بودم. پس از اين كه موضوع پاياننامهام تاريخ تحول شعر نوي فارسي تعيين شد و دوسوم كارم را انجام داده بودم، پروفسور امريك بر اثر سكته قلبي درگذشتند. در اين فاصله ديگر من عضو كانون نويسندگان آلمان شده بودم و با آلمانيها هم فعاليتهايي داشتم و يك جمع ادبي ماهي يك بار در خانه ما تشكيل جلسه ميدادند كه هنوز هم ادامه دارد.
پس از مرگ پروفسور امريك، چه كار كرديد؟
مجبور شدم با 2 بچه كه البته بزرگتر شده بودند، دور آلمان راه بيفتم و پرس و جو كنم كه كجا ميتوانم يك پروفسور ديگر پيدا كنم و كارم را ادامه بدهم. خوشبختانه در دانشگاه توبينگن، آقاي پروفسور گاوبه و پروفسور ريشتر بون بورگ را كه از ايرانشناسان بنام هستند، پيدا كردم و كارم را ادامه دادم.
و سرانجام 2 سال پيش از تزتان دفاع كرديد.
بله. از تز دفاع كردم و امتحان شفاهي دادم و كتاب را چاپ كردم.
به اين ترتيب شما 2 دوره دكتري را در آلمان گذراندهايد.
درست است. دانشگاه بامبرگ، بيش از دوسومش انجام شده و اگر فرصتي پيدا كنم و آن را تكميل كنم، ميتوانم مدرك دكتري اين دانشگاه را هم بگيرم.
من غير آلماني زبان خيلي مشتاقم ببينم داخل اين كتاب شما چه خبر است. شما شاعران خاصي را بررسي كرديد يا روند شعر نو را مدنظر داشتيد؟
يكي از كارهاي بسيار راحتي كه من ميتوانستم انجام بدهم، اين بود كه يك نويسنده يا شاعر را انتخاب كنم؛ خواه آلماني يا ايراني و از تمام زوايا يا از يك زاويه خاص به كارشان نگاه كنم و پايان نامهام را بنويسم شايد هم ميتوانست كار ارزشمندي باشد، منتها من با خودم فكر كردم از اين كاري كه ميكنم و با آن همه تنگيوقت و مشكلات خاصي كه من داشتم و بسياري نداشتند، چه نتيجهاي ميخواهم بگيرم.
اگر ميخواستم ضمن مدرك گرفتن يك كار پژوهشي هم توي كتابخانههاي آلمان بگذارم، باز هم ميتوانستم بررسي كار يك نويسنده يا مقايسهاي بين دو اثر فارسي و آلماني را انتخاب كنم. اما در طول اقامتم در آلمان و تماس با آلمانيها، بويژه اهل ادب و ايران شناسان آنهم در چند دانشگاه متوجه شده بودم كه علاقهمندان به زبان و ادبيات فارسي، ادبيات معاصر ما را كم ميشناسند، بويژه چند ترمي كه در دانشگاه هامبورگ ادبيات فارسي تدريس ميكردم.
زبان و ادبيات فارسي؟
خير. ادبيات فارسي. شعر كلاسيك و شعر معاصر تدريس ميكردم. يك ترم هم رمان نويسي فارسي را درس دادم.
به آلماني؟
آلماني و فارسي. زبان اصلي آلماني بود و زبان كمكي، فارسي.
مخاطبان ايرانيان بودند يا آلمانيها.
دانشجوها، آلمانيهايي بودند كه ايران شناسي رشته اصلي يا فرعيشان بود يا ايرانياني كه در آنجا بزرگ شده بودند و ميخواستند به دليل آشنايي با فارسي، ادبيات ايران را هم بشناسند. اتفاقا يادم ميآيد وقتي رمان فارسي را تدريس ميكردم تصادفا آقاي محمود دولتآبادي هم هامبورگ بودند كه يك روز از ايشان دعوت كردم و به كلاس ما آمدند و آقاي دكتر خالقي مطلق هم چون آنجا بودند، آمدند. به هرحال، من ضمن تماسهايم با آلمانيهاي علاقهمند به ايرانشناسي و ادبيات فارسي متوجه شده بودم اينها، اطلاعات كمي از ادبيات معاصر فارسي دارند.
كلاسيك را ميشناسند؟
كم و بيش. بستگي دارد. ايران شناساني كه در ايران تحصيل كرده يا مدتي ايران بودهاند، ادبيات كلاسيك را ميشناسند و بعلاوه، منابع و مآخذ هم درباره ادبيات كلاسيك تا اندازهاي و بويژه درباره شعر كلاسيك وجود دارد.
مثل كارهاي پورگشتال، پاول هورن و بويژه ريپكا. در زمينه شعار معاصر فارسي هم كارهايي شده است: مقالهها و ترجمههاي پراكنده و...
از سوي ايرانيها يا آلماني ها؟
هر دو گروه. دانشجويان خود من مثلا به عنوان كار كلاسي، يكي درباره فروغ نوشته، يكي درباره سهراب سپهري و ديگري درباره نيما. از مقالات يكي دو صفحهاي گرفته تا پايان نامه فوقليسانس در زمينه كار شاعران نوشته شده است. كساني هم مثل آقاي كورت شارف، شعرنوي فارسي را ميشناسند و ترجمهها و مقالاتي از ايشان در دسترس است. آثاري از شاعران پس از نيما هم ترجمه و منتشر شده است.
آقاي دكتر رضواني هم كه از يكي از دانشگاههاي خوب آلمان در رشته ايران شناسي، دكتري گرفته و موضوع پاياننامهاش ادبيات معاصر بود، شعر چهار و پنج شاعر ايراني (نيما، سپهري، فروغ، شاملو و اخوان) را بررسي همه جانبه كرده است. آنچه كم بود، كتابي بود كه نماي كلي از شعر نو فارسي به ايران شناس عرضه كند.
تصويري ساده و روشن و تا حد ممكن همه جانبه. فكر كردم كه نياز اين دانشجويان اين است كه ابتدا بدانند اصلا شعر نو فارسي چگونه شعري است، چه تفاوت يا تفاوتهايي با شعر كلاسيك دارد، از كي به وجود آمده و پيشقراولان اين جريان چه كساني بودهاند و جريانهايي كه بعدا به وجود آمدند، چه بودند؟ خواننده علاقهمند وقتي اين شناخت كلي را به دست آورد ميتواند روي هر كدام از مباحث و هر كدام از شاعران شعر نو يا حتي روي هر يك از شعرهاي هر شاعر اين جريان كار كند و مقاله پژوهشي يا پايان نامه بنويسد.
و با مروري بر شعر كلاسيك فارسي شروع كرديد؟
بله. به اين دليل كه براي شناساندن شعر نو، گريزي از مقايسه اين شعر با شعر كلاسيك نداشتم. پس من ابتدا بايد مروري بر شعر كلاسيك داشته باشم. نگاهي به تاريخ، ويژگيهاي فني، وزن و عروض و قافيه، قالبها، سبكها و دورههاي شعر كلاسيك كه براي ايرانشناس يا دانشجوي آشنا با اين مباحث يادآوري و مرور باشد و به خواننده علاقهمند و كنجكاو ولي غيرآشنا هم تصويري روشن، ساده و كلي از شعر كلاسيك بدهد كه شعر كلاسيك فارسي چيست و چه خصوصياتي دارد؟
براي مقايسه بعدي.
بله. براي اين كه وقتي من از تحول وزن، دگرگوني فرم و قالب شعر يا زبان، جاي قرار گرفتن قافيه و امثال اينها در شعر نو حرف ميزنم، خواننده معياري براي سنجش و دريافت اين تفاوتها و دگرگونيها داشته باشد. فرض كنيد من از تغيير جاي قافيه در شعر نو در مقايسه شعر كهن حرف ميزنم، خواننده بايد جاي قافيه را در شعر كلاسيك بشناسد و به ياد بياورد تا متوجه بشود. همينطور است وقتي مثلا از فرم و قالب شعر نو صحبت ميشود. سپس به شعر نو و تاريخچه آن پرداختم.
شعر مشروطه هم گويا در كتابتان هست؟
بله. شعر مشروطيت را هم به عنوان حلقه ارتباط شعر كلاسيك و شعر نو آوردهام و شعر مشروطه و چگونگي نوگرايي در شعر اين دوره را بررسي كردهام.
هدفتان ارائه تصويري كلي از شعر معاصر فارسي بود؟
و البته شعر كلاسيك و همچنين تفاوتهاي اين دو شعر از لحاظ زبان، محتوا، وزن و قافيه، تا اين همان چيزي بشود كه در مقدمه ادعا شده است؛ يعني سكوي پروازي براي مطالعات و پژوهشهاي بعدي.
شما دوره مشروطه را دوره حدفاصل يا حلقه ارتباطي گرفتهايد. خيلي از محققان ميگويند شعر نو از نيما شروع نميشود و برميگردند عقبتر.
اگر از من ميپرسيد، به گمان من شعر نو ريشهاش در سبك هندي است؛ اما آغاز آگاهانه و نوگرايي در شعر به دوران مشروطيت برميگردد و حتي پيش از آن در دوره قاجار نوگراييهايي بويژه در نثر آغاز شده بود. حالا اين كه آنها چه چيزهايي را نوآوري ميدانستند و كار شاعران اين دوره تا چه حد به نوشدن شعر واقعا كمك كرده، بحث ديگري است. استاد شفيعي كدكني در ادوار شعر فارسي به اين مساله پرداختهاند. پس از مشروطه و پيش از نيما هم كساني را داشتيم.
مثل چه كساني؟
شمس كسمايي، جعفر خامنهاي، مقدم ميرزاده عشقي، لاهوتي و ديگراني كه شايد نامشان هم فراموش شده باشد، نوآوريهايي در شعر كرده بودند؛ ولي شكي نيست كه شعر نو به معنايي كه امروز ميشناسيم با نيما شروع ميشود.
به اين دليل اين موضوع را پرسيدم كه مثلا درباره داستان، برخي معتقدند جمالزاده، پدر داستان معاصر فارسي نيست.
نظر من اين است كه پدر شعر نو فارسي نه يك شخص مثلا نيما، بلكه شرايط و نياز زمان بوده و اين نوزاد بايد به دنيا ميآمده است. اوضاع تاريخي، اجتماعي و طبعا ادبي زمانه، جنين شعر نو را پرورده بود و اگر نيما هم نبود، نياز زمانه و روند ادبيات به گونهاي بود كه شعر نو فارسي متولد ميشد.
نيما مثل يك قابله حاذق هنگام تولد اين نوزاد در زمان و مكان حاضر بود. كاري كه او كرد اين بود كه نوزادي درشت را در كمال زبردستي و به سلامت بدون اينكه سر و دستش بشكند، بهدنيا آورد. اين نظر من است. اما به عنوان پژوهشگر ناچارم به پژوهشهايي كه پيش از من انجام شده متكي باشم و در هر حال، اين واقعيتي است كه شعر نو با نيما شروع ميشود.
پيش از نيما هم تلاشهايي شده بود، اما او اين كار را آگاهانه انجام داد. ايرج ميرزا جايي ميگويد: «مي كنم قافيهها را پس و پيش / تا شوم نابغه دوره خويش».
نيما اما فقط قافيهها را پس و پيش نكرده و وزن عروضي را تغيير نداده است. وي علاوه بر اين كه تغييراتي در شعر ايجاد كرده، تئوري و نظريه ادبي شعر نو را هم عرضه كرده و منظر و ديدگاه شعر را هم تغيير داده است.
نيما تحقيق و تعمق كرده و ميدانسته چرا اين كارها را ميكند. در حالي كه ديگران پيش از نيما فقط به جهت درك شايد غريزي نياز روز و آشنايي با ادبيات تركي و اروپايي نيازي را احساس ميكردند و ميل به تجدد و نوآوري داشتند و تغييراتي در شعر دادند؛ اما نيما از هرجهت شعر را بررسي كرده و پيشنهادهايي براساس مطالعه، تحقيق و تجربه داده است كه تا امروز معتبر هستند. هرچند زيباترين نمونههاي شعر نو را نه خود او، كه پس از او آمدگان سرودهاند. البته صرفنظر از چند شعر نيما.
براي آوردن شاهد مثال از شاعران معاصر، نمونههايي هم از شعرهايشان به آلماني ترجمه كردهايد؟
بله. گاهي شعري را به عنوان مثال و نمونه به آلماني ترجمه كردهام. برخي جاها هم از ترجمههاي موجود استفاده كردهام كه البته نام و نشان مترجم و منبع ترجمه ذكر شدهاست.
اين پاياننامه براي ايرانيان نيست و توضيح دادهام مخاطبان من چه كساني هستند. كتابهاي «تاريخ تحليلي شعر نو فارسي» شمس لنگرودي و «ادوار شعر فارسي» دكتر شفيعي كدكني به من در استفاده از منابع و مآخذي كه به آنها دسترسي نداشتم، بسيار كمك كرده است. اين كتاب من مثل هر كار پژوهشي ديگر به كارهاي پژوهشي پيش از خودش متكي است.
در دوره معاصر جدا از نيما چه كساني را بررسي كرديد؟
از شاعران مكتب سخن و شاملو، فروغ، شفيعي كدكني، سپهري و اخوان مثالهايي آوردهام و البته از نيما.
بسياري از كساني كه نسرين رنجبر ايراني را ميشناسند، تصور ميكردند چون منتقد ادبيات داستاني هستيد، موضوع پاياننامهتان به جاي شعر نو فارسي ادبيات داستاني معاصر باشد.
شعر دغدغه اول من بوده است. از طرفي، همانطور كه گفتم. متوجه شده بودم در زبان آلماني كاري مثل آنچه من در اين كتاب انجام دادهام، يعني كتابي كه بتوان با خواندن آن تصويري روشن از كل شعر فارسي و بويژه شعر نو به دست آورد، وجود ندارد.
اگر فرض كنيد من يك نويسنده آلماني را ميگرفتم و كار ميكردم، از خود ميپرسيدم براي كي دارم كار ميكنم. اگر براي خواننده و ادبدوست ايراني مينويسم كه اين كار به دردش نميخورد؛ چون به آلماني نوشته شده است.
اگر براي خواننده آلماني زبان مينويسم كه خودش ميليونها صفحه درباره نويسندگان آلماني در اختيار دارد و پژوهشهاي بسيار عميقي انجام شده و كار من چيزي را به جايي اضافه نميكند، بهتر است وقتم را صرف كاري كنم كه كمبودش حس ميشود؛ يك خدمت فرهنگي به عنوان سنگ اوليه بنايي كه پس از اين ساخته و تكميل خواهد شد و در ادامه كار پورگشتال و ريپكا، به جاي كاري براي گرفتن مدرك و خاك خوردن در طبقه كتابخانهها اين را هم اضافه كنم كه اين كار به هيچ رو مدعي كامل و بينقض بودن نيست و در حد نخستين قدم براي رفع يك كمبود در زمينهاي خاص است.
شما نقد رمان هم مينويسيد و نگاه خاص خودتان را داريد كه قابل توجه است. گمان من اين بود كه پاياننامهتان درباره رمان و ادبيات داستاني معاصر باشد.
اتفاقا قصد دارم در دوره فوق دكتري درباره اين موضوع كار كنم.
چطور براي پايان نامه دكتريتان ناشر آلماني پيدا كرديد؟
ناشران آلماني بسختي حاضر ميشوند پايان نامهها را منتشر كنند، مگر آن كه خود نويسنده، هزينه چاپ را متقبل شود يا بخشي از هزينه را بپردازد. من مقدمه و عنوان تزم را براي پنج شش ناشر فرستادم و همه براي من نوشتند كه اگر خودت ميتواني همان طور كه مرسوم است هزينه را بپردازي، ما چاپ ميكنيم.
تا اين كه رسيدم به اين ناشر كه اصلا فكر نميكردم كار من را چاپ كند چون ناشري است كه كارهاي پروفسور آنه ماري شيمل و امثال او را چاپ ميكند. براي ايشان هم مقدمه را فرستادم و اينها هم همين جواب را دادند. تصادفا تلفن كرده بودم كه خواهش ميكنم مطلب را پس بفرستند. خود ناشر آنجا بود، با هم صحبت كرديم و ايشان همان حرفهايي را كه برايم نوشته بود، تكرار كرد.
من پرسيدم: شما ميتوانيد تمام كار من را بخوانيد؟ ايشان پاسخ داد كه وقت نداريم بفرستيد، اگر فرصتي پيش آمد ميخوانيم، دو سه هفتهاي طول ميكشد. كار را فرستادم، 5 روز بعد برايم ايميل زدند كه اين كاري است قابل انتشار و چاپ و اين انتشارات مايل است آن را با سرمايه خودش چاپ كند و روشن است كه من بشدت خوشحال شدم.
در چه تيراژي؟
معمولا دو سه هزار نسخه در مرحله اول چاپ ميكنند و اگر بازار خوبي داشت، بيشتر چاپ ميكنند. البته در كتاب تيراژ ذكر نشده، اما عبارت چاپ اول آمده است. شايد ناشر حدس زده است كه كتاب به چاپهاي بعدي هم ميرسد.
يوسف عليخاني
يکشنبه 19 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1556]
-
گوناگون
پربازدیدترینها