واضح آرشیو وب فارسی:فاش نیوز: شهید ابوالفضل رنجبر از تکاوران یگان 55 هوابرد شیراز بود که در سال 1364 به شهادت رسید و پیکر مطهرش 30 سال مهمان خاک های حاج عمران بود. آنچه در پی می آید روایتی است از زندگی تا شهادت این شهید بزرگوار از زبان برادر جانبازش مرتضی رنجبر. دردانه انقلابی ابوالفضل متولد 20 بهمن ماه 1341بود. ما در خانواده ای کاملاً مذهبی و به تمام معنا متدین بزرگ شده و رشد کردیم. ما سه برادر بودیم که در کنار هم تا آنجا که می توانستیم در صحنه انقلاب حضور پیدا می کردیم. ابوالفضل و محمدرضا برادر بزرگترمان، با هم شعارنویسی می کردند و تا آمدن امام هم خیلی فعالیت داشتند. بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج وارد بسیج شدیم. با آغاز جنگ هر سه برادر راهی شدیم. محمدرضا رفت جبهه و من هم به دنبالش. خدا را شکر یادگارهایی هم از آن دوران با خود داریم اما در نهایت ابوالفضل شد افتخار خانه ما و به درجه رفیع شهادت نائل شد. آرمیده در حاج عمران شهادت حق ابوالفضل بود. لیاقت شهادت را داشت. ابوالفضل بسیار شجاع بود. با همه مهربان و صمیمی برخورد می کرد. اخلاق حسنه اش همواره زبانزد بود. ابوالفضل به عنوان تکاور در تیپ 55 هوابرد شیراز به خدمت سربازی رفت و در ادامه خدمت هم روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. دو بار حین خدمتش در جبهه مجروح شد. در عملیات های زیادی هم شرکت داشت. خوب به یاد دارم که در روند اجرای عملیات بدر مجروح شد. در نهایت حضور حماسه سازش هم درعملیات قادر، در تاریخ 18 شهریور ماه 1364 به شهادت رسید. آنطور که از نحوه شهادتش به ما اطلاع دادند این بود که عده ای از رزمندگان را در خاک دشمن هلی برد می کنند و در نهایت در عملیات قادر برادرم شهید می شود و پیکرش در خاک های حاج عمران مهمان مادر شهدای گمنام، حضرت زهرا (س) می شود. چشم انتظاری پدر را از پا درآورد نمی دانم از چشم انتظاری مادر و پدرم چه باید برایتان بگویم تا بتوانم گوشه ای از 30 سال دلتنگی را به خوبی برایتان روایت کرده باشم. پدر من در 18 سال چشم انتظاری، یک صندلی جلوی در خانه می گذاشت و دم در خانه می نشست تا اولین نفری باشد که آمدن ابوالفضل را می بیند. مادر روحیه بالایی داشت و مراقبت از پدر را هم به عهده داشتند. سال ها چشم انتظاری پدر را فرتوت کرد و از پا در آورد. در نهایت هم از دنیا رفت. مادر می گوید در لحظات آخر پیراهن ابوالفضل را به دستش دادم، پدر پیراهن را گرفت و بو کرد و همان لحظه جان داد. شهادت: 18 شهریور ماه 1364. . . والدینم خودشان ما را به جبهه رفتن ترغیب و تشویق می کردند. سال 1364 بعد از اینکه خبر مفقودالاثر شدن ابوالفضل را به ما دادند، عمو و پسر عمویم در پی پیدا کردن رد و نشانی از برادرم راهی شدند، اما تنها چیزی که برای پدر آوردند ساک ابوالفضل بود که تأییدیه ای شد بر شهادتش. همان روز که خبر قطعی شهادت را به پدر دادند، پدر از من خواست دفترچه یادداشتش را برایش بیاورم. من هم آوردم. پدر در دفترچه یادداشتش تاریخ شهادت را نوشته بود. او شب قبل از شهادت ابوالفضل خواب دیده بود و همان تاریخ و روایت خواب را در دفترچه اش یادداشت کرده بود. پدر تاریخ شهادت را در دفترچه بنا به رؤیای صادقه ای که دیده بود زده بود: 18 شهریور ماه 1364، یعنی همان تاریخی که ابوالفضل به شهادت رسیده بود. پدر نوشته بود در خواب دیدم دو نفر با لباس تکاوری آمدند در خانه و ساک و دست گلی را که دست شان بود به من دادند و... شکر خدا برای آمدن دو تکه استخوان چندی پیش هم که خبر پیدا شدن پیکر برادر را به من دادند، به مادر گفتم که از بنیاد شهید و ایثارگران می خواهند به دیدار شما بیایند. مادر گفت الان مناسبتی نیست، احتمالا از پسرم ابوالفضل خبری آورده اند، حتماً پسرم پیدا شده است. وقتی آمدند، مادر از مهمان ها پذیرایی کردند و به آنها گفتند من از شما تشکر می کنم که خبر پیدا شدن فرزندم را آورده اید. او خدا را شکر می کرد که بعد از 30 سال بی خبری نشانی از ابوالفضل پیدا شده است. پیکر برادرم متلاشی شده بود و پلاکی برای شناسایی نداشت اما از طریق آزمایش دی ان ای پیکرشان شناسایی شد. به قول مادر، این روزها می دانم در مزاری که متعلق به فرزندم است، دو تکه استخوان برای درد دل کردنم وجود دارد. مادر می گفت: آخرین باری که ابوالفضل راهی شد، نیمه شب بود، من را از خواب بیدار کرد و گفت مادر جان من از کوچه و خیابان های شهرمان خداحافظی کرده ام، به برادرانم هم بگویید که من دیگر باز نمی گردم. برادرم در عاشورای سال 1364 شهید و در صفر 1394 تشییع شد. منبع : روزنامه جوان
دوشنبه ، ۲۱دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فاش نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]