تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكاتِ رفاه، نيكى با همسايگان و صله رحم است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827605171




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پدر جعفر آمده بود تا كامرانش را برگرداند!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: پدر جعفر آمده بود تا كامرانش را برگرداند!
«جعفر» اسم مستعارش بود. اما مي‌دانستم نام اصلي‌اش كامران است و حالا كه به جبهه آمده اسم مذهبي براي خودش انتخاب كرده است.
نویسنده : عليرضا محمدي 


با جعفر در آموزشي آشنا شدم و رفاقتمان تا دوكوهه ادامه پيدا كرد. خيلي حرف نمي‌زد و من هم كنجكاوي نمي‌كردم. شايد علت رفاقتش با من به خاطر همين پا پيچ نشدنم بود و اينكه سعي نمي‌كردم مثل بعضي از بچه‌ها، سر از كار و گذشته‌اش در بياورم. اولين بار كه جعفر را ديدم قبل از اعزام به منطقه بود. هنوز لباس‌هاي نظامي‌مان را تحويل نگرفته بوديم؛ با شلوار لي‌ و كت جينش توجه همه را جلب كرده بود. اين طور لباس پوشيدن بين بچه رزمنده‌ها باب نبود. به همين خاطر نگاه‌ها روي جعفر بود. همان زمان يك نفر توي گوشم گفت كه به نظرش مي‌آيد طرف مجاهد (منافق) باشد. خنده‌ام گرفت و گفتم اگر منافق بود كه مثل كشميري گور به گور شده با كلي ريش و پشم و تسبيح سعي مي‌كرد ظاهر‌الصلاح باشد. البته خودم هم ته دلم خيلي به اين جين پوش شش تيغه اعتماد نداشتم تا اينكه يك روز مقابل دژباني پادگان آموزشي ديدم عاقله مردي با ظاهري آراسته ايستاده و با دژباني بگومگو مي‌كند. جلوتر رفتم و فهميدم كه دنبال پسرش آمده است. از حرف‌هايش متوجه شدم منظورش جعفر خودمان است. گفتم: مي‌شناسمش حاج آقا. اسمش جعفره ديگه؟ با لحن خاصي گفت: من حج نرفتم برادر! اسمي كه ما براش گذاشتيم كامرانه. اما انگار شما برادرها چيز ديگه‌اي صداش مي‌‌كنيد. از طرز حرف زدنش بدم آمد. به روي خودم نياوردم و پيش جعفر رفتم و با هم به دژباني برگشتيم. پدر جعفر آمده بود تا كامرانش را برگرداند. برايش بسته‌اي از خواستني‌ها مهيا كرده بود. از ازدواج گرفته تا خريد ماشين و تحصيل در خارج از كشور اما هيچ كدام روي جعفر اثر نگذاشتند و از همان روز سعي كردم بيشتر به او نزديك شوم. جعفر آدم عجيبي بود. به قول خودش دو ماه نمي‌شد كه نماز را ياد گرفته بود، اما وقتي به دوكوهه رفتيم، ‌پاي ثابت نماز شب شد. اوايل فقط يك نماز دو ركعتي مي‌خواند. اما كم‌كم هر 11 ركعتش را ياد گرفت و بعد نوبت به خواندن زيارت عاشورا و شركت در دعاي كميل و... رسيد كه شور و هيجانش ميان‌دار‌هاي باتجربه را هم به تعجب وامي‌داشت. چند وقتي در دوكوهه بوديم كه قرار شد براي عمليات زين العابدين در منطقه سومار آماده شويم. از همان روز اعلام عمليات، ‌در رفتارهاي جعفر تغيير زيادي ديده مي‌شد. يكي از عجيب‌ترين رفتارهايش اين بود كه ديگر لب به گوشت خورشت‌ها نمي‌زد و آنها را به باقي بچه‌ها مي‌داد. علتش را مي‌پرسيديم حرفي نمي‌زد. در شب عمليات وقتي بچه‌ها خودشان را آماده مي‌كردند، ‌پيش جعفر رفتم و با او روبوسي كردم. موقع جدا شدن خودش گفت: يادته مي‌گفتي چرا گوشت خورشت‌ها رو به بچه‌ها مي‌دم؟ من توي يه خانواده مرفه زندگي كردم. توي عمرم خيلي غذا خوردم و اينجا اومدم گوشت‌هايي كه شايد بعضي‌شون از راه حروم توي تنم جمع شده رو آب كنم. آن لحظه از جعفر جدا شدم و روز بعد خبر رسيد در اولين لحظات شروع عمليات گلوله‌اي به سرش اصابت كرده و به شهادت رسيده است.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن