تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد كسب خود را حلال كند و حق مردم را بپردازد. دعاى ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830008191




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طغیان انسان: آثار، عوامل و موانع


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
طغیان انسان: آثار، عوامل و موانع
یکی از مهم‌ترین مهلکات که تأثیر زیادی در ویرانی و فساد اخلاق فردی و اجتماعی داشته و باعث دوری از بارگاه ربوبی و در نتیجه موجب عذاب الهی در دنیا و آخرت می‌گردد، «طغیان» است.

خبرگزاری فارس: طغیان انسان: آثار، عوامل و موانع



درآمد در نظام اخلاقی اسلام، شناخت «مهلکات» و دوری از آنها تأثیر مهمی در اصلاح اخلاق فردی و اجتماعی دارد. یکی از مهم‌ترین مهلکات که تأثیر زیادی در ویرانی و فساد اخلاق فردی و اجتماعی داشته و باعث دوری از بارگاه ربوبی و در نتیجه موجب عذاب الهی در دنیا و آخرت می‌گردد، «طغیان» است. در قرآن کریم، فرعون به عنوان سمبل طغیان معرفی شده[1] که ادعای ربوبیت کرده[2] و در نهایت در دریای نیل غرق شد[3]، پس هم در دنیا و هم در آخرت به عقوبت خویش رسید.[4] در این تحقیق، سعی بر آن است که مفهوم طغیان و مفاهیم مشترک با آن و سپس آثار، عوامل و موانع طغیان انسان و در نهایت ویژگی‌های طغیان‌گران و جامعه طغیان‌زده (طاغوتی) مورد بررسی قرار گیرد. معناشناسی واژه «طغیان» واژه طغیان به تجاوز از حدّ در عصیان و نافرمانی[5]، تعدّی از حد متعارف[6] و تجاوز از حدّ، با افراط یا تفریط[7] اطلاق می‌شود. نویسنده قاموس قرآن می‌گوید: طغیان به معنی مطلق تجاوز از حدّ است و آن با گناه و طغیان آب و غیره تطبیق می‌شود که گناهکار از حد خویش تجاوز کرده و گرنه حدّ او انسانیت و نیکوکاری است.[8] از این ریشه  «طاغوت» کسی است که طغیانش شدت گرفته و از حق تجاوز کرده و در مقابل خدای قرار گرفته است و شامل جن و انس هر دو می‌شود.[9] واژگان نزدیک به طغیان در قرآن 1.  استکبار: معصوم(ع)  می‌فرماید: «طغیان بر افراط و زیاده روی در کفر، بر استکبار بیش از حد از پذیرفتن حق و بر دشمنی با رسول خدا (ص) و مومنین، دلالت می‌کند».[10] استکبار از ریشه کبر است که امام صادق(ع) آن را چنین تعریف فرمود: «کبر این است که مردم را تحقیر کنی و حق را خوار شماری» و در روایت دیگری فرمود: «مقصود از کبر، انکار حق است». و همچنین فرمود: «تکبر کمترین حد الحاد است».[11] 2.  کفر: واژه طغیان، اغلب همراه با کفر استعمال شده و این نشان می‌دهد که این دو کلمه، تقریباً ملازم هم هستند[12] مانند آیه «وَلَیزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَکُفْرًا».[13] 3.  عَمَه: واژه عَمَه ـ کوری دل و کورانه متحیر شدن[14]، فعلی است که اغلب با طغیان استعمال می‌شود. معنای دقیق این دو واژه ترکیبی، هنگامی که این عبارت در اوصاف حالت کسانی‌که به لذت‌های دنیوی دل‌خوش کرده و امید به لقاءالله ندارند و نسبت به آیات الهی غافلند، به کار می‌رود[15]، روشن‌تر می‌شود. 4.  استغناء: واژه استغناء(مصدر) لغتاً به معنای «خویشتن را دیدن»[16] «خود را ذاتاً غنی دانستن، که اقتضای طغیان و عدوان و استکبار است،[17] آمده که در آیه «کَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَیطْغَى*أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى»[18] که هدف آن وصف حالات درونی و باطنی انسان به طور کلی است، دو واژه «طغی و استغنی» در کنار هم و به صورت لازم و ملزوم استعمال شده‌اند. با توجه به کاربردهای قرآنی واژه استغنی همواره سه معنا توأماً افاده می‌شود:
 1.  غنا و بی‌نیازی 2.  اکتفا 3.  احساس ثبات.[19] استغناء به معنای مثبت، همان بی نیازی و قطع علاقه از حطام و بهره‌های دنیا از جاه و مقام و منال است؛ و کلمه «غنی» در آیه‌ای که می‌فرماید: «وَ وَجَدَکَ عَائِلا فَأَغْنَى؛[20] و تو را تهیدست یافت آنگاه بی نیاز کرد»، در این معنای مثبت به کار رفته است.  حضرت امام صادق(ع) فرمود: «چون یکی از شما خواهد که هر چه از خدا بطلبد به او عطا کند باید از همهٔ مردم نا امید شود و امیدی به غیر خدا نداشته باشد و چون خدا دل او را چنین یافت هر چه از خدا خواهد به او عطا کند.» [21] حافظ شیرازی در این معنای عرفانی استغناء گفته است: بیار  باده  که  در  بارگاه  استغناء چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست از این رباط و درّ، چون ضرورت است رحیل رواق و طاق معیشت چه  سربلند  و  چه  پست[22] در واقع ارزش استغنا به معنای بی‌نیازی جستن به متعلق آن بستگی دارد. بی‌نیازی جستن از خداوند، امری غیر حقیقی و خلاف فطرت و مذموم می‌باشد؛ اما بی‌نیازی جستن از غیر او و احساس تعلق فقط به او، امری مطابق خلقت و پسندیده می‌باشد. معانی استغناء در قرآن عبارتند از: الف. اکتفاء: بنابراین معنا مستغنی کسی خواهد بود که به مال و ثروتش اکتفا می‌کند و ابداً به کارهای مهم دیگر و وظایف دینی و مذهبی و اخلاقی و امور معنوی و اخروی نمی‌پردازد و تمام اوقاتش مستغرق در کار، کسب و تجارت یا اداره و منصب و مقام است و بدیهی است که استغناء به این معنا ناپسند و خلاف رضای پروردگار است.  لفظ استغنی را در دو سوره لیل و عبس می توانیم به این معنا بگیریم.[23] ب. اغتناء (دارا بودن و شدن): علی(ع) در خطبه‌ای که در نکوهش دنیا ایراد کرده می‌فرماید: «من استغنی فیها فُتِنَ و من افتقر فیها حَزَنَ[24]؛ هر کس در دنیا دارا و توانگر شد گرفتار گردید و به فتنه و آزمایش افتاد و هر کس نیازمند و نادار گردید اندوهگین شد». فعل استغنی را در چهار سوره تغابن، لیل، عبس و علق می‌توانیم «بی‌نیاز بود یا بی نیاز است، معنا کنیم؛[25] خواه فاعل، خدا باشد که بی‌نیاز حقیقی و مستغنی واقعی اوست و خواه مردم توانگر و بی‌نیاز باشند. ج.  بی‌نیازی جستن و خواستن: فخر رازی استغنی را «بی‌نیازی جستن» معنا کرده و نکته لطیفی از آن استخراج کرده و می‌گوید: « معنی آیه این است که انسان سرکش می‌گردد برای آنکه می‌پندارد خودش توانگری و بی‌نیازی را جسته است؛ یعنی ثروت و دارایی‌اش را بر اثر کوشش و تدبیر و کار خود دانسته نه لطف و بخشش پروردگار»[26]. و خداوند همین خودخواهی و پندار بی‌جا را از قارون نقل می‌فرماید: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی».[27] د. خود را بی‌نیاز شمردن و پنداشتن: این معنا را در دو آیه عبس و لیل می‌توان آورد؛ و این معنا برای آیه علق درست نمی‌نماید ولی می‌توانیم عبارت «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى» را به آن معنا بدانیم یعنی «خود را پنداشت که بی نیاز گشته است» را در جای « خود را بی‌نیاز شمرد و پنداشت» که ترجمه استغنی در دو آیه عبس و لیل است، قرار دهیم.[28] 5.  کبر: عبارت است از حالتی که آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند و معتقد شود که بر غیر، برتری و رجحان دارد. کبر، خلق و خوی باطنی است که مقتضی اعمالی در ظاهر است. این اعمال ظاهری که آثار  و ثمرات خوی کبر است افعال و اقوالی است که باعث حقیر و خوار شمردن دیگری است و ظاهر شدن این اعمال که از آن خوی صادر می‌گردد، تکبّر نامیده می‌شود.[29] از آنجایی که حضرت موسی(ع) فرعون را که نماد طغیان است با عنوان متکبری که به روز حساب ایمان نمی‌آورد[30] یاد می‌کند می‌توان نتیجه گرفت که رابطه معنایی نزدیکی بین کبر و طغیان وجود دارد. استکبار آن است که انسان اظهار بزرگی و تکبر کند با آنکه اهلش نیست.[31] 6.  بغی: این واژه  در اصل از روی استغنای بیش از حدّ و بر خلاف شرع و قانون و بیدادگرانه عمل کردن علیه دیگران است.[32] بیضاوی واژه «بغی» را با کلمه «تکبر» و فساد در زمین مترادف دانسته است.[33] 7.  بطر: معنای این واژه عبارت از تجاوز از حد اعتدال در فرح و طرب و شادمانی است.[34] این واژه تنها در دو آیه (قصص:58) و (انفال:47) به کار رفته است. ابن اثیر بطر  را به معنی طغیان دانسته و راغب آن را دهشت و خود گم کردن در مقابل شکر و حق نعمت، گفته است.[35] 8.  عتو: ارباب لغت گفته‌اند: «عتا الرجل عتوّاً، ای استکبر و جاوز الحدّ».[36] این واژه با حرف اضافه «عن» معنای «اعراض و تخلف از امر و گردنکشی در مقابل فرمان و دستور» را می‌رساند. با توجه به آیات: 8 طلاق و 166 اعراف، می‌توان گفت که «عتا» اشاره به تجلیات خارجی و ملموس غرور و تکبر ـ در رفتار و گفتارـ دارد و حال آنکه استکبار به حالت درونی غرور و تکبر اشاره دارد.[37] عتوّ به معنی نافرمانی و تجاوز درآیه‌هایی به‌کار رفته است.[38] 9.  فرح: در کاربرد قرآنی به معنی شادمانی متکبر آمده است.[39] در آیات 76و77 سوره قصص، عبارت «لاتفرح» با «لاتبغ» معادل گذاشته شده است. واژه فرح در اصل به معنای «از چیزی زیاد شادمان شدن» است. از این جا روشن می‌شود که واژه بغی به خصوص به این حقیقت اشاره دارد که قارون از ثروت و دارایی خود، مغرور شده و به قدرت دنیایی خویش غرّه گشته است و فساد به عنوان تجلی ملموس آن حالت باطنی که به وسیله بغی توصیف شده ذکر گردیده است.[40] 10.  مرح: «مرح الرجل مرحاً: أی اشتدّ فرحه و نشاطه حتی جاوز القدر و تبختر و اختال»[41] این واژه به معنای فرح شدید که عبارت اخرای خودپسندی است، آمده است.[42] 11.  غرور و غرّه: این واژه به معنای فریب دادن و تطمیع به باطل به‌کار رفته است و فعل «غرّ» در آیه «یا أَیهَا الإنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ»[43] در معنی لازم و به معنای جرأت به کار رفته است؛ زیرا لازمه فریفته شدن، جرأت به خداست؛ بنابراین معنای آیه فوق این است که «ای انسان چه چیز تو را بر عصیان پروردگار کریمت جری کرد».[44] 12.  عُلُوّ[45]: به معنای ارتفاع است و در معنای طغیان و تکبر به‌کار می‌رود.[46] 13. عَدو: به معنی تجاوز است؛[47] و آن، گاهی با قلب است که به آن عداوت و معاداه گویند و گاهی در راه رفتن است که عدو (دویدن) نام دارد[48] و گاهی در عدم رعایت عدالت در معامله است که عدوان و عدو گفته می‌شود.[49] مصادیق طغیان  طغیان اشکالی از مصادیق ذیل را شامل می‌شود: 1.  تمرّد و انکار اصول دین؛ که شامل اصول پنجگانه دین می‌شود.[50] 2.  تمرّد بر فروع دین؛ مانند ترک نماز. 3.  احساس استقلال.[51] از آیه «کَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَیطْغَى* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى» به این نکته پی می‌بریم که احساس استغناء سبب طغیان است.[52] تفاوت طغیان در افراد طغیان عالمان، در  علم است که به‌ وسیله تفاخر و مباهات جلوه می‌کند؛ طغیان ثروتمندان در مال است که به وسیله بخل خود را نشان می‌دهد؛ طغیان صالحان در عمل نیک است که به وسیله ریا و سمعه، نمایان می‌شود؛ و طغیان هواپرستان در پیروی از شهوت‌ها جلوه می‌کند.[53] عوامل طغیان انسان با بررسی آیات قرآن به خصوص در مورد فرعون به عنوان نماد طاغوت، و روایات معصومین(ع) می‌توان عوامل ذیل را به عنوان عوامل طغیان انسان برشمرد: 1.  احساس بی‌نیازی زمینه گستاخی و تجاوزگری انسان را فراهم می‌آورد. فعل «رآه» در آیه « کَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَیطْغَى*أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى»[54]دلالت دارد که عامل طغیان این است که شخص خود را بی‌نیاز ببیند؛ بنابراین، درک یا توهّم بی‌نیازی، عامل طغیان است نه وجود حقیقی آن.[55] فعل «رأی» در آیه 7 سوره علق از افعال قلوب است که دو مفعول می‌خواهد که آن دو در اصل مبتدا و خبر باشند؛ پس ضمیر مفرد غایب «ه»در «رآه» و فعل استغنی، مفعول‌های «رأی» می‌باشند و از لحاظ معنی نیز «خویشتن را مستغنی دانست و پنداشت» درست‌تر می‌نماید.[56] آیات 6 و 7 سوره علق با بیانی کوتاه و جامع، سبب و راز طغیان انسان را می‌نمایاند که انسان به طبیعت اوّلیش چون دیگر موجودات در برابر اراده خداوند و قوانین خلقت خاضع است و سرکشی بر حق، حالتی عارضی و ناشی از بی‌نیاز اندیشی و خود بزرگ‌بینی می‌باشد.[57] در واقع جهل انسان از جایگاه وجودی خود و غفلت از نیاز دائمی او به خداوند، توهم استعلا و احساس بی‌نیازی و در نتیجه طغیان او را فراهم می‌آورد. 2.  ثروت و تجملات زندگی که در نهایت منجر به منحرف ساختن و گمراه کردن بندگان خدا می‌شود.[58] در روایات نیز زیاد شدن مال و ثروت و توانگری مادی، به عنوان زمینه‌ساز طغیان معرفی شده است.[59] 3.  منشاء طغیان و سرکشی، کبر و نخوت و بزرگ منشی و حب جاه و ریاست و مال و منال و رتبه و مقام و هوای نفس و شهوترانی است؛ و تمام اینها جهل (به ویژه جهل مرکب) و قساوت و سیاهی دل است.[60] 4.  از آیه 21 سوره فرقان به دست می‌آید که سرچشمه طغیان و استکبار انسان، بلند پروازی درونی اوست و همچنین از آیه 47 سوره مؤمنون  می‌فهمیم که نژاد پرستی عامل استکبار است زیرا فرعونیان، نژاد خود را برتر از بنی اسرائیل می‌پنداشتند.[61] 5.  یکی دیگر از عوامل طغیان انسان، احساس خواری و حقارت است؛ همان‌طور که امام صادق(ع) می‌فرماید:«هیچ مردی تکبر یا گردن فرازی نکرد مگر به سبب احساس خواری و حقارتی که در خود یافت.»[62] 6.  ابو حامد غزالی در توضیح انگیزه‌ها و عوامل محرک تکبر می‌گوید: «بدان که کبر خصلتی درونی است و اخلاق و رفتارهای متکبرانه که در ظاهر خود را نشان می‌دهند، بر آیند و نتیجه آن خوی هستند ... آنچه موجب این خوی درونی می‌شود همان خود پسندی و عجب است که به جان شخص متکبر چنگ می‌زند، ... امّا کبر بیرونی، سه عامل دارد: یک سبب در وجود شخص متکبر است که همان عجب و خودپسندی است؛ و یک سبب در وجود شخصی که نسبت به او تکبر ورزیده می‌شود، است که همان کینه و حسادت است؛ و یک سبب مربوط به غیر این دو می‌شود که همان ریا و خودنمایی است.[63] آثار طغیان 1.  اگر انسان  به جز کمال و قدرت ربوبی ـ گر چه علم و صنعت باشد ـ خود را بی‌نیاز پنداشت هم بر قوا و استعداد‌های محرک خود طغیان می‌نماید و هم بر حقوق و حدود دیگران، و هم خود را متوقف و فاسد می‌گرداند و هم دیگران را.[64] 2.  با بررسی آیات قرآن به این نتیجه می‌رسیم که اعمال طغیان آمیز فرعون به عنوان سمبل طاغوت را می‌توان در موارد زیر عنوان کرد: تکذیب آیات الهی؛[65]  تحریف و انکار حقیقت‌ها؛[66] خدا پنداری خویشتن؛[67] اتهام زدن به پیامبران از قبیل جادوگر [68] دیوانه(= جن زده) [69]و فسادگر؛[70] مخالفت با پیامبران [71] با روش‌های دسیسه علیه آنها [72] و عملیات نظامی؛[73]  قصد کشتن پیامبران الهی؛[74]  تکبر در برابر آیات الهی؛[75]   مخالفت با فرمان‌های الهی؛[76]  جلوگیری دیگران از فرمان‌های الهی به گونه‌ای که ایمان آوردن مردم به پیامبران را منوط به اجازه خود می‌داند؛[77] برتری جویی؛[78]  سبک و خوار شمردن مردمان؛[79]  ستمگری به دیگران؛[80]  اسرافگری؛ [81]  شکنجه مردم تحت سلطه خود؛[82]  گمراه کردن مردم؛[83] ناتوان کردن مردم.[84] عوامل بازدارنده طغیان 1.  توجه به نظارت الهی : این مطلب در آیه «أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یرَى»[85]مطرح شده است و مفهوم آن این است که اگر طاغی توجه داشته باشد که این فسادهایش را خالق می‌بیند دست از طغیان برخواهد داشت. 2.  احساس نیاز به خدا: با توجه به اینکه در آیات 6 و 7 سوره علق، عامل ابتلاء به بیماری طغیان، احساس بی‌نیازی (استغناء) دانسته شده است بنابراین احساس نیاز به درگاه ربوبی عامل مؤثری در پیشگیری از طغیان خواهد بود. 3.  یاد آخرت:هنگامی انسان تواضع خود را باز می‌یابد که آخرت را به‌خاطر بیاورد؛ یعنی هم به نعمت‌های آن توجه پیدا کند که قابل مقایسه به آنچه در دنیا است نیست و هم به عذاب بزرگی که در آخرت برای گروهی از مردمان آماده است، بیندیشد؛ به همین سبب، پروردگار متعال بعد از بیان طغیان انسان ما را به بازگشت به خدا تذکر داده است زیرا بهترین درمان برای سرکشی نفس است؛[86] «إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى»[87]. 4. تزکیه و خودسازی: امام خمینی(قدس)در این خصوص می‌فرماید: «برای طاغوت‌زدایی باید تعلیم کتاب و حکمت و تعلّم کتاب و حکمت کرد و تزکیه کرد ... وضع روحی همه انسان‌ها اینطور است که تا یک استغنایی پیدا می‌کند طغیان می‌کند ... همه اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه نشده است ... کسی که تزکیه کرد خود را، هیچ گاه خودش را مستغنی نمی‌داند».[88] آیه «فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلَى أَنْ تَزَکَّى»[89] این مطلب را می‌رساند که راه دفع طغیان، تزکیه و خود سازی است.[90] 5. توجه به ضعف خود: یکی دیگر از موانع تکبر این است که انسان در وضع خودش دقت کند و کوچکی خود را مورد توجه قرار دهد که همین توجه باعث می‌شود تکبر از انسان دور شود؛ همانطور که امام علی(ع) می‌فرماید: «در شگفتم از آدمیزاد که آغازش نطفه‌ای است و فرجامش لاشه‌ای و در این میان انبان نجاست؛ و با این حال تکبر می‌ورزد.»[91] 6. توجه به عواقب بد طغیان: یکی از معالجات ویژه کبر این است که آیات و اخباری را که در مذمت آن وارد شده و همچنین آنچه را که در مدح ضدّ آن یعنی تواضع رسیده، همیشه به یاد داشته باشیم؛[92] مانند روایاتی که مفهوم آنها این است که هر که تکبر ورزد خدا او را پست گرداند.[93] ویژگی‌های جامعه طاغوتی از نظر قرآن 1. جامعه‌ای که به جای خدامحوری بر اساس انسان‌محوری یا بر اساس گروه‌محوری به پا شده است، چنین حکومت یا جامعه‌ای اجازه خروج مردم را از سیطره انسانی به سیطره الهی نمی‌دهد. 2. در جامعه طاغوت زده، خوار شمردن و سبک انگاشتن مردم امری رایج است، ستمگری به شهروندان شایع است و مصرف مسرفانه به عنوان یک فرهنگ است. در این جامعه برقراری نظام پلیسی توأم با رعب و وحشت، گمراه کردن مردم به شیوه‌های مختلف تبلیغاتی، اطلاعاتی، مالی و ... به وضوح دیده می‌شود. 3. در جامعه طغیان‌پذیر، به سبب نوع مدیریت مستبدانه، مردمان ناتوان نگاه داشته می‌شوند؛ چرا که ضعف مردم در ابعاد مختلف، پایه‌های حکومت استبدادی را تقویت می‌کند.[94] 4. از جمله فرهنگ‌های مستبدانه دیگر از نظر قرآن کریم، دسیسه کردن برای فرار از وظیفه اجتماعی است.[95] در چنین فرهنگ‌هایی، کم فروشی رواج می‌یابد[96] و فرهنگ جامعه میل به طاغوتیان به جای مسلمانان پیدا می‌کند.[97] 5. قرآن کریم جامعه طاغوتی را جامعه‌ای ظالم، برتری‌جو و پیرو هوای نفس می‌داند که بر آن حاکمی ستم‌پیشه، برتری‌جو و پیرو هوای نفس حکومت می‌کند و افراد و مردمانی از جنس خود را پرورش می‌دهد؛ در حالی که قرآن، خلافت الهی را زیبنده ستمگران نمی‌داند.[98] 6. جامعه طغیان‌زده جامعه‌ای است که بر آن فضای برتری‌جویی حاکم است؛[99] در حالی‌که روح حاکم بر جامعه غیر طاغوتی چنین است که «به یقین، کسی که پاکی جست و خود را تزکیه کرد، رستگار شد.» .[100] 7. قرآن کریم در نهایت، جامعه طغیان‌زده را جامعه‌ای می‌داند که در آن، یا هوای نفس یک فرد بر آن حاکم است[101]  و یا هوای نفس دیگران.[102] [103] بررسی ویژگی‌های طغیان‌گران با بررسی آیات قرآن در مورد ویژگی‌های فرعون به عنوان سمبل طاغوت به این نتیجه می‌رسیم که طغیان‌گران ویژگی‌های خاصی دارند که عبارتند از: 1. طغیان‌گران سعی می‌کنند با هر وسیله ممکن، نیروهای فعال را از کار بیندازند؛ مانند فرعون که برای اسارت بنی اسرائیل، مردان آنها را می‌کشت و زنانشان را برای خدمتکاری و بهره‌کشی زنده نگاه می‌داشت[104] و در صورتی که نتوانند مردان را از بین ببرند مردانگی را نابود می‌کنند و با پخش وسائل فساد، مواد مخدر، توسعه فحشاء و بی‌بند و باری جنسی، گسترش شراب و قمار و انواع سرگرمی‌های ناسالم، روحیه شهامت و سلحشوری و ایمان را در آنها خفه می‌کنند. 2. طغیان‌گران همیشه رأی صواب را رأی خود می‌پندارند و به احدی اجازه اظهار نظر در برابر نظر خود نمی‌دهند.[105] 3. طغیان‌گران برای تحکیم پایه‌های سیاست جابرانه خود قبل از هر چیز سعی می‌کنند قربانیان خود را به استضعاف فکری و فرهنگی و سپس به استضعاف اقتصادی بکشانند تا قدرت و توانی برای آنها برای قیام و مقابله با اعمال نادرست طغیان‌گران باقی نماند و به این وسیله بتوانند ارزش‌های دروغین را جایگزین ارزش‌های راستین نمایند. 4. طغیان‌گران به هنگامی که بر اوضاع مسلّط‌اند همه چیز را مال خود می‌شمرند و همه را بردگان خویش؛ و جز منطق استبداد، چیزی نمی‌فهمند؛ اما به هنگامی که پایه‌های تخت بیدادگری خود را لرزان و حکومت خویش را در خطر ببینند موقتاً از تخت استبداد پایین آمده، دست به دامن مردم و آراء و افکار آنها می‌شوند، مملکت را مملکت مردم و آب و خاک را از آنان دانسته و آراء آنها را محترم می‌شمرند.[106] 5. طغیان‌گران در هر عصر و زمان، نخست مردان مصلح الهی را متّهم به توطئه بر ضدّ مردم می‌کنند و پس از استفاده از حربه تهمت، حربه شمشیر را به کار می‌برند تا موقعیت حق‌طلبان و پشتوانه مردمی آنها، نخست تضعیف شود، سپس به راحتی آنها را از سر راه خود بردارند.[107] 6. طغیانگران در سخنان خود دچار تناقض‌گویی می‌شوند؛ به عنوان مثال آنها در تهمت‌ها و نسبت‌های دروغین که به انبیای بزرگ می‌دادند گرفتار سردرگمی و تناقض و پریشان‌گویی عجیبی بودند؛ گاه آنها را ساحر می‌خواندند[108] و گاه مجنون؛[109] با اینکه ساحر باید انسان هوشیاری باشد که با استفاده از ریزه‌کاری‌ها و مسائل روانی و خواص مختلف اشیاء کارهای اعجاب‌انگیزی را انجام دهند و مردم را اغفال نماید در حالیکه مجنون نقطه مقابل آن است![110] [111] پی‌نوشت‌ها: [1]. نازعات: 17. [2]. نازعات: 24. [3]. یونس: 90. [4]. نوح: 25. [5]. راغب اصفهانی ، المفردات فی غریب القرآن، ص 304. [6]. مصطفوی ، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 7، ص 82. [7]. وهبه زحیلی ، التفسیر المنیر، ج 11 ـ 12 ، ص165. [8]. قرشی ، قاموس قرآن، ج4، ص223. [9]. راغب اصفهانی ، المفردات فی غریب القرآن، ص 305. [10]. کلینی، الکافی، ج2، ص309، باب الکبر. [11]. المحجه البیضاء، ج6، ص228؛ به نقل از محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج11، ص5083 ـ 5085. [12]. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج8، ص228. [13]. مائده: 64 و 68. [14]. بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج4، ص434. [15]. یونس:  آیات 7ـ11. [16]. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج7، ص227. [17]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص.366. [18]. علق: 6 و 7. [19]. کلینی، الکافی، ج2، ص148، باب الإستغناء عن الناس. [20]. ضحی: 8. [21]. نراقی، علم اخلاق اسلامی(ترجمه کتاب جامع السعادات)، ترجمه مجتبوی، ج2، ص148 ـ 150. [22]. حافظ شیرازی، دیوان کامل، غزل67. [23]. لیل: 8 و عبس: ‌5. [24]. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه82. [25]. تغابن: 6، لیل: 8، عبس: 5، علق: 7. [26]. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج32، ص220، ذیل آیه 7 سورهٔ‌ علق. [27]. قصص: 78. [28]. شریعتی، تفسیر نوین، 259 ـ 261. [29]. نراقی، علم اخلاق اسلامی(ترجمه کتاب جامع السعادات)، ترجمه مجتبوی، ج1، ص417 ـ 418. [30]. غافر: 27. [31]. بقره: 34. [32]. ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ص293. [33]. بیضاوی ، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج4، ص92. [34]. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج1، ص271. [35]. قرشی، قاموس قرآن، ج1، ص199. [36]. همان، ج4، ص290. [37]. ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ص 298. [38]. فرقان: 21، طلاق: 8، ملک: 21 و مریم: 69. [39]. هود: 10 و قصص: 76. [40]. ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ص295. [41]. غافر: 75، اسراء: 37 و لقمان: 18. [42]. قرشی، قاموس قرآن، ج6، ص248. [43]. انفطار: 6. [44]. همان، ج5، ص93. [45]. اسراء: 4. [46]. همان، ص37. [47]. انعام: 108 و یونس: 90. [48]. بقره: 229 و نساء: 154. [49]. همان، ج 4، ص 305. [50]. فصلت: 22. [51]. قصص: 78. [52]. وهبه زحیلی ، التفسیر المنیر ، ج11 ـ 12 ، ص165. [53]. قرائتی، تفسیر نور، ج8، ص118 ـ 119. [54]. علق: 6 و7. [55]. حقی البروسوی، روح البیان، ج10، ص194. [56]. مدرسی، من هدی القرآن، ج5، ص136. [57]. هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج8، ص274. [58]. یونس: 88. [59]. طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، قسمت دوم از مجلد آخر، ص183. [60]. هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج20، ص606 ـ 607. [61]. شریعتی، تفسیر نوین، ص258. [62]. طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، قسمت دوم از مجلد آخر، ص182. [63]. هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج20، ص606 . [64]. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج9، ص4400. [65]. اعراف، 103 و انفال، 52 و قمر،41و 42. [66]. آل عمران: 11. [67]. شعراء: 29. [68]. اعراف: 109. [69]. اسراء: 102. [70]. غافر: 26. [71]. مزمل: 15و16. [72]. طه:60. [73]. شعراء:52ـ54. [74]. غافر: 26. [75]. یونس: 75. [76]. شعراء: 16. [77]. اعراف: 123. [78]. عنکبوت: 39. [79]. زخرف: 54. [80]. تحریم: 11. [81]. زخرف: 33. [82]. ابراهیم: 6. [83]. یونس: 88. [84]. قصص: 4. [85]. علق: 14. [86]. طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، قسمت دوم از مجلد آخر، ص182. [87]. علق: 8. [88]. امام خمینی، صحیفه نور،ج 14، ص 253. [89]. نازعات: 18. [90]. قرائتی، تفسیر نور، ج8، ص104و239. [91]. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج11، ص5086. [92]. المحجه البیضاء، ج6، ص245؛به نقل از محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج11، ص5088. [93]. مدرسی، من هدی القرآن، ج18، ص225 ـ 226. [94]. برای نمونه ر.ک: ص، 12 ـ 13؛ ق،12ـ 13؛ فجر، 6و 12 ؛ مومنون، 75 ؛ طور،32؛ مائده، 64 ؛ بقره، 15. [95]. قلم: 17 – 26. [96]. هود: 85. [97]. نحل:36. [98]. بقره: 124. [99]. طه: 64. [100]. اعلی: 14. [101]. نساء: 135. [102]. کهف: 28. [103]. هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج20، ص85 . [104]. قصص: 4. [105]. غافر: 29. [106]. شعراء: 34 و 35. [107]. اعراف:123 ـ 124؛ شعراء: 149. [108]. اعراف: 109. [109]. اسراء: 102. [110]. ذاریات: 39. [111]. سید رضی، نهج البلاغه، حکمت126. نام نویسنده:  حمید جلیلیان (مدرس دروس معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بناب.) نشریه معارف 102 انتهای متن/

http://fna.ir/T0AV7Q





94/10/19 - 01:36





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن