واضح آرشیو وب فارسی:حمایت: دکتر جواد منصوری: کشورهای وابسته به نظام سلطه، همواره سیاست های ثابتی را در دستور کار خود قرار داده اند که مشمول مرور زمان نمی شوند و در تمام ارکان و جزئیات به آن وفادارند. اما در مقاطعی از زمان و مکان، اجرای این سیاست ها مستلزم استفاده از ادبیات، اشکال یا ابزار مختلف و متفاوتی است. به عبارت دیگر، هیچگاه این سیاست ها نه «تعطیل» می شوند و نه «تغییر» پیدا می کنند. به همین دلیل است که دولت ها در کشورهای سلطه گر، مجری سیاست های کلی هستند که هر کدام نیز برنامه ها و معیارهای خاص خود را دارند. بر این اساس، سیاست ها همواره ثابت و برنامه ها متغیرند. به عنوان مثال در کشوری مانند انگلیس، دو حزب کارگر و محافظه کار در طول 120 سال گذشته، عملاً سیاست های ثابتی را به اجرا گذاشته اند در حالی که به نظر می آید حزب محافظه کار برنامه های خود را با تبلیغات و تندی بیشتر به پیش می برد در حالی که حزب کارگر، تدابیر خود را با ظاهری ملایم تر و آرام تر به مرحله عمل می رساند. در ایالات متحده آمریکا هم دقیقاً دو حزب جمهوری خواه و دموکرات دارای چنین کارکردی هستند. رویه دموکرات ها برعدم ورود به جنگ استوار بوده است و تلاش دارند اگر جنگی با کشورهای دیگر سر گرفته به آن خاتمه دهند. به اعتقاد دموکرات ها استفاده از ابزار ارتش و کودتا تا حد امکان نباید مورد استفاده قرار گیرد و در عوض به کاربرد «قدرت نرم» و «جنگ نرم» در حوزه های فرهنگی، تبلیغاتی و اقتصادی به مراتب بیش از حزب جمهوری خواه اعتقاد دارند. در موضوع تقابل با جمهوری اسلامی ایران، سیاستمداران هر دو جناح آمریکایی حاکم بر دولت نیز از قاعده اخیر پیروی کرده اند. ضرباتی که دموکرات ها به زعم خود به نظام اسلامی وارد نموده اند در غالب موارد بر اساس آمارهای ادعایی بسیار شدیدتر و زیان بارتر از ضرباتی بود که جمهوری خواهان مسئولیت آن را به عهده داشته اند. در طول دوره های ریاست جمهوری کلینتون و اوبامای دموکرات، تحریم های ظالمانه بیشتری نسبت به همتایان جمهوری خواه آنان شکل گرفته است. ظاهر امر آن است که دموکرات ها به لشگرکشی و اقدام نظامی، اعتقاد چندانی ندارند و این جمهوری خواهان هستند که جنگ طلب محسوب می شوند اما واقعیت امر، چیز دیگری است. دشمنی آنان هیچگاه قطع نشده و تنها چیزی که درباره آنان تغییر کرده است، اشکال اجرای برنامه ها و توطئه هاست و این نکته ای بسیار حائز اهمیت است که باید در تحلیل سیاست های خصمانه آمریکا مورد توجه قرار گیرد. در سال 1338 هنگامی که «جان اف کندی» به ریاست جمهوری آمریکا رسید، کتابی تحت عنوان «استراتژی صلح» به نگارش در آورد. وی در کتابش به تفصیل توضیح می دهد که شرط تداوم سروری و آقایی آمریکا بر کشورها، «شریک دانستن» آمریکا از سوی مردم در زندگی و معاش روزمره آنهاست. «کندی» مثالی را در این باره تشریح می کند و می گوید آمریکا به جای فروش یک تانک، باید پنج تراکتور به کشورهای هدف بفروشد تا با رونق کشاورزی، آنان همیشه در ابتدایی ترین امورات زندگی خود در اختیار و وابسته ما باشند. تحلیلگران، نظرات این رئیس جمهور دموکرات را به اشتباه، «سیاست های جدید» آمریکا تلقی کردند در حالی که واقعاً سیاست جدیدی در کار نبود و آنچه که اتفاق افتاد، «تغییر برنامه ها» و ظاهر فریبنده آنها بود. پس از «کندی»، برنامه های رؤسای جمهور دموکرات جانشین او از جمله کارتر، کلینتون و اوباما نیز تقریباً با همان رویه و با اندکی تغییر ادامه پیدا کرد. برخی به دلیل عدم دقت و موشکافی بر این تصورند که دموکرات ها از رفتاری معقول تر برخوردارند و سیاست تغییر حکومت در کشورهای مخالف خود را تا حد امکان به اجرا نمی گذارند در حالی که ابداً اینگونه نیست. از نظر دولت ایالات متحده، مبانی ارزشی و انسانی مانند حقوق بشر، عدالت و انسانیت مطلقاً و ابداً دارای وجاهت و اعتبار نیستند و تنها برای نیل به اهداف استعمار نوین مورد استفاده قرار می گیرند.یکی از سیاست های نظام سلطه به رهبری آمریکا، تحمل نکردن استقلال و ثبات کشورهایی است که منافع آمریکا را در معرض خطر قرار داده اند. چه این کشورها مانند ایران بر اساس اسلام پایه گذاری شده باشند و چه مانند ونزوئلا بر اساس منافع ملی مقدرات خود را به دست گرفته باشند. از این رو، آنچه که در چشم انداز سیاست های آمریکا در منطقه جای تردید نیست، دست اندازی به منابع نفتی و بازارهای غرب آسیا است. در این میان باید به نقطه مشترک جناح های آمریکایی در تعهد آنها به حفظ ثبات و امنیت رژیم صهیونیستی نیز اشاره کرد که نوعی رقابت برای خوش خدمتی به رژیم کودک کش بین آنان وجود دارد. علت این است که رژیم صهیونیستی، مرکزی برای ویرانی و بی ثباتی منطقه است و چنانچه این رژیم در منطقه حضور نداشته باشد، فروش سلاح، اسلام هراسی، ایران هراسی و سیاست تخریب منطقه هم هیچ توجیهی نخواهد داشت. نکته اساسی اینجاست که آغاز نبرد نظامی برای آمریکا در شرایط فعلی تقریبا غیرممکن به نظر می رسد و در نتیجه تاکتیک «جنگ نیابتی» جایگزین آن شده است. در دوره کارتر، عراق عهده دار این نقش بود و در دوره فعلی، عربستان سعودی. کارتر به گونه ای برنامه ریزی کرد که ایران توسط عراق اشغال شود اما موفق نشد و در دوره اوباما همان سیاست ابتدا با تمسک به فتنه سال 88 آغاز گردید و ایمان داشتند که به دست آشوبگران موفق به تحقق این امر خواهند شد. پس از ناکامی در این توطئه همه جانبه، در این مرحله بود که شکل گیری گروه های تکفیری با کمک عربستان سعودی، شعله ور کردن آتش جنگ در سوریه، یمن و عراق با هدف به خطر انداختن امنیت و ثبات ایران در دستور کار قرار گرفت. بنابراین، طراحی برنامه اصلی مقابله با انقلاب اسلامی به وسیله آمریکا و رژیم صهیونیستی، با پشتیبانی مالی آن توسط عربستان انجام شده است. نکته پایانی اینکه اقدامات نابخردانه و تهدیدات اخیر عربستان سعودی را تنها می توان در چارچوب ضعف نظام سلطه و اقتدار جمهوری اسلامی ایران ارزیابی کرد که هدف نهایی متوهمانه آنان، عبارت است از قلع و قمع تمام کشورها، جریانات و گروه های مقاومت و ضد سلطه در منطقه و سپس در سراسر جهان، به شکست کشاندن جریانات اسلامگرا و به خصوص بیداری اسلامی، تقویت جریانات غرب گرا و به پیروزی رساندن متحدین آمریکا. براساس قرائن و نیز اقرار رسانه ها و جریانات وابسته به غرب، دست یابی به چنین رؤیای پوچی محال است و شیطنت های مذبوحانه عربستان و متحدانش هیچ تاثیری در مسیر مقتدرانه و روشن جمهوری اسلامی ایران نخواهد گذاشت.
جمعه ، ۱۸دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حمایت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]