تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816920373




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تابلوهای جای پارک معلولان در خواب زمستانی


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تازه در اوایل زمستانیم، ولی از هم اینک تابلوهای پارک ویژه توانیابان، یخ بسته است و نمی توانند از حق توانیابان دفاع کنند؛ تصویر گرانکَش (جرثقیل) روی تابلوهای راهنمایی و رانندگی نیز یخ زده و از کارآیی افتاده است. یکی از ماموران در برابر پرسش من که چرا رانندگانی که در این محل های توقف مطلقاً ممنوع پارک می کنند. جریمه نمی شوند، می گوید:«مگر چند تا جرثقیل داریم که خودروهای رانندگان متخلف را حمل کنیم؟ اگر بخواهیم همه خودروهای شهر را جریمه کنیم، برگه کم می آوریم؛ و تازه خیال می کنید دیگر از فردا در اینجا پارک نمی کنند؟ پرداخت جریمه 40 هزارتومانی برای کسانی که قیمت فقط یک خودرویشان، یک میلیارد تومان است مثل آب خوردن است!» به گفته اندیشمندی، کسانی که می اندیشند گرمند، و کسانی که نمی اندیشند سردند، خب تابلوها که نمی توانند از حق توانیابان دفاع کنند، پلیس هم که می گوید خسته است! ولی وجدان مردم چی، آن که یخ نزده و گرم است؛ یا شاید نیاز است که مشت قانون، مدام بر وجدان ما بکوبد و نگذارد در این عصر یخبندان، یخ بزند؟ از بنیاد، چرا نباید قلب ما نه از ترس قانون، بلکه برای قانون بتپد؟ اما مهرداد الف ـ روزنامه نگارـ به قانون باور دارد:«چرا لایحه قانون جامع حمایت از معلولین سال 1382 که مهرماه امسال به مجلس رفت، هنوز در صحن علنی مطرح نشده است؟» و در برابر پرسشم که مگر حمل با گرانکشِ خودروهایی که زیر تابلوی پارک توانیابان پارک می کنند، قانون نیست؟ پاسخش این است: «به هر رو، بود قانون، به از نبودش است!» گذشت زمانی(40 سال پیش) که توانیاب، شهروند رده 2 به شمار می رفت. یکی دو دهه پیش، یک روزنامه نگار سفیدپوست امریکایی، با قرارگرفتن زیر دستگاه های ویژه، پس از چند ماه موفق شد پوستش را سیاه کند و با جراحی پلاستیک، چهره اش را تغییر دهد و با پوشیدن جامه به روش سیاه پوستان، به کوی و برزن سفیدپوست نشینان برود و ماه ها سرگرم پادویی و کارهای پرت برای آنان شود، تا سفری داشته باشد به ژرفای نابرابری های اجتماعی و لایه های زیرین و ناپیدای تبعیض نژادی نسبت به سیاه پوستان در جامعه آمریکا! سرگردان در شهر 21 آذر 1394 و یک روز تعطیل، مجالی است که به دور از کارهای روزنامه، پشت فرمان خودروی یک توانیاب که پلاکش، نشان (لوگو) صندلیِ چرخدار دارد، بنشینم و چندساعتی در شهر گشت بزنم. از دفتر روزنامه بیرون می آیم و نخست باک بنزین خودروام را (بدون ریختن چکه ای) سرریز می کنم. لحظه هایی گوشه خیابان می ایستم و با آن که چهارستون بدنم استوار است، اما هنوز راه نیفتاده، احساس خوبی ندارم به یاد یکی از داستان هایم می افتم که توانیابی که از مچ، پا ندارد و به هنگام رانندگی، پای دست ساز و کفش از پای راستش بیرون می آید و او نمی تواند گاز بدهد و حرکت کند؛ و راننده پشت سری، پس از بوق های پیاپی، پیاده می شود و درِ خودروی توانیاب را باز می کند و یخه اش را می گیرد و بیرون می کشد و سرپا نگه می دارد تا مشتی به چهره اش بکوبد؛ ولی توانیاب که پایش در خودرو جامانده، همین که یخه اش را رها می کند، پخش زمین می شود! خود را برای چنین برخوردهایی و نیز جریمه شدن ها آماده می کنم و به راه می افتم، و با این پیش فرض که در خیابان میرداماد کار دارم، وارد آنجا می شوم و پیِ جاپارک می گردم؛ اما تابلویی نیست، (یا خود را پنهان کرده است که من نیابمش)! می پیچم و به خیابان ولی عصر و به سوی میدان تجریش می روم؛ به نخستین تابلو بر می خورم؛ ولی زیرش یک وانت تویوتا پارک است؛ به راستی اگر سازنده ژاپنی همین وانت، این منظره را ببیند، از خجالت، یا دست به «هاراگیری» می زند و یا دست کم از سمت اش در کارخانه کناره گیری می کند؛ ولی ما بی هیچ کمرویی، جای پارک یک توانیاب را اشغال می کنیم. در اتوبوس ها و متروی ژاپن، چند صندلی خالی، منظره ای آشناست؛ در یک اتوبوس شلوغ، حتی اگر هیچ توانیابی در میان مسافران نباشد، صندلی ویژه اش تا پایانه ایستگاه، تهی می ماند! اما در اتوبوس و متروی ما چطور؟ میدان را دور می زنم و به سوی جنوب شهر به راه می افتم؛ در تمامی مسیر تا میدان حق شناس، تابلوهای پارکینگ ویژه توانیابان را (مگر 2 مورد) خودروهای دیگر اشغال کرده اند! از پل هوایی به سوی راه آهن می روم و میدان را دور می زنم و به این بار و به امید یافتن یک جای پارک، به سوی میدان ونک ادامه راه می دهم و بی فایده! نشانگر بنزین خودروام به نیم، نزدیک شده است! سرانجام به اول خیابان میرداماد می پیچم و دست از پا درازتر، دوباره به دفتر روزنامه بر می گردم! به نام نادر، به کام قادر «تابلوی پارک ویژه توانیابان، به نام نادر و به کام قادر است و در روز 19 آذر، خبری نیست مگر غوغای شعارها.» این سخنان مهرداد.الف ـ روزنامه نگار است؛ او در ادامه گفت وشنود با روزنامه اطلاعات می گوید: در دانشکده ای که در آن سرگرم آموختن دانشم، نه آسانسور هست و نه یک مسیر شیب دار به سوی کافی شاپ؛ و گاه به این می اندیشم که اگر ویلچرنشینی در این دانشکده پذیرفته شود، چگونه خواهد توانست 4 طبقه را بالا / پایین برود و سر درس استادان حاضر شود؟ در این نزدیکی، یگانه جای پارک، کناره خیابان جلوی دانشکده است، که همیشه تابلوی پارک ویژه توانیابانش در اشغال خودرو های مدل بالای نمایشگاه چسبیده به دانشکده است؛ بی آن که جرثقیلی برای حمل آن، از صد متریش رد شود. البته روی خودروهای اشغالگر، همیشه برگ درختان زیاد است، ولی برگ جریمه نه! (که البته چندروز پیش که به دانشکده رفتم، با تعجب دیدم که تابلوی ویژه پارک معولان از جایش ناپدیدشده و مشکل نمایشگاه دار برای همیشه حل شده است) و من ناچارم در هفته 3 روز، در کوچه پسکوچه های دور از دانشکده، خودرویم را پارک کنم و با رنج زیاد و با بالا آمدن از سربالایی های خیابان بهشتی و سهروردی و پله های بی شمار دانشکده، خود را به کلاس های درس برسانم. مهرداد.ا ـ که با لبخندی(برخاسته از اراده ای توانمند) و با این سخن که تابلوهای پارک توانیابان در خیابان های شهر کم است، می افزاید: همین اندک شمار تابلوها نیز همیشه در تصرف خودروهای پلاک عادی است. اوهدف همه انجمن ها و سازمان های نیکوکار در جهان را ایستاندنِ خوابیده، و راه بردنِ ایستاده و دواندنِ رونده می داند و وظیفه دولت و مردم و جامعه ایرانی را نیز مگر این نمی داند. ادامه سخنان او را بخوانید:در همه کشورها برای توانیابان، امکاناتی فراهم شده است؛ برای نمونه، در خیابان های ژاپن، مسیری در نظر گرفته شده است برای ویلچرنشینان که به هنگام آمدوشد، نگران برخورد با خودرو و موتوسیکلت نباشند؛ اگر در چنین مسیرهایی، برخوردی پیش بیاید، روشن می شود که سازوکارهای اجرای طرح، خوب نبوده است. در کشور ما نیز با سازوکارهایی باید تابلوهای ویژه پارک توانیابان، فقط در خدمت همین شهروندان قرار داشته باشد، وگرنه «کارراه انداز» نخواهد بود و ویژگی نمایشی خواهد داشت. به باور این روزنامه نگار: انسان های توانیاب، مانند هر شهروندی، دارای خانواده اند و به هنگام بیماری فرزند، باید او را برای درمان به پزشک و بیمارستان برسانند؛ ولی چگونه و با چه وسیله ای و با کدام جای پارک خالی؟ اگر احترام گذاشتن به حقوق دیگران را به فرزندان خود بیاموزیم، دیگر نیازی به آموزش ترحم نیست. شهروندان همین که حقوق به رسمیت شناختهِ جهانی توانیابان را بشناسند و پاس بدارند، بسنده است. چگونه از بیم جریمه شدن، کسی خودرویش را زیر تابلوی «پارک مطلقا ممنوع» نمی گذارد، جای دوری نمی رود اگر زیر تابلوی پارک توانیابان نیز چنین کنند. به گفته او، وجود قانون و جریمه، همیشه و به تنهایی راهگشا نیست. همان گونه که اینک بستن کمربند و ایستادن پشت چراغ قرمز برای مردم فرهنگ شده است، احترام به جایگاه شهروندان توانیاب در مترو و اتوبوس و خیابان و تابلوی پارک ویژه نیز باید فرهنگ شود. تاب آوردن دردها «ما خو گرفته ایم که هم دردِ بی فرهنگی را تاب بیاوریم و هم دردهای جسمی خود را! چه از ما، نه درمان بی فرهنگی جامعه بر می آید و نه دوا و درمان دردهای جسمی خود!» جعفر گلابی ـ روزنامه نگار در ادامه سخنان خود می گوید: چندی پیش زمین خوردم و قلبم درد گرفت. هرچه خانمم و دخترم گفتند، برویم بیمارستان، گفتم دردش را تاب می آورم، ولی بیمارستان نمی روم. اصطلاح«صرف نظرکردن» که گاه در سخن ها به کار می رود، کار ماست. زمین گذاشتن کارهای زندگی بخش، عادیِ زندگی ما شده است. مردم کوچه و بازار می گویند«گاه بی خیالی طی کن»! ما ناچار از همیشه بی خیال بودن هستیم. ما به سبب نپرداختن به ورزش و 12 ساعت نشستن پشت میز کار، افزون بر محدویت های حرکتی، دچار برخی بیماری ها هستیم؛ و وای از روزی که بیمار شویم! چندبار پس از بیمارشدن، برای دارو و درمان، راهی بیمارستان شدم، ولی جای پارک نیافتم و به خانه برگشتم. یعنی حتی بیمارستان ها هم که بیش از هر نهادی باید در اندیشه رفاه توانیابان باشند، در این شهر انباشته از خودرو، دومتر جا برای ما در نظر نگرفته اند! به گفته این روزنامه نگار: «توانیابان ویلچرنشین برای پارک خودروی خود در شهر، وامانده اندو فقط از دور به تابلوهای پارک ویژه می نگرند و با افسوس از کنارش می گذرند و «کار انجام نداده» به خانه بر می گردند.» او با این سخن که به هنگام پارک کردن در خیابان های شهر، بارها جریمه شده است، می افزاید:چون نتوانسته ام پلاک ویژه خودروی توانیابان را بگیرم؛ راستش به دردسرش نمی ارزد! آنان هم که پلاک ویژه توانیاب دارند، جای پارک خالی نمی یابند. البته جای خوشوقتی خواهد بود اگر پای تابلوهای ویژه توانیابان، خودروهای توانیابان پارک شده باشد، ولی بدبختانه، این جای پارک ها همیشه از سوی خودروهای معمولی اشغال است. جعفر گلابی در برابر پرسشم که چرا پلاک ویژه نگرفته است، پاسخش این است: «من فقط آرم طرح ترافیک دارم که دوندگی هایش را هر بار روزنامه انجام می دهد؛ که البته این آرم برای یک توانیاب کافی نیست و انتظارش باید دریافت برگه های بی شمار جریمه باشد. لازمه دریافت پلاک خوروی ویژه توانیاب، پیمایش یک مسیر درازدامن است که بسیاری از توانیابان از شمار من از پس اش بر نمی آیند؛ نه توانش را داریم و نه زمانش را! حال بر فرض و پس از گذشتن از هفتخوان رستم، اگر کسی توانست پلاک بگیرد، کو جای پارک؟ هر روز، پیش از آن که بجنبیم، همه جای پارک های ویژه توانیابان در سطح شهر اشغال می شود. بسیاری موارد، کاری اداری و یا خرید دارو داشته ا م و زیر تابلوی توانیابان، جای پارک نیافته ام و یک کیلومتر آن سوتر در پسکوچه های تنگ، جایی گیر آورده ام. ولی پس از پارک، نتوانسته ام از خودرو بیرون بیایم و سرانجام عطایش را به لقایش بخشید ه ام تازه اگر هم پیاده می شدم، توانی برای پیمودن مسیری درازدامن تا داروخانه و یا شرکت یا اداره یا محل همایش نبوده است. البته یک آدم سالم به آسانی می تواند چنین مسیری را با سوارشدن تاکسی بپیماید، ولی سخن از ویلچرنشینانی است که نه راهی به تاکسی ها یا رانندگان بی حوصله دارند و نه اتوبوس های بلندبالا و نه متروی پُرهیاهو! «انسان های تندرست در جامعه، در پیشبرد امور روزانگی خود، دچار رنج و چالش اند، چه رسد به کسانی که با محدویت های بدنی روبرویند و «شهر مناسب سازی نشده» برای انجام کوچکترین و آسان ترین کار، اشگ شان را در می آورد.» سخنان بالا از آنِ روزنامه نگاری به نام جعفر گلابی است؛ و پایان بندی سخنانش این است:«یک توانیاب برای انجام هرکاری از شمار گرفتن وام باید 10 برابر دیگران دوندگی کند و عرق بریزد و سرانجام هم بدون نتیجه گیری، از خیرش بگذرد. من در روزنامه های گوناگون کار کرده ام و باید مدارکم را با بالا/پایین رفتن از پله های سازمان تامین اجتماعی و اداره ها و دفاتر کامل کنم. باید 2 سال پیش بازنشست می شدم و هنوز با همه دوندگی ها، در تکمیل مدارک وامانده ام.» جهانِ پژوهشگر تا چندسال پیش، در انگستان، دولت برای شکسته شدن استخوان دست و پای سالمندان، هر سال هزینه های هنگفتی می پرداخت، تا این که برای کاهش آن، چند پژوهشگر را استخدام کرد و امکاناتی در اختیار آنان قرار داد که به بررسی سبب های آسیب دیدن سالمندان بپردازند. برآیندها نشان داد که بیشتر شکستگی ها از دوپا است و پیشامدها بیشتر هنگام سوارشدن اتوبوس و به سبب لغزندگی پله ها رخ می دهد. بنابراین دولت دستور داد که روی همه اتوبوس ها، پله های هیدرولیک کارگذاری شود که تا کف زمین برسد و سالمندان و توانیابان را به سلامت سوار کند. یا برای پیشگیری از گسترش ایدز، در خیابان های هلند، کیوسک های خودکاری کارگذاشته شده است که در برابر دریافت یک سکه کوچک، سُرنگ نو در اختیار نیازمندان می گذارد. همه این ها نشان می دهد که فراهم آوردن امکانات شهری، بی کمک دولت پیش نمی رود. پرهیز از مترو روشندلی که تا دهانه ایستگاه مترو نواب می آید و شاید از آوای دستفروشی آشنا در می یابد که به مترو رسیده است، بر می گردد. او که خود را کیومرث یوسفی می نامد، در برابر پرسش من که چرا برگشت، می گوید: روشندلان از مترو دوری می کنند، مگر روزی که از سرگردانی در خیابان ها جان به لب شده باشند. البته در هیچ کجای جهان، مترو و واگن ویژه توانیابان وجود ندارد و در ایران هم چنین چشمداشتی نیست، ولی توانیابان حق شان است که مانند دیگر شهروندان، سوار ترن های مترو شوند و به سلامت، از ایستگاه های آن بیرون بیایند؛ ولی آنقدر پیشامد برای توانیابان در ایستگاه های مترو رخ داده است که نابینایش، هنگام پایین رفتن از پله ها، به جای پرسیدن: «ایستگاه مترو کجاست؟» می پرسد:«از این پله ها پایین می روم، ایستگاه مترو که نیست؟» زیرا نابینا، بیم آن می دهد که از سکو به روی ریل بیافتد و توانیاب ویلچرنشین، هراس دارد که وارد ایستگاهی بشود و سپس نتواند از ایستگاهی دیگر بیرون بیاید؛ چون آسانسورهای بسیاری از ایستگاه ها، ناکار و بیکار رها شده است؛ یا برای نمونه، صندلی چرخدار از گیت خروجیِ آسانسور «ایستگاه حر» رد نمی شود! در ورودیِ ایستگاه های اتوبوس های بی.آر.تی، گیت هایی برای دریافت بلیت کار گذاشته شده است که سدی در برابر ویلچرنشیان است، یا شعار واردکردن هزاران خودروی ویژه توانیابان از خارج، که اینک رویایی دست نیافتنی شده است. ع.درویشی


جمعه ، ۱۸دی۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن