واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
کتاب هفتم «جنگاوران جوان» به بازار آمد/روایت آزادی ایراک
شناسهٔ خبر: 3019665 - جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۱
فرهنگ > تازه های نشر ایران
کتاب «آزادی ایراک» نوشته جان فلنگن با ترجمه فائزه اثناعشری توسط نشر افق منتشر و راهی کتابفروشی ها شد. به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «آزادی ایراک» نوشته جان فلنگن به عنوان هفتمین کتاب مجموعه «جنگاوران جوان»، به تازگی با ترجمه فائزه اثناعشری توسط نشر افق منتشر و راهی کتابفروشی ها شد. این کتاب با توافق با نویسنده و خرید حق ترجمه آن، به فارسی بازگردانی و در ایران منتشر شده است. «ويرانه های گورلان»، «پل آتشین»، «سرزمین یخ زده»، «نبرد اسکاندیا»، «جادوگر شمال» و «محاصره مکینداو» ۶ کتابی هستند که پیش از «آزادی ایراک» ترجمه شان توسط این ناشر به چاپ رسیده است. در اولین کتاب این مجموعه، شخصیت اصلی داستان ها یعنی نوجوانی به نام ویل، به شاگردی رنجرها پذیرفته می شود. رنجرها نگهبان واقعی سرزمین ویل پانزده ساله هستند. در داستان این کتاب، اسکاندیایی های مهاجم می گویند اهالی قبیله ای صحرانشین رهبر آن ها ایراک را اسیر کرده اند. گروه کوچک رنجرها برای آزاد کردن او اعزام می شوند ولی صحرا برای آن ها غریبه است. غریبه ها در این جهنم سوزان با توفان شن شکنجه می شوند. آفتاب بر تن شان شلاق می زند و فریب حقه های یکی از قبایل را می خورند... در این راه، مهارت، کاربلدی و وفاداری ویل هم مورد آزمایش قرار خواهد گرفت و شکست در این آزمون هم تنها یک معنی دارد: مرگ. رمان «آزادی ایراک» در ۵۰ بخش نوشته شده است. این کتاب صد و شصت و پنجمین عنوان مجموعه «رمان نوجوان» است که نشر افق منتشر می کند. در قسمتی از این کتاب می خوانیم: ویل افتاد و ناامیدانه از لبه مسیل خودش را پرتاب کرد. افسار اسب از دستش بیرون آمد. تاگ از ترس صدای مهیب باد و ضربه ناگهانی به پوزه اش و اینکه ناگهان تماس با صاحبش را از دست داده بود، جفتکی پراند. شن ها کورش کرده بودند، فقط به طور غریزی چرخید و پشت به باد کرد، دنبال نشانی از ویل در توفان می گشت. ولی حواسش که همیشه آن قدر تیز و دقیق بود با آن همه فریاد و غرش توفان و تازیانه های شن از کار افتاده بود. همچنان سعی می کرد تماسی با ویل برقرار کند، قدمی برداشت، بعد قدمی دیگر، وحشت زده شیهه می کشید. ولی داشت در جهت اشتباهی حرکت می کرد. ویل روی پاهایش ایستاد. خواست اسبش را صدا بزند ولی دیگر حتی آن صدای قارقار از گلویش بیرون نمی آمد. در میان توفان و در چند قدمی اش سایه ای را می دید. تلوتلوخوران به طرف آن سایه رفت. می دانست که تاگ است. ولی آن سایه مبهم، چیزی جز توده ای پرحجم تر از شن در تاریکی اطراف نبود که حرکت می کرد. ویل دیگر سایه را ندید. قدمی دیگر برداشت. حالا باد پشت سرش بود. سعی کرد فریاد بزند: «تاگ» ولی حتی صدای خودش را نمی شنید. همه جا فقط زوزه ممتد و پیروزمندانه باد بود. یکی از دست هایش را دراز کرد. چیزی جز شن پیش رویش نبود. بعد، انگار که معجزه ای رخ داده باشد، دید که سایه ای از درون توده تاریک باد و شن و آوار بیرون می آید. نفس نفس زنان گفت: «تاگ» ولی دستی یقه عبایش را گرفت و به جلو هلش داد... این کتاب با ۴۴۰ صفحه، شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۱۸۵ هزار ریال منتشر شده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]