تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس زياد شوخى كند، نادان شمرده مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804063429




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فارس گزارش می‌دهد خشکسالی اشک دیدگان ام‌لیلا در سوگ پرپر شدن گل محمدی/سرهایی که فدای حسین(ع) شد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش می‌دهد
خشکسالی اشک دیدگان ام‌لیلا در سوگ پرپر شدن گل محمدی/سرهایی که فدای حسین(ع) شد
شهید سید علی‌اکبر حسینی قبل از شهادت به مادرش گفت: «باید مثل ام‌لیلا باشی، اگر شهید شدم برایم گریه نکن، می‌ترسم دشمن از گریه و زاری تو خوشحال شود».

خبرگزاری فارس: خشکسالی اشک دیدگان ام‌لیلا در سوگ پرپر شدن گل محمدی/سرهایی که فدای حسین(ع) شد



به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزم‌های دفاعی اسلام برای تسلیح جامعه در برابر هجوم فرهنگ‌های غیرخودی است، ایثارگری و شهادت‌طلبی نقش به‌سزایی در حفظ دین و ارزش‌های آن و استقلال کشور ایفا می‌کند. ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تلاش برای احیای آن به‌منظور مقابله با تهاجم فرهنگی، موضوعی بوده که نیازمند بررسی ابعاد مختلف آن است. ایجاد کردن و سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمان‎بر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریع‌کننده‎ای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی(ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشته‎اند. برای تداوم و گسترش این فرهنگ در زمان کنونی خبرگزاری فارس در استان مازندران به‌عنوان یکی از رسانه‌های ارزشی و متعهد به آرمان‌های انقلاب اسلامی‌ در سلسله گزارش‌هایی در حوزه دفاع مقدس و به‌ویژه تاریخ شفاهی جنگ، احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده‌های شهدا نشسته و مشروح گفته‌های آنها را در اختیار مخاطبان قرار داده که در ادامه بخش دیگری از این یادگاری‌های از نظرتان می‌گذرد. * باید از خون حسین دفاع کرد حاجیه‌خانم زینب محمدجانلو مادر شهید سیدعلی اکبر حسینی می‌گوید: سید علی‌اکبر نذر امام حسین(ع) بود، وقتی به‌دنیا آمد او را بردم بالای عَلَم گذاشتم و گفتم: «یا امام حسین(ع) این پسرم را از تو خریدم». وقتی که شهید شد اصلاً ناراحت نشدم چون به صاحب اصلی‌اش که ابا عبدالله الحسین(ع) بود، رسید. سید علی‌اکبر به من می‌گفت: «باید مثل ام‌لیلا باشی، اگر شهید شدم برایم گریه نکن می‌ترسم دشمن از گریه و زاری تو خوشحال شود».  

همیشه به ما می‌گفت: «به نماز جمعه بروید، حجاب‌تان را حفظ کنید، امام خمینی(ره) را تنها نگذارید، ایمان‌تان را کامل کنید، آخرت را فراموش نکنید». می‌گفت: «حالا که جنگ است، نام و حلوا پخش نمی‌کنند، باید رفت با دشمن جنگید، باید از دین اسلام و خون حسین(ع) دفاع کنیم». پسرم را ضدانقلاب سر بریدند، خدا از آنها نگذرد و نمی‌گذرد، خدا منافقین و ضدانقلاب را نابود کند، هر کس جلوی این انقلاب می‌ایستد را نیست و نابود کند. * بچه وقتی که به‌دنیا آمد اول مال مملکت و کشورش است، بعد مال پدر و مادرش پدر شهید سید علی‌اکبر حسینی می‌گوید: بچه وقتی که به‌دنیا آمد اول مال مملکت و کشورش است، بعد مال پدر و مادرش، وقتی گفت می‌خواهد به جبهه برود، به او گفتم خدا به همراهت، سید علی‌اکبر درس حوزوی خواند، با این‌که می‌توانست به خدمت سربازی نرود ولی قبول نکرد و گفت: «من به خدمت می‌روم بعد اگر خدا عمری داد ادامه تحصیل می‌دهم».  

یادم می‌آید وقتی خواست به جبهه برود قبل از آن فروع دین را از من سوال کرد و گفت: «فروع دین چندتاست؟» و من گفتم: «10 تا». گفت: «نام ببر» من نام بردم تا به جهاد رسیدم، گفت: «دیگر بس است، اگر می‌خواهی امام زمان(عج) در آن دنیا شفاعت باشد، باید بگذاری پسرت این فرضیه الهی را انجام دهد»‏. من از این که پسرم به شهادت رسید سربلندم، اسم یکی از نوه‌هایم را علی‌اکبر گرفته‌ام، هر وقت او را می‌بینم به‌یاد علی‌اکبر خودمان می‌افتم، همیشه خداوند به ما در مصائب، صبر داده است. شهادت سید علی‌اکبر برای ما سخت بود ولی وقتی به جایگاه او در آن دنیا فکر می‌کنم، می‌بینم ارزشش را دارد که آدم چنین جایگاهی را با سختی به‌دست آورد. * شکل قدت را با کفش پاشنه‌بلند حل کردی، سنت را چطور زیاد می‌کنی؟ در ادامه به سراغ خانواده شهید دماوندی رفته و با برادر جانبازش سبزعلی دماوندی به گفت‌وگو نشستیم که وی می‌گوید: برادر شهیدم، عبدالعلی دماوندی به آن دسته از افرادی که به جبهه نمی‌رفتند، می‌گفت: «شما در ماه محرم می‌روید تکایا، حسین حسین می‌گویید و مدعی هستید شیعه حسین هستید، ولی حالا که جنگ است و شیعیان حسین(ع) مورد تجاوز خصم قرار گرفتند، شما که به جنگ نمی‌روید، چگونه آن دنیا می‌خواهید جواب حضرت زهرا(س) را بدهید.‏ آن‌ وقت‌ها من 14 سال بیشتر نداشتم، وقتی این جملات برادرم را در ذهنم مرور می‌کردم می‌دیدم واقعاً در آن دنیا حرفی برای گفتن ندارم، برای ثبت‌نام جبهه به مرکز سپاه رفتم، وقتی سن و قد مرا دیدند گفتند: «هم قدت کوتاه است و هم سنت کم، نمی‌توانیم تو را اعزام کنیم». یک روز دیگر با یک کفش پاشنه بلند به محل اعزام رفتم، پشت میز روی پنجه پا ایستادم، مسئول اعزام نیرو مرا شناخت و گفت: «با این کلک‌ها نمی‌توانی مشکلت را حل کنی، مشکل قدت را با کفش پاشنه‌بلند حل کردی، سنت را چطور زیاد می‌کنی؟» از این که تیرم به سنگ خورده بود، ناراحت بودم تا اینکه به ذهنم آمد تاریخ تولدم را در شناسنامه تغییر بدهم، سنم را دو سال بیشتر کردم حالا مانده بود چطور از پدرم رضایت‌نامه بگیرم، چون آن وقت‌ها گرفتن رضایت نامه از والدین جزو قانون بود.  

پدرم اصلاً راضی نمی‌شد من به جبهه بروم، چون دو تا از برادر‌هایم در جبهه بودند و او می‌گفت: «با رفتن تو به جبهه بر مشکلاتم افزوده می‌شود». نمی‌دانستم چگونه از او رضایت‌نامه بگیرم، از آنجا که درسم خوب بود یک برگه امتحانی را گرفتم و به پدرم گفتم: «این برگه را باید امضا بزنی تا به معلم مربوطه‌ام تحویل بدهم». وقتی داشت امضا می‌کرد، من برگه رضایت‌نامه که آن را زیر برگه امتحانی‌ام گذاشته بودم، بیرون کشیدم و از آنجا که پدرم سواد نداشت، آن را امضا کرد، با خوشحالی به اعزام نیرو رفتم، به شکر خدا مسئول اعزام نیرو نبود و من به سهولت ثبت‌نام کردم و بعد از آموزش برای اولین‌بار به کردستان رفتم.

94/10/18 - 10:52





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن