واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
«ائتلاف اصلاحات، كشتي نوح را مي ماند. همه نوع موجودي در آن هستند». خاطرم نيست اول بار چه كسي از ميان داعيه داران اصلاحات اين تعبير را درباره جبهه پرتناقض مذكور به كار برد. اما هرچه بود واقعيت بود. طي دهه گذشته مسلمان، انقلابي پشيمان، تجديدنظرطلب، ماركسيست، ملي گرا، نهضتي، توده اي، ليبرال، لائيك، سكولار، روند جدايي، منافق، سلطنت طلب، جمهوري خواه و... هركس از هر فرقه اي از راه رسيد خود را دوم خردادي خواند و سوار كشتي اصلاح طلبي شد. متوليان رسمي هم به دلايل مختلف، خيلي متعرض كسي نشدند تا كار به آنجا رسيد كه بارها به ناخداي كشتي گفتند يا با ما باش يا پياده شو! بعد هم هركس در گوشه اي به سوراخ كردن كشتي (اصلاح طلبي!) همت گماشت، تا شد آنچه شد. تخته پاره هاي مانده پريشان بر روي آب.گويا دوباره مي خواهند كشتي بسازند و بر پهنه سياست بيفكنند و باز ندا دردهند كه سياست را كشتي باني دگر آمد. در اين 6 سال گذشته كشتي شان با رأي مردم، 6 بار به گل نشسته است؛ 2 بار انتخابات مجلس، يك انتخابات رياست جمهوري، 2 بار انتخابات شوراها و يك بار انتخابات خبرگان. و اين براي يك مجموعه سياسي اگر دنبال هجو و سبك كردن خود نباشد، تجربه عبرت آموز پرهزينه اي است تا به تعبير خودشان بتوانند از «استراگيجي» برون آيند، كوهي از كلاف تناقضات را يكي يكي گره بگشايند و يكسويه كنند. آنجا تازه اول راه است: امكان ديالوگ با افكار عمومي و جلب اعتماد آنان.حتي ذكر فهرستي از تناقضات «تدبير پنبه كن» در ميان جبهه اصلاحات سرسام آور است، كه اساساً نطفه اين جبهه با تناقض بسته شده، در تناقض باليده و زاده و با يك بار پيش از اين در تناقض مرده است، آنگونه كه زعما و حكماي جريان نظير آقايان بهزاد نبوي و سعيد حجاريان معاينه كرده و شهادت داده اند. بنابراين اكنون كه ميل به زايشي دوباره در ميان است، پيشاپيش بايد تدبير كرد كه مرده به دنيا نيايد يا دچار سقط جنين نشود. بايد پيش از هر چيز برخي بيماري هاي خطرناك را معالجه كرد و به برخي پرسش ها و تناقض ها پاسخ گفت تا بعد!1- سخت است باور اينكه اين طيف از فعالان سياسي به وجود بيماري باور داشته باشند. آقاي خاتمي 16 آذر 83 وقتي از سوي برخي عناصر تندرو در دانشگاه تهران مورد بي احترامي قرار گرفت، في المجلس فرياد برآورد كه «از درون اردوگاه اصلاحات صداي دشمن به گوش مي رسد» اما پس از 4 سال اكنون در ديدار جمعي از دانشجويان دانشگاه علامه طباطبايي مي گويد «بهترين و يكي از لذت بخش ترين لحظه هاي زندگي من روز 16 آذر 83 بود كه تعدادي دانشجو اعتراض كردند و سخنان تند به زبان آوردند». سخن بر سر تحمل مخالف- در عين مرز داشتن با او- نيست بلكه بر سر اين است كه آن روز صداي دشمن پس از 7 سال معركه گرداني عوامل آن و صرفاً به خاطر تند شدن به شخص آقاي خاتمي شنيده و هشدار داده شد و امروز از همان «صداي نفوذ دشمن در اردوگاه اصلاحات» به عنوان لذت بخش ترين لحظه ها ياد مي شود و اينك تحريك كنندگان و سامان دهندگان اصلي افراطي گري مورد نظر آقاي خاتمي در جبهه اصلاحات، جزو ستاد اوليه اي شده اند كه قرار است ديگران را به راه آورد. وگرنه چند تا جوان ساده دل اغوا شده كه به خودي خود شأنيت و اهميتي ندارند.بايد پرسيد جناب خاتمي كه به درستي طي سال گذشته چپ روي به نام خط امام و تنه زدن به ليبراليسم تحت عنوان اصلاحات را انحراف هاي مهم تلقي مي كردند اكنون تصور مي كنند افراطيون اين جبهه بازنشسته شده اند. حضار در ستاد كه چيز ديگري را تداعي مي كنند. اگر آقاي يونسي وزير اطلاعات دولت اصلاحات در گفت وگو با نشريه شهروند امروز تصريح كرد «روشنفكري در ايران بيمار است... من بارها به برخي احزاب اصلاح طلب گفتم كه شما نمي توانيد هم حاكم باشيد و هم اپوزيسيون» كه اين يكي از معضلات و بن بست هاي اصلي برخي حاميان دروغين و ناصادق آقاي خاتمي بود، آيا اكنون اين بيماري منافقانه مرتفع شده است. آيا تندروهاي طرفدار خروج از حاكميت(عليه حاكميت) و عبور از خاتمي در جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين كه سخيف ترين خطاب ها و اهانت ها را به او روا داشتند، اكنون توبه كرده و ابراز ندامت مي كنند. و اساسا اگر ده ها و صدها مسئله و احتمال هم حل شد و آقاي خاتمي يا نامزد ديگري از سوي اين جريان رأيي آورد، آيا ديگر از حيثيت او عبور نخواهند كرد؟ آيا مرزبندي با جريان هايي نظير گروهك نهضت آزادي كه همين اواخر به بدترين وضع اقدام به دريوزگي نسبت به دولت و صداي آمريكا كرد، احيا شده يا اساساً به هم ريخته است كه نشست هاي منظم هماهنگي با برخي از پدرخوانده هاي مشاركت برگزار مي كنند؟ آيا ديگر قهرمان كشي در ميان نيست؟2- مردم را بايد در تبليغات بشارت داد. اين چه شروع مهيجي است كه برادر تني آقاي خاتمي- دبيركل سابق مشاركت- 7 تير امسال در مصاحبه با روزنامه اعتماد بگويد «شايد يكي از دلايل عمده اي كه خود آقاي خاتمي كانديداتوري را رد مي كند همين است كه مي گويد نفس آمدن دوباره من، نشانه وجود يك بيماري مزمن سياسي در كشور است. او احساس مي كند نكند آمدنش اين بيماري را مزمن كند... اساس كار اين است كه فردي كه رئيس جمهور بوده، وقتي آمد- حتي اگر يك بار كانديداي رياست جمهوري شده باشد- و موفق هم نبود، اين بيماري خيلي بدي است كه دوباره بيايد و كانديدا شود. بنابراين من هم قبول دارم بازگشت به آقاي خاتمي نوعي عقبگرد است... ما به عملكردهاي ايشان انتقادهايي داريم اما به اين نكته در حزب رسيديم كه استراتژي او كامل تر از استراتژي ما بوده است. اين حرف به مفهوم تندروي ما نيست. استراتژي او موزون تر(!) بوده است». شبيه همين تناقض را روزنامه كارگزاران 18تير ماه مورد هشدار قرار مي دهد آنجا كه در سرمقاله خود مي نويسد «3 سال پيش خاتمي در آخرين روزهاي كار خود و در حالي كه احمدي نژاد آن طرف تر بر مسند رياست جمهوري تكيه زده بود، نشستي با تني چند از روزنامه نگاران در سعدآباد داشت و در آن نشست ورود مجدد هاشمي رفسنجاني به صحنه انتخابات را به دليل نگاه منفي افكار عمومي نسبت به تكرار دوره حضور در اين جايگاه اشتباه دانست و گفت برخي اين حضور را چسبيدن به قدرت تلقي مي كردند».زعما و نظريه پردازان و سخنوران جبهه اصلاحات وقتي پاي نظريه و حرف و پز روشنفكري به ميان مي آيد، مدعي اند بايد از وضع قحط الرجالي و فقر شخصيت و قائم به شخص بودن خارج شد، پارلمان اصلاحات راه انداخت، به صورت دموكراتيك و جمعي برنامه و راهبرد نوشت، نامزد ساخت، كادر تربيت كرد و... اما به عرصه عمل كه مي آيند عوارض بيماري پيش گفته رخ مي كند، هنوز بحث و صحبتي در شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات آغاز نشده و غايت و برنامه اي فراهم نيامده، شماري از پدرخوانده هاي حرفه اي جبهه اصلاحات، نامزدي خاتمي را هم به وي و هم به احزاب ديكته مي كنند و آن را رسالت و ضرورت تاريخي مي خوانند و غير اين را مقابله با اصلاح طلبي معرفي مي كنند. يكي از همين آقايان در اظهارنظري جالب به ايسنا(11تير87) گفته است «در صورت حضور آقاي خاتمي، ائتلاف خود به خود شكل مي گيرد». آيا حق نبايد داد به «شهروند امروز»ي ها- شرقي هاي سابق كه يك بار در سال 84 پريدن از ارتفاع بدون چتر نجات را تجربه كردند- كه هشدار دهند رفقا! گويا شما قصد پريدن از آسمان خراش و شكستن استخوان داريد نه سياست ورزي با هدف پيروزي. و بايد حق داد به سعيد حجاريان كه هشدار دهد بي قاعده و بي رمق وارد گردنه سياست و انتخابات شدن را بي فايده بخواند و بگويد «نمي توان با بسيج پوپوليستي در انتخابات گمان كرد مي توان اين كتل را رد كرد. خوراندن جو پاي كتل، كاري كه در قديم بعضي چاپاردارها با قاطرهاي هودج بر پشت مي كردند، بي فايده است». بالاخره انتخابات موقع شكوفايي و رونق احزاب است يا دوره تحميل مطامع پدرخوانده ها بر احزاب و منكوب و مطيع كردن آنها؟3- صداي خبرنگار روزنامه اعتماد حتما هنوز در گوش بسياري از اصلاح طلبان زنگ مي زند كه سال گذشته در آستانه انتخابات مجلس به تاج زاده گفت «من معني اين حضور معترضانه را نمي فهمم، قبلا هم از تعابير متناقض مانند آرامش فعال استفاده كرديد آخر سر هم كسي نفهميد منظور چيست. تعبير حضور معترضانه تعبير منافقانه اي است. مردم از شركت در انتخابات و تخطئه آن احساس عدم صداقت مي كنند.»اگر تندروهاي مدعي اصلاحات آن روز با تمام غرور و اميد ادعا كردند رئيس جمهور تداركاتچي است و 20 درصد اختيارات بيشتر ندارد و نمي تواند كاري انجام دهد، امروز در كمال نااميدي و بي اعتباري دنبال كدام غايتند؟ آيا صورت مسئله عوض شده يا آنها دگرگون شده اند؟ برخي از اين تندروها، هنوز نه به بار است نه به دار، خاتمي را تخطئه مي كنند و گذشته اش را زير سؤال مي برند و همكاران آنها در عين حال مشغول دعوتند. در اين پروژه خاتمي توأمان دعوت و تخطئه مي شود تا در صورتي كه در حلقه گرفتار آمد، تحت فشار رواني ممتد باشد و مجبور به تندروي هايي شود كه اساساً در طبع و باور و اعتقاد او نيست.4- سهم خواهي و گروكشي يكي از بيماري هايي بود كه دولت خاتمي را از پاي درآورد. اكنون با گرد هم آمدن اكثريت قريب به اتفاق مؤتلفان سابق، بايد اين پرسش را پاسخ گفت كه سابقه داران سهم خواهي، آيا توبه كرده اند و براي رضاي خدا و خلق آستين بالا زده اند؟ آيا قرار است كشور به 12 سال قبل بازگردد و درجا زدن و عقبگرد را از نو شروع كند؟5- بودن نام خاتمي در تبليغات و فهرست انتخاباتي اصلاح طلبان به ويژه در تهران (انتخابات مجلس هشتم) هيچ گرهي از كار فروبسته آنان نگشود. اگر اين نام گره گشا و شفابخش بود، چرا در مرحله دوم انتخابات، بي سر و صدا از پاي فهرست ها پاكش كردند و اگر موثر نبود كه حذفش كردند، اكنون چرا بايد افاقه كند؟ به گمانم چوب حراجي بود كه بر حيثيت آقاي خاتمي زده شد. حيثيت اساسا براي خرج كردن است اما اعتماد به رندان دغلبازي كه پيش از اين سر بزنگاه از هر دشمن دشمن تر عمل كرده اند و سپردن خود به دست آنان، هرچه باشد، نامش تدبير نيست.محمد ايماني
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 167]