تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى مردم همانا نمازگزار هنگام نماز با پروردگار بزرگ و بلند مرتبه اش مناجات مى كند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816284284




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رابطه مارکسیسم با امپریالیسم چیست؟


واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه ستاره صبح: گروه اندیشه: نظام سرمایه داری از لحظه تولد میل سیری ناپذیر خود برای بلعیدن تمام جهان را به وضوح نشان داد. پیش بینی ها حاکی از عدم تحمل تناقض ذاتی در درون این نظام و تحول آن به سمت یک نظام اجتماعی عالی تر و برتر بود، اما چنین نشد. آن گاه امپریالیسم به مثابه آخرین مرحله سرمایه داری دانسته شد، لیکن گویی دوره امپریالیسم نیز پایانی ندارد. به راستی سرمایه داری چگونه بر تناقض های ذاتی خود فایق آمده و خواهد آمد و آیا امپریالیسم مرحله پایانی این کابوس وحشتانک است؟ مقاله زیر به این پرسش پرداخته است که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم. *** نفوذ گسترده مارکسیسم در سرتاسر جهان در بخش اعظم قرن بیستم، با تبیین رابطه جدید سرمایه داری با امپریالیسم که دقیقاً یک قرن قبل به جنگ جهانی اول انجامید، پیوند عمیقی داشت. ما نمی دانیم که مارکس با درک لنین از امپریالیسم تحت عنوان «بالاترین مرحله سرمایه داری» چه گونه مواجه می شد، اما بی تردید برخی از قراین نشان می دهد که بین توصیف مشهور کتاب کاپیتال که «سرمایه در حالی زاده می شود که از فرق سر تا نوک پا و از تمام منافذش، خون و کثافت بیرون می زند»؛ و انتظار لنین که تصور می کرد سرمایه در شرایط مشابه از جهان رخت برخواهد بست، شباهت معینی وجود دارد. در واقع در سال 1888 پنج سال بعد از مرگ مارکس، انگلس با صراحت امکان وقوع یک جنگ جهانی را پیش بینی می کرد: «یک جنگ جهانی با وسعت و خشونتی غیرقابل تصور… یک آشفتگی جبران ناپذیر در نظام تجارت، صنعت و اعتبار کنونی که به ورشکستگی و فروپاشی عمومی دولت های قدیمی و خرد سیاسی رایج آن ها می انجامد… و ایجاد شرایطی که پیروزی نهایی طبقه کارگر را فراهم می کند». البته به رغم جنگ ها، انقلاب ها و بحران هایی که نیمه اول قرن بیستم را درنوردیده، اکنون مشاهده می کنیم که چه گونه سرمایه داری زمانی طولانی تر و عرصه های وسیع تری برای گشودن در پیش رو دارد. اما پیوندی را که نظریه پردازان مارکسیست امپریالیسم، بین صدور سرمایه و رقابت بین امپریالیستی برقرار می کردند، در واقع در زمان خود آن ها نیز تردیدبرانگیز بود. آن ها برای تداوم نقش طبقات حاکم پیشاسرمایه داری در گسترش قلمرو و نظامی گری نقش کافی قایل نبودند، در مورد تابعیت رفتار دولت نسبت به کنترل مستقیم و انحصاری سرمایه داران نگاهی محدود داشتند، و بین صدور سرمایه و تاریخ قدیم امپریالیسم به عنوان گسترش سلطه از طریق گشایش نظامی سرزمین های جدید رابطه بیش از حد مستقیمی برقرار می کردند. به علاوه، تصویر نظر ی طبقات مسلط سرمایه داری به شکل انحصاراتی که مستقیماً صنعت و بانک را زیر نام «سرمایه مالی»، با یک دیگر پیوند می دهند، یکسان انگاری بیش از حد عمومی از نمونه آلمان است، در حالی که رابطه ای سُست تر بین تولید و بازارهای مالی در راستای نمونه آمریکا هر چه بیش تر در طی قرن به شکل جاافتاده و متعارف بدل شد. صدور سرمایه از سوی کشورهای عمده سرمایه داری به مناطق پیرامونی بر این پیش فرض نادرست استوار بود که بازارهای داخلی در کشورهای عمده به علت فقر فزاینده اشباع شده است. در حالی که مشخصه وضعیت طبقات کارگر در کشورهای رشدیافته سرمایه داری مصرف گرایی فزاینده است. امپراتوری غیررسمی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم مسئولیت گسترش و بازتولید سرمایه داری در سطح جهانی را با حمایت قوی از طبقات سرمایه دار در دیگر کشورهای سرمایه داری به عهده گرفت. به جای رابطه با مستعمرات و دولت های وابسته به اصطلاح «جهان سوم»، رابطه عمیق اقتصادی، سیاسی و نظامی میان گروه هفت، آمریکای شمالی، اروپا و ژاپن به وجود آمد. در بازار داخلی با افزایش مصرف طبقه کارگر امکان کسب سود بیش تر و زمینه برای صدور سرمایه در مقیاس بزرگ برای شرکت های چندملیتی و رشد گسترده بازارهای مالی فراهم شد. و ایالات متحده را برای ایجاد شرایط انباشت در سطح جهانی متعهد کرد، تا آن جا که سرمایه داران داخلی و کشورهای دیگر، ایالات متحده را هم چون ضامن نهایی مالکیت خود می پنداشتند، به امپراتوری غیررسمی آمریکا امکان داد که سایر قدرت های سرمایه داری را در یک نظام مؤثر و هماهنگ ادغام کند. وظیفه ای که بریتانیا در قرن نوزده قادر به انجام آن نبود (امری که در واقع اندیشیدن به آن نیز دشوار بود). بر این بستر یک مورد مشخص در دهه 1970 این بود که مارکسیست ها امپریالیسم را به عنوان «نتیجه همگون و بدون تمایز مرحله معینی از سرمایه داری» معرفی کردند که خود دال بر فقدان «ابعاد تاریخی و جامعه شناسانه» در نظریه قدیمی بود. رشد تولید کارخانه ای و صادرات در طیف گوناگونی از کشورها ـ از کره جنوبی تا برزیل ـ نه تنها تحت عنوان «جهانی سازی» به رهبری آمریکا تشویق شد، بلکه طبقات سرمایه دار داخلی و شرکت های چندملیتی با حمایت دولت های خود نیز در صدور سرمایه به طور فعال مشارکت داشتند. این امر همانندسازی امپریالیسم با استعمار نو و تز «توسعه توسعه نیافتگی» را بی اعتبار می کرد. اما نکته قابل توجه این است که بسیاری از پیش فرض های بنیادی نظریه قدیمی، به طور گسترده ای کماکان هم چون راهنمای تحلیل کنونی از امپریالیسم مورد استفاده قرار می گیرد. افزایش صادرات و صدور سرمایه نخست از آلمان و ژاپن و اخیراً از چین بارها به عنوان چالش هایی در برابر هژمونی آمریکا قلمداد شده اند. دخالت های نظامی ایالات متحده نیز همچون نشانه های «منطق قلمرویی» امپراتوری غالباً هنوز در راستای سیاست های قدیمی یا تلاش هایی برای جبران انحطاط قدرت اقتصادی ایالات متحده در برابر رقابت بین المللی تفسیر می شوند. در واقع آن چه که رابطه بین دولت های بزرگ سرمایه داری را مشخص می سازد، سلطه مشترک طبقات سرمایه دار به طور موقت و گذرا نیست، آن چنان که کائوتسکی بعد از جنگ جهانی اول پیش بینی می کرد (امری که موجب خشم لنین می شد). بلکه، همان گونه که در واکنش به بحران اقتصادی دهه 1970 مشاهده شد و در بحران کنونی نیز بار دیگر مورد تأیید قرار گرفت به وجود آمدن شبکه ا ی بین المللی است که تولید را در خود ادغام کرده، دلار را به پول مرکزی بدل ساخته، اوراق قرضه خزانه داری آمریکا را (قبل و بعد از دوره نرخ های شناور ارز) در تجارت بین المللی و حرکت سرمایه پشتوانه خود قرار داده، و از طریق وال استریت و اقمار آن در لندن به مثابه مراکز مهم مالی بین المللی عمل می کند. این شبکه به طور مشترک قانون های تجاری را در سطح ملی و بین المللی در راستای اصول قانون گذاری ایالات متحده تدوین می کند؛ که درون مایه آن، تضمین رفتار برابر با سرمایه خارجی همانند سرمایه ملی است. هرچند این امر رقابت اقتصادی بین مراکز مختلف انباشت را از بین نمی برد، اما منفعت و ظرفیت های «بورژوازی ملی» را برای این که همچون نیروی منسجم امپراتوری غیررسمی آمریکا را مورد چالش قرار دهد، نشان می دهد، البته نه به این دلیل که آن ها امپراتوری را هم چون ضامن نهایی منافع سرمایه داری در سطح جهانی تلقی می کنند، بلکه از این جهت که نقش امپراتوری آمریکا در سطح بین المللی به عنوان نماینده منافع دیگر کشورهای سرمایه داری در خارج از قلمروی ملی آن ها موجب می شود که خودِ «منافع ملی» ایالات متحده، از حیث گسترش و دفاع از سرمایه داری جهانی اساسی تر به نظر برسد. ادغام بخش بزرگی از دولت های جنوب در سرمایه داری جهانی طی ربع قرن اخیر، غالباً در جریان تلاطم بحران های اقتصادی پیش رفته، اما در عین حال مسئولیت های امپراتورمآبانه دولت آمریکا را نیز پیچیده تر کرده است. اما این که مداخله های نظامی ایالات متحده بر مبنای منطق قدیمی توسعه طلبی یا بیان منافع جناح ویژه ای از سرمایه داری آمریکا مورد تفسیر قرار می گیرد، خطای بسیار رایجی است. در حالی که بنیاد قدرت برتر نظامی آمریکا را باید در تأمین منافع عمومی سرمایه داری جهانی و گسترش آن جست وجو کرد. در نظر داشتن این نکته مهم است که همان منطق حفظ و گسترش سرمایه داری جهانی اساساً مبنای رشد و حفظ قدرت برتر نظامی آمریکاست که دولت آمریکا را با دشواری به کار گرفتن قدرت در مواجهه با شرایط ناهنجار رشد ناموزون سرمایه داری روبه رو می کند. البته معمولاً چنین پنداشته می شود که پنتاگون مسئولیت عظیم مهار این شرایط نامتعارف را به عهده دارد. این تصور شاید به شکل بارز بر روی جلد شماره 28، سال 1999 مجله نیویورک تایمز در انتشار بیانیه توماس فریدمن تحت عنوان «بیانیه ای برای جهان پُرشتاب» تصویر شده باشد: بر روی مشتی گره کرده این جمله به چشم می خورد «برای پیشبرد جهانی شدن، آمریکا از عمل کردن همچون ابرقدرتی نیرومند نباید هراس داشته باشد». هنگامی که در واکنش دولت بوش به وقایع 11 سپتامبر اصطلاح امپراتوری به طور علنی برای نامیدن دولت آمریکا به کار گرفته شد (ازجمله توسط برخی از مشاوران همین دولت) نیال فرگوسن با لحنی اغراق آمیز در مقابل «خطرات مهلک برای یک امپراتوری که وجود خود را انکار می کند» بر این مسئله تأکید کرد: «منافع بالقوه امپریالیسم خودآگاه آمریکایی» ایجاب می کند در مقابل خطرات بزرگ تهدیدهای کنشگران غیردولتی نظیر سازمان های جنایی و سلول های تروریستی «قاطعانه اقدام کند». منبع : New Labor Forum 2014, Vol. 2322–28 ترجمه حسن آزاد


یکشنبه ، ۱۳دی۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روزنامه ستاره صبح]
[مشاهده در: www.setaresobh.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن