واضح آرشیو وب فارسی:استان کهگیلویه و بویراحمد: دومین شعر طنز انتخاباتی با نام “هدایتخواه” گره خورده است. شخصیت و منش همه آدم ها برایمان گرامی و ارزشمند است. ولی طنز کاریست بشری و جهانی که با همه تلخی و تندی اش با زبان شیرین و شوخی می خواهد گفتمانی باشد دیگر گونه و ناگفته پیداست که فرهنگ پذیرش طنز و تاب آوردن زبان تند و تیز آن کاری متمدنانه و بر پایه اندیشه و فرهیختگی است. به نام هدایتخواه رند و بالا بلا، هدایتخواه مرد بی ادعا هدایتخواه مدح او کرده ام که تا باشد دلش از من رضا، هدایتخواه کردم آغاز جای بسم اله بنده این شعر، با : هدایتخواه مانده باقی هنوز روی اصول طبق اصل بقا ، هدایتخواه ریشه را سفت کرد و بعد از آن شانه زد ریش را، هدایتخواه هرکجا کشتی برادرهاست می شود ناخدا هدایتخواه کرد خود یک تنه برای خودش مسجدی را بنا، هدایتخواه خوره ی کارهای فرهنگی ست در حد دکترا، هدایتخواه عده ای داغتر شدند از او معتقد به : فراهدایتخواه! اولش گفت که نمی آید بعد آمد چرا هدایتخواه؟ بست پیوند خویش با “پیوند” رفت با “پیشوا”، هدایتخواه جنگ ستارخان و باقرخان می نماید بپا هدایتخواه نیست – برعکس دیگران – اصلا توی هول و ولا، هدایتخواه شک ندارد که باز تایید است حضرت شیخنا هدایتخواه معجزه می شود! توی مجلس می رود از قضا، هدایتخواه نیست پیغمبر اما بود توی غار حرا، هدایتخواه هیچ از له شدن نترسید و رفت سمت منا، هدایتخواه و کسی گفت – در حرا- : اقرا! خواند: دا دا ددا… هدایتخواه دوست دارد پیاده شونصدبار برود کربلا، هدایتخواه مثل آیت اله عظمایی ست گر بپوشد عبا، هدایتخواه درنمی آورد به هیچ عنوان از خود اصلا ادا هدایتخواه بارها دیده ام که در گرما خفته بر بوریا، هدایتخواه روی پالتو کلاه می پوشد سرد شد گر هوا، هدایتخواه رطب و نان گرفته بر دوشش داخل کوچه ها هدایتخواه کرده خاموش شمع بیت المال تا مبادا که ما …، هدایتخواه هرکجایی که دید پیشنماز می کند اقتدا هدایتخواه ذکر او واجب موکد هست ربنا آتنا…، هدایتخواه! گر کسی حرف فتنه را بزند می کند شر به پا، هدایتخواه لاغر و ناتوان شده از بس گشته ذوب و فنا، هدایتخواه بکند دعوتش اگر کیهان می پرد در هوا هدایتخواه! هرکجا ماجرا بود، برود داخل ماجرا هدایتخواه آمد از راه، زانتیا و نبود داخل زانتیا هدایتخواه هیچکس هم ندیده حتی در عقب سایپا هدایتخواه ظاهرش بوده این، نمی دانم چه کند در خفا، هدایتخواه زیر زنار خویش پنهان کن جام را ساقیا! … هدایتخواه… شعر می سازم و انالحق را می نمایم بنا، هدایتخواه! گور بابای متکا! ، به خدا می کنم اتکا، هدایتخواه! بنده یک شاعرم، سرافرازم که ندارم ریا، هدایتخواه! جان خود پای مردم وطنم می نمایم فدا، هدایتخواه! حال ما شاعران بپرس ای شیخ! دستکم انجمن بیا، هدایتخواه! تو که بودی کمیسیون فرهنگی چیست فرهنگ ما، هدایتخواه؟ من به قربان ریش تان بروم ریشه ها را بپا! هدایتخواه پوشش و گویش و متل ها کو؟ نیست “دار و دوا” هدایتخواه ساز و آواز و شروه ها و سرو(د) رقص چوبازها، هدایتخواه! باور مردمان ما گم شد رفت صلح و صفا، هدایتخواه نفرت و فقر هست و جنگ و دروغ درد و زخم و بلا، هدایتخواه هست یک عده جیره خور، دارا ملتی لاقبا، هدایتخواه نسب و ریشه رفته بر باد و دزد، شد کدخدا، هدایتخواه خورد ده را توانگر و مانده ناتوان، بی عصا، هدایتخواه پیرزن ها و مردها، مردند ایل ماند و عزا، هدایتخواه! ما صدامان به آسمان رفته از شما کو صدا، هدایتخواه؟ توی این شعر زخم ما پیداست با صدایی رسا هدایتخواه! کمی از درد با کنایه و طنز گفته ام با شما، هدایتخواه بی گمان داده ایم با این شعر روحمان را جلا، هدایتخواه! هجو تو کار ما نباشد، نیست هجو تو کار ما، هدایتخواه! نکند نیمه شب ون ناجا ببرد بنده را، هدایتخواه! نگذاری خدا نکرده کهریزک پایمان در حنا، هدایتخواه! لااقل لطف کن تو در زندان دیدن من بیا، هدایتخواه! تا کنون شعرهای طنز من با نام “زارع” و “هدایتخواه” در سایت استان آمده است و پس از این ها دیگر کاندیداهای شناخته شده تر نیز چشم به راه بمانند. به سراغ آنها هم خواهم رفت!
جمعه ، ۱۱دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: استان کهگیلویه و بویراحمد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]