تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه دارى (در حكم) دهانى است كه جز به خير سخن نگويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846517641




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

منطق تأثيرگذاري امام خميني بر مردم(2)


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: منطق تأثيرگذاري امام خميني بر مردم(2)
گروه سياسي:براي هدايت انسان ممكن است تصويرهاي گوناگوني در برابر او قرار گيرد؛ اگرچه تأثير الگوها در اين زمينه بسيار زياد است. خداوند الگوهايش را به انسان‌ها نشان مي‌دهد و آن گيرايي ذاتي در وجود انسان، او را به سمت الگو مي‌كشاند. امروز ما به امام بزرگوارمان از همين ديدگاه، نيازمنديم.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا) نوشته زير به نقش منطق تأثيرگذاري امام بر مردم و نقش ايشان در شكل‌گيري هندسه‌ نوين هويت ايراني- اسلامي، مي‌پردازد:

امام خيلي دقيق فضايي را شناسايي مي‌كنند كه در آن فضا تأثيرگذاري هم هست. اگر ايشان مي‌توانند ديگران را تغيير بدهند، به اين خاطر است كه پيش از آن، خودشان را تغيير داده‌اند؛ از اين ‌‌روست كه مي‌گوييم قصد نداشته‌اند كه ديگران را تغيير بدهند. اين هم مكانيسم ساده‌اي دارد: «هر كاري را كه صلاح مي‌داني انجام بده. نمي‌توانم و نمي‌شود هم نداريم. اگر مي‌خواهي معجزه را ببيني، بايد به فضاي غير ممكن نگاه كني.» اين‌جا كلمه‌ي «مي‌توانيم» معناي جديدي مي‌يابد؛ «اعتماد به نفس» اين‌جا جاي دارد. كسي كه مي‌گويد «روزي كه گلوله‌هاي ما تمام بشود، تازه آغاز جنگ ماست» اين نقطه را در نظر دارد.

فرض كنيد شما ساعت چهار بعد از ظهر جلسه‌اي داريد و در ساعت يك بعد از ظهر، جايي هستيد كه تا محل جلسه، تنها يك ‌ساعت فاصله داريد. بعد به دلايلي نيم‌ ساعت مانده به شروع جلسه، هنوز راه نيافتاده‌ايد، در صورتي كه علي‌القاعده به يك ساعت زمان نياز داريد تا خودتان را برسانيد. اين‌جاست كه تفاوت بين اين دو منطق، ظاهر مي‌شود. منطق امام مي‌گويد: من مي‌روم، اگرچه مي‌دانم نمي‌رسم. چون با اين گزاره آشنا هستم كه «أمَّن يُجيبُ ‌المُضْطَرَّ إذا دَعاهُ و يَكْشِفُ ‌السَّوءَ». من مضطرم و نمي‌توانم نروم. اين‌جا كسي مانند امام مي‌رود و از آن اين‌گونه تعبير مي‌كند كه من مأمور به انجام وظيفه‌ام. البته امام هم مي‌رود كه برسد، اما اگر نرسد، مي‌گويد آن‌چه كه در حوزه‌ي نفوذم قابل اجرا بود، انجام دادم. من مي‌دانم براي رسيدن به آن جلسه بايد يك ‌ساعت فرصت داشته باشم، اما مثلاً خواب ‌مانده‌ام. اين‌جا خدا چه مي‌خواهد بگويد؟ چه چيزي را مي‌خواهد نشان من بدهد؟ خيلي‌ها دوباره مي‌خوابند و مي‌گويند: حالا ديگر گذشته است.

در داستان حضرت يوسف (ع)، او كه ديد زليخا جلوي چشمش همه‌ي درها را غفل كرده، پس چرا دويد؟ چون مي‌داند آن مكانيسم، درهاي بسته را باز مي‌كند. او مي‌دود تا درها باز شود و مي‌شود. يوسف مي‌گويد من خدايي را شناخته‌ام كه درهاي بسته را هم باز مي‌كند. آيا ما دويده‌ايم و درها باز نشده است؟

چگونه بودن؛

بنابر آنچه گفته شد، بهترين پيام امام به ما، نه فقط چگونگي تأثير بر مردم و اعتماد به نفس، كه كل زندگي و سيره و سلوك ايشان است؛ اين‌ها راه را به ما نشان مي‌دهد. امام همواره مي‌گفت: «خدايي بشويد.» دائماً «چگونه بودن» را نشان مي‌داد؛ خودش هم همين‌گونه رفتار مي‌كرد و اولين اجرا كننده بود. ما اين‌ها را آن زمان در زندگي امام مي‌ديديم، اما شايد بعدها دركشان كرديم. انسان تأسف مي‌خورد وقتي مي‌بيند زماني كه اديان الهي مي‌گفتند: «خدا باران مي‌فرستد»، افراد بالغ آن جامعه- نه عوام- تصورشان از اين گزاره، آن بود كه خدا با دستي و شلنگي باران را فرو مي‌فرستد، چون مكانيسم‌ها را نشناخته‌ بودند. در زمان امام، متأسفانه برخي بالغ‌هاي جامعه‌ي ما چنين اشتباهاتي را مرتكب شدند. وقتي امام بارها مي‌گفتند: «نگوييد من، بگوييد مكتب من» آن‌ها راه مي‌افتادند و به ما هم ياد مي‌دادند كه نگوييم «من»، بگوييم «ما». همان‌‌طور كه در نماز مي‌گوييم «إهدنا‌ الصراط المستقيم» گويش «من» بايد تبديل بشود به «ما». شايد در دلمان اين برداشت را اشتباه مي‌دانستيم اما نمي‌گفتيم: «من درس خواندم»، مي‌گفتيم: «ما درس خوانديم!» البته گاهي خودمان هم مي‌خنديديم كه چرا اين‌گونه حرف مي‌زنيم؟ به هر حال، اين «من» را نشانه‌ي شيطان و نفس اماره مي‌دانستيم و «ما» را نشانه‌ي طرف مقابل آن. بعدها با تحقيق، به اين رسيديم كه در برابر «من»، «خدا»ست و امام اشاره‌ي به «وَ ما رَمَيْتَ إذْ رَمَيْتَ» دارند. آن «ما» كه در برابر خدا بايستد، خودش حجاب است؛ چه فرقي مي‌كند با آن منِ نفساني؟ امام مي‌خواست بگويد خرمشهر را خدا آزاد كرد نه «من».

آن‌قدر انسان بايد خودش را محو در اين دريا ببيند- به معناي واقعي و نه صوري- كه ادعاي نفساني نداشته باشد. مولوي مي‌گويد: بشنو از «ني» نه از «مولوي». نمي‌آيد در ابتداي مثنويش خودش را معرفي كند كه من اينم و آنم. وقتي اين‌گونه شد، تماماً خدا را متجلي مي‌كند. امام دائماً خودش را محو مي‌كرد؛ گرچه روي آن صندلي و در جماران نشسته بود. دائماً در گويش امام اين را مي‌بينيد كه مي‌فرمودند: «به خدا نظر كنيد» و تلاششان هم اين بود كه مردم را متوجه خدا كنند؛ متوجه همان فطرت اوليه‌شان.

اعتماد به نفس از اين‌جا بيرون مي‌آيد. البته «عزت نفس» مقدم است. اين دو، دو روي يك سكّه هستند. روي بيروني اين سكه كه شما مي‌بينيد، «اعتماد به نفس» است و روي دروني آن «عزت نفس». اول من بايد قدر خودم را بدانم؛ نه به اين خاطر كه «من» كسي هستم، به خاطر اين‌‌كه «خداي بزرگي» دارم، خدايي كه با من است، «ألَيْسَ ‌اللهُ بِكافٍّ عَبْدَه». اين چگونه همراهي است؟ آن‌گونه كه پيش از خواست من با من همراه است و برايم فرصت آماده مي‌كند. اگر كسي اين ارزش را درك كرد، براي خودش عزت نفس قائل مي‌شود. كسي كه عزت نفس پيدا مي‌كند، كار سَبُك انجام نمي‌دهد. وقتي آدم از كسي كارهاي ناشايست و سبك مي‌بيند، مي‌فهمد عزت نفس در او نيست. انسان در الگوها اين عزت نفس را مي‌بيند. شايد مردم منطقِ علمي اين قضيه را درك نكنند، اما گيرنده‌هايشان به‌طور خودكار مي‌گيرد و جذابيت ايجاد مي‌شود. امام در اين كشور نبود و هيچ ابزار آنچناني تبليغي در اختيار نداشت، اما با يك اعلاميه يا حتي بدون آن، مردم را به خيابان‌ها مي‌كشاند.

گام‌ اول؛

امام معصوم (ع) مي‌فرمايند: «لَيْسَ‌ الْعِلْمُ بِالتَعَلُّمِ وَ اطْلُبُوا الْعِلْمَ بِاسْتِعْمالِه». برداشت من اين است كه عرفان، فلسفه، فقه و... به خاطر عينك‌هاي مختلف من و شماست كه خود را اين‌گونه مي‌نمايانند. در وجود كسي مانند امام، اين‌ها به «هويت واحد حقيقي» خودشان رسيده‌اند. «وَ ما أمْرُنا إلاّ واحِدَة»؛ «حتّي تَكُونَ أعْمالي وَ اَوْرادي كُلُّها وِرْداً واحِداً». امام به اين وحدت رسيده كه مي‌تواند چنين تحول بزرگي را بيافريند. فلسفه بماهو فلسفه نمي‌تواند چنين چيزي را پديد بياورد. مسير امام مسير تعلّم به آن معنا نبوده؛ نه اين ‌كه تعلّم نداشته است. معناي سخن معصوم (ع) هم اين نيست كه به تعلّم نيازي نيست. خودشان در جاهاي ديگري فرموده‌اند تَعَلَّمُوا. در جمع ميان سخنان گوناگون معصومان (ع) به اين مي‌رسيم كه آن‌ها مي‌خواهند بگويند تعلّم شرط لازم است نه شرط كافي. خيلي‌ها كتاب مي‌خوانند؛ «يَحْمِلُ أسْفاراً». هنوز طعم علم را نچشيده‌اند و تنها حامل آن هستند. اما افرادي چون امام از باب تعلّمشان نيست كه به چنين رتبه‌اي مي‌رسند، بلكه به‌كارگيري علم آن‌ها را به اين‌جا رسانده‌.

گزاره‌ي بسيار ساده‌اي در اين‌جا مطرح است: «هنگامي مي‌توان از تعلّم استفاده‌ي لازم را برد و دريافت‌هاي جديد داشت كه به يافته‌هاي پيشين‌ عمل شده باشد.» اين سيستم به‌صورت هوشمند عمل مي‌كند. وقتي شما خواهان يك يافته‌ي جديدي هستيد، مي‌پرسد: آيا به گزاره‌ي پيشين عمل كرده‌اي؟ اگر عمل نكرده باشيد، هرگز گزاره‌ي نو را در اختيار شما نخواهد گذاشت. وبالش را مي‌دهد، اما نتيجه‌اش را هرگز. طراحي اين آزمون به گونه‌اي است كه تا به پرسش اول پاسخي درخور ندهيم، نمي‌توانيم از پس پرسش‌هاي بعدي برآييم؛ پس بايد برگشت به سر خط.

بارها امام مي‌فرمود من نقشه‌اي نداشتم كه ايران را تغيير بدهم. اين مانند همان آيه‌ي قرآن است كه مي‌فرمايد: «و ما كُنْتَ تَدري ماالكتابُ» خدا به پيامبرش مي‌گويد تو اصلاً نمي‌دانستي كتاب چيست. مي‌خواهد بگويد طبق يك نقشه و درخواست قبلي تو نبوده كه فرآيندي را طي كني و ما قرآن را بر تو نازل كنيم. پس چگونه پيامبر تا عرش اعلا آمده است؟ پاسخ ظاهراً ساده است؛ رزق امروزت را بردار و براي فردا، رزق امروزت را از دست نده. به همان كه مي‌داني عمل كن، بعد ببين آن مكانيسمي كه براي تو گذاشته‌اند، چگونه از درون- نه از بيرون- تو را به عرش مي‌رساند.

مكانيسم رشد از بيرون نمي‌گذرد؛ همين باعث مي‌شود كه بسياري از مستكبران شورش مي‌كنند. خداوند از درون انسان را توانمند مي‌كند و چون اين‌گونه است، مستكبر مي‌گويد: «اين زور بازوي من است!» و جلوي خدا مي‌ايستد. كسي مانند امام با اين مكانيسم هوشمندانه برخورد مي‌كند. او مي‌داند كه اگر انسان مي‌خواهد عصر قارون را در برابر صبح قارون نداشته باشد، تا تبديل به يك پديده بشود براي عبرت ديگران، بايد فرآيند را بشناسد تا خدا را متجلي كند، نه خود را. اين اتفاق بايد از درون بيافتد تا آن عزت نفس را ايجاد كند.

خداوند نمي‌خواهد گردن انسان حتي در برابر او كج بشود؛ مي‌گويد سرت را بالا بگير، چون من خداي توأم. شما نماز خواندن امام يا شهيد بهشتي را نگاه كنيد. راست مي‌ايستاد. روايت داريم از امام رضا (ع) كه به اصحاب خود مي‌فرمايند «بايستيد و نماز بخوانيد تا ببينم چگونه نماز مي‌خوانيد.» امام آن‌گونه نماز خواندن اصحاب را نپسنديدند و خودشان به نماز ‌ايستادند. راوي مي‌گويد جوري به ركوع مي‌رفتند كه اگر ظرف آبي بر پشتشان مي‌گذاشتي، تكان نمي‌خورد. اين‌ها نمادهاي بيروني همان عزت نفسي است كه در درون انسان وجود دارد. ببينيد چقدر فاصله است با آن‌چه ما مي‌پنداريم.

آغاز از كجا؟

بايد به واديِ عمل وارد شد. فقهي كه امام مي‌نويسد، اول زندگي خود او را خوب اداره مي‌كند. فلسفه و عرفان امام، او را در فرآيندِ «شدن» قرار مي‌دهد.

اگر به تاريخ مراجعه كنيد، مي‌بينيد كه خيلي از عالمان سنتي اصلاً اجتهاد امام را قبول ندارند، تنها وقتي «أدَلُّ دليلٍ علي إمكان شيء، وُقُوعُهُ» و كارايي فقه امام را در عمل مي‌بينند، مجبور به پذيرش مي‌شوند؛ اگرنه اصلاً نمي‌پذيرفتند. چون در ظاهر، امام آن «إنْ قُلْتَ‌ قُلْتُ»‌هاي آن‌ها را نداشتند. امام تفسير قرآن مي‌گفت، درس اخلاق مي‌گفت. مرجعيت كه با اين چيزها جمع نمي‌شد؛ اين‌ها خارج از عرف مرجعيت و اصلاً كسر شأن بود! مگر مي‌شد مرجع سخنراني سياسي كند!؟ گاهي خود امام اشاره‌هايي در اين باره داشتند.

در تاريخ تشيع، نمونه‌هايي مانند امام كم داريم. البته فرآيند همان بوده، اما آثار وجودي متفاوت است. اگر شما در زمانه‌ي شيخ طوسي قرار بگيريد، مي‌بينيد او هم يك امام خميني بالفعل است؛ گرچه براي زمانه‌ي خودش. مثلاً يكي از مهم‌ترين مسائلي كه شيخ طوسي با آن مواجه بود، فقه اهل سنت بود كه به خاطر كاربردي بودن، گسترش يافته بود؛ نه مانند فقه شيعه كه در آن زمان يك جزوه‌ي كوچك مي‌شد و براي همين بر سر آن مي‌كوبيدند. امام معصوم هم كه غايب بود. خوب تكليف چه بود؟ تسليم شدن و غير ممكن دانستن؟ هرگز. شيخ طوسي هم متناسب با نياز آن زمان، فرآيندِ «شدن» را اجرا مي‌كند. اين مكانيسم، براي هر كسي و در هر شرايطي، فرصت فراهم مي‌كند و كارايي و بهره‌وري انسان را مي‌سنجد و امتياز مي‌دهد. اين‌جا مهم نيست چقدر كار كرده‌اي، مهم بهره‌وري توست. با اين نگاه همه‌ي تأثيرگذاران تاريخ ما از اين جنس هستند و دقيقاً همين فرآيند را اجرا كرده‌اند.

گاهي هم برخي افراد در موقعيتي قرار مي‌گيرند كه مي‌توانند اين فرآيند را توضيح دهند. مثلاً خيلي‌ها منطق را به‌ كار مي‌بردند، اما ارسطو اين منطق را استخراج كرد و نوشت. معمولاً كساني كه اين راه را مي‌رفتند، صلاح نمي‌دانستند يا فرصت نمي‌كردند يا توجه نداشتند كه اين منطق را به‌روشني بازگو كنند. شايد چون قضيه معطوف به خودشان بود و نمي‌خواستند خودشان مطرح شوند.

پاياني در كار نيست؛

ما در علم كلام، روي اوصاف الهي خيلي كار كرده‌ايم، اما روي فعل الهي نه. مگر نمي‌گوييم «ربّ العالمين»؟ خوب اين خدا چگونه تربيت مي‌كند؟ چنين نگاهي، ده‌ها گزاره‌ي كلامي ما را متحول مي‌كند. ما مي‌گوييم: وقتي صلوات مي‌فرستيم، اين باعث علوّ درجات پيامبر مي‌شود. اين معنيش اين است كه پيش از اين كار ما، آن اندازه از علو وجود نداشته، پس پيامبر به آخر خط نرسيده! بهتر بگوييم «آخر خطي وجود ندارد» اين بخشي از منطق اين زندگي و اين جهان است. در اين منطق مي‌پذيريم كه بازي براي هدايت ابوجهل‌ها ادامه دارد، نه اين ‌كه بگوييم پيامبر هم نتوانست او را هدايت كند.

ما خدا را در پندارهايمان خيلي كوچك مي‌كنيم و رفتارهايمان خيلي سبك مي‌شود. در كنش- واكنش‌ها و تصميم‌گيري‌هايمان هم اين موضوع تأثير مي‌گذارد. گاهي هم مي‌گوييم ما نمي‌توانيم بفهميم. اگر خدا اراده كرده باشد كه من و شما نفهميم چه؟ اگر خداوند اراده كرده باشد كه انسان نفهمد، اصلاً اين پرسش را برايش پديد نمي‌آورد و اين دغدغه و شور را هم به او نمي‌دهد. «لِكُلِّ داءٍ دَواءٌ». بنابراين به محض اين ‌كه پرسش آمد و درخواست شكل گرفت، بايد بدانيم كه مي‌خواهد چيزي بدهد. اين پرسش و خواست را خداوند پديد مي‌آورد. آيا او اين سيستم را اين‌گونه تعريف كرده كه ما هميشه كوچك و كوتوله بمانيم؟ آيا اين با حكمت او كه اين ‌همه در مباحث كلامي مربوط به صفات الهي از آن سخن مي‌گوييم، سازگار است؟

گام دوم؛

دومين چيزي كه در اين راه به انسان كمك مي‌كند- بعد از عمل به دانسته‌ها- نشر علم است. «ذكاة الْعِلْمِ نَشْرُهُ». وقتي عسل خوردي، به ديگران هم عسل بده. ممكن هم هست كه او عسل نخورد، اما تو نهالت را بكار. اين در دل زمان كاشته مي‌شود و روزي جوانه خواهد زد و ثمر خواهد داد. شايد هنوز زمستان است؛ در بهار وجود او، اين جوانه خواهد روييد. رهيافت و عملكرد سيدالشهداء (ع) تنها در چنين گفتماني قابل درك عقلاني است. اگر جز اين باشد و عمل او را معطوف به نتيجه و كاشت نهالي براي فردا ندانيم، قيام ايشان و يارانشان و شهادتشان چه معنايي خواهد داشت؟

با اين فرآيند، روزي يزيديان هم اين حقانيت را درك خواهند كرد. ببينيد چقدر فرق هست بين اين و آن ذهنيت‌ ما كه فكر مي‌كنيم امام حسين (ع) راه را نشان داد و ديواري كشيد كه تا ابد هيچ كس به اين طرف نيايد؟ بله، امام حسين (ع) راه را نشان داد و حق را از باطل مشخص كرد، اما اين همه‌ي ماجرا نيست. او راه را نشان داد تا انسان‌ها را از باطل به حق بكشاند. البته كسي كه بعد از مدت‌ها به طرف حق مي‌آيد -گرچه از اين به بعد شيريني حق را خواهد چشيد- در حِرمان فاصله‌هاي پيشين از حق خواهد سوخت. اگرچه مي‌فرمايند: «ألتّائِبُ مِنَ ‌الذَنْبِ كَمَن لا ذَنْبَ لَهُ» يعني دنباله‌ها و تبعات آن كردار ناشايست ديگر محو مي‌شود و همه چيز از نو آغاز مي‌شود، اما چنين كسي دستِ‌‌كم برهه‌اي از زمان را از دست داده است. او شبيه‌سازي مي‌كند و خواهد ديد اگر مثلاً چنان گناهي را مرتكب نمي‌شد، الآن كجا بود. گاهي كار به جايي مي‌رسد- اگر معرفتش فراهم آيد- كه مانند برخي معصومان (ع) به خداي خود بگويد: گذشته از آتش تو، من همين‌ قدر كه مي‌بينم فرصتي را براي عاشق تو بودن از دست داده‌ام، شيون مي‌كنم.

ديدن و پسنديدن؛

اما گذشته از عمل كردن به دانسته‌ها و نشر آن‌ها، انسان چگونه مي‌تواند نگرش و زاويه‌ي ديد خود را عوض كند؟ اين‌جا زمينه براي مكانيسمي فراهم مي‌شود كه آن را مي‌توان «ديدن و پسنديدن» ناميد. وقتي مي‌گوييم خداوند، پروردگار عالم است و مكانيسم تربيت را از درون من و شما گذرانده، بايد بدانيم در درون ما چيزي هست كه دائماً خوبي‌ها را رصد مي‌كند و به خاطر مي‌سپارد. تعبير قرآني از اين مسئله در آيه‌ي پاياني سوره‌ي حشر اين است: «هُوِ اللهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ» خداوند دائماً آن‌چه را براي هدايت انسان نياز است، در برابر او به تصوير مي‌كشد. بايد چشم باز كرد و ديد. به محض اين ‌كه كسي تصوير يوسف را مي‌بيند، برايش خواستن و مطلوبيت ايجاد مي‌شود، اما موانعي وجود دارد؛ «كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل‌ها».

بيشتر آدم‌ها مي‌خواهند ميان‌بُر بزنند. گاهي چنين آدم‌هايي كه رشديافته نيستند و فرآيندها را نمي‌شناسند، مي‌نشينند و پنج سال براي راهي كه طي كردن آن يك ‌سال طول مي‌كشد، به دنبال راه ميان‌بر مي‌گردند. اگر به اين معنا دنبال ميان‌بر هستيم كه بدون هزينه كردن رشد كنيم، سخت در اشتباهيم. نكاشته، نمي‌توان چيزي درو كرد. بايد راه را رفت؛ بعد خودِ راه به انسان نشان خواهد داد كه چگونه مي‌توان شتاب بيشتري گرفت.

در مكانيسم رشد، پروردگار تصاويري را- چه در خواب، چه در بيداري، چه با مطالعه‌ي يك كتاب، چه با شنيدن يك سخنراني و چه با تماشاي اوصاف الهي در برخي نيايش‌ها- پديد مي‌آورد كه انسان راه را پيدا كند. و خدا خسته نمي‌شود؛ بالاخره انسان بايد راه را بيابد. «مَنْ لَمْ يُؤدِّبْهُ ‌الأَبَوان، يُؤَدِّبْهُ ‌الزَّمانُ؛ وَ مَنْ لَمْ يُؤَدِّبْهُ ‌الزَّمانُ، يُؤَدِّبْهُ ‌النّيرانُ». آتش حسرت‌ها و فاصله‌ها انسان را بيدار مي‌كند. بنابراين براي هدايت انسان ممكن است تصويرهاي گوناگوني در برابر او قرار گيرد؛ اگرچه تأثير الگوها در اين زمينه بسيار زياد است. خداوند الگوهايش را به انسان‌ها نشان مي‌دهد و آن گيرايي ذاتي در وجود انسان، او را به سمت الگو مي‌كشاند. امروز ما به امام بزرگوارمان از همين ديدگاه، نيازمنديم.

نويسنده: حجت‌الإسلام و المسلمين سعيد رجحان

منبع:دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله خامنه‌اي
 چهارشنبه 15 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن