تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835991962
خيلي چيزها از امام ياد گرفتم
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: خيلي چيزها از امام ياد گرفتم
* با تشكر از حضرت عالى كه قبول زحمت فرموديد و اين مصاحبه را پذيرفتيد، لطفاً شمهاى از زندگى علمى تحصيلى خود را بيان نماييد.
ـ بنده در سال 1309 هجرى شمسى در «محلات» در خانوادهاى مذهبى متولد شدم. از همان طفوليت در مجالس مذهبى مشتاقانه شركت مىكردم و همين امر باعث شد كه به روحانيت علاقهمند شده و به اين سلسله بپيوندم، از اين روى در سال 1324 به اتفاق عده زيادى از جمله مرحوم شهيد محلاتى از محلات براى تحصيل راهى قم شديم. آن سال مصادف بود با فوت مرحوم آقا سيدابوالحسن اصفهانى. پس ازاتمام مقدمات، مقدارى از سطح را خدمت شهيد صدوقى، كفايه و رسائل را خدمت مرحوم آقا شيخ عب دالجواد اصفهانى (كه مرحوم شهيد حاج آقا مصطفى نيز در آن درس شركت مىكردند)، منظومه را خدمت آيتالله منتظرى و قسمتى از كفايه را هم خدمت آقاى سلطانى فرا گرفتم.
در سال 72 يا 73 قمرى بود كه در درس خارج آيتالله بروجردى شركت كردم. ايشان در آن موقع مبحث اذان واقامه را تدريس ميكردند.
حضرت امام كه درس خارج را شروع كردند، از ابتداى بحث طهارت خدمت ايشان بودم. مكاسب محرمه و مقدارى از بيع را نيز خدمتشان بوديم تا اين كه به تركيه تبعيد شدند.
دوره اصول حضرت امام را به طور كامل در محضرشان بودم و تمامى آن درس را نوشته دارم.
پس از تبعيد امام مدتى درس مرحوم آقاى داماد مىرفتم و مدت كوتاهى هم در درس آيتالله گلپايگانى شركت كردم.
* با توجه به اين كه حضرت عالى مدت مديدى در درس فقه واصول حضرت امام شركت داشتهايد، در زمينه ويژگيهاى درس امام اگر مطالبى به خاطر داريد بفرماييد.
ـ درس امام ويژگيهاى بسيار داشت كه در اين جا به برخى از اين ويژگيها اشاره مىكنم:
1. نظم: از ويژگيهاى مهم درس امام نظم آن بود. ايشان هم خود مقيد بودند سر ساعت مقرر به درس حاضر شوند و هم اين مطلب را از شاگردانشان انتظار داشتند. گاهى اگر طلاب وسط درس مىآمدند ايشان ناراحت ميشدند و ميفرمودند:
«آدم يك درس در روز بخواند ولى همان را خوب بخواند و مقيد باشد در آغاز درس حاضر شود.»
2. تحقيقى و عميق: درس امام درس تحقيقى و عميق بود. ايشان به تحقيق و تتبع اهميت ميدادند. براى همين قبل از رجوع به اقوال فقهاء، ادله مساله را مورد بررسى قرار مىدادند و مىفرمودند: اول ببينم خودمان از ادله چه مىفهميم. آنگاه به بررسى نظرات ديگران مىپرداختند.
شيوه درس ايشان به گونهاى بود كه در ذهن شاگرد جاى مىگرفت. معمولاً شاگردان ايشان درس را شب در حجره خود مىنوشتند كه خود من روش كارم اين گونه بود.
3. وادار كردن شاگـــردان به تحقيـق و تتبع و ابراز نظر: ايشان طلبهها را وادار به تحقيق و تتبع مىنمود. به شاگردان مجال مىداد تا نظر خود را بيان كنند. اگر روزى در سر درس كسى اشكال نمىكرد ايشان با حالت اعتراض مىفرمودند: مگر اين جا مجلس ختم است كه ساكت نشستهايد! درس ايشان با اين خصوصيات به راستى مجتهدپرور بود.
يكى از دوستان در همان زمان ميگفت: اين درس طورى است كه انسان ناخودآگاه در خود احساس ميكند مجتهد و اهل نظر شده است.
من وقتى ارزش درس امام را فهميدم كه به درسهاى اساتيد ديگر حاضر شدم. آن وقت احساس كردم انصافاً تفاوتها بسيار است.
* از آغاز آشنايى خود با امام و اين كه چه بعدي از شخصيت ايشان شما را به خود جذب كرده بفرماييد؟
ـ ابتداى آشنايى من با حضرت امام به قبل از آمدنم به قم بر ميگردد. چون محلات جاى خوش آب و هوايى بود معمولاً اساتيد و بزرگان قم تابستانها به آنجا ميآمدند. حضرت امام هم چند مرتبه به آنجا تشريف آوردند. در يكى از سفرهايشان به محلات كه مصادف بود با ماه مبارك رمضان سال 1321 يا 22، ايشان عصرها در مسجد جامع براى مردم درس اخلاق ميگفتند. من هم با اين كه كوچك بودم به خاطر علاقه به مسائل مذهبى شركت ميكردم. از همان وقت شيفته اخلاق و معنويت ايشان شدم. بعد هم كه قم آمدم در درس اخلاق ايشان شركت ميكردم.
* اگر خاطرهاي از آن مسافرتهاى امام به محلات داريد بيان كنيد.
ـ در يكى از سفرها منزلى براى ايشان در نزديكى خانه ما اجاره كرده بودند. در اين خانه قناتى بود كه مردم محل، آب آشاميدنى خود را از آنجا تهيه ميكردند. امام كه دراين منزل ساكن شدند مردم خجالت ميكشيدند وارد شوند. امام فرمودند كه در منزل را باز كنيد و كسى هم نزديك خانه باشد تا مردم به راحتى بتوانند بيايند آب بردارند.
در همين منزل بود كه امام كنار نهر آب مينشستند و حاشيه بر وسيله مرحوم سيد را مينوشتند. بنا به نوشته آن بزرگوار در پايان حاشيه بر وسيله، اين حاشيه را در همان محلات به پايان رساندهاند.
به ياد دارم كه امام در يكى از سفرها كه مصادف بود با ماه رمضان، در مسجدى دورافتاده و متروك و بسيار كوچك كه بيش از يك اتاق گلى نداشت به اقامه جماعت ميپرداخت. اين در حالى بود كه عدهاي از علماء به ايشان پيشنهاد كردند كه در مسجد جامع شهر اقامه جماعت بفرمايند. اما آن بزرگوار قبول نكرده و فرموده بودند: در مسجد جامع كسى هست كه اقامه جماعت كند ولى در اين مسجد كسى نيست. از اين روى اين مسجد را بايد احياء كرد.
* چه ويژگيهايى در امام ديده بوديد كه به آن حضرت شيفته شديد؟
ـ علت علاقه بنده و همه دوستان به حضرت امام، خصوصيت اخلاقى و معنوى آن بزرگوار بود. توضيح بيشتر اين مطلب در ضمن خاطراتى كه از آن بزرگوار نقل ميكنم خواهد آمد.
پرهيز از شهرت و مقام طلبى
امام از همان ابتدا از هر كارى كه شائبه شهرت طلبى و مقام خواهى بود اجتناب ميورزيد. به عنوان مثال اجازه نمىداد كسى پشت سرش راه برود. اگر شاگردى اشكالى داشت و ميآمد تا در بين راه از ايشان سئوال كند، امام ميايستاد و اشكال را پاسخ ميداد، بعد هم ميگفت: بفرماييد برويد.
براى رسيدن به مقام مرجعيت قدمى برنداشت. از انجام كارهايى كه مشعر به اين امر نيز باشد شديداً اجتناب مينمود. ايشان در فوت مرحوم آقاى بروجردى، نه در تشييع شركت كرد و نه در تشكيل مجالس اصلاً اين مدت از خانه بيرون نيامد با اين كه به آيتالله بروجردى بسيار علاقهمند بود.
مرحوم آقاي اشراقى داماد ايشان ميگفتند: يك وقتى ميخواستم از آقاى بروجردى انتقادى بكنم ايشان با عصبانيت چنين فرمود:
«من حاضر نيستم نسبت به رئيس مسلمين جملهاي بشنوم كه در آن طعن و تعبيرى خلاف شأن او باشد.»
تلاش وايثار در راه هدف
امام خمينى با تمام توان در راه هدفى كه داشت سعى و تلاش مينمود. خصوصاً در اوائل نهضت كه بيشترين بار آن بر دوش خود امام بود.
يادم هست كه در مسائل ايالتى و ولايتى، ايشان چقدر زحمت كشيد تا علماى قم را كنار هم جمع كرد. به تمامى علماى شهرستانها نامه نوشت. تمامى اين نامهها را كه حدود سيصد چهارصد نامه ميشد با دست خود نوشت و براى آنان فرستاد.
امام چون آگاه بود كه رژيم پس از فوت آيتالله بروجردى قصد دارد نقشههاى شوم خود را عليه اسلام و مسلمين به اجرا درآورد، از اين رو تمام سعى خود را در ابتدا براين گذاشته بود كه علما را به هم نزديك كند و بين آنان وحدت به وجود آورد. در بعضى از نامههائى كه به شهرستانها نوشته بود از علماى آن جا خواسته بود هفتهاي حداقل يك جلسه با هم داشته باشند، اگرچه تنها به صرف چاى بگذرد. مقصود امام اين بود كه روحانيت شهرستانها متشكل شوند و با هم همفكرى نمايند.
قاطعيت و صراحت
امام در برخورد با دشمنان بسيار قاطع بود و ترديد به خود راه نمىداد. يادم هست اوائل شروع نهضت يك روز صبح زود رفتم خدمت امام. ايشان تنها زير كرسى نشسته بودند. در همين هنگام شخصى به نام بهبودى از مقامات دربار آمد از ايشان اجازه ملاقات ميخواست. امام اجازه دادند و آن شخص به خدمت امام آمد.
ايشان هم در كمال بىاعتنايى نسبت به او به سخنانش گوش دادند. او خطاب به امام گفت: شما در اين راه تنها هستيد و اضافه كرد كه آقاى شريعتمدارى با ما هست. شما فكر نكنيد پيروز خواهيد شد! و بعد هم شروع كرد به تهديد كردن امام!
امام با عصبانيت در پاسخ فرمودند:
«اين را بدانيد كه تا من زنده هستم، اگر در خانهام را هم به رويم ببنديد از پاى نخواهم نشست و با اين قلم خواهم نوشت و اگر نشد از شكاف در سخنم را به مردم خواهم رساند.»
مورد ديگر يك روز عيد بود (همان عيدى كه امام اعلام عزا كردند). صبح آن روز امام مجلس روضهاي داشتند. مرحوم شهيد محلاتى منبر رفته بود. در بين سخنرانى آقاى محلاتى بود كه خبر آوردند عده زيادى از كماندوها در مدرسه حكيم نظامى جمع شدهاند و قصد حمله به منزل امام را دارند. مرحوم شهيد عراقى كنار امام نشست و به ايشان عرض كرد: وضعيت غير عادى است. عدهاي ناشناس در مجلس هستند. گويا قصد دارند با صلوات فرستادن مجلس را به هم بزنند. امام فوراً با كمال قاطعيت فرمودند: به آقاى محلاتى بگوييد از طرف من اعلان كند كه:
«اگر كسى در بين منبر صلوات بفرستد به صحن مطهر خواهم رفت و از بلندگوهاى آنجا حرفهايم را ميزنم.»
تا اين سخن اعلان شد از گوشه و كنار مجلس افراد مشكوك بلند شدند و رفتند. علت اين موضعگيرى از امام سؤال شد.
ايشان فرمودند: «من يكمرتبه به ذهنم آمد و فكر كردم اينان خودشان حق تصميمگيرى ندارند. تا بيايند اين سخن را به تهران مخابره كنند و كسب تكليف نمايند ما به هدف خود رسيدهايم و مجلس تمام ميشود.»
غروب همان روز بود كه قضيه مدرسه فيضيه اتفاق افتاد. به امام اطلاع دادند كه مأموران قصد دارند به اين جا بيايند. مرحوم آقا سيد محمدصادق بلند شد و در خانه را بست. تا امام فهميد بلافاصله بلند شد و در خانه را باز كرد و فرمود:
«فرزندان ما را كتك بزنند و من در خانهام را به روى خود ببندم!»
سپس امام به نماز ايستاد و مانند شبهاى ديگر نافلههايش را نيز خواند؛ در حالى كه ممكن بود هر لحظه به خانهايشان هجوم آورند.
اشداء على الكفار
امام هيچ گاه در برابر دشمنان اسلام كرنش و تواضع نكرد، بلكه هميشه سعى كرد عزت اسلامى خويش را به آنان نشان بدهد و مصداق آيه شريفه: «اشداء على الكفار» باشد.
در اين باره قضيهاي دارم كه براى شما نقل ميكنم:
زمان نخست وزيرى امينى بود. او آمده بود قم براي ديدار با علماء! نزديك غروب بود كه بنا شد بيايد خدمت امام. در منزل حضرت امام، من بودم و آقاى محمدى گيلانى و آقاى پسنديده و عدهاي ديگر.
امام فرمودند: شما آقايان باشيد، زيرا نمىخواهم جلسه خصوصى باشد. قبل از اين كه امينى بيايد امام از اتاق بيرون رفتند. بعد از آن كه امينى آمد داخل اتاق و نشست، حضرت امام آمدند تا اين كه مجبور نباشند به امينى احترام بگذارند!
امام با همه ايادى ظلمه اين گونه برخورد ميكردند. از باب نمونه، در مجلس فاتحهاي كه امام براى آقاى حكيم در نجف گرفته بودند، استاندار و عدهاي ديگر از طرف رژيم بعث براى شركت در مجلس آمدند و حضرت امام جلوى پاى آنان بلند نشدند. در مجلس فاتحه مرحوم شهيد آقاى مصطفى هم همين برخورد را با آنان داشت. اين در حالى بود كه امام در برابر يك طلبه و مردم عادى كمال تواضع را داشت.
* در رابطه با مسئوليتى كه در بيت حضرت امام بعد از انقلاب اسلامى داشتهايد، لطفاً توضيح بدهيد.
ـ قبل از آن كه امام از پاريس تشريف بياورند، بنده از قم به تهران رفتم. وقتى موضوع تاخير پرواز امام پيش آمد، من و آقاى مطهرى و عدهاي ديگر از دوستان كه تعدادشان به 18 نفر ميرسيد در مسجد دانشگاه تهران متحصن شديم. پس از ورود امام به تهران، در مدرسه علوى خدمتشان بودم. وقتى كه به قم تشريف بردند به بنده پيشنهاد شد مسئوليت و تنظيم ملاقاتهاى امام را به عهده بگيرم.
اوائل ملاقاتهاى امام خيلى زياد بود. گاهى اوقات در يك روز پنج ملاقات داشتند و در تمامى آنها صحبت ميكردند. اين برنامه ادامه داشت تا اين كه امام دچار بيمارى قلبى شدند.
به نظر من منشاءآن مريضى، قضيه حزب خلق مسلمان بود، وقتى به امام خبر دادند كه اين گروه به طرفدارى از شريعتمدارى در شهر قم راه افتادهاند و كارهاى خلافى انجام ميدهند و قصد دارند به سمت خانه شما بيايند امام خيلى ناراحت شدند به طورى كه ملاقاتهايشان را آن روز ترك كردند. شب بعد آن حادثه بود كه امام دچار قلب درد شدند كه بعد براى معالجه به تهران منتقل و در بيمارستان بسترى شدند.
بعد از بهبودى و استقرار در جماران، باز ملاقاتها از سر گرفته شد. بنده هم كما فىالسابق عهدهدار تنظيم ملاقاتها بودم. امام دو نوع ملاقات داشتند: ملاقاتهاى خصوصى كه در داخل بيت انجام ميگرفت و ملاقاتهاى عمومى كه در حسينيه برگزار ميشد. البته اين اواخر به خاطر كسالتى كه داشتند فرمودند ملاقاتها را كم كنيد.
* با توجه بهاين كه حضرت عالى مدت زيادى را در خدمت امام بودهايد، لطفاً شمهاي از ويژگيهاى معنوى و اخلاقى آموزنده امام را تا آنجا كه به ياد داريد بيان فرماييد.
ـ بنده در اين مدت از امام خيلى چيزها ديدم كه به نظرم يادآورى آنها ميتواند براى همه ما آموزنده باشد. سعى ميكنم برخى از اينها را با تكيه بر شواهد و نمونههايى كه ديدهام بيان كنم.
اهتمام به حفظ نظام
امام نسبت به حفظ نظام خيلى حساس بود. در برابر كوچكترين كارى كه احتمال ميرفت نظام به خطر بيفتد و دچار مشكل گردد واكنش نشان ميداد.
از باب نمونه، در همان مرتبه اول كه ايشان دچار قلب درد شدند و در بيمارستان بسترى گشتند گاهى اوقات حالشان خيلى وخيم ميشد. از جمله روز رأىگيرى رياست جمهورى حال ايشان خوب نبود. لذا به حاج احمد آقا توصيه كردند كه اگر اتفاقى افتاد مخفى بماند تا اين كه انتخابات پايان برسد كه مبادا در انتخابات خللى به وجود آيد و در نتيجه نظام تضعيف شود.
محبت و علاقه به مردم
امام علاقه عجيبى به مردم داشتند و اين را كراراً ابراز ميكردند و افتخار مينمودند كه خدمتگزار اين مردم باشند. از اين كه مردم به خاطر آن حضرت به رنج و زحمت بيفتند شديداً ناراحت بودند. بنده چون مسئول ملاقاتهاى ايشان بودم چند نمونه را در اين رابطه برايتان ذكر ميكنم:
در اوائل ورود امام، ملاقاتهاى عمومى هر روز عصرها در مدرسه فيضيه بود تا اين كه براثر كثرت جمعيت و ضيق معبرهاى خروجى، دو نفر از بين رفتند.اين حادثه امام را خيلى ناراحت كرد از اين روى از آن پس ملاقاتها را در اطراف منزل كه نسبتاً فضاى بازى بود قرار دادند. براى ديدار با مردم با اين كه هوا بسيار گرم بود ميآمدند پشت بام.
در زمستانها ميفرمودند: ملاقاتهاى عمومى را تعطيل كنيد مبادا به خاطر ملاقات با من خداى نكرده ماشينى در بين راه چپ بشود و يا كسى در سرماى زمستان صدمهاي ببيند.
همچنين گاهى اوقات كه ايشان مريض بودند و ملاقاتها تعطيل اعلام ميشد، در عين حال مردم ميآمدند و جمع ميشدند و ملاقات ميخواستند، تا صداى مردم را ميشنيدند ميفرمودند: اين مردم چه ميخواهند؟
عرض ميشد: ملاقات با شما را.
مىفرمودند: بگوييد بيايند.
اينها همه نشانگر محبت و علاقه امام به مردم بود.
اهتمام به مستحبات
امام با همه اشتغالاتى كه داشتند به انجام مستحباب، بويژه خواندن قرآن، دعا و نماز اول وقت اهميت ميدادند.
ايشان هر روز سه تا پنج مرتبه قرآن ميخواندند و در ماه مبارك رمضان سه بار قرآن را ختم ميكردند.
نسبت به دعا شايد كسى باور نكند يك رهبر انقلابى و سياسى اكثر دعاهاى مفاتيحالجنان را خوانده باشد!
يادم هست يك وقتى امام از من مفاتيح خط درشت خواستند. براى ايشان تهيه كردم. يك روز مانده بود به فوت ايشان كه يكى از خانمها به من گفتند: شما بياييد بالاى سر امام دعا بخوانيد. من هم دعاى عديله را خواندم. يك وقت متوجه شدم كه امام در يك جاى مفاتيح نشانهاي گذاشتهاند. نگاه كردم ديدم دعاى عهد حضرت مهدى (عج) است كه چون مستحب است چهل روز خوانده شود ايشان روى كاغذ تاريخ شروع را از هشتم شوال مرقوم فرموده بودند و تا آن روز خوانده بودند! تا اين اندازه امام به دعاها، آن هم با انجام خصوصيات و شرائط مقيد بود. همچنين دعاى كميل را ميخواند و...
به نماز اول وقت خيلى مقيد بودند. در اوج اشتغالات و گرفتاريها به نماز اول وقت مقيد بودند. يادم هست روزى كه سران كشورهاى اسلامى براى قضيه صلح ايران و عراق به خدمتشان آمده بودند، وسط جلسه بود كه اذان ظهر گفته شد. امام بلند شدند فرمودند: من ميخواهم نماز بخوانم. چون مقيد بودند به هنگام نماز، خود را با عطر وادكلن خوشبو كنند، در همان جلسه به من اشاره كردند كه ادكلن من را بياور! پس از ادكلن زدن به نماز ايستادند و ديگران هم پشت سرايشان نمازجماعت خواندند.
اين اواخر كه ايشان را به بيمارستان برده بودند مرتب از وقت نماز سؤال ميكردند تا اين كه نماز اول وقتشان فوت نشود.
خلاصه به دعا و انجام مستحبات به تهجد شبانه و... خيلى اهميت ميدادند. قبل از اين كسالت اخيرشان بود كه شبها يكى از برادران پاسدار پشت در اتاق ايشان ميخوابيد. يك وقت من از ايشان سؤال كردم شما كه مدتى شبها مراقب امام بوديد خاطرهاي از امام داريد؟
گفت: بله. شبها معمولاً امام دو ساعت به اذان صبح بيدار بودند. يك شب متوجه شدم كه امام با صداى بلند گريه ميكند. من هم متاثر شدم و شروع كردم به گريه كردن. امام براى تجديد وضوء بيرون آمدند. متوجه من شدند. فرمودند:
«فلانى! تا جوان هستى قدر بدان و خدا را عبادت كن. لذت عبادت در جوانى است. آدم وقتى پير ميشود دلش ميخواهد عبادت كند اما حال و توان برايش نيست».
علت اين كه امام ملاقاتهاى خودشان را در ماه مبارك رمضان تعطيل ميكردند براى اين بود كه بيشتر به دعا و قرآن و خلاصه به خودشان برسند. ميفرمودند: «خود ماه رمضان كارى است.»
ساده زيستى
زندگى امام از هر جهت بسيار ساده بود. نه تنها ايشان در زندگى شخصى خود مراقبت بر ساده زيستى داشتند كه نسبت به آنچه به ايشان مرتبط ميشد نيز مراقبت مينمودند.
از باب نمونه، حسينيه جماران با اين كه به شخص ايشان زياد ارتباط نگذاشت و مكانى بود به نام امام حسين(ع)، ولى امام راضي نبودند كه در آن به لحاظ تجمل و زيبايى تغييرى ايجاد شود.
حتى آقاى جمارانى خواست آنجا را سفيدكارى كند امام فرمودند: اگر ميخواهيد من اين جا بمانم، تزئينات نكنيد. يك وقتى امام متوجه شدند ميخواهند كاشى كارى كنند، عصبانى شدند فرمودند: من از اين جا ميروم. به خاطر اين حسينيه تا به آخر به همين صورت باقى ماند.
يادم هست در چهلم امام دو تا كشيش فرانسوى آمدند جماران. وقتى حسينيه ساده جماران را كه محل ديدارهاى امام بود ديدند خيلى شگفتزده شدند.
به من گفتند: بگذاريد اين جا به همين سادگى بماند تا دنيا بداند كه يك انسان روحانى با اين مقام كجا زندگى ميكرده و جاى پذيرايى از ميهمانانش كجا بوده است.
* امام چگونه از اخبار و حوادث آگاه ميشدند؟
ـ امام راديوهاى بيگانه را گوش ميكردند: آمريكا، انگليس، اسرائيل و... گوش كردن به بعضى از راديوها را براى مردم حرام ميدانستند اما خود آن حضرت براى آگاهى از چند و چون قضايا گوش ميكردند. حتى صحبتهاى شيخ على تهرانى را كه از راديو بغداد پخش ميشد گوش ميكردند.
مىفرمودند من شبها براى شيخ على دعا ميكنم كه خداوند او را از چنگال صدام و منافقين نجات دهد! تا اين كه يك وقتى به آقاىهاشمى رفسنجانى توهين بدى كرده بود، لذا از آن به بعد فرمودند: براى من هم ديگر جايز نيست گوش كنم.
بولتنهاى داخلى را هم ايشان ميخواند. گاهى اوقات مطالبى را يادداشت و دقيقاً پىگيرى ميكردند.
روزنامهها هم در اختيار ايشان بود. علاوه براينها اخبار به صورت كلى هم به ايشان داده ميشد.
در هر صورت اين خود امام بود كه تصميم ميگرفت و هيچ كس نمىتوانست در او تاثير بگذارد.
* امام در پيامى كه به حوزهها دادند، به طلاب خطر متحجرين و مقدسنماها را گوشزد فرمودهاند. حضرت عالى اگر از برخوردهاى اينان با امام مطالبى داريد، بيان فرماييد.
حضرت امام، مقدس واقعى را دوست ميداشت. آنچه موجب ناراحتى امام شده بود مقدسمابى بود. كسانى كه سطح فهم و آگاهى شان كم بود ولى در پوشش اظهار قدس و تقوا اهداف خود را دنبال ميكردند و مانع امورى ميشدند كه نسبت به آنها آگاهى نداشتند. امام كسى بود كه در تمام دوران نهضت از برخوردهاى اينان زجر كشيده بود. آن جريان آقا مصطفى كه ايشان نقل كردند بخشى از اين آزار و اذيتها بود.
من آن وقتها با مرحوم حاج آقا مصطفى مباحثهاي داشتيم. آن مرحوم به من گفت: رفتم حجره فلانى (كه بعداً از علاقهمندان امام شد) از كوزهاش آب خوردم. به من گفت: بايد كوزه را آب بكشم زيرا تو پسر آقاى خمينى هستى و او درس فلسفه ميگويد!
قضيه تعطيلى تفسير امام هم به خاطر همين مخالفتها بود. بيشترين فشارها از مشهد بود. به يكى از آقايان كه شخصيت بزرگوارى بود پيام دادند كه خدمت امام بيايد. يا در قضيه شطرنج عدهاي از اينان به مخالفت برخاستند و به دفتر تلفن ميكردند و اين طرف و آن طرف مطالبى را ميگفتند.
البته اين برخوردها از سر ناآگاهى بود كه در پوشش تقدس و تقوا انجام ميگرفت. امام هم از همان ابتدا با اينان برخورد مناسب ميكرد.
شهيد محلاتى ميگفت: سال 42، اول شروع نهضت يك روز ليستى از اسامى علماى تهران كه بنا بود پولى به آنان داده شود نوشتيم خدمت امام برديم.
امام اسم يكى از آنان را خط زدند. فرمودند: اين آقا منحرف است (او از سران انجمن حجتيه بود.)
اساساً امام از تظاهر خوشش نمىآمد. به عكس به كسانى كه اهل تظاهر نبودند علاقه داشت. مثلاً ايشان از تيمسار ظهيرنژاد خوشش ميآمد. زيرا وى اهل تظاهر نبود. هر روز ريشش را تيغ ميزد و همانطور خدمت امام ميرسيد! حتى خيلى خواستند ايشان را جابجا كنند ولى امام حاضر نميشد.
يادم هست يك روز عدهاي از فرماندهان ارتش، از جمله فرمانده نيروى هوائى كه بعد معلوم شد آدم منحرفى بوده و ريشى هم گذاشته بود، خدمت امام آمده بودند.
قرار شد فرمانده نيروى هوائى گزارش بدهد. قبل از گزارش شروع كرد به خواندن دعاى فرج!
آقاى ظهيرنژاد گفت: آقا عوام نيستند، حرفت رابزن!
امام از اين سخن خوشش آمد و خنديد.
* در رابطه با روزهاى آخر عمر امام و بعد از فوت ايشان بفرماييد.
ـ يك وقتى امام از مرحوم شاه آبادى عارف بزرگ نقل ميكردند:
در موقع مرگ، شيطان كوشش ميكند انسان را به گونهاي از ياد خدا غافل كند. آن چيزهايى را كه مورد علاقهاش است جلوى چشمشش ميآورد.
شايد به همين خاطر بود كه ايشان با اين كه به على پسر حاج احمدآقا خيلى علاقه داشتند ولى سه روز مانده به فوتشان گفته بودند: على اين جا نيايد.
دائماً در حال ذكر بودند. حتى در يكى از موارد وقتى به هوش آمده بودند لبهاى مباركشان تكان ميخورد. وقتى دكتر گوشش را جلو ميبرد ميشنود كه امام اللهاكبر ميگويند. با همان حال ذكر گفتن نيز از دنيا رفت. رحمة الله عليه.
در هر صورت امام را براى غسل به منزلشان آورديم. روى يك تختى ايشان را غسل داديم. اين افتخار نصيب من شد. بعد از غسل با برديمانى كه آقاى حاج شيخ حسن صانعى آورده بود ايشان را كفن كرديم. اين كفن در مراسم تدفين از بين رفت. جنازه مبارك امام را آوردند سردخانه و مجدداً كفن كرديم. در همين هنگام بود كه آيتالله خامنهاي، بردى را كه براى خود نگه داشته بودند فرستادند و آن را روى همان كفن كشيديم و ايشان را با اين كيفيت آماده كرديم و بعد هم مراسم تدفين به عمل آمد.
* توصيه شما براى حفظ ارزشهاى انقلاب و آرمانهاى امام چيست؟
ـ بنده معتقدم آمريكا و استكبار هيچ گاه از دشمنى با امام دست برنمىدارد، زيرا ضربهاي كه امام به حيثيت اينان زده است قابل جبران نيست. سعى استكبار براين است حركتى را كه امام به وجود آورده از بين ببرد. براى رسيدن به اين مقصود خود هم به هر وسيلهاي دست خواهند زد. طلاب جوان و علاقهمند به امام و انقلاب بايد متوجه اين جهت باشند و نگذارند ارزشهاى انقلاب به فراموشى سپرده شود.
براى اين منظور به نظر من دو مطلب را بايد بيشتر مورد توجه قرار داد:
1. وصيتنامه امام: امام در اين وصيتنامه به طور مشروح وظايف و تكاليف همه را مشخص كرده است. اين را بايد هميشه زنده نگه داريم و در سخنرانيها و در نوشتهها و ... نگذاريم اين وصيتنامه مهم كه بهترين يادگار امام است به فراموشى سپرده شود.
2. جلوگيرى از تحريف سخنان امام: نسبت به تحريف سخنان امام بايد هوشيار باشيم. اگر خداى نكرده باب تحريف در سخنان امام باز شود، از ارزشهايى كه امام بدان توصيه كرده است چيزى نخواهد ماند.
* سؤالاتى كه لازم بود مطرح كرديم. اكنون حضرتعالى اگر مطلب خاصى داريد بفرمائيد تا استفاده كنيم.
ـ در پايان اين گفتگو مناسب ميبينم كه سخنان يكى از اكابر اصحاب اميرالمومنين(ع) از خطباى معروف عرب يعنى «صعصعه بن صوحان» را در وصف حضرت مولى و همچنين جملهاي زيبا از على(ع) در وصف اين يار پاك باخته خطاب به امام خمينى رحمةالله عليه ذكر كنم:
صعصعه بن صوحان هنگامى كه على(ع) به خلافت رسيد خطاب به آن حضرت گفت: «زينتالخلافه و مازانتك و رفعتها و مارفعتك وهى اليك احوج وهى اليك احوج منك اليها» تو با قبول خلافت به آن زينت بخشيدى و جلال دادى، اما خلافت تو را زينت نبخشيد و جلال نداد. تو به خلافت رفعت دادى و مقامش را بالا بردى ولى خلافت به تو رفعت نداد و مقام تورا بالا نبرد. خلافت به تو نيازمندتر است از تو به خلافت.
صعصعه بن صوحان وقتى كه حضرت ضربت خورده بود و در بستر مريضى آرميده بود به عيادت امام آمد و خطاب به آن حضرت عرض كرد:
اى اميرمومنان! خدايت در زندگى و پس از مرگ رحمت كند، زيرا به خدا سوگند كه خدا در نزد تو بزرگ بود و تو بشناسايياش كاملاً دانا بودى.
على(ع) خطاب به صعصعه بن صوحان فرمود:
«وانت يرحمك الله فلقد كنت خفيف الموونه كثيرالمعونه».
ـ تو را نيز خداوند رحمت كند كه مردى كم خرج و سبكبار و بسيار يارى كننده و كمك كار بودى.
(بحارالانوار چاپ بيروت ج 42، 234 مقاتل الطالبيين ترجمه رسول محلاتى 2928).
صعصعه جز افراد معدودى است كه در شب وفات اميرالمومنين در تشييع جنازه آن حضرت و مراسم تدفين او در دل تاريك شب شركت كرد.
صعصعه پس از پايان تدفين كنار قبر على(ع) ايستاد. يك دست روى قلب پر تپش خود گذاشت و با دستى ديگر مشتى از خاك قبر برداشت و بر سرخود ريخت و خطابهاي پرشور در جمع خاندان و ياران خاص على(ع) ايراد كرد كه دو جمله زيباى آن را در اين جا ذكر ميكنم:
«فاسال الله ممن علينا با قتفائنااثرك والعمل بسيرتك»: از خداوند تقاضا ميكنم كه بر ما منت نهد و توفيق دهد كه پيرو تو باشيم و به سيره تو عمل كنيم.
«فوالله لقد كانت حياتك مفاتح الخير و مفالق للشر»: به خدا سوگند زندگى تو درهاى خير را گشود و راههاى شر و بدى را بست.
(بحارالانوار ج 42 ،259و 260 و چاپ بيروت)
خداوند به همگى ما توفيق ادامه راه امام على(ع) و فرزند برومند آن بزرگوار يعنى امام خمينى رحمه الله عليه را عنايت كند.
به نقل از: «نشريه حوزه، ش 45»
سه شنبه 14 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]
-
گوناگون
پربازدیدترینها