تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار تاریخی ایران شناخته می‌شود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1819647062
کتاب اول: سرما///قسمت بیست ودوم
واضح آرشیو وب فارسی:ابتکار: امیرقباد فرهی-بعد از آن دادگاه کذایی فکر می کردم شاید چون خیلی خانه نمی مانم و بیشتر وقتم را با پرسه در خیابان ها پر می کنم کسی به سراغم نمی آید. اما روزهای متمادی فراموش شدن، در خانه ماندم و کسی جز مدیر ساختمان که نگران نقدشدن طلب هایش و پرداخت قبض های رنگ و وارنگ بود، درِ خانه ام را نزد.
واقعا روزهایی هست که فراموش می شوم. روزهایی هم هست که خیلی فراموش می شوم. روزهایی هم هست که فراموشکار می شوم. اما هیچ چیز هیچ وقت سر جای خودش نیست.
مثلا وقتی نیاز نداری به یاد آورده شوی کسی در می زند و من هنوز هم عادت نداشتم از چشمی نگاه کنم و ببینم کیست که در می زند. با این حال خیلی طول کشید که باور کنم خانه ام و در را باز کنم.
زنی که از نگاه من کسی نبود؛ در آستانه در سعی کرد خودی نشان دهد و من واقعا دوست داشتم کسی نباشد؛ پس نبود. و با اینکه کسی نبود، بی توجه به این که ما بیشتر از آنکه به نظر می رسد عجله داریم و باید زود برویم تا به قرارمان برسیم، داخل شد و روی کاناپه ای که از خیلی وقت پیش تا آن موقع جای چیز بود، لم داد و با این که کسی نبود نگاهش تمام خانه را کاوید و سر آخر در چشم های من قفل ... [ مشاهده متن کامل خبر در روزنامه ابتکار ]
یکشنبه ، ۶دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابتکار]
[مشاهده در: www.ebtekarnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]
-
گوناگون
پربازدیدترینها