واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه شهروند: محمدرضا نیک نژاد آموزگار چندی پیش با دوست تیزبینی کتاب فروشی های پیرامون انقلاب را جست وجو می کردیم. کتابی به نام «مدرسه رویایی» را نگاهی انداخت و سپس به من داد. در کنار نام نویسند و مترجم، نام «شهرام اقبال زاده» به عنوان دبیر مجموعه نیز به چشمم خورد. اقبال زاده نویسنده، مترجم، ویراستار، منتقد ادبیات کودکان و نوجوانان و یکی از دست اندرکاران نشر قطره و یک دوست انگیزه ای شد برای خرید کتاب. کتاب شامل داستان هایی پرکشش و کوتاه از دوران دبستان کودکی ژاپنی است که «توتوچان» صدایش می کنند. توتوچان به خاطر شیطنت های کودکانه در دبستان نخستش تحمل نمی شود و خانواده وادار به جابجایی اش می شوند. اما دبستان تازه به جای بیزاری از هوش و بازیگوشی های او، فضایی شاد و تجربه های آموزشی و پرورشی یکتایی برایش فراهم می کند و زمینه ای می شود برای کامیابی های آینده او. دبستان «توموآ» زمینی فراخ بود با ساختمانی خانه مانند و چند واگن قطار در میانه اش. واگن ها، کلاس های درس بچه ها بودند! دانش آموزان در کلاس، آزادی نسبی داشتند و می توانستند آزمایش کنند، جابه جا شوند و حتی چیزی بخورند. درونمایه های آموزشی به انتخاب بچه ها برگزیده می شد. به این معنی که ممکن بود در کلاس چند تن ریاضی را برای آن روز برگزینند و برخی علوم و برخی... و این در دوران جنگ جهانی و آموزش های سختگیرانه سنتی می توانست نوآوریِ باور نکردنی ای باشد. در پشت جلد کتاب می خوانیم که «آزادی شخصی که به دانش آموزان داده شده بود، نه تنها در ژاپن که در سراسر دنیا، با آموزش های جاری آن زمان بسیار متفاوت بود...». کتاب «توتوچان دختر کوچکی پشت پنجره» داستان دوران دبستان «تتسوکو کورویاناگی» نویسنده کتاب و یکی از نام آوران تلویزیونی ژاپن است. گرچه «دبستان قطاری» در همان سال های دانش آموزی توتوچان بمباران و در آتش جنگ خاکستر می شود و مدیر نوآورش «سوسوکا کوبایاشی» در سال ۱۹۶۳ درمی گذرد، اما کتاب که افزون بر داستان های دلنشین، تا اندازه ای روش های نوآورانه این مدیر را بازمی نماید، در ژاپن به شمارگان باورنکردنی 7 میلیون نسخه می رسد و ترجمه انگلیسی اش با ۴۰۰ هزار نسخه، عنوان پرفروش ترین کتاب ژاپنی ترجمه شده را یدک می کشد. قلم توانای نویسنده، در کنار برگردان روان و دلنشین «سوسن فیروزی» با دبیری «شهرام اقبال زاده» و همکاری «نشر قطره» کتابی تاثیرگذار و ماندگار را پدید آورده است. با خواندن کتاب با رفتارهای نمکین توتوچان می خندی و هنگامی که این کوچولوی خوش قلب تلاش می کند «یاسوآکی چان» - هم شاگردی فلج اش - را از درخت بالا ببرد تا برای نخستین بار از بالا، مدرسه و واگن ها و خیابان را ببیند، اشک در چشمان آدم حلقه می زند! نویسنده درباره مدیر می گوید: «آقای کوبایاشی برای طبیعی بودن ارزش قایل بود و می خواست بگذارد ویژگی های کودکان تا حد ممکن طبیعی رشد کند» (ص ۱۹۶). «او می خواست آنها (بچه ها) بد ترین لباس هایشان را بپوشند تا اگر گلی یا پاره شد، مهم نباشد. او معتقد بود که خجالت آور است بچه ها نگران توبیخ شدن به دلیل کثیف کردن لباسشان باشند یا از شرکت در بعضی بازی ها برای جلوگیری از پاره شدن لباسشان خودداری کنند» (ص۸۸). مدیر دبستان به بچه می گفت: «از داشتن چشم اما ندیدن زیبایی، داشتن گوش اما نشنیدن موسیقی، داشتن عقل اما آگاه نشدن از حقیقت، داشتن قلبی که هرگز نتپیده پس هرگز نسوخته است، باید ترسید» (ص ۸۴). آیا گاه آن نیست ما نیز این پند مدیر را آویزه گوش کنیم؟ خواندن این کتاب دلنشین که دارای نکات ارزنده اخلاقی، عاطفی، آموزشی و پرورشی است برای همه ما پدر و مادرهایی که از پیش دبستانی دل نگران پذیرش کودکانمان در کنکور هستیم! بسیار سودمند و حتی ضروری است.
شنبه ، ۵دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه شهروند]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]