واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روز بعد در بازگشت، یک نفر از مسافران که کنار من نشسته بود می گفت که دیشب پس ازسوار شدن هواپیما در کرمان به خواب رفته و در فرودگاه کراچی آخرین نفری بوده که بیدار و سپس پیاده شده است. او هیچ اطلاعی از استرس ها و اضطراب ها نداشت. به او گفتم خوش به حالت. این روزها با دیدن اوضاع و احوال مملکت بیاد آرامش فوق تصور آن مسافر به خواب رفته سفر به کراچی می افتم و با خود می گویم کاش من هم خواب یا بی اطلاع بودم تا اینقدر از عمق فاجعه نسوزم در همه چیز......سید حسین مرعشی روز یکشنبه در وب سایت شخصی خود داستان جالبی را از ماجرای گمشدن هواپیمای ایرانایر و فرود غیرمنتظره این هواپیما در فرودگاه کراچی پاکستان به جای فرودگاه مهرآباد تهران! نقل کرده است: در دوران نمایندگی مجلس ششم، طبق برنامه همیشگی هر هفته به کرمان می رفتم و به برنامه های حوزه انتخابیه در حد فرصت و امکانات رسیدگی می کردم. یک شب در برگشت از کرمان با ارباس ایران ایر اتفاق عجیبی افتاد که بعید است تا آخر عمر، مشابه آن را درک کنم و امیدوارم چنین اتفاقی برای هیچ گروه دیگری هم واقع نشود. پرواز ساعت هشت و نیم شب از کرمان به موقع انجام شد و قرار بود یک ربع به ده در تهران بنشیند، من هم جایی در تهران برای شام مهمان بودم و به دوستان گفته بودم با تاخیر خواهم رسید. صندلی من در ردیف یک وهمه چیز عادی بود ولی یک خانمی که با فاصله کمی با من نشسته بود از همان ابتدای پرواز دلشوره و حس خاصی داشت، او از هر صدای معمولی و هر حرکت هواپیما وحشت ده می شد. بعد از گذشت بیش از یک ساعت که باید هواپیما برای نشستن یا به اصطلاح لاندینگ کاهش ارتفاع را شروع را شروع می کرد، هواپیما برای یک مدت پانزده دقیقه در جا دور زد، بطوری که همه کلافه شده بودند و خانم موصوف بیش از سایرین مضطرب شده بود. من با تصور اینکه به دلیل ترافیک فرودگاه مهر آباد، بر اساس روال معمول برج به هواپیما هدل داده،به فرد کناری خودم که از افراد فنی ایران ایر بود گفتم برو به خلبان بگو با مسافران حرف بزند وآنان را از نگرانی بیرون بیاورد. او رفت وبرای مدت پانزده دقیقه برگشت در حالی که آنقدر دستمال کاغذی برای خشک کردن عرق پیشانی خود مصرف کرده بود که تمام پیشانی آن مملو از ذرات دستمال شده بود. با برگشت او، خانم حساس همجوار من نگران تر شد و فریاد زد گفتم وضع خرابه، ببینید این چه حالی داره !!! البته من هم کمی نگران شدم و فکر کردم چرخ های هواپیما باز نشده و هواپیما منتظر آماده شدن باند برای فرود اضطراری و بدون چرخ است. از همکار هما پرسیدم چه خبره ؟ چرخ ها باز نمی شه ؟ او گفت : وضع از این حرف ها خطرناکتره،طاقت داری که فریاد نزنی ؟ گفتم مشکلی ندارم بگو. گفت : گم شدیم. با شنیدن این جمله و با توجه به شناخت کمی که از صنعت هوائی داشتم، خیلی جا خوردم. خواندن چندین آیت الکرسی و دعای توسل و در نهایت انقطاع کامل از همه چیز و همه کس و تسلیم کامل شدن در مقابل اراده حق و اینکه بالاخره مرگ هر موجودی فرا می رسد و مقدر بوده است که من اینگونه از دنیا بروم و.... این حدود دو ساعت اضطراب هر چند به دلیلی آگاهی از عمق خطری که در دو قدمی ما بود سخت بود ولی از سوی دیگر مفید هم بود وفایده آن، فرصت توبه و انابه به درگاه حق جل و علی بود.| به هرحال یک معجزه جان من و همه مسافران را نجات داد و با همکاری مرکز کنترل هوائی ایران و دقت مرکز کنترل پاکستان، هواپیما پس از حدود سه ساعت پرواز آماده نشستن بر روی باند فرودگاه کراچی شد. زمانی که سرمهماندار بسیار شجاع و خوش اخلاق پرواز که در تمام ساعات بحرانی با روحیه بسیار بالا و بدون واهمه، با مسافران صحبت و با اطمینان کامل هر نوع مشکلی را منکر می گردید، اعلام کرد شما می توانید از پنجره هواپیما چراغ های شهر کراچی پاکستان را ببینید، خنده قهقه بلند شد و سکوت توام با وحشت چند ساعته شکست. پس از ورود به فرودگاه کراچی اولین موضوعی که جلب توجه کرد و اعتراض محترمانه مسافران را بر انگیخت فرودگاه پیشرفته کراچی بود، مسافران نا خوانده کراچی به من می گفتند، حاج آقا این هم از پاکستانی های فقیر !! چرا برای ایران کاری نمی کنید ؟ یکی از دوستان سیصد دلار از یکی از تجار همراه قرض کرد و از فروشندگان کارت های اعتباری تلفن، کارت خرید و در اختیار مسافران گذاشت تا با تهران تماس بگیرند و بگویند کجا هستند. خود من به همسرم زنگ زدم و وقتی پرسید کجایی ؟ چرا دیر آمدی ؟ گفتم کراچی هستم و او باور نمی کرد فکر می کرد مثل بعضی اوقات شوخی می کنم. شب را با مسافران تا صبح در فرودگاه بین المللی کراچی بیتوته کردیم. خلبان پس از کنترل دستگاه های ناوبری هواپیما متوجه شده بود که هواپیما سالم است و فقط خطای بی سابقه و البته ممکن او در یک چرخش صد و هشتاد درجه ای پس از پرواز از باند کرمان او را در مسیر غلط قرار داده، آماده بود پرواز به تهران را آغاز کند، اما مسافران تسلیم نشدند. با آقای کاظمی مدیر عامل وقت ایران ایر تماس گرفتم و او پس از بررسی از من خواهش کرد که من ابتدا سوار شوم تا مسافران از من پیروی کنند، من موکول به نظر اکثریت مسافران شدم، آنان را جمع کردم، مطلب را توضیح دادم و رفتن یا نرفتن را به رای گذاشتم، فقط سه نفر بجز من موافق پرواز با همان هواپیما بودند، لذا ایران ایر یک هواپیمای 747 فرستاد تا مسافران را به تهران برگرداند. روز بعد در بازگشت، یک نفر از مسافران که کنار من نشسته بود می گفت که دیشب پس ازسوار شدن هواپیما در کرمان به خواب رفته و در فرودگاه کراچی آخرین نفری بوده که بیدار و سپس پیاده شده است. او هیچ اطلاعی از استرس ها و اضطراب ها نداشت. به او گفتم خوش به حالت. این روزها با دیدن اوضاع و احوال مملکت بیاد آرامش فوق تصور آن مسافر به خواب رفته سفر به کراچی می افتم و با خود می گویم کاش من هم خواب یا بی اطلاع بودم تا اینقدر از عمق فاجعه نسوزم در همه چیز......
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 248]