تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836883798




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سری داستان های کوتاه “پستچی” نوشته چیستا یثربی / قسمت چهارم


واضح آرشیو وب فارسی:صبح امید: داستان پستچی قسمت چهارم آن روز، بهشت زهرا؛ واقعا بهشت بود. علی کمی آن طرف تر و من کمی با فاصله از او. فکر می کردم چندهزار آدم آن زیر خفته اند که کسی را دوست داشته اند و یا کسی دوستشان داشته است. آیا دوست داشتن، همیشه دلیل می خواهد؟ قاصدکی روی شالم نشست، به فال نیک گرفتم. علی ساکت بود. حتما داشت فکر می کرد چطور موضوع را مطرح کند. به مزاری رسیدیم. علی نشست. من هم بی اختیار نشستم. گفت: رفیقم محسنه! تنها دوستم. شروع کرد به فاتحه خواندن. فاتحه خواندنش مثل درد دل با خدا بود.یک نجوای عاشقانه. گفتم: خدا رحمتش کند. گفت:بهترین دوستم بود. وقتی از پستخونه بیرونم کردن، با هم رفتیم جبهه. تو ماشین داشتیم تدارکات می بردیم که من ماجرای تو و اون کتک کاری رو براش تعریف کردم. داشت می خندید که خمپاره زدن. سکوت کرد. انگار تمام ریشه های درختان قبرستان، دلش را چنگ می زد. گفتم: مجبور نیستی بگی! گفت: آوردمت اینجا که بگم. ماشین چپ کرد. آتیش گرفته بود. من پام گیر کرده بود. ازچند جا شکست تا خودمو آزاد کردم. اما محسن، خوب نبود. فرمون تو شکمش رفته بود.خونریزی داشت. گفت: تو برو! الان منفجر می شه. گفتم: تنهات نمی ذارم. گفت: اگه رفیق منی برو! جای منم عاشقی کن. جای هر دوتامون زنده باش.برو! میون اشک و دود، محسن و ماشین به آسمون رفتن. جلوی چشم من! سکوت کرد. گفتم: پات؟ گفت: دو بارعمل کردم. میگن خوب می شه، ولی خب، یه چیزی سرجاش نیست. من دیگه اون آدم قبلی نمی شم..اونجا بودم. شاید می تونستم کمکی کنم، ولی به حرفش گوش دادم. شاید ترسیدم. گذاشتم بره! از این به بعد دیگه نمی ذارم کسی به این آسونی بره! داشت می لرزید، دلم می خواست کمی به او نزدیکتر بنشینم: گفتم اون می خواست تو زندگی کنی! جای هر دوتون. برای اولین بار در چشمهایم خیره شد.حالا تمام زنبورها همزمان نیشم می زدند. گفت: چرا دوستم داری؟ خجالت کشیدم! چه سوالی! چرا دوستش داشتم؟ چون همه ی آن چیزهایی را داشت که به نظرم یک آدم خوب دارد. گفتم: نمیدونم. از من نپرس! من آدم دروغگویی ام. اون نامه هارو خودم برای خودم پست می کردم. گفت: منم دروغ گفتم که مادرم مریضه بهم کار بدن! گفتم: من تو رو که می بینم انگار اکسیژن هوا بیشتر می شه. تازه می تونم نفس بکشم. منو ببخش! دست خودم نیست. بلند شد. چند قدمی دور شد. اما ناگهان برگشت. روی قبر دوستش سجده کرد و زد زیر گریه. موهایش روی پیشانی اش ریخته بود. مثل کودکی؛ با سوز، گریه می کرد. جلو رفتم. می دانستم نامحرمیم. اما دستش را بلند کردم و روی نام محسن گذاشتم. با تعجب نگاهم کرد و گفت: می دونی دوستت دارم؟حالا چیکار کنیم؟ سردم شد. بهشت یک دفعه پاییز شد. ادامه دارد…… هرشب ساعت صفر(۰۰:۰۰) قسمت جدید داستان پستچی منتشر می شود.


جمعه ، ۲۷آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: صبح امید]
[مشاهده در: www.sobhomid.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن