واضح آرشیو وب فارسی:دز ان ان: امروزه که در این خاک مهر آیین هر لحظه خبر از شهادت مدافعین حرم به گوش ما میرسد لازم دیدم که بخشی از یادداشت را اختصاص دهم به مقام شهادت در اشعار مولانا … خداوند در قرآن کریم می فرماید: گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مردگانند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند و از فضل و رحمت خداوند شادکامند. مولوی در بیان این آیه می گوید شهید وقتی شربت وصل را می نوشد، به مقام و جایگاهی می رسد که فرشتگان الهی به آن سجده می کنند. انسان ها به واسطه شهادت می توانند به رشد الهی، دست یابند و صلاحیت همنشینی با خداوند را به دست بیاورند و مشمول فضل و رحمت الهی شوند،در اندیشه ی مولانا ( شهید) به کسی گفته می شود که در راه خدا جان خود را فدا می کند و برای اثبات مدعای خود به این آیه استناد می کند که مردانی هستند که به عهد خود با خدا درباره ی جهان وفا کرده اند و در این راه کشته شده اند. جان دادن در راه خدا و فنای فی الله شدن، عین صدق و کمال است، پس بروید و بشتابید و در راه رسیدن به کمال از یکدیگر پیشی بگیرید تا مشمول آیه ( من المؤمنین رجال صدقوا)شوید: صدق، جان دادن بود هین سابقوا از نبی بر خوان رجال صدقوا *اندیشه ی مولانا بررسی اندیشه های عارفانه مولانا درباره «نماز» از یک سو نشان دهنده میزان توجه او به این عبادت الهی است و از سوی دیگر می توان با یاری از ذهن پویای مولانا به زوایای پنهانی از نماز دست یافت که حاصل تجارب عرفانی و مشهودات اوست. نماز خواندن در اندیشه مولانا تا بدان اندازه اهمیت دارد که بی نمازی در مثنوی معنوی، کنایتی از آلودگی است: در قفس افتند زاغ و جغد و باز جفت شد در حبس پاک و بی نماز صیقلی را بسته ای، ای بی نماز وان هوا را کرده ای دو دست باز دور این خصلت ز فرهنگ ایاز که پدید آید نمازش بی نماز سبک شمردن نماز و سرگرمی به امور دنیوی موجب بی حاصلی است؛ چنان که نمازگزاران، پیامبر را وانهادند و به شنیدن صدای کاروان تاجران به سوی آنان شتافتند: ماند پیغمبر به خلوت در نماز با دو سه درویش ثابت پرنیاز گفت: طبل و لهو و بازرگانیی چونتان ببرید از ربانیی؟ بهر گندم تخم باطل کاشتید وان رسول حق را بگذاشتید *عشق در کلام مولانا مولانا جلال الدین محمد بلخی را به حق می توان عاشق ترین شاعر جهان نامید و شاعر ترین عاشق جهان نیز. او هرچند که در سراسر سروده های خویش با شوق و جذبۀ شور انگیزی از عشق می گوید؛ اما با آنهم بدین باور است که این گوهر برین هرگز در وصف نمی گنجد: هرچه گویم عشـــق را شـــرح و بیان چون به عشـــق آیم خجل گردم از آن گرچه تفســــیر زبان روشـــنگر است لیک عشـق بی زبان زان خوشتر است مولانا در تعبیر عشق از دایرۀ عشق انسانی و حتی عشق ملکوتی هم گامی فراتر می گذارد و می پندارد که جوهر عشق، در سراسر کاینات جاریست،و می گوید که عشق در ذات و سرشت انسان است؛ اشتیاقی است که او را به سوی کمال و جاودانگی می کشاند و اگر عشق نمی بود؛ پس هستی هم در میان نبود: گر نبودی عشق هستی کی بدی کی زدی نان بر تو و تو کی شدی به باور مولانا چون جمال ابدی از آن خداوند است و از سویی هم چون عشق حرکت به سوی جمال ابدی است؛ پس با نیروی عشق است که می توان به حریم جمال ابدی راه یافت و سر انجام بدو پیوست. از نگاه مولانا، عشق را تنها یک وسیلۀ بیان است و آن هم موسیقی است نه منطق. *موسیقی در کلام مولانا پیام دیگر مولانا این است که موسیقی در چرخ و افلاک جاری و ساریست: نالۀ ســـــــــرنا و آواز دهل چیزکی ماند بدان ناطور کل پس حکیمان گفته اند این لحن ها از دوار چرخ بگرفتیم ما بانگ گردشهای چرخ است این که خلق می ســــــــــرایندش به طنبور و به حلق مــــــــــؤمنان گویند کاثار بهشــــــــت نغز گردانید هر آواز زشـــــــــــــــت مـــــا همـــــــه اجزای آدم بوده ایم در بهشـــــــــت آن لحنها بشنوده ایم این پندار که آسمان ها نیز آواز سر میدهند نه با مولانا آغاز می گردد و نه با عارفان پیش از وی و بر می گردد به دور ترین روزگار کهن و به حکمای یونان قدیم و اندیشه پردازان سرزمین هند فیثاعورث گفته است: آسمانهای هفتگانه آواز می خوانند و این آواز خوانی از آغاز آفرینش مایه می گیرد و تا ابدیت دنباله دارد. افلاطون باور داشت که هر سپهر بر پایۀ سرعت پویش خود آوازی پدید می آورد هومر گفته بود: که هفت سیاره با نوای دلنشینی سرود می خوانند ابوریحان بیرونی در شگفت است که چرا هندیان آسمان را آواز خوان می پندارند. او می گوید :من بر آنم که این پندار به سخن هومر سخنور یونانی همگونی دارد مولانا موسیقی را صبغۀ الهی می دهد و بدین باور است که موسیقی حکم شهادت را رد و این به گونه ایی مقدس شمردن مویسقی است و این که عرفا شنیدن ان را عبادت برتر می دانند از همین جاست. او می گوید: این علم موسقی بر من چون شهادت است من مؤمنم شـــــهادت و ایمانم آرزوست مولانا در دانش موسیقی نظریه می پردازد و بدین باور است که با موسیقی و سماع میتوان به چنان پایه یی از بی خویشی و بی خویشتنی رسید که به حضرت دوست پیوست. او مانند جماعت دیگری از صوفیان، آواز خوش را آواز خدایی می داند و موسیقی را تا آن مایه ارج مینهد که در حد ایمان و شهادت می گذارد. شیفتگی مولانا به موسیقی دارای پهلوهای گوناگون است. او هم موسیقی میداند؛ هم پیرامون آن نظریه می پردازد؛ هم در عمل می تواند بنوازد؛ هم موسیقی را نردبانی برای عروج به بام عاشقی بر گزیند. نگاهی به کلیات شمس خواننده را متقاعد می سازد که او با دانش موسیقی آشنا بوده است و در هنر موسیقی دستی داشته است. در دیوان وی غزلی است که نام دوازده پردۀ موسیقی را می گیرد و این نشانه یی از آگهی وی در دقایق موسیقیست ای چنگ! پرده های ســـــــــپاهانم آرزوست وی نای! نالۀ خوش ســـــــــــوزانم آرزوست در پردۀ حجاز بگو خوش تـــــــــرانه یی من هدهدم صفیر ســــــلیمانم آرزوســـــــــت از پردۀ عراق به عشـــــــاق تحفه بر چون راست وبو سلیکِ خوش الحانم آرزوست آغاز کن حسینی زیرا که مایه گفت کان زیر خرد و زیر بزرگان م آرزوست در خواب کرده ای ز رهاوی مرا کنون بیدار کن به زُنگله ام، کانم آرزوســــــت این موســــقی بر من چون شــهـــــادت است من مؤمنم شــــــــهادت و ایمانم آرزو است می بینینیم که او دوازدۀ پردۀ موسیقی آن روزگار چون سپاهان، حجاز، عراق، عشاق، بوسلیک، حسینی، مایه، زیر خرد، زیر بزرگان، رهاوی، زنگله، نام می گیرد و بدین گونه میتوان پی برد که او با موسیقی روزگار خویش تا چه مایه آشنا بوده است. از این گذشته در جای جای دیوانش ذکری از پرده های موسیقی به میان می آورد. شیفتگی مولانا به موسیقی چنان است که حتی در کلیات شمس نیز نغمات و آهنگهای شور انگیز و ملودی های دلپذیری را با واژگان پدید آورده است که در ادب فارسی جز او سخنور دیگری را نمی توان شناخت که تا این میزان موسیقی کناری، بیرونی، داخلی و معنوی در شعرش جلوه گری داشته باشد و دیوان شعرش به کتاب آهنگین و دفتر موسیقایی تبدیل شده باشد. “حسین عندلیب”
جمعه ، ۲۷آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دز ان ان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]