واضح آرشیو وب فارسی:زنگ اول: مثنوی«حدیث رنج» تقدیم به شیخ رنج کشیده شیخ ابراهیم یعقوب زکزاکی روحانی مظلوم شیعه و رهبر جنبش اسلامی نیجریه که وی و خانواده اش به دست دژخیمان وهابی به جرم حُبِّ علی (ع) و در اوج مظلومیت به خاک و خون کشیده شدند.به گزارش زنگ اول ، بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن افتاده عَرَب به دامِ صَهیون - از تیغِ سقیفه می چکد خون از ظُلم ستاره های داوود - سوزد دلِ عاشقان چُنان عود از مکر وهابیان و موساد - مردانِ سَحَر، اسیرِ بیداد رو کرده سقیفه سامِری را - تا ره بزند پیمبری را خنجر زده پُشتِ حیدری را - بگرفته جهان ستمگری را شُد کرب و بلا ز نو مُکرَّر - بر نیزه دوباره می رود سَر شوریده سری ز حُبِّ حیدر – غرقابۀِ خون و پاره پیکر از جُرم و گناهِ بی گناهی - گردیده روان به نیزه ماهی در مَقتلِ نینوایِ دیگر - شد غرقه به خون رُخی منوَّر شیخی ز قبیلۀِ شقایق - بر آلِ علی، همیشه عاشق از فتنۀِ قوم شب پرستان - گردیده اسیر ظُلم پَستان قومی سَلَفی به نامِ اسلام - بنشانده میان کعبه اَصنام از فتنۀِ قومِ شب نشینان - آشفته زِمام دین و ایمان ضحاکِ سعودیِ وهابی - افکنده جهان به مَنجلابی بگرفته زفاطمه فَدَک را - بر زخمِ علی زند نمک را از فتنۀِ او، سپاهِ دِژخیم - بگرفته رَهِ سَحَر، پُر از بیم مردان سَحَر به دست ضحاک - غلتیده میانِ خون، جگر چاک شب بسته رَهِ سحر به ظُلمت - بنموده سپاهِ فتنه را خط با آلِ علی فتاده آن دَر – لب تشنه به خونِ پاکِ حیدر بر گردنِ شیخِ مَحرَمِ یار - افکنده زِ کینه حلقۀِ دار شب بسته به کینِ حَق کمر را - آتش زده خانۀِ سَحَر را حرمت بشکسته شیخِ حق را - بنموده حلال، هر رَهَق را ای شیخِ به شب کشیده خنجر - ای شیعۀِ فاطمیِ حیدر آورده به پا تو کربلایی - ای مُرشد راهِ روشنایی خونین شده روی و مویت ای شیخ - آتش بگرفته کویت ای شیخ ای عشقِ علی گُناه و جُرمت - بشکسته سقیفه از تو حُرمت ای خرقه به تن نموده از نور - سردارِ سپاهِ عشقِ منصور ای راهیِ کربلایِ پُر دَرد - دردا که زپا بیفتی ای مرد ای شیخِ به خون نشسته از عشق - ای قامتِ تو شکسته از عشق دانم که زِ شب تو بی هراسی - دلدادۀ عشقِ آلِ یاسی ای شیخ زکی تو مهربانا - هستی به ابد همیشه مانا تو رهروِ راه مرتضایی - بر کرب و بلای او رضایی ای غرقه به خون سلام بر تو- از فاطمیون سلام بر تو بَر پیکرِ غرقه خون و چاکت - بر جسمِ کشیده رویِ خاکت ای کرده به حق قیام ای شیخ - بر بی کسیَ ات سلام ای شیخ ای گشته اسیرِ جهل ِتکفیر - بر پاره تَنَت سلام ای پیر چشمان تَرَت به رنگ باران - آتش زده ای به قلب یاران بر کرب و بلای خانِدانت - بر کُشتنِ پاره های جانت بر غرقه به خونی ات سلامم - آتش زده داغ تو کلامم آن دیده که بر تو خون نگرید - بیگانه بُوَد زِ قومِ احمد ای بی کَس و یارِ مانده تنها - ای پیرِ اسیرِ اهرمن ها اسطورۀِ استقامتی شیخ - بر پا زِ غمت قیامتی شیخ یارانِ سَقیفه در کمینت - خونین بکشیده بر زمینت آغوش بلا گشوده بازت - جاری شده خون ز جانمازت خون می چکد از نگاهت ای شیخ - شب کرده کمین، به راهت ای شیخ دردا که شکسته قامتی شیخ - بشکسته دل از اهانتی شیخ زان رو که تو اهل روشنایی - بر کرب و بلا تو مبتلایی از پا منشین که اهل نوری - از ظلمت و جورِ شب تو دوری شب کرده زکینه قصدِ جانت - آتش زده فتنه آشیانت ای اهلِ وفا و عشق و ایمان - ای کرده فدایی وَلا جان خصمت نکُند زِ کُشتَنَت سود - ای رنگِ نگاهِ تو غَم آلود ای بوده شهادت آرزویت - پُرکرده علی ز مِی سَبویت سَرکِش تو شرابِ عاشقی را - بر ما بِنَما شقایقی را ای اسوۀِ صبر و استقامت - ای غرقه به خاک و خون، سلامت دنیا نه تو را توان فریبَد - بردار بلا سَرَت چه زیبَد تو لایقِ کربلایِ نوری - نوشیده زِ بادۀِ ظهوری داغِ تو نشسته بر دلِ ما - ای سَروِ سهی مَیُفت از پا بر نیزه سرت اگرچه دارند - سَرنیزه تو را به تن ببارند بینی تو اگر هزار مِحنت - دانم ندهی تو تن به ذلت ای کرب و بلا نموده بر پا - دانم نکنی ز مرگ پَروا آزاده و سَرو قامتی تو - لب تشنۀ بر شهادتی تو خَصمَت نکُند زِ کُشتَنَت سود - هستی تو خلیل او چو نمرود کی کشته تویی که جاودانی - سرمستِ شرابِ آسمانی خون می چکد از هلال رویت -آتش زده اهلِ فتنه کویَت ای شیخ کشیده شب تو را بَند - اولاد تو را به کینه کُشتَند مردانه زِ امتحان برون آ - در محضرِ عشق، غرقه خون آ دیدیم رُخَت که غرقِ خون است- شیخا بدنت که لاله گون است خون گریه کند ز غصه و درد - پیرِ شُهدا ،به یادت ای مرد دانی که سزایِ عاشق این است - تقدیرِ گُلِ شقایق این است عیسی صفتی، صلیب بر دوش - وز بادۀِ فاطمی کنی نوش از رنج و بلا نَکِشته ای سَر - سَر داده نوایِ حق به منبر یارانِ تو را به خون کشیدند - از خانه تو را برون کشیدند حرمت زتو چون علی شکستند - مردان تو را گلوله بستند ای شیعۀِ آشنایِ با درد - از پا منشین سُلالۀِ مرد از کینه و جورِ ظلمِ شب گیر - دردا که زپا بیفتی ای پیر نیمه شب 24 آذرماه 1394 –منصور نظری
چهارشنبه ، ۲۵آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: زنگ اول]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]