تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن مجتبی (ع):خردمند به کسى که از او نصیحت مى خواهد، خیانت نمى کند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816531451




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جایگاه هستی‌شناسانه ملائکه نسبت به انسان کامل


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
جایگاه هستی‌شناسانه ملائکه نسبت به انسان کامل
عرفان اسلامی با ابزارهای سلوکی و معرفتی، به دنبال کشف حقایق در عالم است و مجموع کشفیات و شهودات را عمدتاً در قالب نظام وحدت وجود ارائه می دهد.

خبرگزاری فارس: جایگاه هستی‌شناسانه ملائکه نسبت به انسان کامل



چکیده بی‌شک نظام هستی توسط وسایط و رسولانی از جانب حق‌‌تعالی اداره و تدبیر می‌شود؛ برخی از این رسولان ملائکه هستند و در سراسر هستی از ابتدای تعینات خلقی حضور دارند. حضور ایشان در اولین مرتبه هستی موجب قرب و جایگاه ویژه‌ای برای آنها شده است. انسان‌ها نیز با اینکه در آخرین مرتبه هستی، یعنی عالم ماده جای گرفته‌اند، قادرند با سلوک و ابزار معرفتی به مراتب بالا صعود کرده، خود را قرین عوالم علوی کنند. در این میان، انسا‌ن‌های کامل به دلیل برخورداری از جامعیت اسمایی، به‌عنوان عالم اکبر و واسطه فیض بر سایر مخلوقات شرافت می‌‌یابند و در کمالاتی سیر می‌کنند که حتی کرّوبین و مقربین از ملائکه، هیچ‌گاه به رتبه وجودی ایشان نائل نمی‌شوند. ازاین‌رو، ملائکه در اصل خلقت و ادامه حیات خود، به انسان کامل نیازمندند و دائم در محضر و خدمت او می‌باشند؛ چراکه ایشان شأنی از شئون انسان ‌کامل هستند. کلید‌واژه‌ها: ملائکه، انسان‌کامل، هستی‌شناسی و عرفان. مقدمه عرفان اسلامی با ابزارهای سلوکی و معرفتی، به دنبال کشف حقایق در عالم است و مجموع کشفیات و شهودات را عمدتاً در قالب نظام وحدت وجود ارائه می دهد و پس از اثبات وجود حقیقی و مستقل، به دنبال تبیین کثرات در عالم رفته و مراتب هستی را در سلسله مباحث خاصی بیان می کند. طبق آنچه که در متون عرفانی گزارش شده است، هستی دارای مراتب متعدد است؛ هریک از مراتب دارای ویژگی های خاصی می باشد. برای نمونه، عالم عقول و مفارقات از طبیعت و ماده مجرد بوده و اقرب به مقام وحدت است. ملائکه به عنوان رسل الهی در سراسر مراتب هستی حضور دارند و مستقرینِ در هر مرتبه ای، از اوصاف و ویژگی های خاصی برخوردارند. طبیعتاً قابلیت های متعدد در ایشان وظایف بخصوصی را به دنبال خواهد آورد. ازاین رو، دارای أصناف گوناگونی هستند و کرّوبین از آنها در مرتبه عقول و مفارقات است و ملکوتیان در سماوات و أرض سکنی گزیده اند. در حالی که انسان در عالم ماده استقرار یافته است. با وجود این، چه نسبتِ هستی شناسانه ای میان انسان و ملائکه تصور خواهد شد؟ آیا جای گرفتن کرّوبین در مراتب بالای هستی و قرب به وحدت، سبب افضلیت و برتری نسبت به سایر مخلوقات نمی گردد؟ ملائکه در لغت و اصطلاح ریشه لغوی ملائکه از مواردی است که دارای اختلاف است. در کتب لغت متقدمان، ماده اصلی آن را أ ل ک و م ل ک می دانستند (فراهیدی، 1414ق، ج 5، 409؛ جوهری، 1399ق، ج 4، ص 1611). اما از لسان العرب به بعد، ماده ل أ ک نیز افزوده شد (ابن منظور، 1363، ج 10، ص 481). لغویان معاصر هر سه ریشه را ذکر می کنند. بنابراین، ملائکه مطابق آنچه که در کتب لغت ذکر شده، دارای سه ریشه می باشد: ألک، لأک و مُلک؛ هر گاه از ماده و ریشه ألک و لأک باشد (به معنای رسالت)، به حیث رسالی ملائکه اشاره دارد، و هرگاه از ماده و ریشه مُلک باشد (به معنای شدّت و قوّت)، قوای عالم بودن ملائکه را بیان می کند. در کتب عرفانی در ریشه یابی ملک، تأکید و اصرار بر ماده الوکه می باشد. این ریشه را دقیق تر از سایر موارد ذکر کرده اند (ابن عربی، بی تا، ج 2، ص 255). البته در برخی از عبارات، ریشه آن را مُلک دانسته اند: اما در اکثر موارد، ریشه اول یعنی الوکه را پذیرفته اند (ابن عربی، 1336، ص 36). در هر صورت، تعریف ملائکه در اصطلاح عرفان، بیشتر با تکیه بر جایگاه هستی شناسانه و ماهیتی آن ارائه شده است، ابن عربی در تعریف ملائکه، با اشاره به جایگاه برخی از ایشان می گوید: (و منها) موجودٌ مجرّدٌ عن المادّه و هی العقولُ المفارقه الروحانیه القابله للتشکیلِ و التصویر ذواتُ الرقائق النوریه و هی المعبّرُ عنها بالملائکه و هی لاتتحیز و لاتختصُّ بمکان دونَ مکان لذاتها و لیس لها شکلٌ تختصُّ به و لا صوره و إن کانت الصوره الّتی تظهرُ فیها متحیزه... (همان، ص 20)؛ (ملائکه) موجودی است مجرد از ماده، و عقول مفارقه ای روحانی و با قابلیت شکل و تصویرپذیری اند، ذواتی با رقایق نوری هستند. این موجود (مجرّد) ملائکه نامیده می شود. ملائکه متحیز نمی شود، لذاته مختص به مکان خاصی نمی شود، شکل یا صورتی که ویژه آن باشد ندارد، هرچند که در صورت ظاهر شده تحیز وجود دارد و.... عبدالغنی النابلسی، ملائکه سماوی را چنین تعریف می کند: الملائکه و هی الأرواحُ المنفوخه فی الأجسامِ النوریه فوقَ الأجسام الناریه و الترابیه، و لهذا سکنتْ السماء (النابلسی، 1429ق، ج 1، ص 110)؛ ملائکه، ارواح منفوخ در اجسام نوریه هستند، که برتر از اجسام ناریه و ترابیه اند. به همین دلیل، در آسمان ها سکونت دارند. 1. تعریف انسان کامل تعاریف زیادی برای انسان کامل در کتاب های گوناگون بیان شده است. همگی براساس ویژگی های انسان کامل می باشد. ابن عربی در آغاز فص آدمی، با بیان هدف از خلقت می گوید: آن گاه که خداوند متعال از حیث اسمای حسنایش خواست خویش را در کون جامع مشاهده نماید... در حالی که، جهان هستی را همچون شبحی بدون روح و آئینه ای غیر تابان ایجاد کرده بود... انسان کامل را به عنوان روح عالم و آئینه تمام نمای هستی خلق کرد (ابن عربی، 1370، ج 1، ص 48ـ49). محققان و عارفان هریک با برجسته کردن بخشی از جایگاه انسان کامل، به توصیف آن می پردازند. برخی به مظهریت تامه اشاره کرده، می گویند: کون جامع همان بنده و انسان کاملی است که به إذن الهی مظهر اسمای حسنای خداوند بوده و در نتیجه، مثل اعلای نام شریف لیسَ کمثلِه شیءٌ می باشند (جوادی آملی، 1372، ص 32). برخی به ولایت، که آخرین مرتبه از کمال اخیر حقیقی انسان است، اشاره می کنند و انسان کامل را در بالاترین مرتبه سلوک و قرب، که همان ولایت است قرار می دهند (طباطبائی، بی تا، ص 5)، با وجود این انسان کامل مخلوقی خواهد بود که هدف غایی از خلقت و ایجاد تمام عالم قرار می گیرد. 2. برتری ملائکه یا انسان کامل؟ اوصاف و وظایف ویژه ای که در برخی از ملائکه در نظام هستی گزارش شده است، حاکی از جایگاه و مقام خاص ایشان دارد. با وجود این، آیا می توان مخلوقی را برتر از ملائکه تصور کرد؟ این پرسش، سبب شده میان علما و مفسران، برخی برترین مخلوق را ملائکه و برخی در مقابل آنها، با توجه به جایگاه ویژه انسان کامل، برتری را به انسان کامل دهند. اما دیدگاه عرفان اسلامی در این زمینه چیست؟ در نگاه هستی شناسانه و مقایسه جایگاه هریک از ملائکه و انسان کامل، باید به قرب و بُعد و رتبه میان هریک از این دو، نسبت به حق تعالی بپردازیم و بررسی کنیم که برتری و علوّ از آنِ کدام یک است. اساساً علو، ارتفاع، قرب، افضلیت، أکملیت، أشرفیت و هر عبارت دیگر، در مقایسه مخلوقات با حق تعالی، نیاز به دقت های فنی دارد، و با استناد مباحث به آراء و شواهد مذکور در کتب اهل فن، به بررسی اشرفیت، اکملیت ملائکه و انسان کامل مقایسه با یکدیگر می پردازیم. لازم به یادآوری است که اولاً أکملیت انسان کامل نسبت به ملائکه، مورد بحث عارفان می باشد. ثانیاً، همه عرفا، أشرفیت و أقربیت ملائکه عالین را نسبت به انسان الحیوان مسلّم گرفته اند و اختلافی در آن ندارند، اما أشرفیت و أقربیت ملائکه نسبت به انسان کامل نیاز به بررسی دارد (قیصری، 1383، ص 886). صدرالدین قونوی در کتاب الفکوک، در ابتدای فصّ عیسوی، به تمایز دو واژه اکملیت و اقربیت می پردازد. حاصل بیان وی این است: معیار در اشرفیت، قرب به مقام وحدت است، طوری که هر قدر به مقام وحدت نزدیک تر باشد قرب و شرافت بیشتری کسب خواهد شد. لذا عالم عقول و مفارقات نسبت به عالم مثال أشرف است. همین طور عالم مثال نسبت به عالم ماده از شرافت بیشتری برخوردار است. اما معیار در أکملیت، به دارا بودن جمعیت و کمال اسمائی برمی گردد؛ بدین معنی، ممکن است چیزی ظهور مادی داشته باشد اما به دلیل برخورداری از جمعیت اسمائی، از عقول و مفارقات فراتر رفته و کامل تر باشد. بنابراین، معیار اکملیت برخلاف اشرفیت، قرب و بعد نیست، بلکه به جمعیت اسمائی است، و انسان کامل در این مقام از سایر مخلوقات سبقت گرفته است (قونوی، 1371، ص 263ـ264). فناری و صائن الدین ترکه نیز با قونوی هم رأی می باشند (فناری، 1384، ص16؛ ترکه، 1378، ج ، ص600). عبدالرزاق کاشانی، بدون اشاره به انسان کامل یا غیرکامل، مقایسه با ملائکه عالین را به حقیقت انسان نسبت می دهد و با ارائه دو حیثیت، هرکدام از ملائکه و انسان را در لحاظی، أفضل از دیگری بیان می کند. انسان از همه ملائکه و موجودات، اعم از عنصری و غیرعنصری، برتر است؛ چراکه حقیقت انسانیه، قابلیت جمعیت اسمائی را دارد. درحالیکه غیر از انسان، هیچ مخلوقی از این قابلیت برخوردار نیست. اما ملائکه عالین (مقرّبین) برتر از انسان می باشند؛ چراکه نشأه نوریه و غیرعنصری دارند و همین سبب می گردد تا از همه موجوداتی که عنصری هستند برتر و افضل باشند. بنابراین، انسان به جهت جامعیت، افضل است و ملائکه عالین به جهت نشأه نوریه و غیرعنصری که دارند، افضل هستند. قال المحقّقون: رسلُ الملائکه أفضل مِن عامه البشر، فکلّ واحدٍ مِن الإنسان و الملائکه العالین فاضلٌ و مفضول، فالإنسان مِن حیث حقیقتِه الجامعه لجمیع المراتب أفضل من الموجودات العنصریه و الطبیعیه فکان الإنسانُ أفضل من الملائکه العالین عن ذلک الوجه، و العالون أفضل من الإنسان مِن حیث أنّه لم تکنْ نشأتُهم النوریه عنصریه (کاشانی، 1370، ص 223). جندی نیز در افضلیت ملائکه عالین بر انسان، به تفکیک میان انسان حیوان (مراد از انسان حیوان، انسان هایی است که قابلیت به کمال رسیدن را دارند اما به هر دلیلی به کمال نمی رسند)، با انسان کامل تذکر می دهد و می گوید: ملائکه عالین نسبت به انسان، حیوان افضل هستند. اما نسبت به انسان کامل برتری و فضیلتی ندارند؛ چراکه ملائکه عالین در ذات حق تعالی مستهلک و فانی شده اند و غیر حق را نمی بینند. درحالیکه حقیقت انسانی مستهلک در خَلقیت، و نوریت انسانی مستهلک در ظلمت می باشد. بنابراین، تفاوت در ماهیت و حقیقت سبب گردیده ملائکه عالین از نوع انسانی برتر باشند (جندی، 1423ق، ص 545). أنّ الملائکه العالین- و هم المهیّمه فی سبحات وجه الحق- لفناءِ خلقیّتِهم و إستهلاکِهم عن أنفسِهم و عن سوی الحق فی الحق خیرٌ مِن نوعِ الإنسان الحیوان لا الإنسان الکامل، لکونِ هذا النوع حقیقتهم مستهلکه فی خلقیّتِهم و نوریتِهم فی ظلمتهم، بعکسِ الملائکه العالین (جندی، 1423ق: 545) قیصری در شرح فصوص الحکم، همچون مؤیدالدین جندی، به جامعیت حقی و خلقی در انسان کامل اشاره می کند و حقیقت انسانیت را غیرقابل قیاس با دیگر مخلوقات الهیه دانسته و افضلیت انسان کامل را اثبات می کند. سپس، به اقسام انسان ها اشاره و او را با انواع ملائکه مقایسه می کند. غیر از کمّلین، انسان ها یا در مسیر سیر و سلوک اند و در نصف أعلی از دائره حقیقت انسانیه هستند، و یا اینکه در طرف أسفل از دائره حقیقت انسانیه اند و در مسیر سیر و سلوک نیستند. این دسته از انسان ها، یا انسان های عادی اند و یا اشرار اند.  دسته اول، از غیر کمّلین که در مسیر سلوک و کمال هستند، از ملائکه أرضی و سماوی برترند؛ چراکه آنها به لسان ملائکه تسبیح می گویند (از ملائکه عالین برتر نیستند و علو نسبت به عالین مختص انسان کامل است). دسته دوم، افراد عادی، که در مسیر سلوک نبودند، از ملائکه أرضی برترند و از ملائکه سماوی پائین تر هستند، و افرادی که از اشرار و اسفل السافلین باشند، از همه مخلوقات الهی (از دیگر حیوانات و حتی گاهی از شیطان) پست تر خواهند بود. أنّک قد علمتَ أنّ لکلِّ موجود مِن الموجودات وجهاً خاصاً لربّه لایشارکُه فیه غیره، و الإنسانُ جامعٌ لجمیعِ تلک الوجوه، لأنّه جامعُ لجمیع الحقائق الکونیه و الإلهیه، کما هو مقرّر عندَ جمیعِ المحققین، فالإنسانُ من حیث حقیقتِه خیرٌ من جمیعِ الموجودات، لذلک صار خلیفه علیها. و مِن حیث خلقیته أیضاً الإنسان الکامل و الأقطاب و الأفراد خیرٌ مِن جمیعها، لظهور الحق فیهم بجمیعِ کمالاتِه و صفاتِه دون غیره. و غیرُهم من الأُناسی لایخلو إما أنّه وقع فی النصف الأعلى من دائره حقیقه الإنسان، أی وقعَ فی الطرف الکمالی، أو فی النصف الأسفل، أی الطرف النقصانى. الأوّل خیرٌ من الملائکه الأرضیه و السماویه جمیعاً، لتسبیحِهم للحقّ و تقدیسِهم له بألسنه أکثرِهم، بل کلُّهم کالمتوسطین فی الکمال المتوجهین إلی حضره ذی الجلال. و النصف الثانی أدنی مرتبه من الملائکه السماویه، دونَ الأرضیه، إلا مَن وقعَ فی أسفلِ سافلین من الإنسان، فإنّه شرٌّ من کلّ حیوان و أدنی مرتبه مِن کلّ شیطان (قیصری، 1383، ص887). صدرالمتألهین، با اشاره به مقام جمعی انسان کامل، افضلیت را در مقام علم به انسان کامل نسبت می دهد. اما در مقام عمل ملائکه را برتر از انسان ها می داند؛ چراکه قابلیت و کارآیی ملائکه در مقام عمل، بسیار بالاتر از انسان ها است. تقریر صدرالمتألهین به بیان زیر است: 1) انسان و ملائکه دارای مراتب و طبقات متفاوت هستند؛ مراتب ملائکه از أرواح المهیمه آغاز و به ملائکه أرضی ختم می گردد و مراتب انسان از أرواح انبیاء و اولیا آغاز و در انسان های پست ختم می گردد. 2) ملائکه دارای انواع و مراتب می باشند: الف. ملائکه علوم؛ ب. ملائکه اعمال. همچنین در ملائکه اعمال، برخی مَلک جنّت و رحمت و برخی ملک نار و عذاب می باشند. 3) اصناف بشر: دو دسته اند: الف. اهل معرفت و قرب؛ ب. اهل عمل. همچنین افراد اهل عمل، برخی عمل به اطاعت الهی و برخی عمل به عصیان الهی می کنند. ملائکه اعمال در مقایسه با انسان های اهل عمل، أفضلیت دارند؛ چراکه قدرت بر طاعت و عمل در آنها بسیار بالاست و در مقایسه ملائکه علوم با انبیاء و اولیاء (انسان های کامل)، باید گفت: انبیاء و اولیا أفضل هستند؛ چرا که مقام جمع میان علم و عمل را دارند و عارف به جمیع اسماء الهی هستند. همین امر سبب گردیده تا انسان مستحق مقام خلافت الهی باشد (صدرالمتألهین، 1366، ج 3، ص 68-70) تقریرات و تحلیل های محققان عرفا، که نوعاً متأثر از بیانات محیی الدین ابن عربی است، در زمینه افضلیت ملائکه یا انسان کامل مطرح گردید. بنابراین، باید گفت: انسان کامل به دلیل حیثیت منحصر به فردی که در میان مخلوقات الهی دارد، به مقام جمعی و کمال اسمائی رسیده است. همین امر سبب افضلیت و اکملیت در او گردیده است. آری، ملائکه عالین، به دلیل قرب و نزدیکی به مقام وحدت از اشرفیت برخوردار هستند. اما ارواح انبیاء و اولیاء (کمّلین) نیز با قابلیت های ویژه ای که دارند، قادرند به مقام و کمالی دست یازند که تمامی واسطه ها را از میان برداشته و به مقام قرب نائل گردند. با وجود این، مقام قرب نیز اختصاص به ملائکه عالین نخواهد داشت. در نهایت، انسان کامل می تواند، صفات أکملیت، أشرفیت و أفضلیت را در خود محقق سازد و از سائر موجودات پیشی گیرد. شاهد بر این مدعا، می تواند حدیث نبوی باشد که حضرت صلی الله علیه و آله فرمودند: لی مَع اللّهِ وقتٌ لا یسعنی فیه ملَکٌ مقرَّب و لا نبی مُرسلٌ (مجلسی، 1403ق، ج 18، ص 360). 3. علت برتری انسان کامل بر ملائکه ملائکه دارای درجه و قرب عالی در نظام هستی می باشند. اما در مقابلِ انسان کاملی که جامع جهات حقی و خلقی است، در مرتبه ای پایین تر قرار می گیرند. اکنون باید گفت: چه عاملی در ملائکه سبب شده تا در مرتبه پائین تر از انسان کامل قرار بگیرند و نتوانند اکمل مخلوقات باشند. در نتیجه، ملائکه به نوعی در خدمت انسان کامل باشند. این تحلیل، به تبیین رابطه هستی شناسانه میان آن دو کمک شایانی خواهد کرد. محقق فرغانی در منتهی المدارک، به تبیین سرّ مطارحه و مناظره میان ملائکه هنگام خلقت و امر به سجده آدم، می پردازد. پس از پاسخ به چند سؤال، سبب اکملیت انسان کامل را بیان می کند. آن پرسش ها عبارتند از: 1. شرایط موجود در مخلوق کامل چیست؟ 2. آیا ملائکه دارای جمعیت ثلاث هستند؟ 3. شرایط خلافت الهی چیست؟ 4. نواقص موجود در ملائکه در مقایسه با انسان چیست که موجب شده ملائکه قابلیت خلافت الهی را نداشته باشند؟ توضیح و پاسخ این سؤالات، در چهار مقدمه به طور مختصر بیان می شود (فرغانی، 1428ق، ج 1، ص 96ـ101). الف. دو جهت کمال کامل کمال هر کلّ از دو حیث ظاهر می گردد، یک. مجموعه کامل باشد، هرچند در اجزاء دارای نقص است؛ یعنی در مجموع کامل است، اما در اجزاء نواقصی دارد. دو. کمال در همه اجزاء وجود دارد و تک تک أجزاء بدون نقص باشند. (هم در اجزاء کامل اند و هم بالمجموع)، کمال در انسان از نوع دوم است. طوری که هم به نحو کلّی و هم مِن حیث المجموع عاری از نقص است و هم در اجزاء او (قوا و شئون نفس انسانی)، او هیچ نقصی وجود ندارد. ب. حقیقت ملائکه ملائکه دارای سه جمعیت هستند. مقصود از وجود جمعیات ثلاث در ملائکه، عبارت است از: یک. حقیقه الحقایق و تعین اوّل به کلیت خود در آنها سریان دارد. دو. وجود مطلق و حضرت وجوب در تعین ثانی که شامل همه کمالات است، در آنها سریان دارد. سه. جهت امکانی که قابل همه صور و احکام است، در ملائکه سریان دارد. ازاین رو، ملائکه در جریان خلقت حضرت آدم (و امر به سجده) گفتند: در ما حقیقه الحقائق و جهت وجوبی و امکانی وجود دارد. پس ما صلاحیت خلیفهاللهی را داریم (ر.ک: قیصری، سال1383، ص 342). ج. شرایط قابلیت خلافت اللهی چهار شرط در خلافت وجود دارد که ملائکه آنها را ندارند. یک. ظهور جمعیات ثلاث باید علی سبیل العدل باشد؛ هیچ یک غلبه بر دیگری پیدا نکند. این در صورتی است که در ملائکه جهت وجوبی و بساطت غلبه دارد و علی سبیل العدل نیست. درحالی که، خلیفه باید عدالت داشته باشد و عدالت خود، کمال است. ازاین رو، این شرط در ملائکه محقق نمی گردد. دو. خلیفه باید هر سه جهتِ حسی، روحی و مثالی را داشته باشد. در حالی که، ملائکه دارای جهت روحی هستند و محصور در مرتبه روحی اند. (جهات حسی و مثالی در ایشان وجود ندارد. البته توجه به این نکته لازم است که تنها ملائکه مقرب جهات روحی دارند، اما ملائکه سماوی جهت مثالی دارند). طبیعی است که با یک جهت، نمی توان هر ذی حقی را به حق خودش رساند. سه. خلیفه باید به لحاظ وجودی با همه اسماء ارتباط داشته باشد و بتواند به همه اسماء تعلق گیرد. چهار. شرط چهارم، که مهم ترین شرط می باشد، علم به جمیع مراتب و عوالم است، طوری که اهل هر مرتبه و حقوق آنها را بشناسد و اعطا کند. ملائکه هیچ یک از چهار شرط مذکور را ندارند. بنابراین، هیچ گاه مقام خلافهاللهی را نمی توانند از آنِ خود کنند. د. نواقص در ملائکه ازآنجاکه ملائکه از کمال موجود در انسان (و انسان کامل) بی خبر بودند و خود را برترین مخلوق می دانستند، خداوند متعال ایشان را مورد امتحان و آزمایش (در جریان سجده بر آدم) قرار داد تا ایرادات و نواقصشان ظاهر گردد. پس از این امتحان بود که عدم صلاحیت ایشان نسبت به مقام خلافت الهی معلوم و آشکار گشت (فناری، 1384، ص 393-398). از این مقدمات، به دست آمد که، ملائکه هرچند از جمعیات ثلاث بهره مند بودند، اما به دلیل عدم جامعیت و نداشتن چهار شرط مذکور، صلاحیت خلافت را نمی یابند. انسان به عنوان تنها مخلوق الهی است که این قابلیت را دارد و بالاترین مقام را در نظام هستی به خود اختصاص می دهد و از همه اصناف ملائکه پیشی می گیرد. 4. وابستگی ملائکه به انسان کامل انسان کامل پس از صعود در مراتب هستی و با گذشتن از تعینات خلقی و با اتصال به مقام اسماء الهی، به جایگاه ویژه و اشرف مخلوقات می رسد. در یک کلام، می توان گفت: مظهری برای کامل ترین اسم الهی (اسم جامع الله) می شود و این قابلیت را می یابد که همه اسماء الهی را در خود ظاهر گرداند. این مقام سبب می گردد که اولاً، انسان کامل، روح و عامل بقای عالم باشد. ثانیاً، واسطه فیض الهی به سایر موجودات گردد. از این رو، موظف می شود فیض وجودی را میان مخلوقات، با توجه به مقام و قابلیت آن مخلوق، تقسیم نماید. در نتیجه، به دلیل این جهت است که عنوان عالم کبیر (اکبر) را به انسان کامل داده اند. ازجمله این مخلوقات در عالم، ملائکه هستند. همه ملائکه در هر رتبه و جایگاهی، در خلقت خود وامدار انسان کامل اند و با پرتو وجودی حقیقت محمدیه، خلق (ظاهر) می شوند و پا به عرصه عالم می گذارند (قیصری، 1383، ص 127). 1. حقیقت محمدیه و جبرئیل: اسم جامع الله در میان اسامی حق تعالی، کامل ترین و جامع ترین اسم می باشد. درواقع، سائر اسماء از این اسم نشأت می گیرند. اسم جامع الله در تمامی اسماء سریان دارد (یزدان پناه، 1389، ص 456). در بخش مظاهر اسماء الهیه (اعیان ثابته) نیز این قاعده تکرار می شود؛ بدین صورت که مظهر اسم الله، جامع ترین مظهر است؛ جامع ترین تجلی خداوند در تمامی مظاهر سریان می یابد. همه مظاهر به او وابسته خواهند بود؛ تجلی اعظم و مظهر اسم جامع الله، عبارت است از: حقیقت محمدیه، حقیقتی که کامل ترین و برترین مخلوق الهی است.  بنابراین، تمام عالم از او مدد خواهند گرفت. جبرئیل، که مظهر اسم العلیم حق تعالی است، نیاز به مدد رسانی حقیقت محمدیه دارد و بدون او نمی تواند در نظام هستی عملی را انجام دهد. ازاین رو، جبرئیل نیز از قوا و خادمان حقیقت محمدیه قرار گرفته و پیوسته مطیع او خواهد بود. ... ثم إن العقل الأول المنسوب إلی محمد صلی الله علیه و آله، خلق اللّه جبریل علیه السلام منه فی الأزل، فکان محمد صلی الله علیه و آله أبًا لجبریل و أصلا لجمیع العالم (جیلی، 1418ق، ص 166). نسبتی که میان حقیقت محمدیه با جبرئیل بیان شد، در میان او با اسرافیل و سایر ملائکه نیز برقرار است. از این رو، تمامی ملائکه، در تجلی و ظهور خود به حقیقت محمدیه وابسته خواهند بود. 2. حقیقت محمدیه و اسرافیل: نور محمدی (حقیقت محمدیه)، واسطه خلق جمیع عالم می باشد. اسرافیل، که مظهر اسم الحی حق تعالی است، واسطه حیات در عالم می باشد. این وساطت در حیات عالم را از نور محمدی اخذ می کند؛ چراکه اسرافیل از قلب محمدی، یعنی محل حیات خلق شده و به تصرف در عالم و إحیای موتی مأموریت یافته است. و لمّا خلقَ اللّهُ تعالی العالمَ جمیعَه مِن نور محمّد صلی الله علیه و آله، کان المحلُ المخلوقُ منه إسرافیل قلبَ محمّد صلی الله علیه و آله... فلهذا لمّا کان إسرافیلُ علیه السلام مخلوقاً مِن هذا النور القلبی، کان له فی الملکوت هذا التوسّع و القوّه، حتى أنّه یحیی جمیع العالم بنفخه واحده بعدَ أن یمیتَهم بنفخه واحده... (همان، ص 163). 3. حیقیت محمدیه و میکائیل: خداوند از نور محمدی صلی الله علیه و آله ملکی را خلق می کند و آن ملک را واسطه رزق و مقدّرات عالم قرار می دهد، آن ملک اسرافیل نام دارد. خلَق اللّهُ روحاً مِن نورِ همّته اللاحق وسعها وسع رحمته، فصیّرَ ذلک الروح ملکا و... ثم وکَّله بإیصال کلّ مرزوق رزقَه و إعطاءِ کلّ ذی حق حقَّه، لأنّه الرقیقه المحمدیه المخلوقه من الحقیقه الأحدیه، فلمّا استقام مقام الموکل الوکیل، و أقسطَ فی إعطاء کلّ ذی حق حقَّه قسط مَن یزن أو یکیل... یسمّی هذا الروح میکائیل... ( همان، ص173) 4. حقیقت محمدیه و عزرائیل: عزرائیل از نور وهْم محمدی صلی الله علیه و آله خلق شده است (وهْم محمدی به دلیل آنکه آمیخته با قهر الهی ظاهر شده، بر دیگر قوای انسانی غلبه می یابد). خلقَ اللّهُ وهْمَ محمّد صلی الله علیه و آله مِن نورِ إسمه الکامل، و خلق اللّهُ عزرائیلَ مِن نور وهْم محمّد صلی الله علیه و آله، فلما خلق اللّهُ وهْمَ محمّد صلی الله علیه و آله من نوره الکامل أظهره بالوجود بلباس القهر، فأقوى مقهور بوهْمه شیء یوجدُ فی الإنسانِ القوه الوهمیه فإنّها تقلب العقلُ و الفکر، و المصوره و المدرکه و کلُّ قوى فیه فإنه مقهور بوهمه... (همان، ص 166). 5. حقیقت محمدیه و سایر ملائکه: سایر ملائکه از نور فکر محمدی صلی الله علیه و آله خلق شده اند. و پس از آن، ملائکه سماوی و أرضی به حفظ سماوات و أرضون موکل گردیدند. خلق اللّهُ من فکرِ محمّد صلی الله علیه و آله أرواحَ ملائکه السموات و الأرض، وَ وکَّلَهم بحفظِ الأسافل وَ الأعالی، فلا تَزال العوالمُ محفوظه ما دامتْ بهذه الملائکه ملحوظه... (همان، ص 176). عارفان برای اینکه شأن و مظهر بودن ملائکه نسبت به انسان کامل بهتر درک شود، از صور ذهنی انسان ها مدد گرفته، و می گویند: انسان قادر است با اراده خود، صوری را موجود یا معدوم نماید، با اینکه صور ذهنیه کاملاً وابسته به شخص متصور است. در واقع، شأنی از شئون انسان محسوب می شود؛ همچنان که در بهشت نعمت های الهی به همین روش و با اراده بهشتیان خلق می شود. (و در خارج موجود می شود) و به استمرا اراده آنان ادامه می یابند، یفَجّرونَها تَفجیرًا (دهر: 6؛ ر.ک: طباطبائی،1417ق، ج 20، ص 125). به این لحاظ، نعمت های بهشت نیز از شئون و مظاهر بهشتیان اند. همین نسبت میان انسان کامل با همه مخلوقات الهی وجود دارد، و با اراده انسان کامل تمامی ممکنات خلق می شوند و با استمرار اراده او باقی می مانند، ازجمله این ممکنات، که وابستگی تامّ به انسان کامل دارند، ملائکه هستند. در نتیجه، ملائکه با همه مراتبی که دارند از شئون و مظاهر انسان کامل خواهند بود (جوادی آملی، 1386، ج 1، ص 140). 5. انسان کامل مسجود دائمی ملائکه یکی دیگر از مباحثی که به شناخت رابطه میان ملائکه با انسان کامل کمک می کند، جریان سجده ملائکه به حضرت آدم علیه السلام می باشد. اما اینکه سجده به چه معناست، باید گفت: با توجه به اینکه ملائکه دارای ابدان مادی نیستند و لزوماً احکام و ویژگی های موجودات مادی را نخواهند داشت. طبیعتاً سجده ملائکه به صورت مادی و ظاهری صورت نمی گیرد. پس، سجده در آیه مبارکه طبق قاعده، به معنای کرنش و تواضع کامل نسبت به کامل ترین موجود و مخلوق الهی است. اقوال و مباحثی پیرامون ساجدین و مسجودین و همچنین در دوام سجده تا روز قیامت مطرح گردیده است. در اینجا به اختصار می توان گفت: هرچند ظاهر آیه مبارکه ظهور در سجده همه ملائکه دارد، ولی برخی از ملائکه (مهیمین) و عالین از امر به سجود مستثنا بودند (ر.ک: فناری، 1384، ص 403). در رابطه با مسجودین ملائکه باید گفت: انسان کامل مسجود قرار می گیرد، هرچند که این دستور الهی با نمایندگی حضرت آدم علیه السلام از نوع انسانی به مرحله عمل و تحقق رسیده است. اما ملاک خلافت الهی، که جامعیت اسماء است، در نسل حضرت آدم ادامه می یابد. همین دلیل بر دوام سجده بر انسان کامل نیز می باشد. استمرار سجود نیز از مباحثی است که عرفا آن را از ویژگی های انسان کامل می دانند و در کتاب های خود در بخش انسان کامل، بیان کرده اند. ابن عربی در الفتوحات المکیه می نویسد: لأنّ السجودَ التطأطؤ و الانخفاض، و قدعرفوا أنّ الأرضَ موضعُ الخلیفه، و أمروا بالسجودِ فطأطؤا عن أمرِ اللّه، ناظرین إلی مکان هذا الخلیفه، حتى یکون السجودُ له، لأنّ اللّهَ أمرَهم بالسجود له، و لم یزلْ حکم السجود فیهم لآدم و للکامل أبدا دائما (ابن عربی، بی تا، ج 3، ص 152). سجود (ملائکه) به معنای سر فروافکندن و کرنش است. زمین محل اقامت خلیفه می باشد. ملائکه به محض اینکه امر به سجود شدند، اطاعت کردند و کرنش کردند. در حالی که به محل اقامت خلیفه (زمین) می نگریستند؛ چراکه خداوند ایشان را مأمور کرده بود و پیوسته این سجده به آدم و انسان کامل دوام دارد. قونوی در دوام سجده و تواضع ملائکه می گوید: إنّ هذا السجودَ مستمرٌ ما دامَ فی الوجودِ خلیفه، و الخلافه باقیه الى یوم القیامه، فالسجودُ باقٍ؛ این سجده پیوسته نسبت به خلیفه دوام دارد، و خلافت تا قیامت (در زمین) وجود دارد، پس سجود دائمی است (قونوی، 1375، ص 138؛ فناری، سال1384، ص 343؛ صدرالمتألهین، سال1366ق، ج 3، ص 79). بنابراین، باید گفت: سجده دائمی ملائکه بر انسان کامل اولاً، دلیل بر افضلیت مقام و جایگاه هستی شناسانه انسان کامل است. ثانیاً، دلیل بر این خواهد بود که ملائکه همیشه مطیع و خادمان وی خواهند بود. نتیجه گیری برخی از ملائکه به مقام قرب الهی متصف شده اند. همین ویژگی ممتاز است که آنها را در عالی ترین مرتبه خلقی، یعنی مرتبه عقول و مفارقات جای داده است. اما قرب و جایگاه ویژه این دسته از ملائکه سبب نشده است که از مرتبه انسان کامل فراتر روند؛ چرا که انسان کامل و به عبارت دقیق تر، حقیقت محمدیه با جمع کردن میان جهات حقّی و خلقی از مرتبه تعینات خلقی صعود کرده و عالی ترین درجه قرب و کمال را در خود پیاده کرده است. از این رو، واسطه فیض تمام هستی و من جمله ملائکه قرار گرفته است. شاهد بر این مدعا، کرنش و خضوع دائمی ملائکه بر انسان کامل و حقیقت محمدیه خواهد بود. منابع إبن عربی، محیی الدین، 1336، انشاء الدوائر، تصحیح و تعلیق مهدی محمد ناصرالدین، لیدن، بریل. ـــــ ، 1370، فصوص الحکم، مصحح محقق ابوالعلاء عفیفی، چ دوم، تهران، الزهراء. ـــــ ، بی تا، الفتوحات المکیه، (چهارجلدی)، بیروت: دارالصادر. ابن منظور، محمدبن مکرم، 1363، لسان العرب، قم، ادب حوزه. ترکه، صائن الدین علی، 1378، شرح فصوص الحکم، تصحیح و تعلیق محسن بیدارفر، قم، بیدار. جندی، مؤیدالدین، 1423ق، شرح الفصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب. جوادی، آملی عبدالله، 1372، انسان در اسلام، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجا. الجیلی، عبدالکریم، 1418ق، انسان کامل، تصحیح و تعلیق ابو عبدالرحمان صلاح بن محمد بن عویصه، بیروت، دارالکتب العلمیه. حمادجوهری، اسماعیل، 1399ق، الصحاح، تحقیق عبدالغفور عطار، چ دوم، بیروت دارالعلم. طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فی تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین. فراهیدی، خلیل احمد، 1414ق، العین، قم، اسوه. فرغانی، سعیدالدین، 1428ق، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابن فارض، تصحیح و تعلیق عاصم ابراهیم الکیالس الحسینی الشاذلی الدرقاوی، بیروت: دارالکتب العلمیه. فناری، حمزه، 1384، مصباح الانس، تصحیح محمد خواجوی، چ دوم، تهران، مولی. قونوی، صدرالدین 1371، الفکوک، محمد خواجوی، تهران، مولی. قونوی، صدرالدین 1375، النفحات الالهیه، تصحیح و تعلیق محمد خواجوی، تهران، مولی. قیصری، داود، 1383، شرح فصوص الحکم، تصحیح و تعلیق سیدجلال الدین آشتیانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی. کاشانی، عبدالرزاق، 1370، شرح فصوص الحکم، چ چهارم، قم، بیدار. مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، داراحیاءالتراث العربی. النابلسی، عبدالغنی، 1429ق، جواهر النصوص فی شرح الفصوص، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالس الحسینی الشاذلی الدرقاوی، بیروت، دارالکتب العلمیه. یزدان پناه سیدیدالله، 1389، مبانی و اصول عرفان نظری، نگارش سیدعطاء أنزلی، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره. علیرضا کرمانی: استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).       حسین صدری: کارشناس ارشد عرفان اسلامی مؤسسه ‌آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). حکمت عرفانی – شماره 6 - سال دوم، شماره دوم انتهای متن/

http://fna.ir/P34RW





94/09/22 - 04:19





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن