واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟
حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو
***حاج علی انسانی*** مرد سماوات زمین خورده استکعبه حاجات زمین خورده است
سلسله جنبان خدا دوستانلرزه گرفته است چرا دوستان؟
حبّه انگور چه با تاک کرد؟مستی ما را ز چه در خاک کرد؟
برق چرا خانه الله سوخت؟وز همه حجاج حرم ، راه سوخت
حضرت خورشید ز خود شسته دستحجره توحید به حجره نشست
وای از این موی پریشان شدهروایت سلسله جنبان شده
رنگ خدا را ز چه نشناختند؟قافیه را مثل حنا باختند
چند قدم رفت و زمین گیر شداز سفر این مه به صفر سیر شد
جان دو عالم به لبش جان رسیدلرزه ز زانو لب و دندان رسید
زلف شد و پیچ شد و تاب شدقامت او طاقی ز محراب شد
رفت و ملاقات ، ور افتاده بودهکوه خدا از کمر افتاده بود
خالی از اندیشه محراب ها چفت شد و بسته شد از باب ها
در کف دستش دل خود را گرفتدل که نگو، حاصل خود را گرفت
نم نمک، از گریه چو لبریز شدای پسرم گفت لبش خود به خود
این پسر کیست که ماه آمده؟یا که به خورشید گواه آمده
او جگر مرد جگر دار ماستاو پسر دلبر عیّار ماست
آمده لب ترکند از جام اوگریه کند بر غم فرجام او
غسل کرامت به دستان اوستدفن بلّیات به دستان اوست
سر به سر از درد چه حالی شده؟جان پدر نعل سوالی شده
بر سر دامن سر بابا گرفتباز گریزی به فغان پا گرفت
روز حسین از همه جا سخت تراکبر لیلا شده خوش بخت تر
دامن خورشید به بر ماه داشت بنده به بالین خود الله داشت
***محمد سهرابی*** مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم
کرامت تو به بالای دست می بردم
اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم
و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم
گدایی درت از خلق بی نیازم کرد
که در سوال کسی جز تو را صدا نزنم
هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز
فزونی کرمت سوی این حرم کشدم
ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت
خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم
زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی
بجای آنکه گذاری به سینه دست ردم
مرا میان سگان درت پناه بده
و گرنه گرگ گنه حمله کرده می دردم
بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیکبه لطف خویش امام رئوف می خردم
مرا به گلبن عشقش پناه داد رضااگر چه نیست به جز مشت خار در سبدم
نهاده ام به روی خویش نام (میثم) رابهانه ایست قبولم کند، اگر چه بدم ***استاد حاج غلامرضا سازگار*** با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین
آسمان خورد زمین عرش برین خورد زمین
وسط کوچه همینکه بدنت لرزه گرفت
ناگهان بال و پر روح الامین خورد زمین
این چه زهری است که داری به خودت می پیچی
گاه پشت کمرت گاه جبین خورد زمین
از سر تو چه بگوییم؟ روی خاک افتاد
از تن تو چه بگوییم؟ همین ... خورد زمین
دگرت نیست توان تا که ز جا برخیزی
ای که با تو همه ی دین مبین خورد زمین
داشت می مرد اباصلت که چندین دفعه
دید مولاش چه بی یار و معین خورد زمین
زهر اول اثرش بر جگر مسموم است
پهلویت سوخت که زانوت چنین خورد زمین
پسرت تا ز مدینه به کنار تو رسید
طاقتش کم شد و گریان و حزین خورد زمین
به زمین خوردن و خاکی شدنت موروثی است
جد تشنه لبت از عرشه ی زین خورد زمین
***جواد حیدری***
۲۱/۰۹/۱۳۹۴ - ۰۹:۰۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]