تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ردم دو گروه‏اند: دانشمند و دانش‏اندوز و در غير اين دو، خيرى نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830713401




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حل یک مشکل(غرور بیش از حد)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : حل یک مشکل(غرور بیش از حد) .A.15th September 2010, 03:08 AMسلام به همه دوستان من خیلی از مطالبتون استفاده کردم... ممنونم از همه کارشناسای این بخش راستشو بخواید مدت زیادی هست که دچار یک مشکل شدم البته من خودم نمیدونستم مشکل هست حالا که تبعاتشو داخل روابطم دیدم فهمیدم که مشکل هست و باید هر چه زودتر خودم حلش کنم... مشکل من خود بزرگ بینی بیش از حد هست هیچ کسو در حد خودم نمیبینم و همیشه رفتارم با بقیه طوری بوده که انگار یه جورایی من ازونا سرتر هستم!این موضوع با جنس مخالفم بیشتر صدق میکنه! یک موضوعی که منو نگران کرده دوستام هستن من به هیچ وجه راضی نیستم و نمیخوام که با رفتارهای ناخوآگاهانه ی خودم دوستامو برنجونم...همواره ازش همشون شنیدم که من آدم مغروری هستم همواره خیلی از دورو بریام پشت سرم میگن که فلانی خیلی از خود راضیه... موضوع از اونجا شروع شد که من حدود 13 14 سال سن داشتم همیشه مورد تحقیر بقیه قرار میگرفتم و همیشه در محیط خونواده خورد میشدم...با اینکه خیلی باهوش بودم و خیلی از همسنای خودم سر بودم اما مشکل جسمی که داشتم باعث شده بود مورد تمسخر بقیه قرار بگیرم مشکل جسمی هم چیز خاصی نبود اما به خاطر لاغری بیش از حد از ریخت و قیافه افتاده بودم و چون از طرف دیگه پدر و مادرم درست و حسابی از لحاظ پوشاک به من نمیرسیدن خیلی وقت ها حالت ژولیده داشتم...گذشت تا من به سن 18 سالگی رسیدم!حالا دیگه وضع فرق کرده بود!مشکل جسمی من حل شده بود من به لطف ترشحات غده ها کمی چاق تر شده بودم و اندامم موزون تر!به خودم بیشتر میرسیدم هر روز حمام بودم لباسامو خودم انتخاب میکردم و اونطوری که خودم دوست داشتم میگشتم و استارت این موضوع از همون جا زده شد!اون کسایی که تا 3 سال قبل از 18 سالگی منو هیچی حساب نمیکردن تو 18 سالگی خوب تحویل میگرفتن دیگه دور ه ی بی مهری دیدن از بقیه تمام شده بود دور ه ی بی توجهی ها سر اومده بود حالا اون پسر لاغرو نحیفو ژولیده ی دیروز بزرگ و خوش هیکل شده!!!و متعاقبا توجه ها بهش زیاد شده!حالا دیگه نوبت من بود که طاقچه بالا بذارم نوبت من بود جوابشونو ندم بپیچونمشون به هیچی حسابشون نکنم که این کارو کردم!همشونو تو کف یه سلام خشک و خالی گذاشتم!یه خوشرویی یه توجه!!!از طرفی کارمو خوب بلد بودم سر خیلیاشون شل کن صفت کن درآووردم یه روز باهاشون خوب بودم یه روز تحویلشون نمیگرفتم به قول قدیمیا با دست پس میزدم با پا پیش میکشیدم...این رفتارو به هیچ وجه با دوستام نداشتم جز تک و توکشون...بیشتر با اطرافیا به خصوص اقوام و بخصوص دختر های اقوام!چون خیلی ازشون دل پری داشتم و الآن اصلا از بی محلی هایی که بهشون کردم پشیمون نیستم!از شل کن سفت کن درآوردن سرشون اصلا عذاب وجدان ندارم!اما من اینکارو اینقدر تکرار کردم که شد برام یه عادت!کارم همین شده بود که لبخد و با بی توجهی جواب بدم!اینا گذشت تا اینکه اودم دانشگاه! اوایل خیلی خوب بود همه تحویلم میگرفتن دو هفته نشده بود که خیلی از همکلاسیای پسر رفیقم شده بودن!حرفم برش داشت و توجه میشد به حرفام...به هیچ وجه قصد اینو ندارم که از خودم تعریف و تمجید کنم اما تا وارد کلاس میشدم جنب و جوش دخترای کلاسمون دو برابر میشد دوستام میریختن دورو برم مثل یه انرژی بودم براشون!ولی حیف که جنبه این همه محبت دیدنو نداشتم..شاید باورتون نشه ولی حتی یک بار هم تو سلام کردن پیش قدم نشدم و اوایل که بیچاره ها خودشون سلام میکردن من بدون اینکه به صورتشون نگاه کنم جوابشونو میدادم...نمیگم فقط من تو کانون توجه ها قرار داشتم نمیگم من فقط بودم که مورد توجه قرار میگرفتم خیلی های دیگه هم بودن که بهشون توجه میشد و اونا با گرمی استقبال میکردن ازین موضوع حالا از طرف دختر یا پسر فرقی نداشت ولی من به شدت منزجر بودم از جامعه دختر ها به خیلیاشون که نگاه میکردم بالبخند نگاه منو پاسخ میدادن اما من بیشعور بهشون اخم میکردم!با سردی میگذشتم ازشون...چون درسم بدک نیست وقتی میومدن از من سوال بپرسن با سردی یا دکشون میکردم یا خیلی جدی و با خشک رویی جوابشونو میدام!کلن هم از جامعه دختر ها منزجر بودم و هم از پسرهایی که با 100 تا دختر رابطه دارن همیشه به خودم میگفتم اینا یه مشت آدم بدبخت و عقده ای هستن که وسط دخترا خودشونو خفه کردن ازینکه بعضی از پسرها برای جلب توجه دختر ها از هیچ کاری دریغ نمیکردن حالم به هم میخورد و میخوره ازین که بین دوست پسر و دخترشون تو یک زمان دوست دخترشون رو ترجیح بدن حالم به هم میخوره! ولی وقتی به اون لحظاتی که نگاه کسی رو به خودم میدزدیدم و با اخم به نگاهش جواب میدادم فکر میکنم از خودم بدم میاد...حالا از خودم میپرسم مگه چه بدی کردن به من مگه کجا به من نارو زدن که من اینجوری با بی مهری جوابشونو میدادم؟این همه پسر و دختر و از پیش خودم روندم!و الآن تو چشمای خیلیهاشون احساس تنفر نسبت به خودم رو میبینم! من خودم خیلی دوست داشتم این غرورم یه جا بشکنه یه جا حداقل از کوچک شدن فرار نکنم!تا اینکه یکی از دوستام تو دانشگاه یه دختر همدوره ی خودشونو به من معرفی کرد و بهم گفت که هر کسی رفته و به این خانوم پیشنهاد آشنایی داده این خانوم ردش کرده!یه فرصت خوب دیدم برا خودم که بیبنم این خودبزرگ بینی که تمام وجودم رو فرا گرفته چقدر به حقیقت نزدیکه! حالا من که تا حالا تو عمرم یک بار هم نرفتم به دختر همچین پیشنهادی بدم و اصلا نمیدونستم و نمیدونم چه طور باید با یک خانوم صحبت کرد!!! تا حالا با خوشرویی با یک دختر حرف نزدم!!!برای این کار تجربم در حد یک بچه 6 ماهه بود!رفتم و جلو همه!البته این جلو همه که میگم تو محیط دانشگاه هست بدون اینکه این خانوم با من آشنایی قبلی داشته باشه مثل آدمای تازه به دوران رسیده گفتم " عذر میخوام چند لحظه میخوام باهاتون صحبت کنم!!!"بیچاره خشکش زد!!!چیزی نگفت و فقط نگاه کرد منم دوباره جملمو تکرار کردم تا اینکه گفت تو محیط دانشگاه جلو همه نمیتونه صحبت کنه!ومن هم بدون اینکه چیزی بگم سرمو انداختم پایینو رفتم طرف دوستام...حالا شاید بگید این موضوع ربطی نداشت به غرورم اما یه چیز خیلی خیلی جالب این بود که من به خودم میگفتم راحت میرم و حرفمو میزنم بهش اما قبل از این که برم جلو یک استرس بسیار بسیار شدیدی به من حاکم شد!طوری که دیگه کم کم داشتم غش میکردم!اصلا از خودم همچین انتظاری رو نداشتم ولی واقعا ترسیده بودم میترسیدم که کوچیکم کنه و ترسم ازین بود که همه معادله هایی که تو ذهنم برا خودم درست کرده بودم به هم بخوره...که خورد!اما من حقم بود دیدید که چقدر جمله ای که بهش گفتم حالت امر گونه داشت؟اصلا من تو هیچ شرایطی نمیتونم این موضوع رو کنار بذارم حتی در اوج استرس...ومن پیش خودم فکر میکردم که این جواب یعنی اینکه من باید بذارمو برم اما وقتی به دوستم گفتم که من این جمله رو بهش گفتم تعجب کرد که چرا با سر باند پیچی شده پیشش نرفتم!!!من میخوام این رفتارمو ترک کنم و میخوام یک دوست و یک همراه از جنس مخالفم داشته باشم کمکم کنه که دست ازین کارام بردارم بهم آرامش بده منو از این غرور و خود بزرگبینی نجات بده...و دلیل این که تاکیدم رو جنس مخالفه این هست که من همیشه نسبت به این جامعه بسیار بدبین بودم و نسخه ی همشونو با هم پیچیده بودم و افکارشون رو طرز فکرشون رو وسعت دیدشون رو در حد همون انتخاب مانتو و کیف و کفش و لوازم آرایشششون میدیدم...ببخشید انگار سفره دلم رو باز کردم!!!امیدوارم این پرده دری ها!!!به دوستای گلم که این تاپیکو میبینن کمک کنه شاید کسی باشه که مشکل منو داشته باشه... ممنونم elada17th September 2010, 08:52 PMسلام به همه دوستان من خیلی از مطالبتون استفاده کردم... ممنونم از همه کارشناسای این بخش راستشو بخواید مدت زیادی هست که دچار یک مشکل شدم البته من خودم نمیدونستم مشکل هست حالا که تبعاتشو داخل روابطم دیدم فهمیدم که مشکل هست و باید هر چه زودتر خودم حلش کنم... مشکل من خود بزرگ بینی بیش از حد هست هیچ کسو در حد خودم نمیبینم و همیشه رفتارم با بقیه طوری بوده که انگار یه جورایی من ازونا سرتر هستم!این موضوع با جنس مخالفم بیشتر صدق میکنه! یک موضوعی که منو نگران کرده دوستام هستن من به هیچ وجه راضی نیستم و نمیخوام که با رفتارهای ناخوآگاهانه ی خودم دوستامو برنجونم...همواره ازش همشون شنیدم که من آدم مغروری هستم همواره خیلی از دورو بریام پشت سرم میگن که فلانی خیلی از خود راضیه... موضوع از اونجا شروع شد که من حدود 13 14 سال سن داشتم همیشه مورد تحقیر بقیه قرار میگرفتم و همیشه در محیط خونواده خورد میشدم...با اینکه خیلی باهوش بودم و خیلی از همسنای خودم سر بودم اما مشکل جسمی که داشتم باعث شده بود مورد تمسخر بقیه قرار بگیرم مشکل جسمی هم چیز خاصی نبود اما به خاطر لاغری بیش از حد از ریخت و قیافه افتاده بودم و چون از طرف دیگه پدر و مادرم درست و حسابی از لحاظ پوشاک به من نمیرسیدن خیلی وقت ها حالت ژولیده داشتم...گذشت تا من به سن 18 سالگی رسیدم!حالا دیگه وضع فرق کرده بود!مشکل جسمی من حل شده بود من به لطف ترشحات غده ها کمی چاق تر شده بودم و اندامم موزون تر!به خودم بیشتر میرسیدم هر روز حمام بودم لباسامو خودم انتخاب میکردم و اونطوری که خودم دوست داشتم میگشتم و استارت این موضوع از همون جا زده شد!اون کسایی که تا 3 سال قبل از 18 سالگی منو هیچی حساب نمیکردن تو 18 سالگی خوب تحویل میگرفتن دیگه دور ه ی بی مهری دیدن از بقیه تمام شده بود دور ه ی بی توجهی ها سر اومده بود حالا اون پسر لاغرو نحیفو ژولیده ی دیروز بزرگ و خوش هیکل شده!!!و متعاقبا توجه ها بهش زیاد شده!حالا دیگه نوبت من بود که طاقچه بالا بذارم نوبت من بود جوابشونو ندم بپیچونمشون به هیچی حسابشون نکنم که این کارو کردم!همشونو تو کف یه سلام خشک و خالی گذاشتم!یه خوشرویی یه توجه!!!از طرفی کارمو خوب بلد بودم سر خیلیاشون شل کن صفت کن درآووردم یه روز باهاشون خوب بودم یه روز تحویلشون نمیگرفتم به قول قدیمیا با دست پس میزدم با پا پیش میکشیدم...این رفتارو به هیچ وجه با دوستام نداشتم جز تک و توکشون...بیشتر با اطرافیا به خصوص اقوام و بخصوص دختر های اقوام!چون خیلی ازشون دل پری داشتم و الآن اصلا از بی محلی هایی که بهشون کردم پشیمون نیستم!از شل کن سفت کن درآوردن سرشون اصلا عذاب وجدان ندارم!اما من اینکارو اینقدر تکرار کردم که شد برام یه عادت!کارم همین شده بود که لبخد و با بی توجهی جواب بدم!اینا گذشت تا اینکه اودم دانشگاه! اوایل خیلی خوب بود همه تحویلم میگرفتن دو هفته نشده بود که خیلی از همکلاسیای پسر رفیقم شده بودن!حرفم برش داشت و توجه میشد به حرفام...به هیچ وجه قصد اینو ندارم که از خودم تعریف و تمجید کنم اما تا وارد کلاس میشدم جنب و جوش دخترای کلاسمون دو برابر میشد دوستام میریختن دورو برم مثل یه انرژی بودم براشون!ولی حیف که جنبه این همه محبت دیدنو نداشتم..شاید باورتون نشه ولی حتی یک بار هم تو سلام کردن پیش قدم نشدم و اوایل که بیچاره ها خودشون سلام میکردن من بدون اینکه به صورتشون نگاه کنم جوابشونو میدادم...نمیگم فقط من تو کانون توجه ها قرار داشتم نمیگم من فقط بودم که مورد توجه قرار میگرفتم خیلی های دیگه هم بودن که بهشون توجه میشد و اونا با گرمی استقبال میکردن ازین موضوع حالا از طرف دختر یا پسر فرقی نداشت ولی من به شدت منزجر بودم از جامعه دختر ها به خیلیاشون که نگاه میکردم بالبخند نگاه منو پاسخ میدادن اما من بیشعور بهشون اخم میکردم!با سردی میگذشتم ازشون...چون درسم بدک نیست وقتی میومدن از من سوال بپرسن با سردی یا دکشون میکردم یا خیلی جدی و با خشک رویی جوابشونو میدام!کلن هم از جامعه دختر ها منزجر بودم و هم از پسرهایی که با 100 تا دختر رابطه دارن همیشه به خودم میگفتم اینا یه مشت آدم بدبخت و عقده ای هستن که وسط دخترا خودشونو خفه کردن ازینکه بعضی از پسرها برای جلب توجه دختر ها از هیچ کاری دریغ نمیکردن حالم به هم میخورد و میخوره ازین که بین دوست پسر و دخترشون تو یک زمان دوست دخترشون رو ترجیح بدن حالم به هم میخوره! ولی وقتی به اون لحظاتی که نگاه کسی رو به خودم میدزدیدم و با اخم به نگاهش جواب میدادم فکر میکنم از خودم بدم میاد...حالا از خودم میپرسم مگه چه بدی کردن به من مگه کجا به من نارو زدن که من اینجوری با بی مهری جوابشونو میدادم؟این همه پسر و دختر و از پیش خودم روندم!و الآن تو چشمای خیلیهاشون احساس تنفر نسبت به خودم رو میبینم! من خودم خیلی دوست داشتم این غرورم یه جا بشکنه یه جا حداقل از کوچک شدن فرار نکنم!تا اینکه یکی از دوستام تو دانشگاه یه دختر همدوره ی خودشونو به من معرفی کرد و بهم گفت که هر کسی رفته و به این خانوم پیشنهاد آشنایی داده این خانوم ردش کرده!یه فرصت خوب دیدم برا خودم که بیبنم این خودبزرگ بینی که تمام وجودم رو فرا گرفته چقدر به حقیقت نزدیکه! حالا من که تا حالا تو عمرم یک بار هم نرفتم به دختر همچین پیشنهادی بدم و اصلا نمیدونستم و نمیدونم چه طور باید با یک خانوم صحبت کرد!!! تا حالا با خوشرویی با یک دختر حرف نزدم!!!برای این کار تجربم در حد یک بچه 6 ماهه بود!رفتم و جلو همه!البته این جلو همه که میگم تو محیط دانشگاه هست بدون اینکه این خانوم با من آشنایی قبلی داشته باشه مثل آدمای تازه به دوران رسیده گفتم " عذر میخوام چند لحظه میخوام باهاتون صحبت کنم!!!"بیچاره خشکش زد!!!چیزی نگفت و فقط نگاه کرد منم دوباره جملمو تکرار کردم تا اینکه گفت تو محیط دانشگاه جلو همه نمیتونه صحبت کنه!ومن هم بدون اینکه چیزی بگم سرمو انداختم پایینو رفتم طرف دوستام...حالا شاید بگید این موضوع ربطی نداشت به غرورم اما یه چیز خیلی خیلی جالب این بود که من به خودم میگفتم راحت میرم و حرفمو میزنم بهش اما قبل از این که برم جلو یک استرس بسیار بسیار شدیدی به من حاکم شد!طوری که دیگه کم کم داشتم غش میکردم!اصلا از خودم همچین انتظاری رو نداشتم ولی واقعا ترسیده بودم میترسیدم که کوچیکم کنه و ترسم ازین بود که همه معادله هایی که تو ذهنم برا خودم درست کرده بودم به هم بخوره...که خورد!اما من حقم بود دیدید که چقدر جمله ای که بهش گفتم حالت امر گونه داشت؟اصلا من تو هیچ شرایطی نمیتونم این موضوع رو کنار بذارم حتی در اوج استرس...ومن پیش خودم فکر میکردم که این جواب یعنی اینکه من باید بذارمو برم اما وقتی به دوستم گفتم که من این جمله رو بهش گفتم تعجب کرد که چرا با سر باند پیچی شده پیشش نرفتم!!!من میخوام این رفتارمو ترک کنم و میخوام یک دوست و یک همراه از جنس مخالفم داشته باشم کمکم کنه که دست ازین کارام بردارم بهم آرامش بده منو از این غرور و خود بزرگبینی نجات بده...و دلیل این که تاکیدم رو جنس مخالفه این هست که من همیشه نسبت به این جامعه بسیار بدبین بودم و نسخه ی همشونو با هم پیچیده بودم و افکارشون رو طرز فکرشون رو وسعت دیدشون رو در حد همون انتخاب مانتو و کیف و کفش و لوازم آرایشششون میدیدم...ببخشید انگار سفره دلم رو باز کردم!!!امیدوارم این پرده دری ها!!!به دوستای گلم که این تاپیکو میبینن کمک کنه شاید کسی باشه که مشکل منو داشته باشه... ممنونم واقعا کيف کردم وقتي مشکلت را خوندم:)) آخه قشنگ موشکافي کردي مشکلت را و ريشه يابي کردي و البته بايد بگم به درستي اين کار را انجام دادي براي اينکه مشکلت را برطرف کني خيلي جلو هستي چون حداقل اين موضوع را قبول داري و منکرش نميشي چند تا سوال ازت دارم معمولا دنبال این هستی که با ادمهای مهم دوست بشی؟ اهل مطالعه هستی؟ و دوست داری تو همه حیطه ها اطلاعات داشته باشی؟ آیا شاغل هستی؟ به چه شغلی علاقه مندی؟ کمال گرا هستی؟ یا میگی چیزی را نمی خواهم یا 100 درصد پرفکت می خواهم؟ اگه یک روز موهات سفید بشه رنگش می کنی؟ حست به مرگ چیه؟ ایا خانوادت را خیلی دوست داری؟ برخلاف اینکه میگی اونها توی بچگی بهت نرسیدند ولی خیلی دوستون داری یا نه؟ .A.18th September 2010, 11:12 PMواقعا کيف کردم وقتي مشکلت را خوندم:)) آخه قشنگ موشکافي کردي مشکلت را و ريشه يابي کردي و البته بايد بگم به درستي اين کار را انجام دادي براي اينکه مشکلت را برطرف کني خيلي جلو هستي چون حداقل اين موضوع را قبول داري و منکرش نميشي چند تا سوال ازت دارم معمولا دنبال این هستی که با ادمهای مهم دوست بشی؟ اهل مطالعه هستی؟ و دوست داری تو همه حیطه ها اطلاعات داشته باشی؟ آیا شاغل هستی؟ به چه شغلی علاقه مندی؟ کمال گرا هستی؟ یا میگی چیزی را نمی خواهم یا 100 درصد پرفکت می خواهم؟ اگه یک روز موهات سفید بشه رنگش می کنی؟ حست به مرگ چیه؟ ایا خانوادت را خیلی دوست داری؟ برخلاف اینکه میگی اونها توی بچگی بهت نرسیدند ولی خیلی دوستون داری یا نه؟ باسلام ممنونم از توجه شما... جواب سوالاتونو به ترتیب میدم معمولا دنبال این هستی که با ادمهای مهم دوست بشی؟ ببخشید اینو میگم ولی معمولا من داخل امر دوستیابی پیش قدم نمیشم خیلی این موضوع نادر هست که من بخوام استارت رابطه ای رو خودم بزنم و اگر این کارو هم کردم همه ی جوانب رو آنالیز کردم و چون هم ی دوستام از جنس خودم هستن خوب خیلی راحت تر میتونم بشناسمشون...اما جواب کوتاه سوال شما میشه بدم نمیاد که با آدمهای مهم دوست شم ولی اگه رفتم دیدم میخواد طاقچه بالا بذاره اینستین هم باشه بی خیالش میشم! اهل مطالعه هستی؟ و دوست داری تو همه حیطه ها اطلاعات داشته باشی؟ دقیقا!من خیلی کتاب میخونم!و خیلی این کارو دوست دارم از طرفی خیلی هم دوست دارم تو همه ی زمینه ها اطلاعات داشته باشم و به همین خاطر کتابای مختلفی میخونم از فلسفه گرفته تا فیزیک اتمی!ولی خوب متاسفانه بیشتر این مطالب تو ذهنم باقی نمیمونه!مگه این که شرایط مشابهش عملا تو زندگیم پیش بیاد... آیا شاغل هستی؟ به چه شغلی علاقه مندی؟ من دانشجو هستم و شاغل نیستم ولی خیلی دست و پا زدم یه شغل برا خودم جور کنم که مستقل از بابام باشم و دستم تو جیبم باشه ولی همواره بابام تو ذوقم زده چوب لای چرخم کرده!دلیلشم نمیدونم ولی ازین کارش حالم به هم میخوره!من به طراحی مدار و تعمیرات وسایل الکترونیکی خیلی علاقه دارم... کمال گرا هستی؟ یا میگی چیزی را نمی خواهم یا 100 درصد پرفکت می خواهم؟ فکر میکنم همه ما کمال گرا باشیم!من دقیقا همیشه همینطور بودم...اگه چیزی میخواد باشه باید خوب و کامل باشه...اما این موضوع بستگی به توانایی مالی من هم داره اگه چیزی بخوام که بهترین نمونش قیمتی داشته باشه که من توانایی نداشته باشم بپردازم به نمونه متوسط و ارزونتر بسنده میکنم... اگه یک روز موهات سفید بشه رنگش می کنی؟ والا باید داخل موقعیتش قرار بگیرم نمیتونم به این سوالتون جواب بدم...ولی اگه منظورتون این هست که تو همین سن این بلا سرم بیاد باید بگم که رفلکس کسایی که قبولشون دارم چه طوریه یعنی نظر اطرافیان خیلی تاثیر میذاره روم اطرافیان منظورم کسایی هستن که سرشون به تنشون بیرزه و گرنه معذرت میخوام حسود و فضول که حالا یا از روی حسادت یا اینکه بخوان یه نظر بدن و برن زیادن!البته سعی میکنم همیشه به نظر همه احترام بذارم حداقل در ظاهر ! حست به مرگ چیه؟ خیلی کنجکاوم ببینم چه طوریه!ولی خیلی ازش میترسم!یعنی الآن تو این برحه ی زمانی میترسم ولی تا حالا یه بار تا اولش رفتم که تو اون لحظه فقط قبولش کردم و هیچ استرسی نداشتم! ایا خانوادت را خیلی دوست داری؟ برخلاف اینکه میگی اونها توی بچگی بهت نرسیدند ولی خیلی دوستون داری یا نه؟ متاسفانه باید بگم تا یک سال پیش من با خانوادم رابطه خوبی نداشتم و همواره تحملشون کردم!اما الآن همواره تمام بی احترامی هاشونو با احترام جواب میدم مخصوصا بیچاره بابام که فکر میکنم یک بیماری روانی حاد داره که خیلی از باباهای (نظامی) ایرانی درگیرشن اسمشو نمیدونم ولی میتونم تشریح کنم که چه مشکلایی داره!خلاصه این که تعلق خاطر خیلی زیادی بهشون ندارم اما اگه یکیشون طوریش بشه خیلی داغون میشم...تمام رفتارایی که ازشون سر میزنه و من خوشم نمیاد ریششو میدونم از چیه به خاطر همین بیشتر درکشون میکنم تا اینکه بخوام باهاشون تنش داشته باشم! امیدوارم کامل جواب داده باشم. bexpect19th September 2010, 02:12 AMباسلام ممنونم از توجه شما... جواب سوالاتونو به ترتیب میدم معمولا دنبال این هستی که با ادمهای مهم دوست بشی؟ ببخشید اینو میگم ولی معمولا من داخل امر دوستیابی پیش قدم نمیشم خیلی این موضوع نادر هست که من بخوام استارت رابطه ای رو خودم بزنم و اگر این کارو هم کردم همه ی جوانب رو آنالیز کردم و چون هم ی دوستام از جنس خودم هستن خوب خیلی راحت تر میتونم بشناسمشون...اما جواب کوتاه سوال شما میشه بدم نمیاد که با آدمهای مهم دوست شم ولی اگه رفتم دیدم میخواد طاقچه بالا بذاره اینستین هم باشه بی خیالش میشم! اهل مطالعه هستی؟ و دوست داری تو همه حیطه ها اطلاعات داشته باشی؟ دقیقا!من خیلی کتاب میخونم!و خیلی این کارو دوست دارم از طرفی خیلی هم دوست دارم تو همه ی زمینه ها اطلاعات داشته باشم و به همین خاطر کتابای مختلفی میخونم از فلسفه گرفته تا فیزیک اتمی!ولی خوب متاسفانه بیشتر این مطالب تو ذهنم باقی نمیمونه!مگه این که شرایط مشابهش عملا تو زندگیم پیش بیاد... آیا شاغل هستی؟ به چه شغلی علاقه مندی؟ من دانشجو هستم و شاغل نیستم ولی خیلی دست و پا زدم یه شغل برا خودم جور کنم که مستقل از بابام باشم و دستم تو جیبم باشه ولی همواره بابام تو ذوقم زده چوب لای چرخم کرده!دلیلشم نمیدونم ولی ازین کارش حالم به هم میخوره!من به طراحی مدار و تعمیرات وسایل الکترونیکی خیلی علاقه دارم... کمال گرا هستی؟ یا میگی چیزی را نمی خواهم یا 100 درصد پرفکت می خواهم؟ فکر میکنم همه ما کمال گرا باشیم!من دقیقا همیشه همینطور بودم...اگه چیزی میخواد باشه باید خوب و کامل باشه...اما این موضوع بستگی به توانایی مالی من هم داره اگه چیزی بخوام که بهترین نمونش قیمتی داشته باشه که من توانایی نداشته باشم بپردازم به نمونه متوسط و ارزونتر بسنده میکنم... اگه یک روز موهات سفید بشه رنگش می کنی؟ والا باید داخ� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 715]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن