محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846030456
توروخدا کمکم کنید؟
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : توروخدا کمکم کنید؟ dorsad15th August 2010, 10:33 AMسلام دوستان من افسرده ام من عصبی ام ( که فقط زورم به بچم می رسه بخدا منی که دست رو هیچ بچه ای بلند نمی کردم بعضی وقتا(بیشتر موقعی که از چیزی ناراحتم) دخترمو در حد مرگ می زنم ) به نظرم روانی شدم خیلی تنهام خیلی می خوام از خودم دفاع کنم ولی نمی تونم نمی دونم چرا؟؟؟ می خوام اعتماد به نفسمو به دست بیارم ولی نمی تونم چطوری؟ بخاطر خدا کمکم کنید چرا همه ساکتید چرا هیچ کس جوابمو نمی ده bexpect16th August 2010, 01:59 PMسلام دوست عزیز. ببخشید که دیر خدمتتون رسیدم چون ماشا الله انقدر تالار روانشناسی شلوغ و پلوغه :dآدم نمیدونه جواب کدوم کاربرو بده. آنچه بنظر میاد شما کاربرجدید یا تازه وارد نیستین. ولی از آنجاییکه شلوغی تالار فرصت زیادی به من نمیده که پستهای سابق شما را ببینم لذا خواهش میکنم به این سؤالات پاسخ بدین: 1- سن شما؟؟؟؟ 2- مدت زمانیکه ازدواج کردین. 3- تعداد و سن فرزندان. 4- کیفیت روابط شما با اعضا خانواده و همچنین دراجتماعات خارج از چارچوب خانواده. 5- وضعیت خواب. 6- وضعیت اشتها dorsad17th August 2010, 09:29 AMسلام دوست عزیز. ببخشید که دیر خدمتتون رسیدم چون ماشا الله انقدر تالار روانشناسی شلوغ و پلوغه :dآدم نمیدونه جواب کدوم کاربرو بده. آنچه بنظر میاد شما کاربرجدید یا تازه وارد نیستین. ولی از آنجاییکه شلوغی تالار فرصت زیادی به من نمیده که پستهای سابق شما را ببینم لذا خواهش میکنم به این سؤالات پاسخ بدین: 1- سن شما؟؟؟؟ 2- مدت زمانیکه ازدواج کردین. 3- تعداد و سن فرزندان. 4- کیفیت روابط شما با اعضا خانواده و همچنین دراجتماعات خارج از چارچوب خانواده. 5- وضعیت خواب. 6- وضعیت اشتها سلام مرسی از این که جوابمو دادید دیر یاود ایرادی نداره فقط دوست دارم مشکلمو حل کنم من 24 سالمه 5 ساله که ازدواج کردم 1 دختر 3 ساله دارم روابط من با خانواده و غیر خانواده هیچ فرقی نمی کنه باید انقدر منتشونو بکشم تا به من روی خوش نشون بدن تا شاید مبادا جلوی جمع ضایم کنند یا شخصیتمو خرد کنند که دیگران از این رفتاراشون سوء استفاده کنم من کسی هستم که با همه ادما سازگارم خوابم خوبه چون اگه نخوابم خیلی وقت اضافه می یارم ( نه حوصله ورزش دارم و نه حوصله کارهای هنری و نه حوصله هزار کار دیگه) چون این از این کارا خیلی زود خسته می شم بهم کمک کنید انشاالله جوابهایی که به این سوالا دادم بتونه به من کمک کنه parnesa17th August 2010, 09:50 AMسلام دوست خوبم مگه بچه اسباب کتک شماس که اون کوچولوی نازنین رو با دستهای بی مهرتون لهش میکنین یه لحظه فکر کردین که اگه خدا بهت بچه نمیداد تا آخر عمرت گریه و زاری میکردی و میگفتی خدا آخه چرا من ؟ بچه داشتن نعمتی بخدا خیلی از خانواده ها هستن که بخاطر بچه دار نشدن هزار مشکا دارن که آدم میشنوه از دنیاش سیر میشه نزنین بچه رو خودشم یه دختر کوچولو رو خدای نکرده فردا عیب و ایراد پیدا میکنه همه هم سن و سالای اون زیبا میشن ولی دختر شما ......... و فقط پشیمونی برا خودتون میمونه وقتی بزرگ شد از شما بدش میاد تو روحیش تاثیر میزاره خدای نکرده خدای نکرده میره به راههای بدی کشیده میشه مگه مریضی که زورت به بچه میرسه از خودت خجالت نمیکشی اگه یکبار دیگه بچه رو بزنی خدا ازت میگیره اونوقت چکار میکنی ها دلت میاد بخدا آه و نفرین بچه زود شما رو میگیره درسته کوچیکه ولی خدارو داره به شما هم میشه گفت مادر با این حساب جهنم زیر پای شماس نه بهشت شما رو قسمتون میدم به حرمت این ماه عزیز هر وقت عصبانی شدی برو جای دیگه خودتو بزن نه بچه رو منم این دعارو برات میکنم انشاله که خوب بشی جان مادرت دیگه اون پاره تنتو نزن گناه داره اون دنیا باید جواب پس بدی ها بهم قول بده که دیگه بچه رو نزنی مگه امام حسین بچه های کوچیکشو میزد به خاطر بچه هاش به چه روزی افتاد ولی تو ........ dorsad17th August 2010, 10:08 AMمن هم می دونم بخدا همه این چیزا را می دونم و دیگه از دست این حرفا و وجدانم خسته شدم ولی چه کنم می دونم چه عواقبی داره اخه خودمم از کسایی هستم که مادر دارم ولی از مهرش محرومم و هرچه می گذره بدتر هم می شه نمی خوام بچمم از مهر مادر محروم کنم ولی دست خودم نیست به من راه حل نشون بدید حرفایی و کارایی که همیشه وجدانم بخاطر ان در عذابه را نزنیددددد bexpect17th August 2010, 10:35 AMسلام مرسی از این که جوابمو دادید دیر یاود ایرادی نداره فقط دوست دارم مشکلمو حل کنم من 24 سالمه 5 ساله که ازدواج کردم 1 دختر 3 ساله دارم روابط من با خانواده و غیر خانواده هیچ فرقی نمی کنه باید انقدر منتشونو بکشم تا به من روی خوش نشون بدن تا شاید مبادا جلوی جمع ضایم کنند یا شخصیتمو خرد کنند که دیگران از این رفتاراشون سوء استفاده کنم من کسی هستم که با همه ادما سازگارم خوابم خوبه چون اگه نخوابم خیلی وقت اضافه می یارم ( نه حوصله ورزش دارم و نه حوصله کارهای هنری و نه حوصله هزار کار دیگه) چون این از این کارا خیلی زود خسته می شم بهم کمک کنید انشاالله جوابهایی که به این سوالا دادم بتونه به من کمک کنه منظورت اینه که برای حفظ ارتباطشون با شما- ازتون باج خواهی میکنند؟ یعنی از شما باج عاطفی طلب میکنند؟ یعنی شما به همه آنها علاقه دارید و اگر مطابق امر و خواسته اونا عمل نکنید نتنها شما را تحویل نمیگیرند بلکه شما را مورد تحقیر هم فرار میدن و این تحقیر به نوبه خود باعث سوء استفاده دیگران میشه؟ تا اینجا برداشت من درسته؟ یه سری سؤال دیگه هم هست که لازمه بهشون پاسخ بدی.: 1- فرزند چندم خانواده هستی؟ 2- والدین شما درقید حیاتند یا خیر؟ رفتارشون با شما چظوره؟ 3- منظورتون از دیگران چیه؟ سایر اعضاء خانواده؟ اگه پاسخ مثبته نسبتشونو عنوان کن. بیشتر توضیح بده. 4- تا بحال چه استعداد یاخلاقیتی در خودت دیدی؟ 5- به چه چیزایی علاقه داری؟ سلام دوست خوبم مگه بچه اسباب کتک شماس که اون کوچولوی نازنین رو با دستهای بی مهرتون لهش میکنین یه لحظه فکر کردین که اگه خدا بهت بچه نمیداد تا آخر عمرت گریه و زاری میکردی و میگفتی خدا آخه چرا من ؟ بچه داشتن نعمتی بخدا خیلی از خانواده ها هستن که بخاطر بچه دار نشدن هزار مشکا دارن که آدم میشنوه از دنیاش سیر میشه نزنین بچه رو خودشم یه دختر کوچولو رو خدای نکرده فردا عیب و ایراد پیدا میکنه همه هم سن و سالای اون زیبا میشن ولی دختر شما ......... و فقط پشیمونی برا خودتون میمونه وقتی بزرگ شد از شما بدش میاد تو روحیش تاثیر میزاره خدای نکرده خدای نکرده میره به راههای بدی کشیده میشه مگه مریضی که زورت به بچه میرسه از خودت خجالت نمیکشی اگه یکبار دیگه بچه رو بزنی خدا ازت میگیره اونوقت چکار میکنی ها دلت میاد بخدا آه و نفرین بچه زود شما رو میگیره درسته کوچیکه ولی خدارو داره به شما هم میشه گفت مادر با این حساب جهنم زیر پای شماس نه بهشت شما رو قسمتون میدم به حرمت این ماه عزیز هر وقت عصبانی شدی برو جای دیگه خودتو بزن نه بچه رو منم این دعارو برات میکنم انشاله که خوب بشی جان مادرت دیگه اون پاره تنتو نزن گناه داره اون دنیا باید جواب پس بدی ها بهم قول بده که دیگه بچه رو نزنی مگه امام حسین بچه های کوچیکشو میزد به خاطر بچه هاش به چه روزی افتاد ولی تو ........ دوست عریرم. این بنده خدا هم به همین مطلبی که شما عنوان کردی معتقده. یعنی خودش میدونه که تنبیه فرزند معصومش عمل ناپسندیه. دنبال راه حلش میگرده که چطور مرتکب این عمل نشه. اگه بره جای دیگه خودشم بزنه باز هم نتیجه رفتارپرخاشگرانش به روحیه دخترش منعکس میشه. درهرصورت از بابت حسن نیت شما تشکر میکنم. dorsad17th August 2010, 10:49 AMمنظورت اینه که برای حفظ ارتباطشون با شما- ازتون باج خواهی میکنند؟ یعنی از شما باج عاطفی طلب میکنند؟ یعنی شما به همه آنها علاقه دارید و اگر مطابق امر و خواسته اونا عمل نکنید نتنها شما را تحویل نمیگیرند بلکه شما را مورد تحقیر هم فرار میدن و این تحقیر به نوبه خود باعث سوء استفاده دیگران میشه؟ تا اینجا برداشت من درسته؟ یه سری سؤال دیگه هم هست که لازمه بهشون پاسخ بدی.: 1- فرزند چندم خانواده هستی؟ 2- والدین شما درقید حیاتند یا خیر؟ رفتارشون با شما چظوره؟ 3- منظورتون از دیگران چیه؟ سایر اعضاء خانواده؟ اگه پاسخ مثبته نسبتشونو عنوان کن. بیشتر توضیح بده. 4- تا بحال چه استعداد یاخلاقیتی در خودت دیدی؟ 5- به چه چیزایی علاقه داری؟ دقیقا منظورم همینه من فرزند اول خانواده ام فقط دوتا خواهریم(بخدا اصلا حسود نیستم ولی وقتی مادرت بشینه دردو دل هاشو با خواهرت بکنه چه حسی پیدا می کنی یه کاری کرد که خواهرمم روم در اومد اصلا به من احترام نمی زاره اصلا هم دوشون در قید حیاتن اگه رفتارشون با من خوب بود که به اینجا نمی یومدم من مشکلی با کسی ندارم ولی نمی دونم چرا دیگران خیلی سخت قبولم می کنند و مقصر اصلی مادرمو می دونم با همه غریب اشنا دوست فامیل اصلا مادرم هیچ وقت اجازه حرف زدن را به من نمی ده و اگه هم حرف بزنم می گه تو دخالت نکن(حتی جلوی شوهرم و خانواده شوهرم ؟) به خیلی چیزا ولی اصلا حوصله ندارم نه حوصله و نه وقت نمی دونم چرا این قدر وقت کم می یارم bexpect17th August 2010, 10:51 AMمن هم می دونم بخدا همه این چیزا را می دونم و دیگه از دست این حرفا و وجدانم خسته شدم ولی چه کنم می دونم چه عواقبی داره اخه خودمم از کسایی هستم که مادر دارم ولی از مهرش محرومم و هرچه می گذره بدتر هم می شه نمی خوام بچمم از مهر مادر محروم کنم ولی دست خودم نیست به من راه حل نشون بدید حرفایی و کارایی که همیشه وجدانم بخاطر ان در عذابه را نزنیددددد نگران نباش. انشاالله مشکلت حل میشه. ضمنا" قبل از اینکه این پستو بزنی منم تقریبا" چیزی مشابه همین مطلبو تو یه پست دیگری زدم. چرا زودتر نگفته بودی که از مهر مادر محروم بودی. فعلا" جواب سؤالای قبلیمو بده. نگران هم نباش. توکلتم به خدات باشه. دقیقا منظورم همینه من فرزند اول خانواده ام فقط دوتا خواهریم(بخدا اصلا حسود نیستم ولی وقتی مادرت بشینه دردو دل هاشو با خواهرت بکنه چه حسی پیدا می کنی یه کاری کرد که خواهرمم روم در اومد اصلا به من احترام نمی زاره اصلا هم دوشون در قید حیاتن اگه رفتارشون با من خوب بود که به اینجا نمی یومدم من مشکلی با کسی ندارم ولی نمی دونم چرا دیگران خیلی سخت قبولم می کنند و مقصر اصلی مادرمو می دونم با همه غریب اشنا دوست فامیل اصلا مادرم هیچ وقت اجازه حرف زدن را به من نمی ده و اگه هم حرف بزنم می گه تو دخالت نکن(حتی جلوی شوهرم و خانواده شوهرم ؟) به خیلی چیزا ولی اصلا حوصله ندارم نه حوصله و نه وقت نمی دونم چرا این قدر وقت کم می یارم به سؤالای 3-4- و 5 جواب ندادی. و اما چرا وقت کم میاری؟ دلیلش اینه که برنامه ریزی صحیح و اصولی درزندگیت نداری و با سیستم باری به هرجهت زندگی میکنی. باید حتما" زندگیتو مطابق یه برنامه صحیح و نظم پیش ببری. اگه میخوای زودتر به نتیجه برسی باید هرچه زودتر پاسخ بدی تا برای بنده و همینطور کارشناس ابهامی باقی نمونه تا زودتر بتونی به نتیجه برسی. dorsad17th August 2010, 11:25 AMتا کی باید منتظر باشم می خوام رابطمو با خانوادم کمتر کنم این را هم نمی تونم چون بچمو پیش مامانم می زارم بخاطر اینکه شاغلم و مهد هم تابستان چون هوا گرمه نمی برمش هیچ حرفی نمی تونم بزنم(بخدا هیچ وقت بخاطر رفتارای بدشون با من، اعتراض نمی کنم هیچ وقت چون می دونم حسابی محکومم می کنند و منت بچه نگه داشتن را رو سرم می زنن و من چاره ای جز سکوت ندارم می خوام سیاستی باشم که این سیاست هم روم نمی یاد و مسخرم می کنن بعضی وقتا به یک پوچی می رسم شوهرم و مادر شوهرم (چون دیدن طرفداری ندارم هر کارمو ایراد می گیره و فوری زنگ می زنه به خانوادم و انا را می ندازه رو سرم اگه همین اتفاق سر مادر خودم بیاد می افته رو پدرم و با خانواده بابام اصلا حرفی نمی زنه من احترامم به خانواده شوهرم خیلی بیشتر از خانواده خودممه می گم شاید اونا روزی بهتر از خانوادم بتونن کمکم کنند ( تا این حد از خانوادم نا امیدم) بعضی وقتا فکر می کنم همین حرف نزندن من اونا را پر توقع کرده به هیچ طرف راه ندارم به هیچ طرف !GhaZ17th August 2010, 11:41 AMببخشید من دخالت میکنم من یه سوال از کاربر محترم dorsad داشتم . میخوام بدونم قبل ازدواج هم خانوادتون همین رفتار رو با شما داشتند ؟ در غیر این صورت لطفا توضیح بدید از کی این رفتارها شروع شده . dorsad17th August 2010, 11:55 AMبه سؤالای 3-4- و 5 جواب ندادی. و اما چرا وقت کم میاری؟ دلیلش اینه که برنامه ریزی صحیح و اصولی درزندگیت نداری و با سیستم باری به هرجهت زندگی میکنی. باید حتما" زندگیتو مطابق یه برنامه صحیح و نظم پیش ببری. اگه میخوای زودتر به نتیجه برسی باید هرچه زودتر پاسخ بدی تا برای بنده و همینطور کارشناس ابهامی باقی نمونه تا زودتر بتونی به نتیجه برسی. اخه چه برنامه ای همه برنامه هام بخاطر خستگی های روحی و جسمیم بهمه می خوره چند بار این کار را کردم اما وقتی می رم خونه انقدر خستم که باید حتما بخوابم و بعد از خواب به کار خونه مشغول می شم و دیگه وقتی برام نمی مونه و از طفی اعصابم واسهاین خرده که اگه کسی بخاطر توقعاتی که دارن و من خبر ندارم و از دستم ناراحت می شن چرا نباید مستقیم به خودم بگن که بخاطر چی از دستم ناراحت شدن چرا می خوان با رفتاراشون به من نشون بدن ببخشید من دخالت میکنم من یه سوال از کاربر محترم dorsad داشتم . میخوام بدونم قبل ازدواج هم خانوادتون همین رفتار رو با شما داشتند ؟ در غیر این صورت لطفا توضیح بدید از کی این رفتارها شروع شده . تو دوران مجردیم خیلی بهتر بودن خیلی یکم محبت بود ولی شخصیت خرد کردن اون موقع هم وجود داشت ولی به این شدت نبود بعد از ازدواجم اصلا نمی دونم چرا این جوری شدن اگه بخاطر شوهرمه اخه من اونو انتخاب نکردم کسی بود که اومد خواستگاری و روال خودشو طی کرد خوب من باید چکار کنم که دامادشون مورد علاقشون نیست چون می دونستم خانوادم چه دامادی دوست دارن خیلی خواستم رو سرش اثر بزارم ولی نشد اون جوری که اونا می خوان بشه باز بایدچکار کنم دیگه خسته شدم !GhaZ17th August 2010, 12:18 PMتو دوران مجردیم خیلی بهتر بودن خیلی یکم محبت بود ولی شخصیت خرد کردن اون موقع هم وجود داشت ولی به این شدت نبود بعد از ازدواجم اصلا نمی دونم چرا این جوری شدن اگه بخاطر شوهرمه اخه من اونو انتخاب نکردم کسی بود که اومد خواستگاری و روال خودشو طی کرد خوب من باید چکار کنم که دامادشون مورد علاقشون نیست چون می دونستم خانوادم چه دامادی دوست دارن خیلی خواستم رو سرش اثر بزارم ولی نشد اون جوری که اونا می خوان بشه باز بایدچکار کنم دیگه خسته شدم این خرد کردن ها در خانواده ی ما هم هست ... ببخشید که در امور شخصی دخالت میکنم اما میخوام بدونم که خانواده تون با شوهر شما مخالف بودن >؟ اگر اینطور بوده به چه دلیلی؟ ميناب17th August 2010, 12:23 PMتا کی باید منتظر باشم می خوام رابطمو با خانوادم کمتر کنم این را هم نمی تونم چون بچمو پیش مامانم می زارم بخاطر اینکه شاغلم و مهد هم تابستان چون هوا گرمه نمی برمش هیچ حرفی نمی تونم بزنم(بخدا هیچ وقت بخاطر رفتارای بدشون با من، اعتراض نمی کنم هیچ وقت چون می دونم حسابی محکومم می کنند و منت بچه نگه داشتن را رو سرم می زنن و من چاره ای جز سکوت ندارم می خوام سیاستی باشم که این سیاست هم روم نمی یاد و مسخرم می کنن بعضی وقتا به یک پوچی می رسم شوهرم و مادر شوهرم (چون دیدن طرفداری ندارم هر کارمو ایراد می گیره و فوری زنگ می زنه به خانوادم و انا را می ندازه رو سرم اگه همین اتفاق سر مادر خودم بیاد می افته رو پدرم و با خانواده بابام اصلا حرفی نمی زنه من احترامم به خانواده شوهرم خیلی بیشتر از خانواده خودممه می گم شاید اونا روزی بهتر از خانوادم بتونن کمکم کنند ( تا این حد از خانوادم نا امیدم) بعضی وقتا فکر می کنم همین حرف نزندن من اونا را پر توقع کرده به هیچ طرف راه ندارم به هیچ طرف با چيزاي كه ميگين معلوم مي شه كه شمادر مقابل خونوادتون مظلوم واقع شدين شمااز حق خودتون دفاع نمي كنيد چون به دلايلي كه گفتيد مي ترسيد:shame: هميشه اين ترسه كه نمي زاره ما به خواسته هامون برسيم هرقدرهم كه از بچتون نگهداري كنن ولي حق ندارند اين رفتارو با شما داشته باشند اينجا يه سوال پيش مياد اگر شما اعتراض كنيد شمارو به چي محكوم مي كنن؟ آيا چيزي هست كه نتونين از خودتون دفاع كنيد؟ ترس شمااز محكوم شدن هست يا تحديدشون ؟ وموضوع ديگه اينكه شمااشاره كرديد به رفتار همسرتون به نظر من شمابهتره با همسرتون دراين زمينه به توافق برسيد چون وقتي شما اعتباري نداشته باشيد پس از اعتبارايشون هم كم مي كنه . bexpect17th August 2010, 12:28 PMاخه چه برنامه ای همه برنامه هام بخاطر خستگی های روحی و جسمیم بهمه می خوره چند بار این کار را کردم اما وقتی می رم خونه انقدر خستم که باید حتما بخوابم و بعد از خواب به کار خونه مشغول می شم و دیگه وقتی برام نمی مونه و از طفی اعصابم واسهاین خرده که اگه کسی بخاطر توقعاتی که دارن و من خبر ندارم و از دستم ناراحت می شن چرا نباید مستقیم به خودم بگن که بخاطر چی از دستم ناراحت شدن چرا می خوان با رفتاراشون به من نشون بدن ببین بازم جواب سؤالامو ندادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:o:confused::confu sed::confused::confused: ضمنا" باید مشکلتو در روش برنامه ریزیت جستحو کنی. در برنامه ریزیت باید اولا" اواویتو درنظر بگیری. ثانیا"مدت انجام هرکاریو پیش بینی کنی. ثالثا" کار امروزتو به فردا نسپاری. این خودش یک عامل مهم در ایجاد ایجاد استرس محسوب میشه. حالا لطفا" به سؤالاتی که قبلا" ازت پرسیدم جواب بده. dorsad17th August 2010, 12:29 PMنه مخالف نبودن و سر یک هفته بهش جواب دادن ولی انگار از دستم خسته شده بودن و می گفتن چون مامانشو (دورادور )می شناسیم می دیم زیاد در مورد خانوادشون تحقیق نکرده بودن چرا پس من سر پام من از کجا این همه نیرو را می یارم هر روز افسردم تو خودمم !GhaZ17th August 2010, 12:35 PMنه مخالف نبودن و سر یک هفته بهش جواب دادن ولی انگار از دستم خسته شده بودن و می گفتن چون مامانشو (دورادور )می شناسیم می دیم زیاد در مورد خانوادشون تحقیق نکرده بودن چرا پس من سر پام من از کجا این همه نیرو را می یارم هر روز افسردم تو خودمم نمیدونم والا ... خانومی من نتونستم کمکی بهتون بکنم اما شاید سوال هایی که پرسیده شد و جواب هایی که دادید برای کمک کارشناسان مفید بوده باشه ... شرمنده که نتونستم کمکی بکنم .... انشاالله که مشکلت حل بشه dorsad17th August 2010, 12:42 PMبا چيزاي كه ميگين معلوم مي شه كه شمادر مقابل خونوادتون مظلوم واقع شدين شمااز حق خودتون دفاع نمي كنيد چون به دلايلي كه گفتيد مي ترسيد:shame: هميشه اين ترسه كه نمي زاره ما به خواسته هامون برسيم هرقدرهم كه از بچتون نگهداري كنن ولي حق ندارند اين رفتارو با شما داشته باشند اينجا يه سوال پيش مياد اگر شما اعتراض كنيد شمارو به چي محكوم مي كنن؟ آيا چيزي هست كه نتونين از خودتون دفاع كنيد؟ ترس شمااز محكوم شدن هست يا تحديدشون ؟ وموضوع ديگه اينكه شمااشاره كرديد به رفتار همسرتون به نظر من شمابهتره با همسرتون دراين زمينه به توافق برسيد چون وقتي شما اعتباري نداشته باشيد پس از اعتبارايشون هم كم مي كنه . درست حدس زدید من خیلی از انا می ترسم نه از اونا از رفتاراشون سرم داد می کشنوقتی تو یک جمع قرار بگیری که همه یک طرف و شما یک طرف چه حالی پیدا می کنی من تو خانوادم همه با من مخالفت می کنند اصلا انگار نه انگار من ادمم من هم حق نظر دادن دارم من هم حق زندگی کردن دارم مامانو خواهرم یک طرف می شن و من اگه چیزی ئبگم می یوفتن رو سرم چند بار پیش اومد که ببخاطر انتظاراتی بیش از حدی که از خانواده بابام داشت باهاش صحبت کردم فقط گفتم چکار اونا داری زندگیتو بکن پس چرا وقتی برای من این اتفاق می افته تو حق را به خانواده شوهرم می دی یک کاری کرد که به غلط کرد می افتم اصلا دفاع کردن از خودم را بلد نبودم و نیستم اخه کسی به من یاد نداد همیشه محکومم می کنند حتی تو جمع (تو حرف نزن) چطوری ؟وقتی شوهرم به حرفم گوش نمی ده چون خانوادم این کار را با من حتی جلوی اون می کنن وقتی بخوام برای زندگیم با اون مشورت کنم و بگم هر کاری می شه را به من بگو (بخدا از هیچ چیز شوهرم خبر ندارم و قدرت این را هم ندارم که از کاراش سر در بیارم) می گه خانوادت تو رو قبول ندارن (وقتی این را می گه بمیرم بهتره اون دیگه تغییر نمی کنه دیگه اخه خودمو چقدر می تونم تغییر بدم من به کدوم ساز برقصم هر کسی یک توقعاتی از من داره اخه من توقع کی را بر طرف کنم تازگی ها شوهرم به من شک هم کرد bexpect17th August 2010, 12:43 PMبا چيزاي كه ميگين معلوم مي شه كه شمادر مقابل خونوادتون مظلوم واقع شدين این بنده خدا هم خودش خبرداره. شمااز حق خودتون دفاع نمي كنيد چون به دلايلي كه گفتيد مي ترسيد:shame:چگونه؟ با دعوا و مرافه؟ هميشه اين ترسه كه نمي زاره ما به خواسته هامون برسيم هرقدرهم كه از بچتون نگهداري كنن ولي حق ندارند اين رفتارو با شما داشته باشند درسته. حق ندارن. این بچه تعلق به والدین این خانم هم داره. اگه بره دعوا کنه نتنها مشکل جل نمیشه بلکه چندبرابر میشه. شاید هم مجبور بشه تاوان یه سری تبعات بعدیشم بده. وموضوع ديگه اينكه شمااشاره كرديد به رفتار همسرتون به نظر من شمابهتره با همسرتون دراين زمينه به توافق برسيد چون وقتي شما اعتباري نداشته باشيد پس از اعتبارايشون هم كم مي كنه . اگه به این سادگیا ب� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 509]
-
گوناگون
پربازدیدترینها