واضح آرشیو وب فارسی:پارسینه: منظور از زندگی در سطح غریزه این است که انسان بدون توجه به قدر و اندازه خود و جایگاهش در هستی، به تأمین نیازهایش بپردازد و مانند حیوانات تنها در پی رسیدن به خواسته های غریزی خود باشد.منظور از زندگی در حد وظیفه نیز این است که انسان با تدبر و تفکر و تعقل، خود و هستی و جایگاه خود در هستی را بشناسد و اهداف و راه های پیش رویش را بررسی و ارزیابی کند. سپس بر اساس این آگاهی و سنجش دست به انتخاب زند.[1] نکته مهم اینجا است که استاد صفایی تنها نیازهای مشترک حیوان و انسان، مانند خوردن و خوابیدن و شهوت و غضب را نیازهای غریزی نمی داند؛ بلکه حتی آرمان هایی مانند امنیت و نظم و عدالت و رفاه را نیز جزء غرایز انسان به شمار می آورد.[2] بر این اساس، پرداختن به این آرمان ها نیز اگر با توجه به نقش انسان در هستی و در جهت رشد او نباشند، زندگی غریزی است؛ اما اگر نیازهای انسان در جهت رشد انسان قرار گیرند، حتی خوردن و خوابیدن و شهوت و غضب و ... نیز زندگی در حد تکلیف خواهند بود. اما در پاسخ به این سؤال که چگونه از زندگی در سطح غریزه رها شویم، استاد صفایی راه حل هایی را پیشنهاد می دهد: «انسان طبیعى، انسانى است که طبیعى نیست و از سطح طبیعت و غریزه و یا خصلت ها و عادت هاى زشت، حرکت کرده و اینها را تبدیل نموده و تصعید داده است. در نظام اخلاقى اسلام از چند راه به این تبدیل و تصعید مى پردازد. الف: ما هنگامى که قدر و اندازه خود و عظمت استعدادهاى خود را مى یابیم و به ارزش خود پى مى بریم، وجود عظیمى را احساس مى کنیم که محدود و محکوم نیست و زیبا و مهربان است. با این دید، ما دیگر به این معبودهاى محکوم و محدود که از من مى گیرند و به من نمى دهند، دل نمى بندیم و به مرده ها و میرنده ها پاى بند نمى شویم. انسان با چشم باز و با شناخت عظمت خودش، معبودى را انتخاب مى کند که محدود و محکوم نیست و جمال و محبت اورا دیده است، که او با عطش عظیم انسان هماهنگ است و این زیبایى اوست و انسان را با خودش پیوند زده و حب به نفس را او در دل انسان ریخته و میان دل انسان و خود انسان، او واسطه است. و این نشان محبت اوست که از من به من نزدیک تر و از من به من مهربان تر است.[3] با این دید، انسان در انتخاب او و در اطاعت و تسلیم او، احساس از دست رفتن و بن بست ندارد. که احساس غنا و جمال و محبت را با این شناخت ها گره زده و عقیده کرده است. حیات انسانى و زندگى انسانى ما در انتخابهاى ماست. و کسى که حىِّ قیّوم و جمیل و مهربان را انتخاب کرده وبه او تسلیم شده، حىّ است و زنده است حتّى اگر پاره پاره شده باشد، که انسان ادامه دارد، به شهادت استعدادهایش و انسان در این ادامه با انتخاب هایش هماهنگ است. «فَلا تَحْسَبَنَّ الَّذین قُتِلُوا فى سَبیلِ اللَّهِ امْواتاً».[4] پس اینهایى را که در راه خدا لباس خون پوشیدند، تمام شده نپندارید که اینها شروع کرده اند و ادامه یافته اند. اینها زنده هستند؛ چون حى و قیوم را انتخاب کردند و از مرده ها و میرنده ها، چشم پوشیدند، چون بت هاى انسان، یا مثل ثروت و درهم و دینار مرده است و یا مثل طاغوت ها ولعبت ها، میرنده است. اینها با توجه به قدر خویش و اندازه خویش، معبودى را انتخاب کردند که با آنها هماهنگ است و مطابقت دارد و این تطابق، جمال و زیبایى را تفسیر مى کند. و معبودى را انتخاب کردند که محبت را در دل هستى ریخته بود و آدمى را با خودش پیوند داده بود و این، مهربانى را براى انسان تفسیر مى نمود. در این راه، همان طور که مى بینى با شناخت انسان و اندازه او به شناخت معبود هماهنگ و مهربان مى رسیم و با این شناخت به انتخاب مى رسیم و با انتخاب حىّ قیّوم و مهربان زیبا، فقر و فنا و محدودیت خویش را تبدیل مى کنیم و استمرار مسلط خویش را جشن مى گیریم. ب: با این زمینه ها که گذشت، انسان مى تواند، کمتر را بدهد و زیادتر را بدست بیاورد، انسان مى تواند تجارت کند و کم هاى خودش را زیاد بنماید و چه مشترى بهتر از خدا که مى تواند بدهد و حتّى دیوار مرگ جلوگیر او نیست. «انَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ».[5] خدا خریدار است و انسان اگر با او معامله نکند و با او کنار نیاید، با چه کسى مى تواند تجارت کند و بهره مند شود، «فَلْیُقاتِل فى سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیوةَ الدُّنْیا».[6] باید زندگى محدودش را با زندگى عظیم ترى که ا ستعدادهایش از آن حکایت دارند، معامله کند و تجارت نماید. این آیه مربوط به حب حیات انسان بود و اما حب نفس او این گونه تبدیل شده؛ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاء مَرْضاتِ اللَّه»؛[7] گروهى هستند که خودشان رادر طلب خواسته ها و رضاى خدا فروختند و به این تجارت روى آوردند. تا وجود محدود و محکوم آنها، به وسعتى برسد و دیوارهایش را بریزد. ج: انتخاب بهتر و تجارت سود آور، دو راه بود. و راه سوم این واقعیت است که عشق به نفس و عشق به زندگى را تبدیل مى نماید: ناچار مرگ ما را انتخاب مى نماید و ما را به بازى مى گیرد، پس بگذار مرگى را انتخاب کنیم که آبستن زندگى باشد. «قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُم الْفِرار انْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ اوِ الْقَتْلِ وَاذاً لا تَمْتَعُونُ الَّا قَلیلًا».8] فرار شما، براى شما سودى ندارد اگر مى خواهید از مرگ و یا شهادت فرار کنید چون آنها که با حسین پرواز نکردند تا امروز نمانده اند و زندگى جاوید را بدست نیاورده اند. «ایْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْت وَ لَوْ کُنْتُمْ فى بُرُوجٍ مَشَیَّدة»؛[9] تا هر کجا بروید مرگ به دنبال شماست و شما را مى گیرد، حتّى در قصرهاى بلند و محکم. این واقعیت و آن تجارت و انتخاب ، در زمینه شناخت هایى که فقط به آن اشاره کردیم، عشق به زندگى و عشق به خویشتن را تبدیل مى کنند و آدمى با این که خودش را دوست دارد، در راه خدا مى دهد و خود را این گونه تثبیت مى کند. و با این که زندگیش رادوست دارد و حتّى عروسش در حجله به انتظار اوست، از عشق به زندگى فارغ مى شود و به زندگى دیگرى روى مى آورد که به شهادت استعدادهایش آن را از غیب در آورده و شهود کرده و دیده است.»[10] [1] «...درگیرى، آنجا آغاز مى شود که هدف ها از یکدیگر جدا شوند و تو از سطح غریزه بالاتر بیایى و با سنجش محبوب ها و بت هایت، از بت ها بگریزى و نفس و خلق و دنیا و شیطان را، در این سنجش ارزیابى کنى و با تکبیر به توحید روى بیاورى.»(درسهایى از انقلاب (قیام)، ص41.) [2] . «انسان یعنى همین، یعنى در سطح وظیفه زندگى کردن، چون این حیوان است که تمام مسایلش با غرائزش حل و فصل مى شود، حتى امنیت و رفاه و نظم و عدالت را با غریزه تأمین مى کند.» غدیر، ص22. [3] نَحْنُ اقْرَبُ الَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ. انَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ.( انفال، 24) [4] آل عمران، 169 [5] توبه، 111 [6] نساء، 74 [7] بقره، 207 [8] احزاب، 16 [9] نساء، 78 [10] درسهایى از انقلاب (قیام)، ص115 تا 121. ع.صاد
چهارشنبه ، ۱۸آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پارسینه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]