محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1847221933
اولین زن تیرباران شده در تاریخ ایران/ عکس
واضح آرشیو وب فارسی:آرمان خبر: این بار که بهرام به خانه ما آمده بود ، من با وی صحبت کردم و گفتم که مهدی هیچ علاقه ای به کار سیاسی ندارد پارسینه: منیژه اشرف زاده کرمانی در 4 بهمن 1354 به جرم اقدام علیه امنیت کشور و عضویت در شاخه مارکسیستی سازمان مجاهدین خلق و دست داشتن در ترور مجید شریف واقفی بعنوان مراقب صحنه به حکم دادگاه نظامی تیرباران گردید. ارتباط او با احمد رضایی(از سران اولیه مجاهدین خلق) از سالهای 47 _ 46 آغاز می شود . منیژه از نخستین آشنایی های خود با او چنین یاد کرده است : " ..... من در سال 46 وارد مدرسه عالی بازرگانی شدم ..... در بین همکلاسان و دوستان فردی بود به نام عباس صابری که با وی آشنا شدم ..... و به وسیله او با یکی از دوستانش که گاهی به دانشکده می آمد آشنا شدم . این دوست عسگریزاده ، احمد رضایی بود . آنها گاهی اوقات راجع به رفتن به کوه صحبت می کردند و من اظهار تمایل می کردم که اگر ممکن است منهم با شما به کوه بیایم ..... اولین جمعه بعد از امتحاناتمان به من تلفن زدند و برای رفتن به کوه قرار گذاشتند ..... و ما به کلکچال رفتیم و در آنجا آنها صبحانه خوردند و دو مرتبه به پایین مراجعه کردیم . بعدها باز آنها به من تلفن می زدند ولی عسگریزاده بعد از دو دفعه ، گفت که دیگر او کار دارد و فعلاً نمی تواند به کوه بیاید . من با دوستش ( احمد رضایی ) به کوه می رفتیم و معمولاً به شیرپلا و یا کلکچال می رفتیم و معمولاً در بین راه به کسانی برمی خوردیم که با احمد رضایی دوست بودند و آنها هم پس از آنکه به ما برمی خوردند با ما حرکت می کردند ..... " منیژه در سال 1348 با شخصی به نام مهدی مهروانی بهبهانی ازدواج کرد . در پی کشف سازمان از سوی ساواک در سال 1350 احمد رضایی از خانه منیژه به عنوان پناهگاه بهره گرفت و در ضمن در راه کشاندن منیژه و همسر او به سازمان کوششهایی کرد و بدین گونه زمینه از هم پاشیدن زندگی منیژه ، فراهم شد . همسر او در بازجویی های خود در ساواک آورده است : " ..... در سال 1350 شخصی به نام احمد رضایی که قبلاً همکار من در امر تدریس بود به من مراجعه نمود و بر مبنای دوستی قدیم از من خواست که اجازه دهم چند روزی در منزل من به سر برد ، زیرا بر اثر فعالیتهای سیاسی پلیس در تعقیب او است و نمی تواند به منزل خودشان برود ..... به خاطر دوستی که بین ما بود و او اجازه دادم که چند روزی در منزل ما به سر برد و نامبرده به خاطر سابقه آشنایی که با همسرم داشت و نفوذی که طی چند روز اقامت در منزل ما روی او برقرار نمود ، زمینه همکاری من و همسرم را با خود و دوستان خود آماده کرد ..... و به خاطر فشار و اصرار همسر سابقم منیژه اشرف زاده کرمانی به طور متناوب تا سال 1352 در منزل ما خودش و برادرش رضا رضایی و یکی از دوستان و همفکران او به نام بهرام آرام ..... اقامت داشتند ....." مهدی مهروانی پیرامون زمینه فروپاشی زندگی خود چنین اعتراف کرده است : " ..... در یک سال اول زندگی زناشویی زندگی آرام و طبیعی داشتیم ولی یکی دو روز که احمد رضایی ( که قبلاً در دانشکده به دیدار منیژه اشرف زاده می رفته و با او دوستی و آشنایی داشت ) به خانه ما آمد ، به تدریج رفتار او تغییر کرد و گرایش شدیدی نسبت به احمد رضایی و سپس بهرام آرام و رضا رضایی نشان می داد..... " نیز پیرامون این جریان افزوده است : " ..... بعد از آمدن رضا رضایی به خانه ما ناسازگاری منیژه و اختلافات من و او به اوج خود رسیده بود و احساس می کردم دیگر نمی توانم به زندگی با او ادامه دهم ..... " مهدی مهروانی که از ارتباط همسرش با کادر مرکزی سازمان زندگی خود را در خطر فرو پاشیدن می دید، بر آن شد که خود را از فعالیت های سیاسی سازمان دور سازد و از این راه همسر خویش را نیز از همکاری با سازمان با زدارد و برای رسیدن به این هدف پیش از هر کار بر آن شد که از رفت و آمد برخی از کارگزاران سازمان به خانه خود جلوگیری کند و این اندیشه را با رضا رضایی آشکارا در میان گذاشت . رضایی با آنکه به ظاهر با دیدگاه نامبرده مخالفت نکرد و حتی قول داد که هر چه زودتر بساط خود را از خانه او گردآورد و به جای دیگری کوچ کند ، ارتباط خود را به شکلی پنهانی با منیژه اشرف زاده کرمانی ادامه داد و از خانه او نیز به کلی دست نکشید . منیژه در این باره نوشته است : " ..... یکبار نیز بهرام آرام و رضا رضایی و آذر خانه ما را برای مدت کوتاهی ترک کردند و پس از بازگشت آنها قرار شد که خانه ای با نام مستعار اجاره کنیم تا آذر نیز بتواند به آنجا رفت و آمد کند و بعداً به علت اینکه شوهر سابقم مهدی مهروانی بهبهانی تمایلی برای بودن آنها در خانه ما نشان نمی داد قرار شد خانه ای اجاره کنیم که فقط من به آنجا رفت و آمد کنم و به شوهر سابقم محل آنرا نگوئیم ....." این سناریو و خیمه شب بازی ، کشمکش میان زن و شوهر را بیشتر کرد و منیژه را بر آن داشت که برای باز کردن گره کور زندگی خود با برخی از عناصر کادر مرکزی سازمان به رایزنی بنشیند و آنان را برای بر طرف کردن کشمکشها و نابسامانیهای زندگی خویش به اندیشه و بررسی فرا خواند . آن شیادان که دیر زمانی بود در کمین او نشسته بودند و برای متلاشی کردن زندگی او لحظه شماری می کردند ، از این فرصت در راه پیاده کردن نقشه شوم و ضد انسانی خود بهره برداری کردند و آخرین تیری که در ترکش داشتند به سوی او نشانه رفتند . منیژه از این رویداد این گونه یاد کرده است : ".....این بار که بهرام به خانه ما آمده بود ، من با وی صحبت کردم و گفتم که مهدی هیچ علاقه ای به کار سیاسی ندارد ولی من می خواهم که کار کنم و حال چه باید بکنم ؟ وی گفت که اگر مهدی مایل نباشد که خودش کار کند مایل نخواهد بود که تو هم کار کنی ، خوب این مسئله را چگونه حل می کنی ؟ من گفتم که من می توانم در صورتی که لازم باشد با قدری مهربانی بیشتر ، مهدی را راضی کنم که او به این کار تن در دهد . وی گفت آخر چرا تو چنین کاری را بکنی ؟ گفتم خوب اگر لازم باشد اشکالی ندارد و از نظر من این کار عملی است . ولی او می گفت که تو پس از مدتی از این وضع خسته خواهی شد و بعد گفت که شاید بهتر باشد که از مهدی جدا شوی . من گفتم که این مسئله هم برای من زیاد مشکل نیست و اگر لازم باشد می توانم این کار را انجام دهم ، ولی اگر بخواهم که از مهدی جدا شوم وی متوجه خواهد شد که چرا از وی جدا می شوم و ممکن است که حتی برود و مرا به پلیس معرفی کند . ولی او گفت که مهدی خودش هم می ترسد و چنین کاری نخواهد کرد . بعد من به وی گفتم که پس باید مدتی صبر کنم تا مهدی کمتر از جریان مطلع شود و نتواند مسائل را به خوبی جمع بندی کند ..... " بهرام آرام برای آن که بتواند منیژه را در برابر خواسته های شیطانی خویش رام کند و به جدایی از همسر و متلاشی کردن خانه و کاشانه خویش وا دارد ، کوشید که کمتر با او روبرو شود . و بدین گونه او را هر چه بیشتر تشنه و شیفته خویش سازد و با دستاویز اینکه کار و مسؤولیت های گوناگون فرصت هر گونه دیدار و گفتگو را از او سلب کرده است دیگری را بر سر قرار با منیژه می فرستاد ! او در بازجویی های خود این جریان را چنین نوشته است : " ..... در اواسط بهار نیز من یکبار آرام را دیدم ، وی گفت که فعلاً نمی تواند با من تماس داشته باشد زیرا کارهای زیادی دارد ، دیگر از او خبری نداشتم تا اواخر تابستان که آذر یکبار تلفن کرد و با من قرار گذاشت و بعد که مرا دید گفت که چکار می کنی : من راجع از وضعم از او پرسیدم و او گفت تا وقتی که تو از مهدی جدا نشده باشی ، وضعت روشن نخواهد شد و منهم به او گفتم که سعی می کنم که در اولین فرصت مهدی را تشویق کنم که کار مناسبی بگیرد و بعد از وی جدا خواهم شود . بعد من راجع به بچه از او پرسیدم و او گفت که راجع به این مسئله بعداً تصمیم خواهند گرفت و او چیزی در این مورد نمی داند . من برای بچه ام خیلی ناراحت بودم ، زیرا دلم نمی خواست که او را از خودم جدا سازم ...... فکر رضا لحظه ای از ذهنم دور نمی شد . بعد فکر کردم که سازمان که کار مهمی را به من محول نخواهد کرد ، پس من می توانم پسرم را چند سالی دیگر با خود داشته باشم ..... و با همین فکر در اولین فرصتی که مورد اختلافی با مهدی پیدا کردم به او گفتم که باید از هم جدا شویم ..... " نامبرده در دنباله اعتراف های خود آورده است : " ..... وقتی که من به او گفتم می خواهم از او جدا شوم ، وی ابتدا خیلی عادی قبول کرد ولی بعداً شروع به مخالفت کرد و حتی تهدید کرد که خودش را خواهد کشت . بعد گفت که هم خودش را و هم رضا را می کشد ..... بعداً وی گفت که حاضر است از من جدا شود ولی رضا را هرگز به من نخواهد داد ..... وی چون از علاقه من به رضا آگاه بود می خواست که بدین وسیله از جدایی من و خودش جلوگیری کند ..... به هر حال من جریان را به خانواده خودم و همچنین خانواده مهدی گفتم و بعد هم دنبال جریان طلاق رفتم . در این فاصله یکبار دیگر نیز آذر به من تلفن کرد و با من قراری گذاشت ، و بعد به وی گفتم که تقاضای طلاق کرده ام و در جریان است و او هم مرا تشویق کرد که زودتر این کار را انجام دهم ..... به هر حال از مهدی جدا شدم .... در ضمن قبل از جدا شدنم یکبار علی ( بهرام ) مرا دید ..... و راجع به جدائیم صحبت کرد و به من گفت که من خواستم که خودم با تو صحبت کنم و ببینم که آیا واقعاً می خواهی که جدا شوی و مدتی بعد پشیمان نمی شویو بعد در دفعات ، من راجع به بچه از او پرسیدم و او هم گفت که باید بچه را به شوهر بدهم ..... " مهدی مهروانی نیز در بازجویی های خود جریان جدا شدن همسر خود را اینگونه بازگو می سازد : " ..... منیژه به یک بهانه مسخره ناگهان خیلی جدی به من گفت که ما با هم تفاهم نداریم و باید جدا شویم ، من هر چه سعی کردم در آن روز و روزهای بعد معنی تفاهم را از او بپرسم و به خاطر سرنوشت کودک معصوممان او را از این فکر باز دارم با خونسردی می گفت : من تصمیم گرفته ام و تصمیم من تغییر نخواهد کرد ..... هر کس از افراد فامیل او یا من که از این موضوع با خبر شد سعی می کرد او را نصیحت کند اما فایده نداشت . من در آن زمان مطمئن بودم که پای مرد دیگری در کار است و خانواده من همچنین نظری داشتند و می گفتند زیر سرش بلند شده است ، بالاخره من از ترس آبروریزی و احتمالاً پیش آمدن مسائل ناموسی به طوری که از زندگی بیزار شده بودم و حتی قصد خودکشی داشتم با طلاق موافقت کردم..... او رفت و من ماندم و بچه داری و کار اداری ..... " سازمان بدین گونه توانست کانون گرم زن و شوهری را از هم بپاشاند و کودکی را از عشق و محبت مادری محروم سازد و منیژه را نه تنها از همسر و فرزندش جدا سازد. مینژه در اعتراف های خود گوشه هایی از رسوایی خوذ را اینگونه آشکار کرده است : " ..... در ضمن من دو دفعه کورتاژ کرده ام که برای یک دفعه از آن از اداره پول گرفته بودم و این پول هم دزدی بوده است و پول کورتاژ دوم هم که از پول مردم پرداخت شده دزدی بوده است ..... در مورد از بین بردن بچه ای که من از بهرام داشتم خودم و او هر دو مایل بودیم که آنرا از بین ببریم ، زیرا با موقعیت زندگی یک چریک امکان نگهداریش وجود نداشت و در شرایط زندگی چریکی یک بچه امکان آنرا نداشت تا بتواند از تعلیمات صحیحی برخوردار شود و در ضمن با وضع من که صورت علنی بودم اصلاً امکان نداشت که آن بچه را نگهدارم ." وحید افراخته نیز از این آلودگیها و رسواییها اینگونه پرده برداشته است : " ..... در همین دوران آرام و منیژه کوششهائی برای برقراری روابط جنسی می کنند که از آرام شروع می شود ، سپس منیژه می گوید احساس می کنم تو یک ناراحتی داری ؟ آرام می گوید به فکر سیمین صالحی هستم و این فکر مرا رنج می دهد و تو می توانی به من کمک کنی ، منیژه می گوید من حاضرم به تو کمک کنم و بالاخره پس از چند جلسه از این گفتگو ها بالاخره آرام از منیژه می کشد که حاضرم با تو ازدواج کنم ، آرام هم موافقت خود را اعلام می دارد ، منیژه حامله شده و کورتاژ می کند ..... " وحید افراخته که اینگونه پیرامون فساد و آلودگیهای هم سنگران و هم مسلکان خود قلم فرسایی کرده ، خود نیز تا آن پایه آلوده و رسوا بوده که حتی در درون زندان نیز زشت کاریهای خود را دنبال کرده است . در یکی از نامه های وحید افراخته به منیژه اشرف زاده آمده است:: " ..... منیژه عزیزم عشق خوب و بزرگم تو مرا با محبت آسمانیت ، با عشق پاک و بیش از حدت شرمنده می کنی ، خودم را در مقابل عظمت و روحت کوچک می بینم ، دلم می خواهد در دریای وجودت در اقیانوس جسم و روحت شنا کنم ، تو مرا با عشق مقدست سیراب کردی ، مرا برای همیشه متعلق به خودت کردی ، در حالیکه از من دوری همیشه خودم را نزدیکت می بینم . هیچ لحظه ای خالی از تو نبوده ، همیشه در آسمان خیالم پرواز می کنی ، پس از تو هرگز نتوانستم عشق و محبتی را به قلبم راه دهم و الا آخر...... منبع: اعترافات منیژه اشرف زاده کرمانی / اسناد ساواک
دوشنبه ، ۱۶آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آرمان خبر]
[مشاهده در: www.armankhabar.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]
صفحات پیشنهادی
اولین کامپیوتر ایران دراختیار چه کسی بود؟/عکس
امیر عباس هویدا یکی از مقاماتی بود که پس از ورود کامپیوتر در تیرماه 1341 به ایران کامپیوتر شخصی در محل کارش داشت به گزارش پایتخت معلوم نیست که هویدا از چه زمانی کار با کامپیوتر که هنوز تکنولوژی نا آشنایی به شمار می رفته را یاد گرفته است اما عکسی که "جیمز بلر" عکاس نشتبلیغ اولین عابربانکها در ایران/عکس
اولین باجه اتوماتیک کامپیوتری در شعب مرکزی بانک بیمه بازرگانان در دی ماه ۱۳۵۱راه افتاد جمعه ۱۳آذر۱۳۹۴عکس: اولین سفیر ایران در آمریکا
عکس اولین سفیر ایران در آمریکا میرزا علیقلی خان اولین سفیر ایران در واشینگتن و همسرش در سال ۱۹۱۱ میلادی وبسایت خبر آنلاین میرزا علیقلی خان اولین سفیر ایران در واشینگتن و همسرش در سال ۱۹۱۱ میلادی تاریخ انتشار ۱۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۳ ۴۴عکس جالب از تبلیغ اولین عابر بانک در ایران
در سال 1351 اولین دستگاه عابر بانک در ایران نصب شد در ادامه عکسی از تبلیغ اولین عابر بانک را مشاهده می کنید تبلیغ عابر بانک در ایراناولین باجه اتوماتیک کامپیوتری در شعب مرکزی بانک بیمه بازرگانان در دی ماه ۱۳۵۱راه افتاد تبلیغ اولین عابر بانک در ایرانگردآوری گروه سرگرمی سیمرتبلیغات اولين عابر بانك در ايران + عكس
تبلیغات اولين عابر بانك در ايران عكس اولین باجه اتوماتیک کامپیوتری در شعب مرکزی بانک بیمه بازرگانان در دی ماه ۱۳۵۱راه افتاد باشگاه خبرنگاران درپي راه اندازي اولين عابربانك در ايران اين خبر در روزنامه ها شاهد بازتاب گسترده اي بود تاریخ انتشار ۱۴ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۲۱اولین هتل مدرن ایران +عکس
اولین هتل مدرن ایران عکس دراین گزارش اولین هتل مدرن ایران را مشاهده می کنید به گزارش خبرنگاراخبارداغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان گراند هتل قزوین دومین مهمانخانه شهر قزوین و همچنین از اولین نمونههای هتل به شیوه مدرن و اروپایی است که در سالهای پایانی دوره قاجاری ساختهتبلیغات اولین عابر بانک در ایران + عکس
اولین باجه اتوماتیک کامپیوتری در شعب مرکزی بانک بیمه بازرگانان در دی ماه ۱۳۵۱راه افتاد باشگاه خبرنگاران درپی راه اندازی اولین عابربانک در ایران این خبر در روزنامه ها شاهد بازتاب گسترده ای بود شنبه ۱۴آذر۱۳۹۴عکس / اولین سفیر ایران در آمریکا
عکس اولین سفیر ایران در آمریکا تصویر زیر میرزا علیقلیخان اولین سفیر ایران در واشنگتن و همسرش را در سال 1911 میلادی نشان میدهد آفتاب تاریخ انتشار ۰۹ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱ ۳۳اولین هتل مدرن ایران/عکس
هشدارنیوز - گراند هتل قزوین دومین مهمانخانه شهر قزوین و همچنین از اولین نمونه های هتل به شیوه مدرن و اروپایی است که در سال های پایانی دوره قاجاری ساخته شد این بنا در حوالی سال های ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۰ توسط ارباب برزوی شاپور پارسی که بعدها به مهر شاهی تغییر نام داد بنا شد محل بنا در شرقاولین کامپیوتری که به ایران آمد/عکس
اولین کامپیوتری که به ایران آمد عکس امیر عباس هویدا یکی از مقاماتی بود که پس از ورود کامپیوتر در تیرماه 1341 به ایران کامپیوتر شخصی در محل کارش داشت به گزارش نامه نیوز معلوم نیست که هویدا از چه زمانی کار با کامپیوتر که هنوز تکنولوژی نا آشنایی به شمار می رفته را یاد گرفت-
گوناگون
پربازدیدترینها