تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك حديث بفهمى بهتر است از آن كه هزار حديث [نفهميده] نقل كنى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813007038




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سرمایه داری علیه آب و هوا


واضح آرشیو وب فارسی:پویش: سال گذشته کتاب آخر نائومی کلاین درباره تغییرات آب وهوایی منتشر شد که در آن، او تغییرات آب وهوایی را در بستر عام تری بررسی می کند و گره گاه های ساختاری حل معضلات اقلیمی را نشان می دهد، ازجمله منافع پررنگ شرکت های چندملیتی که مانع عمده ای در راه تغییر است. کلاین جذاب و روان می نویسد، با مثال های فراوان و نثری که خواننده را با خود همراه می کند؛ اما همه اینها برای نشان دادن اینکه مبارزه با سرمایه داری مبارزه در راه محیط زیست است. او کتاب خود را با این نکته شروع می کند که وظیفه مردم اعلام بحران محیط زیست است. بسیاری از پیش بینی ها درباره تغییرات آب و هوایی چنین فرض می گیرند که تغییرات آتی - انتشار گازهای گلخانه ای، افزایش درجه حرارت و تأثیراتی نظیر بالا آمدن سطح دریاها – به تدریج رخ می دهد. یعنی اینکه میزان مشخصی از آلاینده ها به میزان مشخصی افزایش درجه حرارت، منجر خواهد شد که خود به میزان مشخصی بالا آمدن تدریجی آرام سطح دریا منجر می شود. اما گزارش های زمین شناختی مواردی را نشان می دهد که یک تغییر نسبتا کوچک در یک عنصر آب و هوایی به تغییرات ناگهانی در کلیت سیستم انجامیده است. به عبارت دیگر، فراتر رفتن درجه حرارت کره زمین از یک آستانه مشخص می تواند آغازگر تغییرات ناگهانی و پرشیب، پیش بینی ناپذیر و بالقوه بازگشت ناپذیر باشد، با تأثیراتی وسیعا مختل کننده در مقیاسی عظیم. در آن نقطه، حتی اگر دیگر دی اکسیدکربن بیشتری هم به جو زمین اضافه نکنیم، دیگر فرایندهایی به راه افتاده است که بالقوه توقف ناپذیرند. می توان این را ترمزبریدگی و ازکارافتادگی دسته فرمان آب و هوایی دانست، زمانی که مسئله و پیامدهای آن دیگر در مهار ما نیست. گزارش انجمن آمریکایی پیشرفت دانش، بزرگ ترین جامعه علمی عام جهان، ٢٠١٤ این بوی آلاینده های جوی رو دوست دارم. سارا پیلین، ٢٠١١ از سیستم ارتباط داخلی هواپیما صدایی به گوش رسید: «از مسافرین پرواز ٣٩٣٥ از مبدأ واشنگتن دی.سی به چارلستون جنوب کالیفرنیا خواهش می کنیم بار همراه خود را برداشته و از هواپیما پیاده شوند». مسافرین از پله ها پایین آمدند و در صحن آسفالته فرودگاه جمع شدند. آنجا بود که چیزی نامعمول به چشم شان آمد: چرخ های جت خطوط هواپیمایی ایالات متحده چنان در آسفالت سیاه رنگ فرو رفته بود که انگار در سیمان خیس. عمق فرورفتگی چرخ ها آن قدر زیاد بود که خودرویی که برای یدک کش کردن هواپیما آمد، نتوانست بلندش کند. امیدوار بودند که با حذف وزن ٣٥ مسافر، هواپیما به قدر کافی سبک شود، اما نشد. یکی از مسافرین در حساب کاربری اش عکسی پست کرد با این زیرعنوان: «چرا پروازم لغو شد؟ چون واشنگتن آن قدر داغ است که هواپیمایمان در آسفالت فرورفت». نهایتا یک یدک کش بزرگ تر و قوی تر آوردند و این بار نتیجه داد؛ بالاخره هواپیما از جایش کنده شد، با سه ساعت تأخیر. یک سخنگوی خطوط هواپیمایی، «درجه حرارت بسیار نامعمول» را مقصر این واقعه عنوان کرد. واقعا هم دمای هوا در تابستان ٢٠١٢ به طرز نامعمولی داغ بود. (و سال قبل از آن هم و سال بعدش هم). اینکه چرا چنین اتفاقی رخ داده نیز چیز اسرارآمیزی نیست: مصرف مسرفانه سوخت های فسیلی که یو.اس ایرویز، با وجود دردسرهای ناشی از ذوب شدن آسفالت، گریزی از آن نداشت. طنز ماجرا، یعنی این واقعیت که مصرف سوخت های فسیلی آن چنان تغییر ریشه ای در آب و هوا به وجود آورده که از توان ما برای مصرف سوخت های فسیلی کاسته است، مانع از این نشد که مسافرین پرواز ٣٩٣٥ مجددا سوار شده و به سفرشان ادامه دهند. در اکثر پوشش های خبری این واقعه نیز از تغییرات آب و هوایی صحبتی به میان نیامد. در مقامی نیستم که درباره این مسافرین قضاوت کنم. همه ما که زندگی هایی پرمصرف داریم، هرجا هم که باشیم مَجازا مسافرین پرواز ٣٩٣٥ هستیم. فرهنگ ما در تمامیت خود، در مواجهه با بحرانی که بقایمان را به عنوان یک گونه جانوری تهدید می کند، همچنان تداوم بخش همان کارهایی است که مسبب بحران بوده اند، منتها با عرق ریزی بیشتر. درست مثل این شرکت هواپیمایی که برای ازجاکندن هواپیما به یدک کشی قوی تر متوسل شد، اقتصاد جهانی نیز با جایگزین کردن منابع متعارف سوخت های فسیلی با نسخه هایی آلوده تر و خطرناک تر (قیرماسه های آلبرتا، نفت حاصل از حفاری در آب های عمیق، گاز حاصل از شکاف دهی هیدرولیک، زغال سنگ حاصل از کوهستان های تخریب شده و...) داو این قمار را بالاتر می برد. دراین بین، فجایع طبیعی ناشی از این اوضاع، تصاویر پرکنایه جدیدی ارائه می کنند از نوعی آب و هوا که روز به روز برای همان صنایعی که مسبب گرم شدن آب و هوا بوده اند، نامساعدتر می شود. مثل سیل های تاریخی کالگاری در سال ٢٠١٣ که دفاتر اصلی شرکت های نفتی مشغول به حفاری در ماسه های آلبرتا را از کار انداختند و کارکنان شان را روانه خانه هاشان کردند و در همان حال، قطاری حامل محصولات نفتی قابل اشتعال در آستانه سقوط از روی پلی درحال فروریختن بود. یا خشک سالی ای که یک سال پیش از آن به رودخانه می سی سی پی زد و سطح آب را چنان پایین آورد که قایق های حاوی نفت و زغال سنگ چندین روز قادر به جابه جایی نبودند و منتظر ماندند تا ارتش مهندسین ایالات متحده مجرایی را لایروبی کنند (آنها مجبور بودند از همان منابع مالی استفاده کنند که به بازسازی آبراه تخریب شده در سیل تاریخی سال گذشته تخصیص داده شده بود). یا نیروگاه های زغال سنگی در بخش های دیگر کشور که موقتا از کار افتادند چون آبراهه هایی که برای خنک کردن ماشین آلات شان استفاده می کردند یا زیاده از حد داغ یا زیاده از حد کم آب شده بودند (و در برخی موارد هردو). زیستن با این اختلال شناختی، لازمه زنده بودن در این برهه تکان دهنده تاریخ است، یعنی زمانی که این بحران که سخت کوشیده ایم نادیده اش بگیریم مزد زحمت مان را با سیلی می دهد – و بااین حال، ما با همان چیزی که از آغاز مسبب بحران بوده ریسک مضاعف می کنیم. سال های زیادی تغییرات آب و هوایی را انکار می کردم، آن قدر که نمی توانم بگویم چه مدت. مطمئنا می دانستم تغییراتی در حال وقوع است. من مثل دونالد ترامپ و طرفداران تی پارتی نبودم که بگویم ادامه وجود زمستان ثابت می کند قضیه تغییرات آب و هوایی همه اش سرِ کاری است. اما گیج و منگ بودم و از جزئیات چیزی نمی دانستم، فقط اغلب به خبرها نگاهی می انداختم، به خصوص خبرهایی که واقعا ترسناک بودند. به خودم می گفتم علم زیاده از حد پیچیده است و فعالان محیط زیست دارند روی این مسئله کار می کنند. و همچنان جوری رفتار می کردم که انگار این کارت پرزرق وبرق داخل کیف پولم که از عضویتم در جمع مشتریان «ممتاز» همیشگی خطوط هواپیمایی خبر می داد، هیچ عیبی ندارد. خیلی از ما به همین نحو تغییرات آب و هوایی را انکار می کنیم. برای یک آن چشم مان را به روی مسئله باز می کنیم و بعد رو برمی گردانیم. یا نگاه می کنیم اما بعد، از آن جوک می سازیم («نشانه ای دیگر از وقوع آخرالزمان!») که این هم یک جور روبرگرداندن است. یا نگاه می کنیم اما برای خودمان داستان هایی تعریف می کنیم که آسوده خاطرمان کند، داستان هایی از این دست که انسان ها باهوش اند و به یک معجزه فناورانه دست خواهند یافت که کربن را از آسمان ها بیرون می کشد یا به نحوی جادویی از درجه حرارت خورشید می کاهد. در مدتی که مشغول تحقیق برای کتاب حاضر بودم برایم معلوم شد این هم یک جور روگردانی از موضوع است. یا نگاه می کنیم اما می کوشیم بی نهایت عقلانی برخورد کنیم (دلار در مقابل دلار. اگر به جای تغییرات آب و هوایی بر توسعه اقتصادی تمرکز کنیم اثربخش تر است، چون ثروت بهترین سپر در مقابل وضعیت های حاد آب و هوایی است) – انگار وقتی کل شهر زیر آب رفته، داشتن چند دلار بیشتر فایده ای هم به حال آدم دارد. اگر در زمره استراتژی بازها باشید، این هم راهی است برای روگردانی از بحران. یا نگاه می کنیم اما در دل می گوییم سرمان شلوغ تر از آن است که بخواهیم نگران چیزی تا این اندازه دور و انتزاعی باشیم - با اینکه آب را در متروهای نیویورک دیده ایم و دیده ایم که در نئواورلئان مردم به پشت بام هاشان پناه بردند و می دانیم که هیچ کس در امان نیست و آنها که آسیب پذیرترند از همه بیشتر در خطرند. این هم، با اینکه کاملا قابل درک است، راهی است برای روگردانی از بحران. یا نگاه می کنیم اما به خودمان می گوییم تنها کاری که از دست مان برمی آید تغییر زندگی شخصی خودمان است. به مراقبه بپردازیم و از بازارهای محصولات کشاورزی تولید به مصرف خرید کنیم و رانندگی را کنار بگذاریم – ولی بی خیال تغییر واقعی نظام هایی که این بحران را اجتناب ناپذیر می کنند، چون در این کار «انرژی منفی» زیادی هست و هیچ وقت هم به نتیجه نمی رسد. پس ابتدا به نظر می آید داریم نگاه می کنیم، چون درواقع بسیاری از این تغییرات در سبک زندگی بخشی از راه حل هستند، اما هنوز هم یک چشم مان را سفت بسته ایم. یا شاید نگاه می کنیم - واقعا نگاه می کنیم - اما بعد، انگار ناگزیر از فراموش کردنیم. به یاد می آوریم و باز فراموش می کنیم. تغییرات آب و هوایی چنین است؛ مشکل می توان آن را برای مدت زمان طولانی در ذهن نگاه داشت. به دلایلی کاملا عقلانی، مشغولِ این شکل غریب روشن کن-خاموش کن نسیان زیست محیطی می شویم. انکار می کنیم چون می ترسیم راه دادن به واقعیت تام و تمام این بحران به تغییر همه چیز بینجامد. همین طور هم است. می دانیم که اگر به همین مسیر ادامه دهیم و بگذاریم آلاینده های جوی سال به سال افزایش یابد، تغییرات آب و هوایی همه چیز دنیا را تغییر خواهد داد. شهرهای بزرگ به احتمال بسیار زیاد زیر آب می روند، تمدن های باستانی به کام دریاها می روند و بسیار محتمل است فرزندان ما بخش زیادی از عمرشان را به فرارکردن و بهبود یافتن از توفان های سهمگین و خشک سالی های مفرط بگذرانند. لازم هم نیست که برای وقوع چنین آینده ای کاری انجام دهیم. فقط کافی است هیچ کاری انجام ندهیم. همین کاری را که الان مشغولش هستیم ادامه دهیم، چه امید بستن به یک چاره تکنولوژیک باشد، چه پرداختن به باغچه های خانه خودمان و چه اینکه به خود بگوییم سرمان شلوغ تر از آن است که فکری به حال این موضوع بکنیم. فقط کافی است جوری واکنش نشان ندهیم که گویا با بحرانی تمام عیار سروکار داریم. فقط کافی است انکار کنیم درواقع تا چه اندازه وحشت زده ایم. و بعد، ذره ذره، به همان جایی می رسیم که ترسش را داشتیم، به همان چیزی که از آن رو می گرداندیم. تلاش بیشتری لازم نیست. برای پیشگیری از این آینده تیره و تار، یا دست کم کاستن از وخامت آن، راه هایی هست. اما گیر کار این است که این راه ها مستلزم آنند که همه چیز تغییر کند. برای ما پرمصرف ها، مستلزم اینکه چگونه زندگی کردن مان، چگونگی کارکرد اقتصادهایمان و حتی آنچه درباره جایگاه مان روی زمین می گوییم، همه تغییر کند. خبر خوب اینکه بسیاری از این تغییرات به هیچ فاجعه ای نمی انجامند. بسیاری شان یکسر هیجان انگیزند. ولی من تا مدت ها متوجه این قضیه نشدم. دقیقا لحظه ای را که از روگرداندن از واقعیت تغییرات آب و هوایی دست برداشتم به یاد دارم، یا دست کم نخستین باری که اجازه دادم نگاهم مدتی متمرکز بر آن شود. در ژنو بود، آوریل ٢٠٠٩، در ملاقاتی با سفیر بولیوی در سازمان تجارت جهانی، که آن موقع خانمی بود به نام آنجلیکا ناوارو یانوس که کم سن و سالی اش به چشم می زد. از آنجا که بولیوی کشور فقیری بود و بودجه بین المللی اندکی داشت، ناوارو یانوس به تازگی علاوه بر مسئولیت های تجاری اش، امور مربوط به تغییرات آب و هوایی را هم بر عهده گرفته بود. وقت ناهار در یک رستوران چینی خلوت (و با استفاده از چوب های غذاخوری برای رسم نموداری از خط سیر آلایندگی جوی جهانی) برایم توضیح داد که به نظرش تغییرات آب و هوایی برای مردم کشورش هم یک تهدید وحشتناک است و هم یک فرصت. به دلایل واضح تهدید است: بولیوی برای مصارف خوراکی و آبیاری، فوق العاده به یخچال های طبیعی وابسته است، حال آنکه کوه های برف پوشیده مشرف بر پایتخت این کشور با سرعتی نگران کننده در حال خاکستری شدن و قهوه ای شدن اند. فرصت اما، به قول ناوارو یانوس، این بود که چون کشورهایی نظیر کشور متبوع وی کاری در راه تشدید آلایندگی ها نکرده اند می توانند خود را «بدهکاران تغییرات آب و هوایی» اعلام کرده و از کشورهایی که بیشترین سهم را در انتشار آلاینده ها دارند برای پرداخت هزینه سنگین چیره شدن بر فجایع مرتبط و نیز کمک به آنها برای ایجاد مسیری برای انرژی پاک، پول و پشتیبانی فناورانه طلب کنند. او در کنفرانس سازمان ملل متحد درباره تغییرات آب و هوایی سخنرانی ای ایراد و دعوی خود برای این نوع انتقال ثروت را مطرح کرده بود. نسخه ای از آن را هم به من داد. نوشته بود: «میلیون ها نفر در جزایر کوچک، کشورهای کمتر توسعه یافته، کشورهای مجزا از دریا و همچنین جماعت های آسیب پذیر در برزیل، هند و چین و بسیاری دیگر از نقاط جهان، از تأثیرات مسئله ای که سهمی در به وجودآوردنش نداشته اند رنج می برند... . اگر بر آنیم انتشار آلاینده های جوی را در دهه آتی مهار کنیم، نیازمند یک بسیج عظیم بی سابقه ایم. به یک برنامه مارشال برای کره زمین نیاز داریم. این برنامه باید در مقیاسی بی نظیر به بسیج منابع مالی و فناوری بپردازد. این برنامه می بایست برای کاستن از آلاینده ها و ارتقای کیفیت زندگی مردم، فناوری را در هر کشوری مستقر کند. فقط یک دهه فرصت داریم». البته یک برنامه مارشال برای کره زمین بسیار پرهزینه خواهد بود – چندصد میلیارد دلار و شاید چندصد تریلیون دلار (ناوارو یانوس تمایلی نداشت که رقمی ذکر کند). و این طور به نظر می رسد که صرف هزینه آن برای اجرائی نشدنش بس باشد – هرچه باشد سال ٢٠٠٩ بود و بحران مالی جهانی در اوج. اما منطق ظالمانه ریاضت اقتصادی - اینکه صورت حساب های بانکداران را به واسطه بیکارسازی های بخش دولتی، بستن مدارس و از این قبیل بپردازند - هنوز بدل به هنجار نشده بود. بنابراین، بحران به عوض آنکه ایده های ناوارو یانوس را ناموجه تر به نظر آورد، تأثیری معکوس داشت. ما همه نشستیم و دیدیم چطور وقتی خواص کشور تصمیم به اعلام بحران گرفتند، در یک آن تریلیون ها دلار در قالب یک طرح مارشال جابه جا شد. بهمان گفتند اگر بگذاریم بانک ها از کار بیفتند، باقی اقتصاد نیز فرو می پاشد. مسئله بر سر بقای جمعی بود بنابراین به هر نحو ممکن پول باید جور می شد. در این روند، برخی بخش های نسبتا بزرگ در بطن سیستم اقتصادی ما افشا شدند (باز پول لازم داری؟ چاپ کن! ). چند سال پیش از آن هم دولت پس از حملات تروریستی ١١ سپتامبر رویکرد مشابهی را در قبال دارایی های عمومی اتخاذ کرد. در بسیاری از کشورهای غربی، وقتی صحبت بر سر بناکردن دولت امنیتی/نظارتی در داخل و راه انداختن جنگ در خارج است، ظاهرا هیچ مشکلی به لحاظ بودجه وجود ندارد. رهبران ما هیچ وقت با تغییرات آب و هوایی به عنوان یک بحران برخورد نکردند، هرچند که خطر آن در نابودی زندگی های ما بسیار عظیم تر است از بانک های ورشکسته یا ساختمان های فروپاشیده. میزان کاهشی که دانشمندان برای کاهش شدید خطر فاجعه انتشار گازهای گلخانه ای ضروری دانسته اند، صرفا پیشنهاداتی مؤدبانه و اقداماتی تلقی می شوند که می توان تا زمان نامعلومی به تأخیرشان انداخت. واضح است که اعلام یک پدیده به عنوان یک بحران، درعین حال که به واقعیت های بی چون و چرا مربوط می شود، تجلی قدرت و اولویت های آن است. اما لازم نیست ما در این میان تماشاگر باشیم: سیاست مداران تنها کسانی نیستند که قدرت اعلام بحران را دارند. جنبش های توده ای و مردم عادی هم می تواند اعلام یک بحران کنند. بردگی از نظر خواص انگلیسی و آمریکایی بحران به حساب نمی آمد مگر زمانی که جنبش لغو بردگی آن را به بحرانی بدل کرد. تبعیض نژادی با جنبش حقوق مدنی بود که بحران شد. تبعیض جنسیتی با فمینیسم بود که بحران شد. آپارتاید با جنبش ضدآپارتاید به یک بحران بدل شد. به همین منوال، اگر شماری از ما دست برداریم از روگردانی و نادیده انگاشتن موضوع و به این نظر برسیم که تغییرات آب و هوایی یک بحران و سزاوار آن است که پاسخی در حد و اندازه های برنامه مارشال به آن داده شود، در آن صورت به بحران بدل می شود و طبقه سیاسی مجبور است به آن واکنش نشان دهد، هم با تأمین منابع و هم با تغییر قوانین بازار آزاد. چنان که ثابت شده وقتی منافع خواص به مخاطره بیفتد این قوانین خیلی هم انعطاف پذیرند. گهگاه وقتی وقوع یک بحران تغییرات آب و هوایی را در مرکز توجهاتمان قرار می دهد، لمحه ای از این امکان بالقوه را می بینیم. نخست وزیر انگلستان، دیوید کامرون - که آقای ریاضت اقتصادی نیز است – وقتی بخش های بزرگی از کشور در نتیجه سیل تاریخی فوریه ٢٠١٤ زیر آب رفته بود و مردم خشمگین بودند که دولت وی کمکی به بهبود اوضاع نمی کند، چنین اعلام کرد: «در این اقدامات امدادی پول مسئله نیست. هرچقدر پول لازم باشد صرف خواهد شد». پس از شنیدن توصیف ناوارو یانوس از دورنمای بولیوی کم کم متوجه شدم که تغییرات آب و هوایی - اگر مثل این قبیل سیل ها ضرورت فوری و فوتی سیاره ما به حساب آید - می تواند نیرویی محرک برای بشریت باشد و نه فقط ما را از وضعیت های مفرط آب و هوایی در امان نگاه دارد بلکه جوامعی را نیز در پی داشته باشد که از همه لحاظ ایمن تر و عادلانه تر باشند. منابع لازم برای جابه جایی سریع از سوخت های فسیلی و آمادگی برای آب و هواهای شدید آینده می تواند با فراهم آوردن خدماتی که هم اکنون کمبودشان به شدت محسوس است (از آب پاکیزه گرفته تا برق) بخش های بزرگی از بشریت را از دل فقر بیرون بکشاند. این تصور از آینده، فراتر است از بقای محض و تاب آوردن تغییرات آب و هوایی، فراتر است از «ممانعت» از آن و «سازگار شدن» با آن به زبان عبوسانه و تیره و تار سخنرانی های سازمان ملل متحد. این بینشی است که به موجب آن، ما جمعا از بحران بهره می گیریم برای جهش به جایی که صراحتا از جای کنونی مان بهتر است. پس از گفت وگو با ناوارو یانوس دیدم دیگر ترسی ندارم خودم را غرق واقعیت های علمی مربوط به تهدید آب و هوایی کنم. دیگر از مقالات و تحقیقات علمی پرهیز نمی کردم و هرچه دستم می رسید می خواندم. در ضمن دیگر این مسئله را محول نکردم به فعالان محیط زیست، دیگر به خودم نگفتم این مسئله کسان دیگری است، کار کسان دیگری است. و با گفت وگو با افرادی در جنبش رو به رشد عدالت آب و هوایی کم کم انواع راه های تبدیل تغییرات آب و هوایی به نیرویی کاتالیزور برای تغییرات مثبت بر من آشکار شد؛ اینکه چطور تغییرات آب و هوایی می تواند بهترین استدلال تاکنون موجود جریانات مترقی برای مطالبه بازسازی و بازنگری در اقتصادهای محلی باشد؛ برای مطالبه دموکراسی هایمان و بیرون کشیدن آن از نفوذ ویرانگر شرکت ها؛ برای سد کردن راه معاملات جدید و مضر تجارت آزاد و بازنویسی قدیمی ترهای شان؛ برای سرمایه گذاری در زیرساخت های عمومی که نیازمند منابع اند، نظیر حمل و نقل جمعی و مسکن ارزان؛ برای بازپس گرفتن مالکیت خدمات اساسی نظیر انرژی و آب؛ برای بازسازی سیستم بیمار کشاورزی مان و تبدیل آن به چیزی سالم تر؛ برای گشودن مرزها به روی مهاجرانی که آوارگی شان در ارتباط است با تأثیرات آب و هوایی؛ برای اینکه بالاخره به حق مالکیت بر زمین های بومی احترام بگذاریم – همه اینها می تواند به پایان یافتن سطوح عجیب و غریب نابرابری در کشورها و در میان کشورها کمک کند. و دارم نشانه هایی می بینم – ائتلاف های جدید و استدلال های تازه – که نشان می دهد اگر این ارتباط های گوناگون در سطح وسیع تری فهمیده شوند، اضطرار بحران آب و هوایی می تواند شالوده ای را برای یک جنبش توده ای قدرتمند شکل دهد، جنبشی که همه این مسائل به ظاهر جدا از هم را در روایتی منسجم سرهم کند، روایتی که به ما بگوید چگونه می توان بشریت را از لطمات یک نظام اقتصادی که به طرزی وحشیانه ناعادلانه است و نیز یک نظام آب و هوایی ناپایدار محافظت کرد. این کتاب را نوشتم چون به این نتیجه رسیدم که اقدامات مرتبط با تغییرات آب و هوایی می تواند درست همین کاتالیزور نادر را فراهم آورد. شرق/ترجمه:خسرو اقایی


یکشنبه ، ۱۵آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پویش]
[مشاهده در: www.puyesh.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن