تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804706477




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حجاب کاملا ایرانی معتمد آریا در آسیا پسیفیک+ متن کامل شعر روی لباس


واضح آرشیو وب فارسی:سهیل سنقر: به گزارش سهیل سنقر ، به نقل ازبرنا، فاطمه معتمد آریا، هنرپیشه برجسته کشورمان جایزه آسیا پسیفیک را پنجشنبه شب به خاطر بازی در فیلم بهمن دریافت کرد. وی هنگام دریافت این جایزه با حجابی کاملا ایرانی و با مانتویی که روی آن حروف نستعلیق نقش بسته بود روی استیج حاضر شد و جایزه خود را دریافت کرد.  لازم به ذکر است نگار جواهریان، هنرپیشه جوان کشورمان هم که یکی از داوران این جشنواره بود با حجاب کامل در این فستیوال حاضر شد. متن کامل شعری که روی لباس فاطمه معتمد آریا نقش بسته بود و از شاهنامه فردوسی بود به این شرح است:  چو ابلیس پیوسته دید آن سخن یکی بند بد را نو افگند بن بدو گفت گر سوی من تافتی ز گیتی همه کام دل یافتی اگر همچنین نیز پیمان کنی نپیچی ز گفتار و فرمان کنی جهان سربه سر پادشاهی تراست دد و مردم و مرغ و ماهی تراست چو این کرده شد ساز دیگر گرفت یکی چاره کرد از شگفتی شگفت جوانی برآراست از خویشتن سخنگوی و بینادل و رایزن همیدون به ضحاک بنهاد روی نبودش به جز آفرین گفت و گوی بدو گفت اگر شاه را در خورم یکی نامور پاک خوالیگرم چو بشنید ضحاک بنواختش ز بهر خورش جایگه ساختش کلید خورش خانهٔ پادشا بدو داد دستور فرمانروا فراوان نبود آن زمان پرورش که کمتر بد از خوردنیها خورش ز هر گوشت از مرغ و از چارپای خورشگر بیاورد یک یک به جای به خویش بپرورد برسان شیر بدان تا کند پادشا را دلیر سخن هر چه گویدش فرمان کند به فرمان او دل گروگان کند خورش زردهٔ خایه دادش نخست بدان داشتش یک زمان تندرست بخورد و برو آفرین کرد سخت مزه یافت خواندش ورا نیکبخت چنین گفت ابلیس نیرنگساز که شادان زی ای شاه گردنفراز که فردات ازان گونه سازم خورش کزو باشدت سربه سر پرورش برفت و همه شب سگالش گرفت که فردا ز خوردن چه سازد شگفت خورشها ز کبک و تذرو سپید بسازید و آمد دلی پرامید شه تازیان چون به نان دست برد سر کم خرد مهر او را سپرد سیم روز خوان را به مرغ و بره بیاراستش گونه گون یکسره به روز چهارم چو بنهاد خوان خورش ساخت از پشت گاو جوان بدو اندرون زعفران و گلاب همان سالخورده می و مشک ناب چو ضحاک دست اندر آورد و خورد شگفت آمدش زان هشیوار مرد بدو گفت بنگر که از آرزوی چه خواهی بگو با من ای نیکخوی خورشگر بدو گفت کای پادشا همیشه بزی شاد و فرمانروا مرا دل سراسر پر از مهر تست همه توشهٔ جانم از چهرتست یکی حاجتستم به نزدیک شاه و گرچه مرا نیست این پایگاه که فرمان دهد تا سر کتف اوی ببوسم بدو بر نهم چشم و روی چو ضحاک بشنید گفتار اوی نهانی ندانست بازار اوی بدو گفت دارم من این کام تو بلندی بگیرد ازین نام تو بفرمود تا دیو چون جفت او همی بوسه داد از بر سفت او ببوسید و شد بر زمین ناپدید کس اندر جهان این شگفتی ندید دو مار سیه از دو کتفش برست عمی گشت و از هر سویی چاره جست سرانجام ببرید هر دو ز کفت سزد گر بمانی بدین در شگفت چو شاخ درخت آن دو مار سیاه برآمد دگر باره از کتف شاه پزشکان فرزانه گرد آمدند همه یک بهٔک داستانها زدند ز هر گونه نیرنگها ساختند مر آن درد را چاره نشناختند بسان پزشکی پس ابلیس تفت به فرزانگی نزد ضحاک رفت بدو گفت کین بودنی کار بود بمان تا چه گردد نباید درود خورش ساز و آرامشان ده به خورد نباید جزین چاره ای نیز کرد به جز مغز مردم مده شان خورش مگر خود بمیرند ازین پرورش نگر تا که ابلیس ازین گفت وگوی چه کردوچه خواست اندرین جستجوی مگر تا یکی چاره سازد نهان که پردخته گردد ز مردم


یکشنبه ، ۸آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سهیل سنقر]
[مشاهده در: www.soheilesonghor.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن