واضح آرشیو وب فارسی:سلامانه: سلامانه : بزرگسال وسایل خودکشی را به آسانی تهیه می کند اما این بچه ها با سن کم شان، با فشاری که از سمت خانواده تحمل می کنند، با تحمل فشار ناشی از فقر، نخستین راهی را که یاد می گیرند به کار می بندند. بارها به رسانه ها گفتیم عکس اعدام ها را منتشر نکنید. چون علاوه بر آنکه قبح اعدام از بین می رود، ترس از اعدام هم از بین می رود ضمن آنکه یک شیوه آموزش خودکشی هم هست. مصطفی اقلیما- رییس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران در روزنامه اعتماد نوشت: همان دلایلی که افراد بزرگسال را به خودکشی وامی دارد، با شدتی به مراتب بیشتر، کودکان را به سمت خودکشی سوق می دهد. اغلب کودکان ما در خانواده هایی زندگی می کنند که کمبودهای زیادی دارند و حتی قادر به تامین حداقل مخارج زندگی هم نیستند. شاید در گذشته خواسته همه بچه ها مثل هم بود و شاید هیچ کدام از پدرها به خواسته های بچه هایشان توجه نمی کردند اما امروز وقتی بچه کفش مارکدار همکلاسی اش را می بیند، می رود خانه و گریه می کند و کفش مارکدار می خواهد چون بدون کفش مارکدار در جمع همکلاسی ها پذیرفته نمی شود. طردش می کنند و دورش می اندازند. اغلب کودکانی که خودکشی کرده اند هم خانواده مشکل دار داشته اند. کودکی که پدر زندانی دارد، معلم می گوید که پدر این دانش آموز دزد بوده یا معتاد بوده و در مدرسه جایگاهی ندارد و بچه های مدرسه او را طرد می کنند و باید مدرسه را ترک کند. بچه های ما به خانه ای برمی گردند که پدر و مادر، دو شیفت در روز کار می کنند و در خانه کسی نیست که با این بچه حرف بزند و درددلش را بشنود. اغلب این کودکان هم دچار توهم بیمارگونه می شوند که اگر ماشین داشتیم و اگر پدرم پول داشت من این وضع را نداشتم. چرا بچه های مان خودکشی می کنند ؟ باید ببینیم چه فشاری به بچه های مان تحمیل کرده ایم. مادر و پدر که حوصله شنیدن دردها و حرف های بچه را ندارند فورا او را پیش روانپزشک می برند و روانپزشکان هم همه بچه ها را بیش فعال می دانند و به بچه ای که اعتراض می کند و به بچه ای که در خانه ٦٠ متری جای بازی کردن ندارد قرص های آرامبخش می دهند که همین قرص ها بچه را به سمت بیماری و افسردگی و خودکشی می برد. بچه در مدرسه هم وضعی بهتر از خانه ندارد چون معلم ها هم مثل معلم های قدیم نیستند. معلمی که بعد از ظهر مسافرکشی می کند دیگر نمی تواند معلم باشد. یادمان باشد که بچه ها دروغ نمی گویند. بچه ها به خودکشی تظاهر نمی کنند. اگر خودشان را بکشند برای جلب توجه نیست. آنقدر خسته می شوند که نمی توانند تحمل کنند و به فکر عاقبت مردنشان نیستند. در حالی که یک بزرگسال، قبل از خوردن قرص ها تلفن می زند و خبر می دهد که قصد خودکشی دارد. یاد گرفته اند. تمام اعدام هایی که در تلویزیون و رسانه پخش می کنیم کلاس آموزشی است برای بچه ها. بزرگسال وسایل خودکشی را به آسانی تهیه می کند اما این بچه ها با سن کم شان، با فشاری که از سمت خانواده تحمل می کنند، با تحمل فشار ناشی از فقر، نخستین راهی را که یاد می گیرند به کار می بندند. بارها به رسانه ها گفتیم عکس اعدام ها را منتشر نکنید. چون علاوه بر آنکه قبح اعدام از بین می رود، ترس از اعدام هم از بین می رود ضمن آنکه یک شیوه آموزش خودکشی هم هست. یک بررسی با دانشجویانم انجام دادم و به ١٠٠ عابر پیاده درباره ایدز اطلاع رسانی می کردیم. یک مرد مجرد در جواب مان گفت زندگی آنقدر برایم دشوار شده که امروز بمیرم بهتر از فرداست. یک مرد متاهل هم در جواب مان گفت امروز بمیرم بهتر از فرداست. گفتم تو مسوولیت داری. گفت وقتی مردم، دیگر مسوولیتی هم در کار نیست. تو اول به من امید و هدف زندگی بده، خودم می روم و این کتاب ها را می خوانم. آدم بزرگ قدرت تحلیل دارد اما بچه وقتی کتک می خورد نمی فهمد. از خودش می پرسد چرا پدرم سرم داد زد؟ چرا به خاطر یک کفش من را کتک زد؟ چرا گفت از خانه برو بیرون؟ اگر بروید و وارد زندگی این بچه ها بشوید، من هم جای این بچه ها بودم خودم را می کشتم. چطور؟ طناب گردن خودت بینداز و آویزان شو تا بمیری. بچه حتی نوع گره زدن طناب را از تلویزیون می بیند. این بچه بارها از زبان پدرو مادرش شنیده که خدا کند بمیرم و از این زندگی راحت شوم. بارها کتک خورده است. چرا بچه خودکشی می کند؟ چرا خلاف می کند؟ چرا تقلب می کند؟ چون هیچ وقت دنبال پیشگیری نیستیم. همیشه صبر می کنیم یک فرد بمیرد و آسیب ببیند بعد می گوییم چرا. ما اینها را نمی بینیم و وقتی فاجعه اتفاق می افتد می گوییم چرا اینطور شد. وقتی بیکاری و فقر افزایش پیدا می کند دزدی هم زیاد می شود. وقتی کسی دزد شد، مادام العمر دزد است چون یک سوءسابقه به او می دهیم و این فرد دیگر حق کار کردن در هیچ جا را ندارد. بچه های این آدم ها هم می شوند بیگناهان محکوم مادام العمر.
پنجشنبه ، ۵آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سلامانه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]