واضح آرشیو وب فارسی:اعتماد: اعتماد| اسمش شاهین است. 20 سالش تازه تمام شده. لباس های زیتونی رنگ بی رنگ و روی زندان به تنش زار می زند. هیچ کس شاید باور نکند این پسرک همانی است که در 16 سالگی چاقو به دست گرفته و به جان آدم ها افتاده. گاهی می خواهد همه چیز را تمام و کمال تعریف کند و با همه وجود از خودش دفاع کند اما سکوت ناگهانی اش یکسره حرف های دلش را می گویند. چشم هایش بی حرف روایتگر جدال درونی اش است. سرش را پایین می اندازد و می گوید: «سال 89 مردم، فیلم زورگیری من را زیر پل امین حضور گرفتند و پلیس خیلی زود با استفاده از آن من و دوستم میلاد را شناسایی و دستگیر کرد.» مثل همه متهم ها بارها و بارها داستان واقعه را می گوید و هیچ جایی برای دفاع از خودش نمی بیند: «یک نفر را که از بانک بیرون آمده بود تعقیب کردیم. زیر پل خلوت بود، من از موتور پیاده شدم تا کیف پول را از صاحبش بگیرم که او در برابرم مقاومت کرد، من نیز با چاقو به جانش افتادم و هفت یا هشت ضربه چاقو به کمرش زدم تا شاید کیف را رها کند، او همچنان مقاومت می کرد. در همین زمان مردم با صدای بلند می گفتند «فیلمت را داریم می گیریم»، تازه متوجه شدم تمام لحظات زورگیری فیلمبرداری شده. من و میلاد بدون آنکه موفق به سرقت کیف شویم، با موتور به سرعت از محل فرار کردیم اما چند روز بعد در خانه بودم که مامورین آگاهی ریختند تا من را دستگیر کنند. هر دو پایم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بعد از آن دستگیر شدم.» حالا 30 نفر از شاکیان که شاهین را در آن ماجرا شناسایی کرده بودند از او شکایت کرده اند. او هنوز رضایت هیچ کدام از شاکیان را نگرفته و در برابر این سوال که چرا این کار را نکرده هیچ حرفی برای گفتن ندارد: «همان اول برایم حکم محاربه صادر شد اما چون 16 سال بیشتر نداشتم در دادگاه تجدیدنظر به من تخفیف دادند و به شش سال حبس محکوم شدم.» تحمل ندارم به زندان برگردم خالکوبی های روی ساق دستش به زنی می ماند که شبیه پلنگ شده است. 30 میلیون تومان پول برای ضمانت گذاشته اما راضی نشده رضایت شاکیان پرونده اش را بگیرد: «خانواده ام 30 میلیون تومان به یک نفر دادند تا سندش را برای آزادی من به ضمانت بگذارد و من با آن آزاد شدم. روزهای مرخصی ام 10 تا 12 روز طول کشید. بعد از تمام شدن دوره مرخصی ام هم خودم را معرفی نکردم و چند روز پیش همراه برادرم حمید و دو تا از بچه محل هایمان در خانه مجردی در پاکدشت به اتهام زورگیری و کیف قاپی دستگیر شدم.» شاهین سال 90 از کانون فرار کرده و بعد از یک ماه دربه دری دوباره دستگیر شده و به کانون بازگردانده شده است. وقتی از او درباره دلایل بزهکاری هایش پرسیده می شود هیچ نمی گوید و تنها زمین را نگاه می کند. انگار دلش نمی خواهد چیزهایی را که به دل دارد به زبان بیاورد. خیلی زود همه چیز را به خانه و محل زندگی اش ربط می دهد: «نمی دانم؛ شاید به خاطر محل سکونت مان و بیشتر بچه های محل که بیشترشان تو کار سرقت، دزدی یا کیف قاپی هستند.» کودکی اش پر از دعواها و درگیری هایی است که در همه جای صورت و بدنش دیده می شود: «این خراش ها در دعوا و درگیری ها ایجاد شده است. سال 89 بود که با یکی از بچه های محل به نام حمید درگیر شدم که او با چاقو به صورتم زد. داخل زندان هم خودزنی می کردم حالا هم تحمل رفتن به زندان را ندارم.»
سه شنبه ، ۳آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اعتماد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]