واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه شهروند: مهدی بهلولی آموزگار ۱- نشست معرفی و بررسی کتاب بود. 70-60تنی بودیم. قرار بود چند تا از استادان بحث، درباره کتاب و برگردان آن به فارسی، سخن بگویند و پس از آن شماری از شرکت کنندگان دیگر هم، در زمانی 2دقیقه ای، دیدگاه ها و پرسش های خود را بیان کنند. پس از نشست، گفته ها را در ذهنم مرور می کردم. برایم روشن شد که جز دو سه تنی از همه کسانی که در آنجا حضور داشتند، کس دیگری کتاب را نخوانده بود. کتاب را نخوانده بودند اما داشتند درباره آن حرف می زدند! درواقع هرکسی حرف های خودش را می زد و درپایان می کوشید هرجور شده پیوندی بزند میان سخنانش و کتاب نخوانده. برخی شان البته دل نگران این پیوند هم نبودند و سراسر «حرف خودشان» را می زدند. «حرف خودشان» یعنی همان سخنان تکراری که همه جا می زنند و کاربرد دارد. از چه هنگام آنها را یاد گرفته اند و دارند می گویند را نمی دانم اما کهنه بودنشان پیدا بود. برای من هم تکراری بود. شرکت در نشستی را می گویم که هرکسی «حرف خودش» را بزند- یعنی همان حرف هایی را که همه جا کاربرد دارد و روشن نیست از چه کسی و چه زمانی یاد گرفته است. ۲- تکرار در زندگی هست و نمی شود کاریش کرد. همیشه و همه جا هم بد نیست و می تواند شادی آفرین باشد. گاهی آرزو می کنیم برخی رخداد ها تکرار شوند. بگذارید یکی دو تا از همین آرزو هایم را بگویم. آرزو می کنم یک بار دیگر کسی همچون بر این مگی پیدا شود و کتابی همچون «مردان اندیشه» یا «فلاسفه بزرگ» بنویسد و استاد عزت اله فولادوند خودمان هم آن را ترجمه کند. یا نیچه ای دیگر پیدا شود و کتابی همچون «چنین گفت زرتشت» بنویسد و استاد داریوش آشوری هم آن را به فارسی برگرداند. کتاب اندیشه برانگیز، گوهر نابی است که انسان می تواند با آن زندگی کند و بار ها و بار ها بخواند و بیاموزد. تکرار این دست کتاب ها، تازگی زندگی هستند. یکی دیگر از آرزو هایم، تکرار برخی آدم هاست؛ آنهایی که ناب، شگفت، درستکار و بی همتایند و شاید هم تکرارناشدنی- اما آرزو می کنم که تکرار شوند. ۳- تکرار در زندگی هست و نمی شود کاریش کرد. مثلا خشونت که همواره بوده و گویا خواهد بود. تنها می توان آرزو کرد و کوشید که کمتر شود. این که کسی تفنگ بردارد و برود میان سالن نمایشی و همه را به رگبار ببندد یا این که بمب بگذارد در هواپیما و آن را با همه مسافرانش در هوا منفجر کند و یا گروهی به شهری حمله کنند، همه جا را ویران سازند، آتش بزنند، با شمشیر گردن بزنند و سیل خون راه اندازند یا دانش آموزی چاقو بردارد و آموزگار خودش را بکشد. این نمونه آخری را گفتم تا درپایان یادی کنم از زنده یاد محسن خشخاشی، دبیر فیزیکی که سال گذشته در بروجرد با چاقوی دانش آموزش، جان خودش را از دست داد و این روز ها، نخستین سالگرد اوست. برخی پیشنهاد داده اند که اول آذر، یعنی همان روز جان باختن خشخاشی در کلاس درس را «روز نه به خشونت در مدرسه» بنامیم. این را هم بگویم که از زنده یاد خشخاشی 2 فرزند خرد سال به یادگار مانده است: عسل و علی. امیدوارم که رخدادهای تلخ زندگی، دیگر برای عسل و علی تکرار نشوند.
دوشنبه ، ۲آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه شهروند]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]