واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه بهار: کیومرث منشی زاده می گفت در یکی از شب هایی که با شاملو در کافه نشسته بودیم، کسی به او گفت: «جلال آل احمد درباره ساعدی گفته است اگر داستان نویسی عبایی داشت، آن را از تنم درمی آوردم و به تن غلامحسین ساعدی می کردم که شاملو شدیدا برآشفت و به آن شخص گفت به جلال بگو اگر داستان نویسی عبایی داشته باشد ساعدی قطعا خیاط آن است که تو بر تن کرده ای»! این حرف البته برای همان دورانی است که اختلافات جلال و شاملو بالا گرفته بود و شاملو جلال را نقد می کرد اما یک نکته در حرف این دو بزرگ ادبیات ایران نهفته است و آنکه ساعدی برای هر دوی این ها شخصیتی برجسته بوده است. غلامحسین ساعدی درواقع عبای خوش پوش داستان نویسی ایران است که زاویه دیدش در نثر و نگاهی که به زندگی اجتماعی مردم داشت تکرار نشده است. اینکه داستان نویس مورد علاقه شاملو غلامحسین ساعدی بوده است بر هیچ کس پوشیده نیست. یادم است دولت آبادی درباره مرگ ساعدی در جایی گفت: «ساعدی رفت که بمیرد، نرفت که بنویسد!» ساعدی سال ها با نام مستعار «گوهر مراد» آثار خودش را منتشر کرد. عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی، معتقد بود که گوهر مراد نام اثری عرفانی از حزین لاهیجی است. به هرحال گوهر مراد نه تنها در داستان نویسی و نمایشنامه نویسی بلکه در سینمای ایران نیز تاثیری شگرف گذاشت. سه فیلم براساس فیلمنامه های غلامحسین ساعدی ساخته شده؛ گاو و دایره مینا با کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر تقوایی، که هر سه این فیلم ها از آثار درخشان و به یادماندنی سینمای ایران هستند. غنای تصویری، نگاه اجتماعی و نقادانه و ساختار دراماتیک قوی فیلمنامه های ساعدی سبب شده آثار ساخته شده بر مبنای این فیلمنامه، فیلم های موفقی در کارنامه های خالقانشان باشند و این فیلم ها درواقع از مهم ترین آثار تاریخ سینمای ایران محسوب می شود که همگی اقتباسی از جریان نوشتاری ساعدی است. ساعدی قلب داستان نویسی ایران را چنان به دست گرفته است که امروزه این نسل هم همچنان خوانش آثار این نویسنده بزرگ را در سبد مطالعه خودشان دارند. جعفر والی از بازیگران سینما و تئاتر ایران و از نزدیکان غلامحسین ساعدی درباره این هنرمند بزرگ به روزنامه «بهار» گفت: «آن چیزی که تاکنون از ساعدی گفته شده است از دهان کسانی بوده است که به طریقی با او آشنایی داشته اند و به نظر من آن چیزی که درباره ساعدی شما می دانید کاملا مغایر با آن چیزی است که واقعیت ساعدی بوده است. من درحال نوشتن بیوگرافی هستم که بخشی از آن به غلامحسین ساعدی مربوط است. وقتی ساعدی فوت کرد، یوسفعلی میرشکاک مطلبی نوشت که واقعا تاسف برانگیز است. او برای خودش برداشت و نوشت که: «غلامحسین ساعدی در فرانسه بر اثر بیماری ایدز جان سپرد!» این دروغ محض است و زمانی که غلامحسین فوت کرد، بیشتر کافه های مدنی و هنری پاریس ماتم گرفتند. ساعدی با رفتنش چه دردی را همراه خودش برد و همین درد بود که ساعدی را کشت. به هرحال من آدمی بودم که هر هفته با ساعدی در ارتباط بودم. ما باید ساعدی را مثل خودش و آثارش و روحیات خاصش ببینیم. مثلا نوشته اند: «ساعدی چون معروف بود شاه را وادار کرد زندانی اش کند و بعد مشهورتر شود!» آخر کدام آدم عاقلی این حرف را می تواند قبول کند؟ ساعدی که خودش بنام بود دیگر احتیاجی به این بازی ها نداشت که بیایند شکنجه اش کنند و لبش را پاره کنند و آن همه در زندان شاه آزار ببیند. دکتر ساعدی کسی بود که نمایشنامه هایی که از او بر پرده تماشاخانه ها می رفت پیش از اجرا به فروش می رفت. ما باید درباره تمام انسان ها انصاف داشته باشیم. سال هاست که هر جوانی که مرا می بیند از ساعدی سوال می کند و این نشان می دهد ساعدی کیست.» به هرحال غلامحسین ساعدی مردی بزرگ در تاریخ داستان نویسی ماست و هیچ کس با نوشتن برخی ترهات نمی تواند برای غلامحسین ساعدی شرایطی را به وجود آورد که چهره این نویسنده و خالق دست نیافتنی را مخدوش کند. تاریخ قضاوت خواهد کرد ما با ساعدی چه کردیم و او برای ما چه کرد. غلامحسین ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه سال ۱۳۶۴ پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنت آنتوان پاریس درگذشت و روز جمعه هشتم آذرماه مطابق با ۲۹ نوامبر در قطعه ۸۵ گورستان پرلاشز، نزدیک آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد. شاملو درست می گفت؛ ساعدی خیاط عبای داستان نویسی ایران است که عبایش بر تن بسیاری گشاد بود.
یکشنبه ، ۱آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه بهار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]