واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
حکایت؛
وقتی نماز جمعه در چهارشنبه اقامه می شود
هنگامی که معاویه می خواست به صفین برود روز چهارشنبه بود، و او در همان روز برای مردم نماز جمعه خواند و به سوی صفین حرکت کرد.
به گزارش سرویس دینی جام نیـوز، مسعودی در مروج الذهب می نویسد: «روزی که ابوالعباس سفاح سرسلسله ی خلفای عباسی شام را فتح کرد، جمعی از مردم شام به نزد او آمده و سوگندها یاد کردند که ما تا به امروز خویشاوندی یا خاندانی برای پیغمبر جز بنی امیه سراغ نداشتیم که وارث آن حضرت باشد…» [۱]. و هم او می نویسد که شخصی از یکی از بزرگان اهل شام پرسید: این ابوتراب که امام مسجد بالای منبر او را لعن می کند کیست؟ وی در پاسخ گفت: فکر می کنم یکی از دزدان و راهزنان باشد. [۲]. در احوال امیرالمومنین (ع) در جریان جنگ صفین داستان آن مرد شامی را که با هاشم بن عتبه مرقال در هنگام جنگ برخورد کرد، نقل کردیم [۳] که هاشم بن عتبه دید آن مرد رجز می خواند و شمشیر می زند و در حال جنگ، امیرالمؤمنین (ع) را نیز لعن کرده و دشنام می دهد… و چون هاشم بن عتبه از او پرسید که ای مرد این چه کاری است که می کنی و فردای قیامت جواب خدا را در این لعن و دشنامی که به سرور اولیا و سید ابرار می دهی چه خواهی داد؟ پاسخ داد: به خدا می گویم با مردمی جنگیدم که امیر و فرمانده شان نماز نمی خواند و خودشان هم نماز نمی خواندند…! و باز مسعودی در مروج الذهب نقل کرده که هنگامی که معاویه می خواست به صفین برود روز چهارشنبه بود، و او در همان روز برای مردم نماز جمعه خواند و به سوی صفین حرکت کرد… [۴]. نگارنده گوید: نمونه های دیگری در تاریخ از معاویه و سیاست او در بی خبر نگاه داشتن مردم از اوضاع و احوال اجتماعی و سوء استفاده از نادانی های آنها نقل شده که صرف نظر از اینکه نمونه های بالا نباید موجب تعجب خواننده شود، بلکه موجب خنده و اشمئزاز نیز می باشد. همین مسعودی نقل کرده که پس از جنگ صفین مردی از اهل کوفه بر شتر نر خود که در لغت عرب بدان «جمل» گویند سوار بود و وارد دمشق شد. مردی شامی او را دید و مهار شتر را گرفته، گفت: این ناقه ی [۵] من است که در صفین از من گرفته ای! و باید بدهی؟ در نتیجه نزاع میان آن دو بالا گرفت و دعوا را نزد معاویه بردند، و از آن سو پنجاه مرد شامی نزد معاویه رفتند و شهادت دادند که این ناقه از مرد شامی است، نه از مرد کوفی! معاویه نیز به نفع مرد شامی حکم کرده و دستور داد فورا آن ناقه را تحویل مرد شامی بدهد! مرد عراقی که با تعجب آن وضع را مشاهده می کرد، پس از حکم معاویه گفت: خدایت اصلاح کند این شتر «جمل» است نه «ناقه»؟! معاویه گفت: حکمی است گذشته (و باید اجرا شود)! و بدین ترتیب مرد عراقی مجبور شد و شتر را داد، و پس از اتمام جلسه معاویه آن مرد عراقی را خواست و دو برابر پول آن شتر را به او داد و آنگاه بدو گفت: برو به علی بگو: من با صد هزار لشکر به جنگ با او برخاسته ام که افراد آن بین «جمل» و «ناقه» فرق نمی گذارند! [۶]. آری این سیاست شوم جنایتکاران تاریخ بوده که همیشه برای ادامه ی حکومت ظالمانه و ریاست جبارانه ی خویش بر مردم، آنها را در بی خبری و دور از فرهنگ تمدن و احوال و اوضاع نگاه می داشتند… و این خبر را نیز ابن کثیر در البدایه و النهایه نقل کرده که علی بن ابیطالب (ع) در یکی از نامه های خود که به معاویه نوشته این شعر بود که حضرت نوشته بود: محمد النبی اخی و صنوی و حمزه سیدالشهداء عمی (محمد پیغمبر خدا برادر و پدر زن من است و حمزه ی سیدالشهدا عموی من می باشد…) معاویه دستور داد آن نامه را پنهان کرده و از بین ببرند که مردم شام نخوانند تا مبادا به سوی علی (ع) متمایل شوند… [۷]. باری امام حسن (ع) با چنین دشمنی رو به رو شده بود… با کسی که به وسیله ی تبلیغات و مبالغ گزافی که از بیت المال شام و بدون حساب و کتاب خرج کرده بود عناوینی مانند «خال المومنین» و «کاتب وحی» و «صحابی مخصوص رسول خدا (ص)» و «امین وحی» و «رفیق رسول خدا (ص) در شب» [۸] برای خود ساخته بود، و امیرالمؤمنین (ع) و بنی هاشم و فرزندان آن حضرت را مستحق لعن و اهل دوزخ و آتش جهنم قلمداد کرده بود… و با امکانات و قدرتی که در طول چهل سال حکومت (بیست سال قبل از صلح امام و بیست سال بعد از آن) به دست آورده و در اختیار داشت خدا می داند چه جنایاتی انجام داد و چه ضربه های جبران ناپذیری به اسلام زد که باید برای آن کتابهای جداگانه ای نوشت – و علما و دانشمندان کتابها دراین باره نوشته اند. [۹]. و با همین بودجه ها و پولهای کلان و بی حساب توانسته بود شیاطینی مانند مغیره بن شعبه، و عمرو بن عاص و زیاد بن عبید را گرد خود جمع کرده و در کارهای شیطنت آمیز و جنایتبار خود از آنها کمک فکری بگیرد، و با همین پولها توانسته بود ارتش منظم و کارآزموده و مجهزی از شامیان برای انجام شیطنت ها و مقاصد شوم خود تشکیل دهد… پی نوشت: [۱] مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۳۵. [۲] همان کتاب، ج ۳، ص ۳۸. [۳] زندگانی امیرالمؤمنین (ع)، ج ۲، ص ۱۲۵. [۴] مروج الذهب، ج ۲، ص ۷۲. [۵] «ناقه» در لغت عرب به شتر ماده گویند. [۶] باقر شریف، حیاه الامام الحسن به نقل از مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۳۲. [۷] البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۸. [۸] به حیاه الامام الحسن، ج ۲، صص ۲۰۱ – ۲۰۲ مراجعه فرمایید. [۹] و ما نیز شمه ای از این جنایات را در نوشته های دیگر مانند جلد اول تاریخ تحلیلی اسلام (ص ۲۰ به بعد) و جلد دوم زندگانی امیر مومنان (ع) در قسمتهای مختلف ذکر کرده ایم.
۳۰/۰۸/۱۳۹۴ - ۲۳:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]