تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):درهاى آسمان در اولين شب ماه رمضان گشوده مى‏شود و تا آخرين شب آن بسته نخواهد شد. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826680383




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كيمياگر كلمه در عصر پسامدرن‌


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: كيمياگر كلمه در عصر پسامدرن‌


به احتمال زياد، مؤلفِ آثارِ معروف و شناخته شده‌اي چون: (1987)، (1988)، (1990)، (1991)، (1992)، (1994) (1994)، (1996)، (1997)، (1997)، (1997)، (1998)، (2000)، (2002)، (2003) و سرانجام (2005)، آقاي پائولو كوئيلو - كه مدعي است‌براي سه بارِ زندگي متواليِ اشرافي، ميليون‌ها دلار پول و دارايي در اختيار دارد - اگردر روزگاري پيش از اين مي‌زيست، هرگز به اين درجه از شهرت و نام‌آوري كه اينك‌در آن واقع است، دست نمي‌يافت.‌

به‌نظر مي‌رسد آنچه سبب نام‌آور شدن نويسنده‌اي در حد و اندازه‌هاي او - كه از نويسندگان متأخر به شمار مي‌رود - شده، علاوه بر شخصيّت غيرِ عادي و روانِ خاص‌او - كه ظاهراً با بسياري از روان‌هاي مُتعارف، تفاوت و حتي دارد - قرارداشتن در مدارِ امواج فرافكنانه علم و تئوري معاصر و جريان اطلاعات و ادبيات‌جاريِ اروپا و آمريكاي معاصر است كه به مثابه‌ و و و واردِ اغلبِ سرزمين‌هاي جهان شده و فتحِ فرهنگي خويش را هر بار باشكلي سامان مي‌دهد كه يكي از بازتاب‌هاي آن، ظهور و بروزِ آثاري كوچك امابزرگ و نويسندگاني جديد، اما بسيار شناخته شده است كه از آن جمله مي‌توان به‌گابريل گارسيا ماركز. و مؤلف كتابِ كوچكِ (كريستوف فرانك) و مؤلفِ و مؤلفِ ، ، و... (مادام فلورانس اسكاول شين) و از جمله خودِ پائولو كوئيلو اشاره كرد.‌

جريانِ پر شتاب اطلاعات در قرنِ بيستم، با همه‌گيري و عموميّت يافتنِ كاربردهايِ مختلف فرستنده‌هايِ مخابراتي از يك طرف و آنتن‌هاي ماهواره‌اي و تلويزيوني ازسوي ديگر و مهمتر از همه در سطح جهاني، سببِ به وجود آمدن شرايط جديدي شده است كه از دهه‌ها پيش شروع شده و با قدرت و قوّت ادامه دارد. ازمشخصاتِ اين شرايطِ جديد، از جمله مي‌توان به مطرح شدن برخي شخصيّت‌ها و جريان‌ها در دنيايِ ورزش، دنياي اقتصاد و دنياي هنر و از آن‌جمله: سينما، تئاتر، موسيقي و ادبياتِ مكتوب اشاره كرد: فيلمنامه، شعر، قصه، داستان، رُمان، و...‌

اينك، جهان در برابرِ سيرِ ناشناخته و رو به شدت اطلاعات، به گونه‌اي توصيف‌ناپذير به زانو در آمده و مقهورِ نام‌ها و عنوان‌هايي شده است كه در كسوت و و و و و ، هر روز ذهن‌هاي بيشتري‌را به خود معطوف كرده و نسبت به خود خيره‌تر مي‌كند.‌

بي‌راه و بي‌جهت نيست كه با گذشت مقداري ناچيز از زمان، هر بار مسيرِ جديدي در توسعه و گسترش فرآيند علم و هنر و ادبيات ايجاد مي‌شود كه چاره‌اي از قبول و پذيرش آن در پيش پاي بشر معاصر وجود ندارد.‌كسي به درستي نمي‌داند كه تداوم اين مسيرها، به كجا خواهد انجاميد، زيرا اتفاقاتي كه درونِ همديگر روي مي‌دهند و برنامه‌هايي كه به موازات هم پياده شده‌و به ظهور مي‌رسند، بيش از آن است كه بتوان در خصوص تحليل و جمع‌بندي آنها، كلام واحدي بر زبان آورد.‌

باري، چيزي كه هست، وجودِ سرعت و شتاب از يك‌سو و چندگونگي و چندگانگي از سوي ديگر در جريان‌يابي و گردش اطلاعات است كه از هر نظر انسانها را تحتِ فرمان و مديريت قرار داده و حكم مي‌راند. اين حكمراني چنان قاهرانه و ذوابعاد است كه هر لحظه ممكن است شخص يا جرياني را بر شخص و جرياني ديگر غالب آورده و فضا را به گونه‌اي ديگر رقم زند. غيرمنتظره بودنِ وقايع و مسائل، به‌خطرخيز بودن قضيّه دامن زده و با وجود تفاوت‌هايي كه هر روز بر دامنه‌اش افزوده مي‌شود، اوضاع را دست‌كم براي گروهي از كاربران و ناظران دور و نزديك، نامساعد و چالش‌برانگيز نشان مي‌دهد.‌

آنچه امروزه در صفحاتِ مختلف روزنامه‌ها و شبكه‌هاي ماهواره‌اي و تلويزيوني ديده مي‌شود، وجودِ تعداد زيادي از شخصيت‌هاي تأثيرگذار و نام‌آور است كه‌در كارنامه زندگي برخي از آنها، چيزي بيش از چند تحريك و تحرّك نمي‌بينيم. اين موضوع در خصوصِ اصحاب فرهنگ و انديشه به جاي با لفظِ و بيان مي‌شود. به اين بيان كه: در كارنامه وجودي بسياري از شخصيت‌هاي مؤثر و شاخص عرصه فرهنگ جديد، تنها چند عنوان كوچك و محدود وجود دارد كه به قلم آورده و به مرحله ارائه و عرضه رسانده‌اند.‌

برخي كارها و محصول‌هايِ نخبگان مطرحِ امروزينِ عرصه هنر به صورتِ عام و ادبيات به‌صورتِ خاص، گاه چنان سطحي و كم‌برگ و بار است كه آدمي را به شگفت وا مي‌دارد كه: چگونه ممكن است يك نويسنده، تنها با نگارشِ يك كتابِ‌چند صفحه‌اي، به اين درجه از شهرت و قدرت دست بيابد و حوزه‌اي وسيع از انسانها و انديشمندان را مقهورِ روش فكري خويش بگرداند؟

به نظر مي‌رسد يكي از تفاوتهاي فاحش نويسندگان جهانيِ قرن بيستم و قرن‌هاي پيش در اين نكته نهفته است كه نويسندگان پيشين، عمدتاً داراي كتاب‌هايي مكرر و متكثّر، با حجم‌هايي زياد و موضوعاتي مهم و ابعادي گسترده و حتي پيچيده ومشكل هستند. به عنوان مثال، مي‌توان به نويسندگاني چون ويكتوهوگو خالقِ بينوايان - داستايفسكي خالقِ برادران كارامازوف و تولستوي خالقِ جنگ و صلح و ديگران اشاره كرد كه عمدتاً با كارنامه‌هايي سرشار از آثارِ بزرگ و پر برگ و بار در جايگاهِ يك ايستاده‌اند.‌

اين موضوع، در خصوصِ نويسندگانِ ديگر قرن‌هاي نوزدهم و بيستم همچون فردريش‌نيچه با چندين اثر بزرگ، بالزاك و مارسل پروست و فرانتس كافكا و آندره مالرو و نيز ديگر نويسندگانِ مطرح و بزرگِ قرن بيستم نيز صادق است.‌

تا پيش از سه دهه پاياني قرن بيستم، به ندرت مي‌توان به نويسنده نام‌آور و جهاني برخورد كه با تحرير و نوشتن تنها يك كتاب و يا چند كتابِ كم‌حجم به شهرت و جهاني شدن دست يافته باشد.‌

با صرف‌نظر از دانشمندانِ بزرگ متقدم و متأخر، چون آلبرت اينشتين كه تنها بانگارش يك مقاله 20 صفحه‌اي دنياي علم را تغيير داده و در بلندترين جايگاه دانش جهان قرار گرفت آن‌هم در عنفوان جواني - و نيز با صرف‌نظر از نوآوران و پيشگاماني چون لودويك ويتگنشتاين كه تنها با يك رساله كم‌صفحه درخصوصِ همه را به خضوع در برابرِ مقام فلسفي خود وا داشت، تمام و يا بسياري از نويسندگانِ سرشناسِ قرن‌هاي: هفدهم، هجدهم، نوزدهم و بيستم - به غير ازچند دهه پاياني اين قرن - همگي نويسندگاني هستند كه براي نوشتن يك كتاب وكسب موفقيت، سالهايِ سال عمر گذاشته‌اند. مثال‌هايي كه در اين خصوص مي‌توان آورد، چنان است كه مي‌تواند دستمايه يك كتاب مستقل شود. اين در حالي‌است كه اين معادله، در جهانِ فعلي، در حالِ از ميان رفتن است. ‌

به درستي نمي‌توان تخمين زد كه اين تحول با كدامين كتاب آغاز شده است و راهِ‌متعارف و مرسوم موفقيتهاي ادبي و هنري، توسط كدام نويسنده و هنرمند تغيير يافته و هم به لحاظ كميت و هم به لحاظ كيفيت به سطحي اندك‌تر رضايت‌داده است.‌

شايد بتوان از نويسنده بزرگ عرب زبان، جبران خليل جبران نام برد كه با تحريركتابِ كم حجم خود به زبان انگليسي كه با راهنمايي‌ها و مساعدت‌هاي ماري هاسكل صورت گرفت و به شهرتي جهاني دست‌يافت. بنا به گزارش‌هاي موجود، انتشار اين كتاب كافي بود تا اسمِ جبران خليل‌جبران را بر سر زبانها بيندازد و جايگاهي ويژه را به مؤلف خود ارزاني دارد كه‌اثرات آن خود را در تجديد چاپ آثار قديمي وي توسط ناشران مطرح آمريكا و اروپا نشان داد.‌

اما توجه داشته باشيم كه جبران خليل جبران، پيش از آن كه را به قلم بياوردو منتشر كند، از دهها سال قبل، دهها كتاب كوچك و بزرگ ديگر را نيز به رشته تحريردرآورده بود كه از آن جمله مي‌توان به (= اشكي و لبخندي) (= عيسي فرزند انسان) ديوان شعر، و چندين داستان كوچك وبزرگ ديگر اشاره كرد كه امروز همگي مورد توجه قرار دارند.‌

امّا امر مهم اين است كه جبران خليل جبران اين كتاب را نه در عرض يك سال و دوسال كه پس از پانزده سال مداومت و كار مداوم و تدريجي به پايان برد، و از آن روي‌كه عرصه جديدي در تلقّي انسان به زندگي مي‌گشود و با بنيادي‌ترين مسائل انساني‌و زندگي در ارتباط بود. بنابراين، طبيعي بود كه كتابش كتابي پيامبرانه تلقي شده، همگان را مسحور و مجذوب كند.‌

موفقيّت جبران خليل با تحرير و آنگاه - كه همواره مورد شك وترديدهاي انتساب و عدم انتساب به او قرار داشته و دارد - سبب شد، موجي از نويسندگانِ مشتاق و نوپا، پا به عرصه قلم بگذارند كه موفقيّت‌هايِ خويش را درنگارش كتابچه‌هايي جستجو كنند كه در كمترين زمان ممكن، بالاترين و بيشترين نتيجه‌ها را برايشان ارزاني كند، كتابچه‌هايي كه اگر در برابر شخصي مثل ويكتورهوگو يا نيچه و يا ديگر نويسندگان بزرگ قرار بگيرد، به احتمال زياد اسباب شگفتيِ عميق آنها مي‌شود.‌

اگر به طنز بخواهيم درباره اين قبيل كارها قضاوت كنيم، بايد بگوييم اين گفتارِ شاعر ايراني، سعدي شيرازي كه نه تنها در عرصه‌هاي گوناگون اقتصاد و دانش و سياست بلا موضوع شده، در خصوص ادب وفرهنگ نيز موضوعيّت خود را تا حدودي از دست رفته نشان مي‌دهد! زمان اينك، غير از زماني است كه انسان در جستجوي يك موضوع، سرزمين را پشت سر مي‌نهاد، تا خود آن را از كسي كه مي‌داند و گفته است، بشنود. گفتارِ سعدي معطوف به روزگاراني پيش است، روزگاراني كه مولانا جلال‌الدين محمد رومي براي سرودن يك اثر خود ، به سي سال زمان نياز داشت و حافظ شيرزاي، باوجود نبوغ ادبي و شاگردي كردن در مكتبِ بزرگترين و قوي‌ترين اُستادن ادب عصرِ خويش،براي خلق اثرش، تمام عمر خويش را به و و و و بخشيد، تا سرانجام توانست بر قله ادب دست يافت.‌

سعدي براي سرودن و ساختنِ و ، شهرهاي عرب و عجم را باپاي پياده زير پا نهاد و شيخ بهايي براي پُر كردن صفحات كشكولش، از لبنان وهرات و مكه و بغداد و تبريز گذر كرد، همانگونه كه پيش از او، محي‌الدين عربي اينگونه كرده بود.

در شرح احوالِ تخيّل فعّال محي‌الدين عربي - كه از او با عنوان پيامبر آندلسي ياد مي‌شود - نوشته‌اند: هرگز در يك شهر بيش از دو سال اقامت نكرد و همواره در حال سفر و شتافتن از سمتي به سويي بود، و هر كدام از آثارِ خويش را در جغرافيايي خاص به رشته تحرير در آورد: ترجمان الاشواق را در شهر معشوق، فتوحات را در شهر خدا و فصوص الحكم را در دمشق.‌

آري، هم دانايان مشرق زمين و هم آگاهان غرب در اين موضوع اتفاق نظر دارند كه:‌

هر كه سخن را به سخن ضم كند

قطره‌اي از خون جگر كم كند

در ميان نويسندگاني كه در دهه‌هاي آخر قرن بيستم ظهور كرده و گوي سبقت را ازهمگنان ربوده است، مي‌توان به پائولو كوئيلو اشاره كرد. پائولو كوئيلو نويسنده‌اي است برزيلي كه امروزه در بسياري از كشورهاي جهان و در تمامِ قارّه‌ها شناخته شده است. وقتي در كارنامه فكري و قلميِ او درنگ مي‌كنيم، به آثاري كم‌حجم برمي‌خوريم كه وقتي همگي با هم جمع و تركيب شوند، نمي‌توانند يك‌پنجم آثار كساني چون هوگو يا داستايفسكي و انوره دوبالزاك و حتي آندره مالرو را به نمابش بگذارند، ولي با اين وجود، امرِ عجيبي است كه امروزه شهرتِ كوئيلو نزد نسل جوان و كتابخوان امروز چند برابر بيش از ويكتورهوگو و نويسندگان بزرگ پس از اوست؟ علت اين امر را در كجا بايد جست؟ آيا معروفتر و پرفروش‌تر بودن نويسندگاني چون نويسنده جاناتان و كيمياگر و و ، به‌درستي به اين معناست كه مؤلفان آنها بزرگتر، داناتر، نويسنده‌تر از تولستوي و نيچه و مارسل پروست وآندره مالرو هستند؟ پاسخ اين سؤال بي‌گمان منفي است و هرگز نمي‌توان مقام انسان‌شناساني چونان هوگو يا تولستوي را به صرفِ اشتياق بيشتر مخاطب به خواندن آثار يك نويسنده متأخر ناديده گرفت. اين موضوع داراي دلايلي است كه بايد به دقت مورد بحث و بررسي قرار بگيرد.‌

زندگينامه‌

پائولو كوئيلو در سال 1947 ميلادي در شهر ريودو ژانيرو - از شهرهاي برزيل - به‌دنيا آمده است. پدرش مردي مهندس و مادرش شخصيتي مذهبي داشت كه باگذشت زمان قبض و بسط مي‌يافت. طولي نكشيد با اين كه نوجواني بيش نبود، به نويسنده معروف آمريكايِ لاتين (1) و كشش‌پيدا كرد و واردِ عرصه تئاتر شد. اين دو موضوع، كافي بود تا توجه پائولو نسبت به و را به صورتِ جدي كم كند.‌

ثبت نام در كالج ژزوئيت‌ها توسط والدين - كه در سختگيري شهرت داشت به پائولو انضباط ياد داد، ولي ايمان مسيحي او را تا ساليانِ متمادي از دستش گرفت و او را در به تلاطم وا داشت. او به خواستِ پدر، به دانشكده حقوق‌رفت ولي به دليل علاقه بيش از اندازه به هنر، را كنار گذاشت و واردكارهايِ هنري شد. اين موضوع سببِ تشديد اختلاف ميان فرزند و والدينِ نگران شد و نتيجه اين شد كه: به خواست آنها سه بار در آسايشگاه رواني بستري شد و آخرين بار گريخت و هرگز به آنجا بازنگشت!‌

در سال 1968 ميلادي، با آغاز جنبشِ هيپي‌گري و مبارزات انقلابي چريكي كه نام‌فيدل كاسترو و چه‌گوارا را نيز همراه داشت، به گرايش‌هاي ضدّ سازش‌كارانه تمايل‌پيدا كرد. جستجوي راه تازه، او را به سه شخصيت متفاوت علاقمند كرد: ماركس، انگلس و ارنستو چه‌گوارا. دچار شدن به بحران معنوي، چالشي بود كه بي‌ايماني‌اش‌را به زير سؤال مي‌برد. از اين رو، به جستجو و يافتن تجربه‌هاي معنوي نو ادامه داد وبي‌اختيار سر از و و درآورد. به دنبال اين موضوع، تمام آمريكاي لاتين را در جستجوي كارلوس كاستاندا زير پا نهاد و با جادوگران گوناگون آشنايي يافت.‌

هيچ يك از اين مقولات، او را از شيفتگي حقيقي‌اش باز نداشت. شيفتگي واقعي‌او، چيزي غير از نوشتن نبود. چندي پس از آغاز كارِ روزنامه‌نگاري، نشريه‌اي به نام را منتشر كرد و با رائول سيكاس - كه توليدكننده موسيقي در برزيل‌بود - آشنايي يافت و از همين كانال، ترانه‌سازي پيشه كرد و صدها ترانه ساخت. ‌

نوشته‌اند: اين نخستين درخشش افتخارآميزي بود كه در زندگي‌اش ديده مي‌شد. درسال 1974 نخستين كتابش را درباره تئاتر و نقش آن در تعليم و تربيت منتشر كرد.‌

او همچنين بخشي از عمرش را در تجربه وحشتناك جادوي سياه به سر برد كه وي‌را به مرزهاي نابودي نزديك كرد. به هنگام خروج از آزمايشهاي اين جادو، به‌دستِ گروه شبه نظامي ديكتاتوري برزيل دستگير و شكنجه شد. وقتي به صورتي‌معجزه‌آسا از اين دوزخ نجات يافت، تصميم گرفت از كارهاي افراطي دست برداردو به زندگي عادي بازگردد.‌

او پس از پشت سر نهادن سه ازدواج ناموفق، در سالِ 1981 با دوشيزه كريستينااويتي سيكا ازدواج كرد، بانويي نقاش كه در بسياري از موفقيتها و افتخاراتِ پائولو نقش داشته است.‌

او به همراهي همسرش، در سفري شش ماهه دور دنيا را گشت. اين سفر او را به‌آلمان و بازداشتگاه داخائو نيز برد كه سببِ بروز تحولي اساسي در زندگي‌اش شد.در 34 سالگي، ايمان كاتوليكي خود را بازيافت و به سفر هفتصد كيلومتري جاده سن‌ژاك دوكمپوستل - در شمال غربي اسپانيا - روي آورد كه در قرون وسطا زائران بي‌شماري آن را پيموده بودند. ره‌آورد اين سفر با نوعي سير و سلوك عرفاني، نخستين متن ادبي او را سامان داد كه با عنوان منتشر شد. پس ازآن عرضه شد و چندي بعد به عنوانِ يكي از ده نويسنده پر فروش جهان‌شناخته شد.(2)‌

باري، در اينكه كوئيلو تحتِ تأثير جبران خليل جبران قرار دارد، شك نمي‌توان داشت. علاوه بر وجود قراينِ قلمي و تشابهات محتوايي كه فكرِ اين دو نويسنده بزرگ را در يك خط قرار مي‌دهد، مي‌توانيم به تعلق خاطر خاص پائولو به حيات جبران اشاره كنيم كه سبب شده است نويسنده‌اي كه در اوج شهرت جهاني قراردارد، پس از خلق آثاري كه همگي به تيراژهاي ميليوني دست يافته‌اند، به جمع‌آوري نامه‌هاي عاشقانه جبران خليل بپرازد. چاپ و انتشارِ توسط كوئيلو در سطح جهاني، به خوبي نشان‌‌دهنده اين واقعيت است كه پائولو جزوِ ريزه‌خواران سفره جبران خليل جبران است. اين ريزه‌خواري، در لحن و نحوه گفتار و جهت‌گيري داستان كتابهاي پائولو چنان آشكار است كه مي‌توان وي را برگرداني متأخر از جبران خليل دانست.‌

مي‌توان تخمين زد كه جبران خليل براي پائولو كوئيلو به مثابه يك منجي ظاهر شده‌باشد و آنگاه با اسلوب تصرف خويش، قلمِ او را به جولان در آورده است. حضورجبران خليل جبران در آثار پائولو آن اندازه محسوس و جدّي است كه هيچ يك از تغييرِ قلم‌هاي غير منتظره او و جستجوهايي كه در اسطوره‌ها، فرهنگ‌ها وحكمت‌هاي ملل مختلف به عمل آورده است، نمي‌تواند آن حضور مؤثر را مستور و مخفي نگاه دارد.‌

گرايشِ واضح و شديد پائولو به مقوله و تردستيِ وي در بيان حكايت‌هاي گوناگون فرهنگ‌هايِ مختلف ملل، براي كساني كه از الهام‌گيري او از جبران بي‌خبر باشند، مي‌تواند يك نقطه تفاوت گمراه‌كننده محسوب شود، اما مسأله اين است كه‌پائولو، حتي در اين سفرهاي دور و دراز و پژوهش‌هاي گوناگون خود و در جستجوهاي متفاوت خويش نيز در حقيقت با نگاه جبران خليل جبران مي‌نگرد، با گوشِ جبران مي‌شنود و با دستِ جبران خليل مي‌نويسد و با زبان او مي‌گويد.‌

برخي از قالب‌هاي گفتاري كوئيلو چنان ملهم از جبران و تحتِ تأثير سيستم وجودي جبران است كه نمي‌توان آن را به كوئيلو نسبت داد! به عنوان مثال اين گفتارِ پائولو :، با چندين و چندين گفتار از گفتارهاي جبران خليل قابل تطبيق و مقايسه است.‌

آيا اين موضوع مي‌تواند به اين معنا باشد كه پائولو كوئيلو جبران خليلِ عصر ماست؟ و يا روح جبران است كه طبقِ وعده آخرين صفحه كتابِ جاوداني‌اش ديگربار به زمين برگشته است؟ پاسخ اين پرسش بر عهده ادباي بزرگ است، اما به نظر مي‌رسد وجود تفاوت‌هاي روحي و جسمي جبران خليل و پائولو كوئيلو قابل انكار نيست. جبران خليل داراي لطافتي است كه خود پائولو كوئيلو نيز در جستجوي آن لطافت به راه افتاده و به خويشتن و قدرت و ثروت رسيده و جهاني شده است.‌

با نظر و تأمل در ابعادي از زندگي و شخصيت نويسنده نامدار جهاني پائولو كوئيلو مي‌توان با انساني متفاوت مواجه شد كه داراي مكتبي متفاوت است. آنچه از پائولو يك انسان متفاوت به وجود آورده، سير خاص زندگي جواني است كه از كودكي ‌عبور كرده و تحت تربيت‌هايِ سختگيرانه پدر و مادري نسبتاً متعصب راه خويش را براي متفاوتِ شدن گشوده است.‌

پائولو در يادآوري ايام كودكي خويش به اين نكته كه پيرامونش تربيتي سختگيرانه حكمفرما بود، تصريح كرده است، اما مهم‌تر از اين موضوع، واكنش اوست كه‌آشكارا غير طبيعي و عصيان‌گرانه بوده است. اين عصيان تا آنجا ادامه پيدا مي‌كندكه جوان را به مي‌كشاند.‌

امر به فرار و گريز محدود نمي‌شود و پائولوي جوان سر از واهه‌اي ديگر در مي‌آوردكه اينك پس از گذشتِ ساليان دراز، خود آن را در مقابل روش‌هاي تربيتي نادرست ارزيابي مي‌كند.(3)‌

ابتلاي نويسنده بزرگ به چندين اعتياد مختلف، امروزه براي نويسنده چند صدميليون دلاري، از نظرِ خودش نه تنها نقطه‌اي منفي محسوب نمي‌شود، بلكه وي، ازآن با عنوان ياد مي‌كند كه در برهه‌اي خاص صورت گرفته و پس ازسپري شدن آن ايام، به كلي كنار رفته است.(4)‌

علاوه بر اين موضوع، مي‌توان به موضوع ازدواج‌هاي ناموفق پائولو اشاره كرد كه باز مي‌تواند نشانگرِ غيرعادي بودن شخصيت او محسوب شود. او چهاربار اقدام به ازدواج كرده كه سه ازدواجِ نخست آن ناموفق بوده است. به‌ندرت اتفاق مي‌افتد كه شخصي اين اندازه ازدواج كند و آن‌هم پشت سر هم به طلاق و مفارقت بينجامد.

نويسنده مقاله، در صددِ نفي و اثبات پائولو كوئيلو نيست، از اين رو هرگز از جنبه‌هاي زندگي او به و يا ياد نمي‌كند، بلكه آنچه مورد نظر است توجه به اين مسأله است كه به نظر مي‌رسد پائولو كوئيلو اصولاً داراي شخصيتي غيرعادي است. اين موضوع از دو بخش زندگي او خودرا نشان مي‌دهد: زندگي او پيش‌از نويسندگي و جهاني شدن، و زندگي او پس‌از نويسندگي و جهاني شدن.‌

آري، در اينكه پائولو در اين مقطع از زمان شخصيّتي كاملاً جهاني و بين‌المللي است، نمي‌توان ترديد روا داشت. چه، او جزو معدود نويسندگان قرن بيستم و بيست‌ويكم است كه با شهرتي سحرآميز، مرزها را پشت سر گذاشته و انسانهاي فراواني از اشخاصِ اقليم زمين را با نام خويش رو در رو كرده‌اند.‌

شمارگان نامتعارف و بسيار زيادِ آثار اين نويسنده برزيلي، حاكي از موفقيت درخشاني است كه به‌ندرت ديده شده است. اين موفقيت در نويسندگي كه مديون چاپ و انتشار كتابي به‌نامِ است، سببِ توفيق‌هاي بعدي نويسنده شده و اين امكان را به او داده است كه گام‌هاي بعديِ خويش را بلندتر و با اطمينانِ بيشتر برداشته و در عرصه كتاب و قلم و داستان، به درخششي دست يابد كه علاوه بر ابعاد ماديِ قضيه، به لحاظ معنوي نيز او را صاحبِ ركوردي كم‌نظير كرده كه سبب مي‌شود نامِ وي را در كنارِ بزرگترين نويسندگان تاريخ قرار دهد.‌

هيچ يك از بُغض‌ها و حسدها و تنگ نظري‌ها، نمي‌تواند ارزش كارِ يك نويسنده بزرگ و جهاني را پايين بياورد. پائولو كوئيلو شخصيتي نيست كه ردّ و قبولِ نويسنده و يا نويسندگاني، او را از قلّه‌اي كه زيرِ پا قرار داده و بالا رفته است، پايين بياورد. اما در مقامِ داوري و بازشناسيِ انديشه و روشِ فكري، هر محقّق و حتي هر خواننده‌اي مي‌تواند در خصوص اسلوب فكري او و آثاري كه عرضه كرده است، داوري كند. پائولو يك نويسنده مذهبي نيست، بلكه نويسنده‌اي معنوي - اخلاقي است‌كه عمدتاً در چارچوب قصه و داستان حركت مي‌كند. اين صفت يا ويژگي او را همترازِ قصه نويسان و داستان‌پردازانِ بزرگ معاصر و از جمله ميلان كوندرا قرار مي‌دهد، اما مضمون و موضوع اخلاق و عرفان، او را از بسياري از نويسندگان ادبيات داستاني متمايز مي‌گرداند.‌

در اين راستا، كوئيلو، تمام يا اغلبِ داستانهاي خويش را با چاشني‌هايي از عرفان وحكمت ممزوج كرده است. سايه روشنِ حكمت انديشي و معناگرايي در صفحه صفحه نگارش‌هاي او قابل مشاهده و دريافت است. بنابراين، نوشته‌ها و تصويرها و ترسيمهاي او داراي ارزشي است كه نمي‌توان و نبايد آن را ناديده گرفت. زيرا پس از هر نكته و دليلي كه بگذريم، ظاهر اين است كه در جهتِ انسانيت و شكوفاييِ انسانها و دست‌كم جنبه‌اي از شكوفايي انساني قرار دارد.‌

با اين حال، چنين نيست كه شخصيّت خاص پائولو در مقامِ يك داستان‌پرداز و همچنين بوم و اقليمي كه از آن سر بر آورده و باليده است، در نوشته‌هايش تأثير قطعي و روشن نگذاشته باشد. به سهولت مي‌توان تربيتي كه وي را پرورش داده است، در آثارش يافت. اين تربيت نوعي زندگي خانوادگي رو به است كه به رهايي از همه چيز و از جمله آداب و رسوم و سنتها و قوانين منتهي ميشود و در پايان، به انساني بزرگ و روحاني بدل مي‌شود كه داراي سلايقي خاص و علايقي غيرمنتظره است.‌

اين انسان بزرگ، تقريباً وجهِ مشتركِ همه آثار پائولو است كه هر بار به جلوه‌اي تجلّي مي‌كند. كمتر كسي از خوانندگان آثار اين نويسنده با اين جلوه روبرو نشده است. پيامهاي اين جلوه، بيش از خود جلوه و صاحب و خالق جلوه ارزش دارد، از اين‌رو، همه كساني كه در مغز و قلب خود جايي براي خالق گشوده‌اند، در گرانجاي ضمير خويش، همواره منتظرند كه: او اين بار با كدامين جلوه و كدامين پيام به نزدبشريت باز خواهد گشت.‌

بي‌آنكه در دام حُبّ و بغض گرفتار شويم، مي‌توانيم به الهامي بينديشيم كه مي‌توان از پائولو گرفت. اين الهام، هرچه باشد، الهامي بشري است كه انسان روزگارِ انفجار اطلاعات را به خود فرا مي‌خواند. اين فراخوان، راهي به پس و راهي به پيش دارد. در راه پيشين اين فراخوان بزرگان تاريخ ايستاده‌اند: مولانا، محي‌الدين عربي، حافظ، شكسپير، گوته، ويكتورهوگو، نيچه و جبران خليل جبران.‌

كارلوس هيستوركاني نويسنده و روزنامه‌نگار برزيلي در خصوص كوئيلو گفته‌است:‌

من در سالن كتاب پاريس، شاهد پديده ادبي و انتشاراتي اين عصر بودم، پائوكوئيلو به حدي از محبوبيّت در ميان عامه مردم و در عين حال احترام بين‌المللي دست يافته‌كه هرگز در زندگي فرهنگي برزيل مشابه نداشته است.... او آميزه‌اي نبوغ‌آميز از انجيل و كتابهاي جادويي قرون وسطا يافته و شعرشگفت‌انگيز و بي‌نظير شوق را به دست‌مي‌دهد. به سادگي‌يي دست يافته است كه مدعي تحميل هيچ چيز نيست و جريان انديشه واحساس خود را آزاد مي‌گذارد.5

پي نوشتها:‌ ‌

‌1- خورخه لوئيس بورخس را به عنوانِ يكي از نويسندگان تأثيرگذارِ قرن بيستم ستوده‌اند، ولي اهميتش از اين هم بيشتر است. او از زمره نوآورانِ شاخصي است كه قلمروِ و را براي هميشه گستردگي بخشيد و مضاميني نوين، نظيرِ مقوله را به ادبيات مدرن راه داد و به اين‌سان، نگرش خوانندگانش را نسبت به نفس واقعيت دگرگون كرد. بنگريد به: ، ريچارد بوجين، ترجمه كاوه ميرعباسي، چاپ اول1382، نشر ني.‌

‌2- آرياس خوان: اعترافاتِ يك سالك، گفتگو با پائولوكوئيلو، ترجمه دل آرا قهرمان، تهران 1379، انتشارات بهجت / 11.‌

‌3- آرياس خوان: اعترافاتِ يك سالك، گفتگو با پائولوكوئيلو، ترجمه دل آرا قهرمان، تهران 1379، انتشارات بهجت / 44.‌

‌4- همان / 45.‌

‌5- بنگريد به: نگاهي به آثار و انديشه‌هاي پائولو كوئيلو، رضا باقريان موحد، چاپ اول 1384، مركز پژوهش‌هاي اسلامي صدا و سيما / 44.‌




 پنجشنبه 9 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 272]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن