تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس به صداى قارى‏اى كه بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را قرائت مى‏كند گوش دهد، براى او...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816476132




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شعری که سفر «آقا» را طولانی تر کرد +عکس


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز: به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز ، کانال تلگرامی رهبر انقلاب روایتی از یکی از دیدارهای رهبر انقلاب را منتشر کرد. شرح این دیدار به شرح ذیل است: رهبر می نشیند روی صندلی و می خواهد احوال پرسی کند. اما مادر فرصت نمی دهد و شروع می کند به گله گذاری: «آقا! آنقدر غم خوردم. آنقدر غصه خوردم. به خدا. حالم خیلی بد شده بود.» رهبر می گوید چرا؟ «دیروز صبح زنگ زدم دفترتون. گفتم مسوول این برنامه که من رو از دیدن آقا محروم کرده، خدا زجرش بده.» توی همان حال، همه می زنند زیر خنده، حتی رهبر. رهبر علت را می پرسد. «گفتم برای این که حق من این نبود. من با این وضع نمی تونم بیام دیدار آقا. 1ساله حتی آقا رو تو تلویزیون هم ندیدم.» و می گوید که مریض شده و همسایه ها دنبال ماجرا بوده اند که رهبر بیاید خانه شان. رهبر می گوید نامه را دیده که شعری داشته. بعد می گوید: «این رو به شما بگم. من امشب بنا نبود قم بمونم. فقط به خاطر شما موندم. البته خونه ٢شهید دیگه هم رفتیم. اما من به خاطر شما موندم. برای این که بتونم شما رو ببینم» شعرش را قبل از آمدن رهبر برایم خوانده بود. ٢بیت شعر که روی یک کاغذ چندسانتی و با مدادرنگی نوشته بود و فرستاده بود دفتر رهبری؛ توی همان حالت موجی بودنش. و حال همان تکه کاغذ، سفر رهبر را یک روز طولانی تر کرده بود: «آرزو داشتم که به دیدارم بیایی هم به دیدار من و هم شوی بیمارم بیایی بیش یک سال است که شویم هم نشین تخت خواب است حق من این بود به دیدار دل زارم بیایی» کار رهبر، من را یاد خاطره ای از امام خمینی می اندازد. فکر کنم همین حجت الاسلام رحیمیان تعریف می کند که نامه ای دادیم به امام. مادر شهیدی نوشته بوده که به تهران آمده برای دیدار امام. اما موفق به دیدار نشده. امام هم زیر نامه می نویسد: «تا این مادر شهید را به دیدار من نیاورید، هیچ کس را ملاقات نمی کنم.» مادر ادامه می دهد: «به بی بی، حضرت معصومه گفتم بی بی جان! این عزیزت رو خودت بفرست خونه مون. قسمش دادم توروخدا آقا رو بفرست.» و رهبر می گوید: «همون ها فرستادن دیگه. همون ها زدن پس گردن مون» روایتی از دید و بازدید سرزده رهبر انقلاب از خانواده شهید کارکوب زاده ١٣٨٩/٨/٦ فارس


شنبه ، ۳۰آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن