تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه سپر آتش (جهنم) است. «يعنى بواسطه روزه گرفتن انسان از آتش جهنم در امان خواهد بود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837058116




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کارنامه افتخار آمیز عطای پهلوان به روایت شاهدی صادق


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: «همان گونه که مستحضرید بنده بیش از هر شخص دیگری در جریان کارهای عطا هستم، به طوری که تقریباً در مدت ۳۵ سال از ساعت ۵ صبح تا زمانی که نیاز بود، در کنارشان بودم.» غلامحسین بیجاری از اهالی کرمان با بیان این مطالب گوشه هایی از زندگی پرافتخار عطای پهلوان را تشریح می کند و درباره خود چنین می گوید: بنده غلامحسین بیجاری در فروردین ۳۵ در محله مسجد گنج کرمان (خیابان شهید چمران) به دنیا آمدم و آشنایی اینجانب با آقای عطا احمدی به این ترتیب بود که زمانی که بنده در کلاس پنجم ابتدایی در مدرسه جیحون مشغول به تحصیل بودم، عطا کلاس ششم را تدریس می کرد. همان زمان هم زندگی عطا خلاصه می شد به یک پیراهن، یک شلوار و یک دوچرخه ای که پدرش برایش خریده بود (زمستان و تابستان همان تک پیراهن بود). تنها معلمی که موهای سرش را ماشین می کرد، عطا بود چرا که شاگردانش هم می باید موهای سرشان را کاملاً کوتاه کنند. (برای رعایت بهداشت و یکنواخت بودن). زنگ تفریح طبق روال کلیه مدارس، همه معلمان برای استراحت و خوردن کیک و چای به دفتر می رفتند، تنها عطا در کلاس می ماند تا اشکالات درسی دانش آموزان را برطرف کند. یادم هست که عطا دوچرخه اش را در ردیف دوچرخه های دانش آموزان می گذاشت (معلمان جایگاه مخصوص برای دوچرخه های خود داشتند.) عطا هیچ وقت تدریس خصوصی در منزل نداشت و معتقد بود که دانش آموزان درس را باید سرکلاس یاد بگیرند تدریس خصوصی معنی ندارد. یادم هست که یکی از پسران عمویم شاگرد عطا بود. عمویم تعریف می کرد، رفتم پیش عطا، گفتم بیا منزلمان به پسرم درس خصوصی بده. عطا گفت: نگران نباش من به بچه ها چنان درس می دهم که خوب بفهمند و نمره خوب بیاورند. پسر عمویم امتحان داد و با نمره بالا قبول شد، عمویم گفت، رفتم پیش عطا و گفتم به پاس خدمات شما هدیه ای برایتان بیاورم، عطا گفت، من وظیفه ام را انجام داده ام و از هیچ کس هدیه قبول نمی کنم بعد از اصرار زیاد عطا گفت: با پول آن برو دفترچه و قلم برای بچه های بی بضاعت مدرسه بخر، و من این کا را کردم. خلاصه بعد از گذراندن دوران ابتدایی، سیکل اول را در دبیرستان شهاب و سیکل دوم را در هنرستان اقبال رشته راه و ساختمان به پایان رساندم و چون در آن زمان دانشگاه در کرمان نبود و وضع مالی خوبی هم نداشتیم که در تهران ادامه تحصیل دهم اجباراً در کرمان و رشته راه و ساختمان تکنیسین (فوق دیپلم) از انستیتو تکنولوژی در سال ۵۵ فارغ التحصیل شدم و در سال ۷۸ لیسانس مدیریت گرفتم و چون معافی کفالت داشتم از سربازی معاف شدم و بلافاصله به کمک پدرم در کارگاه قنادی مشغول به کار شدم مرحوم پدرم اعتقاد داشتند که کار دولتی نگیرم می گفتند حقوق کارمندان دولت پول نفت است و پول نفت مال تمام مردم ایران است و گرفتن حقوق از دولت حرام است.تا این که در سال ۵۷ انقلاب شد دوستان و آشنایان گفتند انقلاب شده و دولت اسلامی روی کار است. ما باید مملکت را بسازیم و رفتن به سر کار دولتی دیگر مشکلی نداشت. بنده پس از امتحان ورودی در اسفند ۵۸ در بافت معلم هنرستان بودم تا این که دوستان فرهنگی گفتند عطا احمدی بازنشسته شده و چهل دستگاه مدرسه شهدا را که فقط با ۲ میلیون تومان شروع کرده بود نیمه تمام مانده و شما باید پیگیر ادامه ساخت آن ها باشید با توجه به این که عطا علاوه بر حق استادی با مرحوم پدرم دوست و هم محله ای بودند و جلسات قرائت قرآن با مرحوم دکتر باهنر و مرحوم شیخ علی ایرانمنش در مسجد بازار شاه داشتند. بر خود وظیفه دیدم که کارهای ایشان را پیگیری کنم. و به عنوان کارشناس ساختمان اداره کل مشغول به کار شدم در آن زمان رئیس کارپردازی اداره آموزش و پرورش یک سویچ لندرور را به بنده داد و گفت با توجه با این که زلزله مدارس قدیمی را خراب کرده است و قابل استفاده نیستند، باید هرچه سریع تر این ۴۰ مدرسه ساخته شود. در آن زمان پیمانکاران از بازنشستگی عطا سوءاستفاده کردند و هیچ کدام حاضر به ادامه کار نبودند و ادعا می کردند که ما ضرر کرده ایم و غرامت می خواهیم. و هیچ پیمانکار دیگری زیر بار نمی رفت چون قیمتی که عطا با پیمانکار قرار داد کرده بود (قرارداد خداوکیلی که پشت جلد کلام الله نوشته شده بود) به مراتب کمتر از قیمت پیشنهادی آنها بود و نوسازی مدارس هم زیر بار تکمیل مدارس نرفت و اعلام کرد که تکمیل این ۴۰ مدرسه نیاز به اعتبار زیادی دارد و از عهده ما خارج است. نهایتاً ماندیم چه کار کنیم. تا این که اداره آموزش و پرورش به این نتیجه رسید که از عطا دلجویی کند و قرار شد مرحوم حاج اکبر یزدانی که از دوستان عطا بود به نمایندگی از اداره کل با یک جلد کلا م الله مجید شبانه به منزل ایشان برود و به ایشان بگوید ما اشتباه کردیم شما را بازنشسته کردیم و شما را به قرآن بیا و کارهایت را تمام کن چون از عهده ما هیچ کاری برنمی آید. عطا در جواب گفته بود که من کار برای شما نمی کنم و برای مردم کار می کنم و اگر شما هم نمی آمدید من کارها را تمام می کردم. بالاخره عطا آمد و چهل مدرسه را تحویل داد. لازم به ذکر است ساخت هر مدرسه از گرفتن زمین و درگیری با ثبت اسناد، مالکان، شهرداری، پیمانکاران، تهیه مصالح ارزان قیمت در آن شرایط سخت اقتصادی خود حدیث مفصلی است که بیان آن نیاز به زمان بیشتری دارد. (هر کدام از ما می دانیم که ساخت یک منزل مسکونی کوچک چه مشکلات عدیده دارد، چه رسد به ساخت ۴۰ مدرسه با این وسعت و حجم کار) کارهای عطا ادامه داشت تا زمانی که مرحوم شیخ علی ایرانمنش ترور شد و آقای غندالی در سال ۶۵ از تهران به عنوان مدیرکل آموزش و پرورش معرفی شد. در آن زمان آقای دلیلی که معلم ریاضی بنده هم بود رئیس کارپردازی اداره شد. حاج آقای دلیلی عطا را به آقای غندالی معرفی کرد. چون آقای غندالی شناختی از عطا نداشت، آقای غندالی شخص مثبت و محترمی بود به عطا گفت شما نماینده تام الاختیار بنده در امور ساختمانی باشید از این تاریخ به بعد بود که کارهای عام المنفعه عطا جان تازه ای گرفت. ساخت ده ها مدرسه دیگر در شهر کرمان و پروژه های دیگر در فهرج، منوجان، زرند، بردسیر، رودبار، کهنوج، رفسنجان، باغین، سعدی و کوهپایه و (بیش از ۲۵۰ مدرسه) و نیز پروژه های بزرگ دیگر شامل احداث جاده تیکدر ـ ساخت ۱۰۰۰ منزل مسکونی ارزان قیمت، اردوگاه های بزرگ شهید رجایی و شهید باهنر جاده هینمان ـ سرای سالمندان ـ بیمارستان سالمندان ـ احداث پروژه جدید شهر خوب برای مردم خوب و کارگاه کار با افتخار، که همگی در قالب بنیاد نیکوکاری حضرت ابوالفضل(ع) (عطا نسبت به حضرت ابوالفضل ارادت خاصی دارد) که امروزه دارایی این بنیاد بالغ بر صدها میلیارد تومان است. لازم به ذکر است اکنون هم عطا در سن ۸۰ سالگی، خستگی ناپذیر و باامید به آینده به کار خود ادامه می دهد و ده ها پروژه در حال ساخت دارد. قابل توجه است در زمانی که پول حرف اول را می زد عطا کلیه این پروژه ها را بدون گرفتن یک ریال دستمزد و در زمان بازنشستگی و با عشق انجام می دهد. ساعت کاری عطا سال ها از ساعت ۵ صبح تا ۱۰ شب بود. او زندگی شرافتمندانه ای آن هم با ۹ فرزند دارد. موفقیت عطا بر ۷ اصل استوار است: ۱ـ برای رضای خدا کار کردن ۲ـ به آنچه می گویم، عمل می کنم ۳ـ ساده زیستن ۴ـ از خود گذشتن ۵ـ امید به آینده ۶ـ مسئول بودن در مقابل نسل های حال و آینده ۷ـ همیشه بدهکار جامعه خود باشیم نه طلبکار. حال مختصری از روحیات و اخلاقیات عطا که می تواند سرمشق جوانان ما باشد و اینها را در مدت ۳۵ سال ممارست با عطا به دست آوردم، برایتان بازگو می کنم: همان گونه که قبلاً گفتم ممارست اینجانب با عطا در مدت ۳۵ سال به خاطر آمدن آقای غندالی به کرمان و گسترش کارهای عطا به سطح استان کرمان بود و بالطبع باید با اتومبیل تردد می کردیم و این بهانه ای شد که در این مدت در کلاس اخلاق او باشم. از طرف دیگر با توجه به حجم سنگین کار باید کسی کمک عطا باشد و بنده به خاطر عشق به ایشان بدون کوچکترین چشمداشتی و مخلصانه به عطا در پیگیری های کارهای اداری ـ خرید مصالح، تحویل زمین از زمین شهری و اوقاف و اخذ پروانه از شهرداری و تنظیم اسناد مالی کمک عطا بودم. روز اولی که با عطا برخورد کردم عطا گفت اگر بخواهی خدمت کنی باید همه مردم را همانند خدا دوست داشته باشی و دور از مسائل سیاسی خدمت کنی. شروع کار اذان صبح بود بنده بعضی روزها نماز صبح را در اداره می خواندم در رابطه با کارمان در شهرستان ها مزاحم کسی نمی شدیم. در مسیر رفتن به پروژه های شهرستان ها در مسیر هر کسی را که می دیدیم و نیاز به وسیله نقلیه داشت سوار می کردیم و عطا می گفت ماشین مال خودتان است و ما اضافی هستیم. اگر کارمان به بعدازظهر می کشید نهار ظهرمان نان هندوانه بود. عطا حتی یک لوان آب از کسی نخورد و مزاحم کسی نشد کلیه حساب های مالی مدارس شهداء و مدارس خیرین و حق محروم حساب های سرای سالمندان و بنیاد نیکوکاری حضرت ابوالفضل (ع) توسط خود ایشان و خیلی ساده در یک دفترچه ۱۰۰ برگی به صورت روزانه (بدون داشتن کامپیوتر) و به شکل بسیار منظم و مثال زدنی انجام می داد. لازم می دانم که افراد مرتبط با حساب و کتاب بیایند، نظم را از عطا یاد بگیرند چرا که حساب و کتاب های میلیاردیایشان هر روز کپی و به دست بیش از ۱۰ نفر از معتمدین ایشان داده می شود که در جریان هزینه ها باشند، تا کسی بعد از فوت ایشان نخواهد سوء استفاده کند، عطا علاوه بر کارهای اجتماعی و عمرانی در منزل نیز کمک حال خانواده اش بود. زندگی بسیار ساده و طبیعی و مثال زدنی داشت به طوری که نان به کمک خانمش در خانه می پخت بیش از ۱۰۰ قطعه مرغ و خروس در خانه نگهداری می کرد و نیازی به خرید مرغ، تخم مرغ و نان از بیرون نداشت، در منزل عطا فقط چند زیلو بود و قالی وجود نداشت از مبل و وسیله های تجملاتی خبری نبود جالب است بدانید عطا دفتر بیمه ندارد و نیاز به دکتر و دوا ندارد اعتقاد دارد انسان باید غذای سالم و طبیعی بخورد و به دنبال آن ورزش کند تا بیمار نشود، در این چند سالی که با عطا بودم با توجه به اینکه در زمستان و تابستان فقط با پیراهن بود هیچگاه ایشان را مریض ندیدم در حالیکه در زمستان در منزل بخاری نداشت کولر نداشت در این مدت ندیدم که عطا از کسی هدیه ای یا پاداشی بگیرد و حتی یک لیوان آب یا چای کسی را بخورد. عطا علاوه بر پهلوانی (میله های ورزش باستانی ایشان در مسابقه قهرمانی کشور در سال ۵۳ که در کرمان برگزار می شد، کسی نتوانست حتی یک جفت با آنها کار کند) دارای روح لطیف است به طوری که سرودن شعر، نقاشی، خطاطی، صحافی کتاب، قالیبافی، ژاکت چینی، کنده کاری روی چوب، بنایی، کشاورزی نیز در اوقاف فراغت به آن می پردازد. عطا بسیار ساده زندگی می کند، غیر قابل تصور، به طوری که هم اکنون در قید حیات است بجز یک دوچرخه که در موزه آگیرا است، هیچ چیز از مال دنیا ندارد و تکیه کلام عطا است که می گوید: مال دنیا مال همین دنیا است، هیچ ارثی به فرزندانش از نظر مالی نداده و می گوید بهترین ارث به فرزندان را باید به تفکر آنها داد که در کتاب پند پدر نیز بارها به آن اشاره کرده است. رحمت الله فرزند ارشد عطا می گفت که یک روز به پدرم گفتم یک ارث به یاد ماندنی به من بدهید عطا رو کرد به خواهر رحمت الله و گفت قیچی را بیاور و سپس زیر پوشی که چندین سال پوشیده بودند و دیگر غیر قابل استفاده بود و اصطلاحاً نخ نما شده بود را از وسط نصف کرد نصف آن را به پسر بزرگتر (رحمت الله) و نصف دیگر را به دختر بزرگتر (فاطمه) داد و گفت این بهترین ارثی که به شما می دهم این درس قناعت است و رحمت الله گفت هم اکنون نصف زیرپوش را در جایی نگهداری می کنم. عطا معلمی خوب و دلسوز برای دانش آموزان بود، می گفت دانش آموزان را باید همانند فرزندانمان دوست بداریم و آنها را خوب تربیت کنیم و عطا این کار را عملی کرد و هم اکنون اکثر دانش آموزان عطا کارهای کلیدی مملکتی و استانی را بر عهده دارند و در کارهای عمرانی و اجتماعی عطا به او کمک می کنند. یادم هست روزی برای گرفتن مجوز شرکت تعاونی روستای هینمان به حضور رئیس اداره تعاون رفتیم، عطا درخواست مجوز کرده بود، دیدم رئیس اداره تعاون جلوی عطا بلند شد و با یک حالت خاصی در حالیکه رنگش تغییر کرده بود گفت شما عطا احمدی هستید من در فلان روستا شاگرد شما بودم و شما معلم خوب و دلسوزی بودید شما هر کار که داشتید برایتان انجام می دهم. خاطره دیگر: اول انقلاب برای راه اندازی برق روستاهای کوهپایه به این منطقه رفتیم، شاگرد عطا رئیس برق جنوب شرق ایران بود که با همت ایشان برق کوهپایه راه اندازی شد. لازم به ذکر است عطا بیشتر کارهای بزرگی که در سطح استان انجام داده است با کمک همین شاگردان خوب خود بوده که با جان و دل و با عشق برای عطا کار می کردند. نهایتاً این همه پروژه و حجم کار با تلاش، کوشش، فداکاری و ایثار و گذشت عطا و همکاری شاگردانش که خوب تربیت شده بودند انجام گرفته و این میسر نمی شد مگر با تحمّل رنج و سختی برای همسر فداکار ایشان که زندگی با شرایط بسیار سخت عطا را پذیرفته بود. آخرین خاطره ای که می خواهم برایتان تعریف کنم که بسیار جالب و به یادماندنی است رفتن عطا به حضور آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت بود. یادم هست اول مرداد ۷۵ بود که روزی آقای اسدی مدیرکل وقت آموزش و پرورش مرا به اطاقش خواست و گفت می خواهیم عطا را ببریم نزد ریاست جمهوری، تو که اخلاق عطا را بهتر می دانی فکر بکن چه باید بکنیم؟ گفتم: عطا اهل رفتن به جلسات کنفرانس ها و سمینارها و همچنین در جلساتی که مسئولان هستند، نیست. عطا فقط سرش است و کارش، زمان شاه هم که معلم نمونه شده بود و باید پیش شاه می رفت، نرفت. به آقای اسدی گفتم به عطا عنوان کنید که برای گرفتن اعتبار از رئیس جمهوری برای مدارس شهداء و خودیاری باید به تهران برویم، آقای اسدی با عطا صحبت زیاد کرد تا ایشان راضی به آمدن به تهران شوند ولی عطا قبول نکرد نهایتاً آقای اسدی به عطا گفتند به خاطر فرزند شهیدم بیا بریم به تهران. عطا به آقای اسدی گفته بود که در مقابل جانفشانی های شهدا من کاری انجام نداده ام و من با شما به تهران می آیم. در تاریخ ۷ مرداد ۷۵ با حضور مدیر کل آموزش و پرورش ایران در اردوگاه شهید باهنر مراسمی برگزار شد، تا از مرحوم علاقمندان و عطا احمدی و دیگر معلم های نمونه قدردانی و لوح به آنها داده شود و عطا خبر نداشت آقای اسدی به بنده گفتند برنامه ریزی کن برای رفتن عطا به تهران، من زنگ به دختر بزرگ عطا زدم و هماهنگ کردم ضمناً آقای اسدی به آقای شهریاری رئیس آموزش و پرورش وقت جیرفت گفتند یک کت اضافی بیاور تا عطا آن را بپوشد تا نشان روی کت ایشان زده شود. من با آقای مرعشی و آقای دعایی در تهران هماهنگ کردم که کمک آقای اسدی باشند، امکان دارد عطا بفهمد که باید نشان (لوح) بگیرد، در سالن حضور پیدا نکند. من لحظه به لحظه رفتن عطا را پیگیری می کردم تا ایشان عصر شنبه با همراهی روسای آموزش و پرورش استان و آقای اسدی عازم تهران شدند و عطا با همان پیراهن در سالن اجتماعات اردوگاه شهید باهنر حضور پیدا کرد بدون اینکه خبر از گرفتن نشان از دست رئیس جمهوری داشته باشد و به خیال اعتبار مالی از رئیس جمهوری در همین اثنا مسئول تشریفات سالن به عطا گفته بود که جنابعالی باید کت داشته باشی عطا گفته بود اجازه بدهید بروم کت بپوشم هدفش این بودند که از جلسه خارج شود آقای اسدی متوجه شده بود و گفته بودند احتیاجی به کت نیست. بالاخره در آن جلسه، به عطا و آقای علاقمندان لوح تقدیر و مدال و همچنین به عطا ۲۰ سکه بهار آزادی دادند عطا ۲۰ سکه را به من داد من ۲۰ سکه را ۶۰۰ هزار تومان فروختم و عطا ۶۰۰ هزار تومان را خرج باغ ابوالفضل کرد. بعد از چند ماهی که گذشت از طرف دفتر ریاست جمهوری مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان از طریق نوسازی مدارس دادند و ما سندها را تنظیم کرده و پول به حساب رفت تا برای تکمیل مدارس خودیاری هزینه کند.


جمعه ، ۲۹آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن