واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بازيهايي كه تمرين زندگي بود
اگر بگوييم بچههاي دهه 50 و 60 بهترين لذت را از كودكي خود بردهاند و دوران كودكي آنها شادترين و با نشاطترين دورههاي زندگيشان بوده است اشتباه نگفتهايم.
نویسنده : حسين گل محمدي
براي آنهايي كه حالا سن و سالشان بين 30 تا 40 سال يا كمي بيشتر و كمتر است بازيهاي دوران كودكي بهترين و ماندگارترين خاطراتي است كه در ذهن خود دارند. خاطراتي زيبا و دلنشين كه هيچ وقت از ذهن آنها پاك نخواهد شد. هر روز بعد از ظهر كوچه پر ميشد از بچههاي قد و نيم قد كه در كوچهاي خلوت كه از اين همه ماشين و رفت و آمد خبري نبود به بازي و جست و خيز ميپرداختند و به قول همسايهها محله را ميگذاشتند روي سرشان. آن روزها مثل الان نبود كه كوچهها پر از خودرو يا خانههاي آپارتماني باشد و همسايه از حال همسايهاش خبر نداشته باشد. نه، آن روزها مردم خيلي با هم مهربانتر بودند حتي هركس غذايي اگر داشت با همسايهاش ميخورد و يا وقتي قرار بود ميوه بخورند خيلي وقتها همسايهها مهربانانه دورهم جمع ميشدند و در يك عصر زيباي تابستاني دورهم ميوه ميخوردند و اين مهرباني به بچهها هم سرايت كرده بود و بچهها خيلي مهربانانه دور هم جمع ميشدند و با هم بازي ميكردند. بازيهايي كه واقعاً بازي بود بازيهاي دوران كودكي ما به معناي واقعي كلمه بازي بود؛ اصيل و نشاط بخش. بازيهاي دوران كودكي ما 40، 50 سالهها آنقدر حساب شده بود كه حتي تفكيك جنسيتي هم داشت. دخترها خط بازي و خانه بازي ميكردند و پسرها هفت سنگ، گرگم به هوا، استپ آزاد، الك دو لك و. . . فوتبال هم پاي ثابت بازيهاي پسرانه بود. يك توپ پلاستيكي دو لايه كه حسابي با روغنهاي ريخته شده از ماشينها روي آسفالت خيابان آغشته شده بود كافي بود تا وسيله تفريح، بازي، سرگرمي و نشاط بچهها را تا ساعتها توي خيابان حتي در هواي گرم و روي آسفالت داغ فراهم كند. از رايانه، تبلت و اينطور چيزها هم خبري نبود. هرچند سالها پيش مكانهايي مثل گيمنتها هم بودند اما بازيهاي رايانهاي آن روزها هم براي خودش حال و هواي خاصي داشت و حسابي خاطرهانگيز بود. هيچ بچه دهه 50 و 60 را نميتواني پيدا كني كه لذت بازي آتاري را فراموش كرده باشد. اينكه با هواپيمايي سفيد به جنگ تانكها و هليكوپترها برود و در بين راه هر وقت با علامت قرمز روبهرو شد با عبور از روي تصوير پمپ بنزين دوباره باك هواپيما را پركند و خيلي هم ماهرانه مراقب باشد تا به كوه و صخرههاي بين راه برخورد نكند. دزد و پليس، زيردريايي يا قارچ خور، اينها هم بازيهايي بودند كه هيچ وقت از ذهن كساني كه اين بازيها را در دهه 50 و 60 تجربه كردهاند نخواهد رفت. بازيهاي رايانهاي آن روزها مثل بازيهاي رايانهاي اين روزها خشن نبود، حال بماند كه خيلي از بچهها حتي ميلي به بازيهاي رايانهاي در آن زمان نداشتند و انرژي بچهها عموماً با بازيهاي گروهي تخليه ميشد. بچهها آنقدر بازي ميكردند كه حسابي خسته ميشدند. يادش بخير، نه ظهر ميشناختيم نه عصر. آن روزها آنچه براي ما بچههاي دهه 50 و 60 مهم بود بازي كردن با همسن و سالهايمان بود. جالب اينجاست كه اصلاً هم خسته نميشديم و ساعتها بازي ميكرديم. گاه اصلاً متوجه گذشت زمان نميشديم و وقتي به خودمان ميآمديم شب شده بود و با ترس و دلهره از دعواي پدر و مادر كه چرا دير آمدي و تا اين وقت شب كجا بودي روانه منزل ميشديم. بازي كردن آنها آن روز اگرچه در نگاه اول بازي و سرگرمي بود اما فقط يك بازي نبود و بچههاي بازيگوش را براي زندگي فردا آماده ميكرد. به آنها تعاون و همكاري ياد ميداد، به فكر دوستان و همسن وسالها بودن را ياد ميداد. اين را ياد ميگرفتند كه غصه همديگر را بخورند و براي هم كمك حال باشند، نجات بدهند و جوانمردي كنند، ببخشند و كارهاي نيك كنند. استپ آزاد را يادتان است. همه تلاش ميكرديم تا دوستانم را كه گرفتار شده بودند آزاد كنيم يا بازيهاي ديگر كه اين روزها حسابي جايشان خالي است. بچههاي ديروز با بازي بزرگ ميشدند، زندگي ياد ميگرفتند و مرد ميشدند. اين روزها اما وضع بازي كردنهاي بچهها زمين تا آسمان تفاوت دارد. ديگر از بازيهاي زيباي دوران كودكي خبري نيست. بازي ميكرديم و زندگي... بچههاي ايزوله اين روزها با بازيهايي مانند هفت سنگ و الك دو لك غريبهاند و با بازيهاي گروهي ميانه خوبي ندارند. حاضر نيستند دو سه ساعت تمام بدوند، زمين بخورند، زخمي شوند و لباسهايشان پاره شود. بچههاي اين روزها بيشتر از هرچيزي با تبلت و رايانه آشنا و مأنوس هستند. ديگر هيچ بچهاي اين روزها دست و پايش در بازي زخمي و لباسش كثيف و پاره نميشود. اين روزها پدر و مادرها خود را راحت كردهاند؛ يك تبلت براي بچه خريدهاند و از شر جستوخيز و شيطنت كردن بچه راحت شدهاند. اين روزها ديگر هيچ مادري بچهاش را براي كثيف كردن لباسهايش هنگام بازي در كوچه و خيابان دعوا نميكند، ابروان هيچ پدري براي شيطنتهاي پسربچه بازيگوش و دختر بچه سربه هوايش در هم كشيده نميشود. بازيهاي رايانهاي بچهها را ايزوله كرده است و والدين را راحت امااي كاش والدين ميدانستند كه اين بازيهاي رايانهاي چه تأثيرات منفي و چه آسيبهاي بدي به سيستم عصبي كودك و روح و روان فرزندانشان وارد ميكند، كاش ميدانستند كم تحركي و دوري از بازي در كوچه و خيابان چقدر باعث كاهلي و انزواي بچهها ميشود. واقعا بازيهاي دهه 50 و 60 بازيهايي بودند كه به بچهها سبك زندگي كردن را ميآموخت. اينكه چطور در سختيها خودشان را نجات دهند يا چطور با دوستانشان ارتباط و تعامل داشته باشند. بازيهاي رايانهاي امروز همه چيز يك كودك و نوجوان شده است و ساعتها در كنج خانه مينشيند و با رايانه و تبلت بازي ميكند. بازيهايي كه ميكُشد و سرقت ميكند يا بمبگذاري ميكند و گروگانگيري انجام ميدهد! بازيهايي كه بومي نيست و ساخته غرب است و در پشت پرده آن اهداف سياسي خاصي دنبال ميشود و در فضاي آلوده مجازي به دنبال پياده كردن اهداف خاص خود است. كودكان خردسال و نوجوانان كم سن و سال هم كه خيلي عقلشان به اين نميرسد كه متوجه اهداف پشت پرده اين بازيها باشند و اين وظيفه والدين است كه مراقب رفتارهاي فرزندان خود در اين فضاي مجازي خطرناك باشند. بازيهايي كه به هيچ وجه متناسب با فرهنگ جامعه ما و سبك زندگي ايراني – اسلامي نيست. بازيهايي كه نه تنها به آدمها نشاط و شادابي نميبخشد بلكه با اعصاب و روان كاربران كودك و نوجوان بازي ميكند. واقعاً يادش بخير بازيهاي بچههاي دهه 50 و 60.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]