تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اندكى حقّ، بسيارى باطل را نابود مى كند، همچنان كه اندكى آتش، هيزم هاى فراوانى را م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820931959




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روايتي متفاوت از يك معلم عاشق


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: روايتي متفاوت از يك معلم عاشق
مقصدمان روستاي چمركوه از بخش كجور شهرستان نوشهر استان مازندران بود.
نویسنده : اسماعيل احمدي 


40 خانوار در اين روستا زندگي مي‌كردند كه به دليل محروميت و شرايط سخت جغرافيايي، اكنون آمار خانوارهاي ساكن ثابت اين روستا به 10 خانوار رسيده است. ساير اهالي به كجور و نوشهر هجرت كرده‌اند تا به آب برسند و حيات خود و فرزندانشان را تضمين كنند. خانواده‌هايي هم براي مدرسه متوسط اول و دوم كه در روستا نبود و حتي مدرسه ابتدايي كه پس از چهار سال به تعطيلي كشيد، مجبور بودند نيمي‌شان به بخش يا شهرستان بروند. مانند فائزه 11ساله يا فاطمه نوجوان كه مجبور بود از مادر و پدر و پدربزرگ دور بشود و براي تحصيل به نوشهر برود. ساعت چهار صبح كه حركت كرديم، به دليل لغزندگي جاده و پيچ‌هاي تند 360 درجه با شيب‌هاي شديد كه هر آن امكان سرخوردن وجود داشت، ساعت 9 و نيم صبح به مقصد رسيديم. يك خودرو ما بوديم و خودروي دوم هم خبرنگارسرزده رسانه ملّي يعني احسان معراجي‌فر با تصوير‌بردار و صدابردار خستگي‌ناپذيرش. وارد روستا كه شديم بازهم با استقبال شورا و دانش‌آموزان مواجه شديم. برادر كلواني مسئول بسيج «كجور» و برادر ذكاييان مسئول حوزه بسيج «پول» هم مانند دفعه قبل رسم مهمان نوازي را به نحو احسن به جاي آوردند به ويژه آنكه صبحانه و ناهار هم مهمان آنان بوديم كه حسابي براي آوردن غذا از كوه اذيت شدند. سؤالي برايم پيش آمده بود كه نقش اول سفرنامه‌ام چه كسي است كه هنوز سخن و اسمي از او به قلم جاري نشده است! اين نقش از آن خانم معلم جواني بود كه روزي در بيمارستان بستري بوده و هم اتاقي‌اش با او در مورد روستاي چمركوه سخن مي‌گويد كه اين روستا با چند دانش‌آموز ابتدايي معلم ندارد و بچه‌هايمان بي‌سوادند و به خاطرصعب‌العبور بودن و سردسير بودن و از همه مهم‌ترحيوانات وحشي، هر معلم مردي هم كه آمده فوري رفته و ديگر بازنگشته است. همين شنيده‌ها كافي بود تا اين خواهر بسيجي به روستا بيايد و معلمي بچه‌هاي چمركوه را برعهده بگيرد. اين خانم معلم بسيجي كه فارغ‌التحصيل زبان و ادبيات انگليسي است، نه معلم رسمي است نه قراردادي، امّا روحش به درد آمده و چهار سال از حيات و جواني خود را شبانه‌روز در غربت روستايي محروم سپري كرده است؛ در برف و بوران و در حمله گرگ و خرس و در تنهايي‌ها و سختي‌ها و از همه مهم‌تر بي‌مهري آموزش و پرورش در پرداخت حقوق ماهي 140 هزارتومان كه حتي پول رفت و آمد او را هم تأمين نمي‌كند و در عدم بيمه و ساير كاستي‌هاي معمول دستگاه‌هاي بوروكراتيك ما كه ارمغان عقب‌ماندگي‌هاي سيستم‌هاي اداري غرب است. اين خواهر بسيجي عزيزمان كه ديگر براي خود خانم معلّمي مجرب و دنيا‌ديده شده است كم نمي‌آورد، مقاومت و ايستادگي‌اش از پولاد محكم‌تر و از هر قلّه‌اي مقاوم‌تر مي‌شود. او نه يك معلم كه بايد از اول تا ششم ابتدايي را بدون هرگونه كاستي درس دهد كه مربّي قرآن و اخلاق و زندگي و در نهايت «مادر بچه‌ها» مي‌گردد تا آنجا كه هر هفت دانش‌آموزش جزء 30 قرآن كريم را حفظ مي‌شوند، بهترين تحقيقات و پژوهش‌ها را در باب‌زيست شناسي و حيوانات و بيماري‌ها و زمين‌شناسي و...با بلاغت و فصاحت كلام ارائه مي‌دهند گويا سميناري بين‌المللي است و ارائه‌دهنده‌اش يك استاد دانشگاه است و بنده كه خود مدرس ارتباطات و مخاطب‌شناسي و رسانه هستم، از آن همه شيرين سخني شاگردان اين خانم معلم انگشت به دهان ماندم. حتي فاطمه و فائزه (از بچه‌هاي روستا) كه به قول مادرانشان تا ديروز دست چپ و راست خود را نمي‌دانستند امروز علاوه برآنكه كدبانوي كم نظيري شده‌اند به بركت‌هاي درس‌هاي بي‌رياي خانم معلم، حالا براي خود شاعري شده‌اند كه در جشنواره كشوري آموزش و پرورش در كشور، رتبه اول را كسب كرده‌اند. علاوه بر آن 2 هزار بيت شعر از حافظ و سعدي و مولوي حفظ و در نقالي‌خواني هم استاد شده بودند. اگرچه آنگاه كه براي اهداي جايزه در محضر آقاي وزير گفته بودند «خانم معلم ما را استخدام كنيد... او حتي بيمه هم ندارد و...» « فاني » هم گفته بود«دراختيار من نيست»!!! و احتمالاً استخدام يك معلم جهادگر با اين روحيه و توان و عشق و علاقه و هزاران ويژگي ممتاز نظير ايثار و فداكاري و... اگر برعهده وزير آموزش و پرورش نباشد حتماً در اختيار من خبرنگار است! خانم معلم فقط معلم روستا نبود. او دختري اهل درد بود. او يك بسيجي به معناي واقعي بود كه در برابر مشكلات اطرافش بي‌خيال نبود و همين دغدغه‌مندي او را به گذراندن دوره پرستاري و بهياري كشانده بود تا ذره‌اي از دردهاي اهالي را وقت و بي‌وقت تسكين داده و امدادهاي اوليه و تزريقات و... را نيز انجام دهد، و او باز هم علاوه بر اينها تا مسئولي و وزيري و نماينده‌اي را مي‌ديد مشكلات آب و راه روستا را نيز پيگيري مي‌كرد و در اين مطالبه‌گري دستوراتي هم گرفته بود. حال كه وصف نقش اول سفرنامه با اين قلم قاصر بر لوح سپيد جاري گشت بايد بگويم خانم معلم ماكه نامش «سيمين كوهستاني» است پس از اين چهار سال گمنامي، به لطف خداي منان كه «فانّ العزّة للّه جميعا» را وعده داده است با گزارش احسان معراجي‌فر به مردم شريف ايران عزيز معرفي گرديد. گزارشي كه در تدوين و حتي مدت زمان هفت دقيقه‌اي‌اش بي‌نظير بود؛ گزارشي كه از يك روز قبل، تيزر آن را بخش‌هاي مختلف خبري پخش نموده تا اطلاع دهند افكار عمومي را و آنگاه در خبر ساعت 21 و 22 اين گزارش را هركس مي‌ديد شيفته ايثار و فداكاري خواهر بسيجي ما مي‌شد كه عجب كاري كرده كارستان كه بيا و ببين و مسئولان بيايند اگر توفيق دارند. آنگاه روابط عمومي بسيج هم بهترين مستندساز خود محمد علي مرداني را نه يك روز و دو روز كه هشت شبانه روز راهي آن قلل نمود تا سيره و مرام كوهستاني را در قالب مستندي تلويزيوني به تصوير كشد و در هفته بسيج اين الگو را به جامعه معرفي كند و حقيقتاً اگر اين مستند و آن گزارش نبود آحاد مردم شريفمان از شناخت چنين اسطوره‌اي محروم مي‌ماندند و خوب و نيك واقفيم كه اينگونه اسطوه‌ها در ايران اسلامي غير قابل شمارش‌اند كه متأسفانه ما نمي‌دانيم و نمي‌شناسيم. اسطوره‌هايي چون جهادگران بسيج سازندگي كه بيش از يك دهه از عمرجواني خود را از تابستان و نوروز و لحظه تحويل سال و تعطيلات آخر هفته خود را وقف محرومين در دورترين نقاط مي‌نمايند و بيش از آنكه به دنبال ازدياد مال و منال خود باشند در فكر آب و برق و راه و خانه بهداشت و مسجد و مدرسه روستاييان هستند كه نكند عدالت در جامعه مغفول واقع شود. اي كاش رسانه ملي فراتر از پايتخت، قدم در قطب‌هاي اقتصاد مقاومتي اين سرزمين يعني روستاها بنهند و گام‌هاي استوارشان را به مناطق دورافتاده روانه دارند. آن چنان كه پير خمين و روح جماران فرمودند: «چرا هروقت كه كانال راديو را باز مي‌كنم بايد مرا تيتر يك كنيد برويد ببينيد آن كشاورزي كه محصول خوبي برداشت كرده آن پزشكي كه عمل موفقي داشته...» به اميد تحقق چنين رسانه‌هاي اسلامي و صد البته به اميد روزي كه وزارت آموزش و پرورش، خواهر ايثارگرمان را كه عاشق معلمي است استخدام نمايد. به اميد روزي كه وزارت نيرو به روستاي چمركوه آبرساني كند تا ساعت‌ها منتظر قطره قطره‌هاي آب براي پر كردن دبّه و به كول كشيدن آن در ارتفاعات توسط كودكان و زنان و سالخوردگان نباشند، به اميد روزي كه وزارت راه دل مباركش بسوزد و آن هشت كيلومتر كوهستاني را زير‌سازي و آسفالت نمايد تا نشود كه مادري سر زايمان بميرد و فرزندش بدون مهر مادري بزرگ گردد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن