محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831067502
عاشقانه ترین قنوت با صدای پای آب
واضح آرشیو وب فارسی:شفا آنلاین: شفا آنلاین>اجتماعی> اینجا قطعه ای از بهشت است. جنوبی ترین نقطه تهران و کمی بعد از بهشت زهرا جایی است که فرشته ها در آنجا زندگی می کنند.به گزارش شفا آنلاین ، فرشته هایی که سال هاست چشمانشان به دنبال نگاه آشنایی است که شاید این روزها برایشان غریبه شده اند. هر بخشی از آن با نام یک گل هویت گرفته است و فرشته هایی که با دیدنت عاشقانه برایت دست تکان می دهند و فقط توجه تو را طلب می کنند. به این خانه باید با وضو پا گذاشت و مقابل انسان هایی که با کینه و دشمنی غریبه هستند سرتعظیم فرود آورد. آسایشگاه خیریه کهریزک جایی است که فرشته هایی از جنس انسان سال هاست در کنار هم زندگی می کنند. پدران و مادران موسفید در کنار انسان هایی که به خاطر از دست دادن یا ازکار افتادن عضوی از بدن سال هاست که ویلچرنشین شده اند و روزگار را سپری می کنند. چشمان بسیاری از آنها هر روز در انتظار مردان و زنان نیکوکاری است که عاشقانه و تنها برای خدمت به آنجا می آیند. زنان و مردانی که سال هاست داوطلبانه برای حمام و انجام کارهای شخصی مددجوها به اینجا می آیند و ساعتی بعد با بدرقه چشمان پر از مهر آنها به خانه هایشان بازمی گردند. 28 سال عاشقی 28 سال است که صبح زود عاشقانه برای استحمام ساکنان همیشگی این خانه به اینجا می آید. محمد مسلمی نیا 64 بهار را پشت سر گذاشته است می گوید وقتی پا به این خانه می گذارد سن و سال را فراموش می کند. 5 روز در هفته میزبان معلولان و سالمندانی است که چشم انتظار او هستند. برای معلولان پدری می کند و برای سالمندان پسر وظیفه شناسی می شود که آرزویش را داشتند. ساعتی بعد آنها را در حمام شست وشو داده و به تن آنها لباس می کند. لبخندها خستگی را از تن او بیرون می کند. سال ها خدمت به بیماران روانی در امین آباد، دختران و پسران بی سرپرست در مجموعه عطر یاس ورامین، بیماران روانی در داود آباد و بیماران روستای کلاته تنها بخشی از فعالیت های نیکوکارانه محمد مسلمی نیا است. او یکی از قدیمی ترین نیکوکارانی است که سال هاست برای استحمام معلولان و سالمندان آسایشگاه کهریزک با عشق به این مرکز می آید. او یکی از صدها نیکوکاری است که عاشقانه برای استحمام معلولان و سالمندان به آسایشگاه کهریزک می آیند. مسلمی نیا داشتن فرزندان و نوه های سالم و صالح را هدیه ای از خدا به خاطر سال ها خدمت به بنده های خاصش می داند. می گوید: سال ها باتری ساز ماشین بودم و در صوت و تصویر نیز فعالیت داشتم. 28 سال قبل در سفری که به مشهد داشتم با حاج رضا رسولی که مدتی بود در آسایشگاه کهریزک به سالمندان خدمت می کرد و آنها را حمام می برد همکلام شدم. چند سالی بود که در بیمارستان روانی امین آباد به بیماران خدمت می کردم و آنها را حمام می بردم. وقتی کسی از دوستان یا اطرافیانم متوجه می شد که برای استحمام بیماران روانی به امین آباد می روم با تعجب به من نگاه می کرد. می دانستم تصور آنها از بیمار روانی چیست ولی آنها هم یکی مثل ما هستند و وقتی پس از شست و شو لباس به تن آنها می کردم با نگاهی پر از محبت از من تشکر می کردند. وقتی حاج رضا پیشنهاد داد برای استحمام و خدمت به سالمندان و معلولان آسایشگاه کهریزک آنها را همراهی کنم بلافاصله قبول کردم و بعداز بازگشت از مشهد صبح روز پنجشنبه زودتر از همه پشت در حمام آسایشگاه حاضر شدم. حاج رضا با دیدن من تعجب کرد و گفت خیلی ها گفتند برای استحمام به ما کمک می کنند ولی هیچ کدام نیامدند. از همان روز شیفته خدمت به فرشته هایی شدم که سال هاست در این بهشت زندگی می کنند و تا آخرین روزی که توان داشته باشم به آنها خدمت خواهم کرد. برای آمدن به اینجا و خدمت به این انسان ها هر کسی توان آمدن ندارد و باید از سوی خدا دعوت شوید. اینجا برای من زیارتگاه است و همیشه با وضو به آسایشگاه می آیم و به ساکنان آن خدمت می کنم. البته انسان های پاکی هستند که سال هاست در اینجا خدمت می کنند و درمیان آنها پزشک، مهندس و تاجر و کارمندانی هستند که بدون ادعا فقط برای خدمت به فرشته های آسایشگاه کهریزک به اینجا می آیند. سال هاست هر روز صبح ساعت 4 از خانه ام در منطقه نارمک بیرون می آیم و پس از خواندن نماز صبح در حرم عبدالعظیم و زیارت مزار پدر و مادرم در بهشت زهرا و خرید 150 عدد نان برای مددجوها به آسایشگاه کهریزک می آیم و از ساعت 7 صبح استحمام آنها را همراه با نیکوکاران دیگر آغاز می کنیم. در طول هفته بیش از 300 نفر از مددجوها را حمام می کنیم. درس بزرگ انسانیت دیدن چهره خسته پدران و مادرانی که سال هاست با چشم انتظاری خو گرفته اند تصویر آشنایی است که می توان در هر گوشه ای از آسایشگاه کهریزک دید. در کنار آنها نیز معلولانی هستند که با وجود معلولیت شدید امید در چشمان آنها موج می زند. روز استحمام همه آنها با خوشحالی سوار بر ویلچرهایشان پشت در حمام صف می کشند. محمد مسلمی نیا از روزهایی گفت که همسر و فرزندانش او را در این کار بزرگ همراهی می کردند. همسرم دبیر بازنشسته است و از روزی که متوجه شد برای استحمام معلولان و سالخوردگان کهریزک به اینجا می آیم با من همراه شد. صبح زود همراه هم می آمدیم و پس از پایان کار نیز به خانه بازمی گشتیم. دو دختر و یک پسر دارم که همه آنها کودکی شان را در کهریزک و در کنار این مددجوها سپری کردند. دخترها به مددجوها درس می دادند و پسرم نیز در استحمام آنها به من کمک می کرد. چند سالی آنها همراه من و مادرشان می آمدند تا اینکه پسرم بعد از مدتی دیگر نیامد. دو سال بعد مدیر یکی از مراکزی که کودکان بی سرپرست در آنجا نگهداری می شوند با من تماس گرفت و گفت به شما به خاطر وجود چنین پسری تبریک می گویم. متوجه حرف های او نمی شدم و وقتی دلیل تبریک را جویا شدم گفت دو سال است که پسر شما برای سرکشی و استحمام کودکان بی سرپرست به مرکز ما می آید و امروز متوجه شدیم که ایشان پسر شما هستند. من هم در پاسخ گفتم پسرم وظیفه اش را انجام داده و انتظاری به جز این کار از او نداشتم. وی ادامه داد: من سال هاست که پاداش کارهایم را از دعای خیر این فرشته ها و خدا گرفته ام و افتخار می کنم که فرزندان تحصیلکرده و خوبی دارم و صاحب دو نوه هستم. ثروت یعنی داشتن فرزندان صالح و آرامش در زندگی. هیچگاه به دنبال پول و جمع کردن ثروت نبودم زیرا همه اینها را یک روزی از دست خواهم داد اما نام نیک و داشتن فرزندانی که به مردم خدمت کنند باقی خواهد ماند. مدتی است همسرم به دلیل پا درد و کمر درد نمی تواند برای استحمام مددجوها به آسایشگاه بیاید اما درخانه ترشی و مربا درست می کند و هر چند وقت یکبار آنها را میان مددجوها توزیع می کند. همه اینها حاصل تربیت پدران و مادران ما است. مادرم 8 سال بیمار بود و نمی توانست حرکت کند و دوسال آخر نیز نمی توانست حرف بزند. برخی از اطرافیان پیشنهاد می دادند او را به آسایشگاه ببرم ولی من مخالف بودم زیرا مادرم بود. تا زمانی که پدر و مادرم زنده بودند به آنها خدمت کردم و به آنها احترام گذاشتم. در مکتب آنها درس انسان بودن را آموختم و با دعای خیر آنها بود که هیچ وقت مسیر درست زندگی را گم نکردم. دفترخاطرات وقتی قرار شد دفتر خاطرات سال ها خدمت به مددجویان آسایشگاه کهریزک را برای ما ورق بزند با حسرت نام کسانی را برد که دیگر در آنجا نبودند. کسانی که در چشم انتظاری دیدن چهره آشنایی چشم از جهان فرو بستند و تنها خاطراتی از آنها مانده است. محمد از روزهایی گفت که با دعای این مددجوها دوباره به زندگی بازگشت. روزهایی که با بیماری مهلکی دست و پنجه نرم می کرد و پزشکان از زنده ماندن او ناامید شده بودند. چند سال قبل بشدت بیمار شدم و بسختی می توانستم راه بروم. سردرد زیادی داشتم و با توصیه اطرافیان نزد یک پزشک فوق تخصص مغز و اعصاب رفتم. با دستور پزشک که همه از طبابت او تعریف می کردند آزمایش و عکس رادیولوژی و سی تی اسکن از سرم گرفتم. این پزشک بعد از دیدن نتایج آزمایش و سی تی اسکن به اطرافیانم گفته بود تومور بزرگی در سر او دیده می شود و یک ماه بیشتر زنده نیست. او را به خانه ببرید و در این روزهای آخر هرچیزی که می خواهد به او بدهید. از مطب بیرون آمدیم و بازهم به توصیه اطرافیانم در بیمارستان تهرانپارس بستری شدم ولی درمان فایده ای نداشت و دوباره به خانه بازگشتم. همه پذیرفته بودند که من رفتنی هستم و صدای گریه های آنها را از پشت در اتاقم می شنیدم. با این وجود رفتن به آسایشگاه کهریزک و خدمت به مددجوها را کنار نگذاشتم و صبح با کمک اعضای خانواده درحالی که دستان لرزانم را می گرفتند سوار ماشین می شدم ولی وقتی مقابل در آسایشگاه می رسیدیم خودم از ماشین پیاده می شدم و بدون آنکه احساس کنم بیمار هستم مددجوها را استحمام می کردم و پس از پایان کار وقتی به خانه باز می گشتم دوباره با کمک اطرافیان بسختی وارد خانه می شدم. یکی از شب ها احساس کردم آخرین ساعت زندگی ام فرا رسیده است. رو به قبله خوابیدم و از همه طلب حلالیت کردم. ساعت 10 شب بود و منتظر فرشته مرگ بودم که زنگ تلفن به صدا درآمد. ناخواسته بسرعت گوشی تلفن را برداشتم. صدای مرحوم مصطفی شمسایی یکی از مددجوهای آسایشگاه را شنیدم. او35 سال داشت و اهل یزد بود. مادرزادی از گردن به پایین فلج بود و حتی نمی توانست گردن خود را نگه دارد. از پرستاران خواهش کرده بود تا با من تماس بگیرند. به من گفت آقا محمد حال شما خوب شده است، بلند شو. پس از گفتن این جمله تلفن قطع شد. فکرم بشدت مشغول شد. دوباره زنگ تلفن به صدا درآمد و مرحومه منیره شعاع یکی دیگر از مددجوهای آسایشگاه بود. از من خواست از بستر بیماری بلند شوم. با شنیدن این حرف ها احساس کردم اتفاقی در حال وقوع است. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم هیچ نشانه ای از بیماری احساس نمی کردم. همراه برادر همسرم به مرکز رادیولوژی رفتیم و پس از گرفتن عکس و آزمایش دوباره نزد پزشکی که گفته بود من یک ماه بیشتر زنده نمی مانم رفتیم. منشی مطب اجازه نمی داد وارد اتاق دکتر شویم ولی با سماجت داخل رفتم و با عصبانیت به دکتر گفتم مگر شما از نزد خدا آمده اید که مرگ و زندگی مردم را مشخص می کنید. دکتر سعی کرد مرا آرام کند و عکس و آزمایش ها را دوباره بررسی کرد و با تعجب به ما گفت این تومور در این نقطه قرار داشت ولی چرا اکنون اثری از آن نیست؟ چشمان پزشک از تعجب گرد شده بود. به او گفتم با دعای تعدادی فرشته که سال هاست به آنها خدمت می کنم شفا گرفته ام. اینجا مکانی است که کسی دست خالی باز نمی گردد و دعای همه این مددجوها برآورده می شود. آنها چیزی جز محبت نمی خواهند و ما می توانیم فقط با یک لبخند یا کشیدن دست نوازش بر سرشان به آنها محبت کنیم.ایران به گزارش شفا آنلاین ، فرشته هایی که سال هاست چشمانشان به دنبال نگاه آشنایی است که شاید این روزها برایشان غریبه شده اند. هر بخشی از آن با نام یک گل هویت گرفته است و فرشته هایی که با دیدنت عاشقانه برایت دست تکان می دهند و فقط توجه تو را طلب می کنند. به این خانه باید با وضو پا گذاشت و مقابل انسان هایی که با کینه و دشمنی غریبه هستند سرتعظیم فرود آورد. آسایشگاه خیریه کهریزک جایی است که فرشته هایی از جنس انسان سال هاست در کنار هم زندگی می کنند. پدران و مادران موسفید در کنار انسان هایی که به خاطر از دست دادن یا ازکار افتادن عضوی از بدن سال هاست که ویلچرنشین شده اند و روزگار را سپری می کنند. چشمان بسیاری از آنها هر روز در انتظار مردان و زنان نیکوکاری است که عاشقانه و تنها برای خدمت به آنجا می آیند. زنان و مردانی که سال هاست داوطلبانه برای حمام و انجام کارهای شخصی مددجوها به اینجا می آیند و ساعتی بعد با بدرقه چشمان پر از مهر آنها به خانه هایشان بازمی گردند. 28 سال عاشقی 28 سال است که صبح زود عاشقانه برای استحمام ساکنان همیشگی این خانه به اینجا می آید. محمد مسلمی نیا 64 بهار را پشت سر گذاشته است می گوید وقتی پا به این خانه می گذارد سن و سال را فراموش می کند. 5 روز در هفته میزبان معلولان و سالمندانی است که چشم انتظار او هستند. برای معلولان پدری می کند و برای سالمندان پسر وظیفه شناسی می شود که آرزویش را داشتند. ساعتی بعد آنها را در حمام شست وشو داده و به تن آنها لباس می کند. لبخندها خستگی را از تن او بیرون می کند. سال ها خدمت به بیماران روانی در امین آباد، دختران و پسران بی سرپرست در مجموعه عطر یاس ورامین، بیماران روانی در داود آباد و بیماران روستای کلاته تنها بخشی از فعالیت های نیکوکارانه محمد مسلمی نیا است. او یکی از قدیمی ترین نیکوکارانی است که سال هاست برای استحمام معلولان و سالمندان آسایشگاه کهریزک با عشق به این مرکز می آید. او یکی از صدها نیکوکاری است که عاشقانه برای استحمام معلولان و سالمندان به آسایشگاه کهریزک می آیند. مسلمی نیا داشتن فرزندان و نوه های سالم و صالح را هدیه ای از خدا به خاطر سال ها خدمت به بنده های خاصش می داند. می گوید: سال ها باتری ساز ماشین بودم و در صوت و تصویر نیز فعالیت داشتم. 28 سال قبل در سفری که به مشهد داشتم با حاج رضا رسولی که مدتی بود در آسایشگاه کهریزک به سالمندان خدمت می کرد و آنها را حمام می برد همکلام شدم. چند سالی بود که در بیمارستان روانی امین آباد به بیماران خدمت می کردم و آنها را حمام می بردم. وقتی کسی از دوستان یا اطرافیانم متوجه می شد که برای استحمام بیماران روانی به امین آباد می روم با تعجب به من نگاه می کرد. می دانستم تصور آنها از بیمار روانی چیست ولی آنها هم یکی مثل ما هستند و وقتی پس از شست و شو لباس به تن آنها می کردم با نگاهی پر از محبت از من تشکر می کردند. وقتی حاج رضا پیشنهاد داد برای استحمام و خدمت به سالمندان و معلولان آسایشگاه کهریزک آنها را همراهی کنم بلافاصله قبول کردم و بعداز بازگشت از مشهد صبح روز پنجشنبه زودتر از همه پشت در حمام آسایشگاه حاضر شدم. حاج رضا با دیدن من تعجب کرد و گفت خیلی ها گفتند برای استحمام به ما کمک می کنند ولی هیچ کدام نیامدند. از همان روز شیفته خدمت به فرشته هایی شدم که سال هاست در این بهشت زندگی می کنند و تا آخرین روزی که توان داشته باشم به آنها خدمت خواهم کرد. برای آمدن به اینجا و خدمت به این انسان ها هر کسی توان آمدن ندارد و باید از سوی خدا دعوت شوید. اینجا برای من زیارتگاه است و همیشه با وضو به آسایشگاه می آیم و به ساکنان آن خدمت می کنم. البته انسان های پاکی هستند که سال هاست در اینجا خدمت می کنند و درمیان آنها پزشک، مهندس و تاجر و کارمندانی هستند که بدون ادعا فقط برای خدمت به فرشته های آسایشگاه کهریزک به اینجا می آیند. سال هاست هر روز صبح ساعت 4 از خانه ام در منطقه نارمک بیرون می آیم و پس از خواندن نماز صبح در حرم عبدالعظیم و زیارت مزار پدر و مادرم در بهشت زهرا و خرید 150 عدد نان برای مددجوها به آسایشگاه کهریزک می آیم و از ساعت 7 صبح استحمام آنها را همراه با نیکوکاران دیگر آغاز می کنیم. در طول هفته بیش از 300 نفر از مددجوها را حمام می کنیم. درس بزرگ انسانیت دیدن چهره خسته پدران و مادرانی که سال هاست با چشم انتظاری خو گرفته اند تصویر آشنایی است که می توان در هر گوشه ای از آسایشگاه کهریزک دید. در کنار آنها نیز معلولانی هستند که با وجود معلولیت شدید امید در چشمان آنها موج می زند. روز استحمام همه آنها با خوشحالی سوار بر ویلچرهایشان پشت در حمام صف می کشند. محمد مسلمی نیا از روزهایی گفت که همسر و فرزندانش او را در این کار بزرگ همراهی می کردند. همسرم دبیر بازنشسته است و از روزی که متوجه شد برای استحمام معلولان و سالخوردگان کهریزک به اینجا می آیم با من همراه شد. صبح زود همراه هم می آمدیم و پس از پایان کار نیز به خانه بازمی گشتیم. دو دختر و یک پسر دارم که همه آنها کودکی شان را در کهریزک و در کنار این مددجوها سپری کردند. دخترها به مددجوها درس می دادند و پسرم نیز در استحمام آنها به من کمک می کرد. چند سالی آنها همراه من و مادرشان می آمدند تا اینکه پسرم بعد از مدتی دیگر نیامد. دو سال بعد مدیر یکی از مراکزی که کودکان بی سرپرست در آنجا نگهداری می شوند با من تماس گرفت و گفت به شما به خاطر وجود چنین پسری تبریک می گویم. متوجه حرف های او نمی شدم و وقتی دلیل تبریک را جویا شدم گفت دو سال است که پسر شما برای سرکشی و استحمام کودکان بی سرپرست به مرکز ما می آید و امروز متوجه شدیم که ایشان پسر شما هستند. من هم در پاسخ گفتم پسرم وظیفه اش را انجام داده و انتظاری به جز این کار از او نداشتم. وی ادامه داد: من سال هاست که پاداش کارهایم را از دعای خیر این فرشته ها و خدا گرفته ام و افتخار می کنم که فرزندان تحصیلکرده و خوبی دارم و صاحب دو نوه هستم. ثروت یعنی داشتن فرزندان صالح و آرامش در زندگی. هیچگاه به دنبال پول و جمع کردن ثروت نبودم زیرا همه اینها را یک روزی از دست خواهم داد اما نام نیک و داشتن فرزندانی که به مردم خدمت کنند باقی خواهد ماند. مدتی است همسرم به دلیل پا درد و کمر درد نمی تواند برای استحمام مددجوها به آسایشگاه بیاید اما درخانه ترشی و مربا درست می کند و هر چند وقت یکبار آنها را میان مددجوها توزیع می کند. همه اینها حاصل تربیت پدران و مادران ما است. مادرم 8 سال بیمار بود و نمی توانست حرکت کند و دوسال آخر نیز نمی توانست حرف بزند. برخی از اطرافیان پیشنهاد می دادند او را به آسایشگاه ببرم ولی من مخالف بودم زیرا مادرم بود. تا زمانی که پدر و مادرم زنده بودند به آنها خدمت کردم و به آنها احترام گذاشتم. در مکتب آنها درس انسان بودن را آموختم و با دعای خیر آنها بود که هیچ وقت مسیر درست زندگی را گم نکردم. دفترخاطرات وقتی قرار شد دفتر خاطرات سال ها خدمت به مددجویان آسایشگاه کهریزک را برای ما ورق بزند با حسرت نام کسانی را برد که دیگر در آنجا نبودند. کسانی که در چشم انتظاری دیدن چهره آشنایی چشم از جهان فرو بستند و تنها خاطراتی از آنها مانده است. محمد از روزهایی گفت که با دعای این مددجوها دوباره به زندگی بازگشت. روزهایی که با بیماری مهلکی دست و پنجه نرم می کرد و پزشکان از زنده ماندن او ناامید شده بودند. چند سال قبل بشدت بیمار شدم و بسختی می توانستم راه بروم. سردرد زیادی داشتم و با توصیه اطرافیان نزد یک پزشک فوق تخصص مغز و اعصاب رفتم. با دستور پزشک که همه از طبابت او تعریف می کردند آزمایش و عکس رادیولوژی و سی تی اسکن از سرم گرفتم. این پزشک بعد از دیدن نتایج آزمایش و سی تی اسکن به اطرافیانم گفته بود تومور بزرگی در سر او دیده می شود و یک ماه بیشتر زنده نیست. او را به خانه ببرید و در این روزهای آخر هرچیزی که می خواهد به او بدهید. از مطب بیرون آمدیم و بازهم به توصیه اطرافیانم در بیمارستان تهرانپارس بستری شدم ولی درمان فایده ای نداشت و دوباره به خانه بازگشتم. همه پذیرفته بودند که من رفتنی هستم و صدای گریه های آنها را از پشت در اتاقم می شنیدم. با این وجود رفتن به آسایشگاه کهریزک و خدمت به مددجوها را کنار نگذاشتم و صبح با کمک اعضای خانواده درحالی که دستان لرزانم را می گرفتند سوار ماشین می شدم ولی وقتی مقابل در آسایشگاه می رسیدیم خودم از ماشین پیاده می شدم و بدون آنکه احساس کنم بیمار هستم مددجوها را استحمام می کردم و پس از پایان کار وقتی به خانه باز می گشتم دوباره با کمک اطرافیان بسختی وارد خانه می شدم. یکی از شب ها احساس کردم آخرین ساعت زندگی ام فرا رسیده است. رو به قبله خوابیدم و از همه طلب حلالیت کردم. ساعت 10 شب بود و منتظر فرشته مرگ بودم که زنگ تلفن به صدا درآمد. ناخواسته بسرعت گوشی تلفن را برداشتم. صدای مرحوم مصطفی شمسایی یکی از مددجوهای آسایشگاه را شنیدم. او35 سال داشت و اهل یزد بود. مادرزادی از گردن به پایین فلج بود و حتی نمی توانست گردن خود را نگه دارد. از پرستاران خواهش کرده بود تا با من تماس بگیرند. به من گفت آقا محمد حال شما خوب شده است، بلند شو. پس از گفتن این جمله تلفن قطع شد. فکرم بشدت مشغول شد. دوباره زنگ تلفن به صدا درآمد و مرحومه منیره شعاع یکی دیگر از مددجوهای آسایشگاه بود. از من خواست از بستر بیماری بلند شوم. با شنیدن این حرف ها احساس کردم اتفاقی در حال وقوع است. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم هیچ نشانه ای از بیماری احساس نمی کردم. همراه برادر همسرم به مرکز رادیولوژی رفتیم و پس از گرفتن عکس و آزمایش دوباره نزد پزشکی که گفته بود من یک ماه بیشتر زنده نمی مانم رفتیم. منشی مطب اجازه نمی داد وارد اتاق دکتر شویم ولی با سماجت داخل رفتم و با عصبانیت به دکتر گفتم مگر شما از نزد خدا آمده اید که مرگ و زندگی مردم را مشخص می کنید. دکتر سعی کرد مرا آرام کند و عکس و آزمایش ها را دوباره بررسی کرد و با تعجب به ما گفت این تومور در این نقطه قرار داشت ولی چرا اکنون اثری از آن نیست؟ چشمان پزشک از تعجب گرد شده بود. به او گفتم با دعای تعدادی فرشته که سال هاست به آنها خدمت می کنم شفا گرفته ام. اینجا مکانی است که کسی دست خالی باز نمی گردد و دعای همه این مددجوها برآورده می شود. آنها چیزی جز محبت نمی خواهند و ما می توانیم فقط با یک لبخند یا کشیدن دست نوازش بر سرشان به آنها محبت کنیم.ایران
یکشنبه ، ۲۴آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شفا آنلاین]
[مشاهده در: www.shafaonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]
صفحات پیشنهادی
پایان غم انگیز عاشقانه های پزشک میلیاردر
معمای خودکشی نافرجام پزشک میلیاردر با کشف جسد یک زن در خانه اش فاش شد این مرد ٦٠ساله تنها پس از مرگ زن مورد علاقه اش وقتی یک روز با جسد او زندگی کرد تصمیم گرفت به زندگی خودش هم پایان دهد درحال حاضر پلیس به دستور بازپرس جنایی تحقیقات خود را برای مشخص شدن علت مرگ مرموز زن جواتنظیم «صدای پایتخت» با شمارهگیری کد «021»
تنظیم صدای پایتخت با شمارهگیری کد 021 تاریخ انتشار پنج شنبه 14 آبان 1394 ساعت 12 23 | شماره خبر 2157641124031834824 تعداد بازدید 0 پ پ با شمارهگیری کد 021 رادیوهای خود را بر موج صدای پایتخت فرکانس 9 40 مگاهرتز تنظیم کنید به گزارش جام جم سیما تهیهکننده برنپایان غمانگیز عاشقانههای پزشک میلیاردر
پایان غمانگیز عاشقانههای پزشک میلیاردر معمای خودکشی نافرجام پزشک میلیاردر با کشف جسد یک زن در خانهاش فاش شد این مرد ٦٠ساله تنها پس از مرگ زن مورد علاقهاش وقتی یک روز با جسد او زندگی کرد تصمیم گرفت به زندگی خودش هم پایان دهد درحال حاضر پلیس به دستور بازپرس جنایی تحقیقاتتعمیر بازوی بارگیری بزرگترین پایانه نفتی کشور توسط متخصیصین داخلی
تعمیر بازوی بارگیری بزرگترین پایانه نفتی کشور توسط متخصیصین داخلی تعمیرات بازوی بارگیری بزرگترین پایانه نفتی کشور در جزیره خارگ با موفقیت انجام شد سید پیروز موسوی مدیرعامل شرکت پایانههای نفتی ایران گفت شرکت پایانههای نفتی ایران نقش بسیار مهمی در زمینه ذخیرهسازی و صادرات نفتجدولی ارزان ترین آپارتمان های مناطق مختلف پایتخت
به گزارش پایتخت مشاوران املاک در مناطق مختلف پایتخت از افزایش تعداد متقاضیان خرید در بازار مسکن خبر می دهند به گفته آنها به نظر می رسد طی یک دو هفته اخیر موتور معاملات خرید و فروش مسکن به آرامی در حال روشن شدن است انتشار اخباری مبتنی بر افزایش مبلغ وام خرید مسکن از محل اوراق ازپربیننده ترین اخبار هفته گذشته صدای قزوین
شخصیت شناسی از روی حلقه ازدواج سرما خوردگی با آنفلوآنزا چه فرقی دارد مشاغل ممنوعه برای خانم های باردار پردرآمدترین مدیران زن در جهان مردی که پشت همه خودپردازهاست اشتباه مصدق تکیه اعتماد و امید به آمریکا بود جزئیات خرید کالای ایرانی اعلام شد قزوین تنها نماینده ایران در المپیاد جتنظیم «صدای پایتخت» با شماره گیری کد «صفربیست ویک»
فرهنگ نگار با شماره گیری کد 021 رادیوهای خود را بر موج صدای پایتخت فرکانس 9 40 مگاهرتز تنظیم کنید به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ نگار میثم عبدی تهیه کننده برنامه صفر بیست ویک در خصوص این برنامه رادیویی گفت صفر بیست ویک در واقع یک مجله تحلیلی سرگرمی است که علاوه بر بصدای بیژن نوباوه هم درآمد: رسانه هایی که به نمایشگاه نرفتند بدترین کار را کردند
صدای بیژن نوباوه هم درآمد رسانه هایی که به نمایشگاه نرفتند بدترین کار را کردند فرهنگ > رسانه - بیژن نوباوه به خبرگزاری ایبنا گفته که در هر شرایطی از برگزاری نمایشگاههای فرهنگی به خصوص نمایشگاه مطبوعات استقبال میکند او با بیان این مطلب که دوست دارم اینبیشترین و کمترین عامل مرگ و میر در پایتخت/منطقه ای که کمترین فوتی را دارد
در گفت و گو با مدیرعامل سازمان بهشت زهرا س مطرح شد بیشترین و کمترین عامل مرگ و میر در پایتخت منطقه ای که کمترین فوتی را دارد گروه خدمات شهری مدیرعامل سازمان بهشت زهرا س با بیان اینکه در ۶ ماهه نخست سال جاری ۲۶٫۵۴۴ نفر در شهر تهران فوت شده اند گفت بیشترین علت فوت در پایتخت …نگاهی به مهم ترین سخنرانی شاه/ مردی که صدای مردم را دیر شنید
٣٧ سال پیش ١٤ آبان ٥٧ در بحبوحه اعتراضات مردمی شاه میان سال و مستأصل از اداره کشور مقابل دوربین تلویزیون ملی نشست آمده بود تا بی پرده سخن بگوید جمله معروفی را گفت که بار ها شنیده ایم من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم شتاب وقایع سال ٥٧ از تیرماه فزونی گرفته بود چند-
گوناگون
پربازدیدترینها