تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815354291




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جنگل های شمال ایران بیمار است


واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: جنگل های باستانی شمال ایران همواره نمادی از زیبائی سرزمین پارسیان بوده است اما به زعم برخی کارشناسان، این گنجینه ملی اکنون حال خوشی ندارد. طی دو سال گذشته، پیگیری دوستداران محیط زیست و اهتمام دولت یازدهم برای توقف بهره برداری از این منبع طبیعی تجدیدپذیر، منجر به شکل گیری مجادله های علمی اساتید دانشگاهی و کارشناسان ذیربط در فضای حقیقی و مجازی گردیده است. طرفین، چه مخالفین و چه مدافعین توقف بهره برداری، به واسطه تعلق خاطری که به سرزمین مادری خود دارند با جدیت و البته از موضع خود این موضوع را دنبال کرده و با آن مواجه می شوند. هادی کیادلیری، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد علوم تحقیقات تهران و رئیس انجمن جنگلبانی ایران که در سال 93 تندیس افتخار «جنگلبان» از سوی سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور به او اعطاء شده است یکی از جدی ترین مدافعین توقف بهره برداری یا همان تنفس جنگل های شمال به شمار می آید هر چند که بسیاری از اعضای انجمن جنگلبانی نیز در اردوگاه مخالفین قرار دارند. کیادلیری در گفت وگو با مردم سالاری از ضرورت های تحقق توقف بهره برداری از این میراث طبیعی با استدلال هائی علمی سخن می گوید؛ این پژوهشگر برتر دانشگاه آزاد در سال 94، بر این عقیده است که اکوسیستم جنگل های هیرکانی در ایران بیمار بوده و باید بگذاریم این بیمار استراحت کند. شاید بتوان مصاحبه پیش رو را به عنوان سندی برای قضاوت آیندگان قلمداد کرد. آنچه می خوانید گفت وگوی «مردم سالاری» با دکتر هادی کیادلیری است: چندی پیش طی گفت وگوئی با روزنامه «جهان صنعت»، اظهار داشته اید که افرادی با رویکرد منفعت طلبانه با موضوع تنفس دهساله جنگل های شمال ایران مخالفت می کنند! این اظهارات جنابعالی موجب موضعگیری برخی کارشناسان و نیز چندی از اعضای هیات علمی رشته جنگلداری دانشگاه های کشور شده زیرا به جهت مخالفتی که با موضوع تنفس جنگل های شمال دارند خود را در مظان اتهام دیده اند! آیا به راستی اساتید دانشگاهی و کارشناسان مخالف توقف بهره برداری از جنگل های شمال را منفعت طلب می دانید؟! خیر! در این خصوص به هیچ وجه به خود اجازه نمی دهم که به اساتید و کارشناسان، جسارت کنم بلکه اعتقاد دارم بسیاری از آنهائی که نظری مخالف با من دارند واقعاً از روی دلسوزی موضع گیری می کنند. اصولاً سه دیدگاه در این ارتباط مطرح می باشد این تقسیم بندی محدود به کشور ما نیست بلکه پرسپکتیوهائی است که در سطح جهان و در ارتباط با رویکرد به منابع و طبیعت مطرح می باشد؛ یک رویکرد، مبتنی بر نگاه اقتصادی یا در واقع فایده گرا یا همان منفعت طلبانه است؛ منفعت طلبانه نه به این مفهوم که نفع شخصی در کار باشد بلکه به این مفهوم که آن را به عنوان یک منبع اقتصادی ببینیم و از آن انتظار درآمد ریالی داشته باشیم مسلماً چنین انتظاری غیرشرعی یا غیر قانونی نیز نخواهد بود. وقتی برخی می گویند از این منابع باید بهره اقتصادی نیز ببریم در واقع تأیید چنین رویکردی است. رویکرد دیگری را هم اشاره کرده بودم که مورد هجمه قرار گرفت و آن اشاره به نگاه سنتی بوده است. رویکردی که اصرار دارد همچنان به شیوه گذشته ادامه دهیم و به روش های نوین نپردازیم. بیان این رویکرد نیز توهین آمیز نبوده است. مثل این که کسی به موسیقی سنتی علاقمند باشد ولی بیان چنین تعلق خاطری موجب استنباط اهانت شود! ما در جهانی زندگی می کنیم که سرعت تغییرات اجتماعی، تغییرات شرایط محیطی و نیاز مردم، شتاب دارد؛ لذا در چنین شرایطی اگر بخواهیم در گذشته بمانیم و دنبال تغییر نرویم دچار مشکل می شویم. اینطور نیست که گذشتگان کارشان اشتباه بوده باشد بلکه در بستر زمان و مکان، گذشتگان بهترین نسخه ها را اجرا کرده اند ولی برای زمان حاضر دیگر جواب نمی دهد. ما با محیط زنده ای طرف هستیم که شاخص های ما در ارتباط با آن در هر زمان تغییر می کند چون ابهامات فراوانی در ارتباط با محیط زیست داریم لذا از آنجائی که دانش ما در حدی نیست که بتوانیم تمامی جوانب محیط را بشناسیم مسلما با گذر زمان آگاهی ها بیشتر می شود و اهداف جامع تری را در نظر می گیریم و به این ترتیب افق ها، نگاه ها و روش ها نیز تغییر می یابد. به عنوان مثال تا سی سال پیش، تولید مستمر چوب را به عنوان شاخص پایداری اکوسیستم های جنگلی می شناختیم در حالی که به سایر کارکردهای جنگل توجهی نداشتیم و در نظر نگرفتیم که هر گونه دخالتی در این اکوسیستم می تواند روی سایر عناصر طبیعی نیز تأثیر بگذارد. اما در زمان حاضر که دانش و اطلاعاتمان بیشتر شده به این نتیجه رسیدیم که نباید مرکز ثقل تفکرمان را روی برداشت چوب متمرکز کنیم. وقتی آگاهی ها ارتقاء می یابد نیاز جامعه هم با گذشت زمان، تغییر می کند به نحوی که اگر نیاز به چوب در گذشته، نیازمندی اصلی انسان به جنگل بوده در عوض اکنون نیاز تفرجگاهی و زیبائی شناختی و موضوع گرمایش زمین و ذخیره آب و حفاظت از ذخایر ژنتیکی و حیات وحش، جایگزین نیازمندی های قبلی شده است. بنابراین با گذشت زمان و تغییر شرایط جامعه و محیط، اولویت ها جابجا می شود. می خواهم گفت وگو را با طرح این سوأل ادامه دهم که چه شواهد یا عواملی موجب گشته که عملکرد موجود را نامطلوب بدانید و جنابعالی و برخی دیگر از استادان دانشگاهی به سراغ ایده تنفس جنگل های شمال بروید؟! این واژه ای که بعضاً بکار می بریم نیز شاید واژه ای باشد که دیگران به ما چسباندند آنهائی که وضعیت جنگل های ما را مطلوب نمی دانند و به همین جهت تعبیر «تنفس» را مطرح کرده اند. اما تحلیل علمی ما صرفاً مبتنی بر تعبیر تنفس یا استراحت نیست بلکه نگاهی اکولوژیکی و اکوسیستمی مطرح است. چنین رویکردی اجازه نمی دهد که یک بُعدی وارد اکوسیستم شده و بر روی برداشت بیش از حد چوب متمرکز شویم. لذا وقتی فشار از روی اکوسیستم برداشته شود اکوسیستم نیز می تواند نفسی بکشد. شما در نظر داشته باشید که مقرر بوده هر ده سال طرح های جنگلداری را ارزیابی کنیم و انحرافات را محاسبه نمائیم؛ خوب! عملکرد صحیح یا غلط طرح های جنگلداری را بر اساس کدامین پارامترها ارزیابی کرده ایم؟! صرفاً بر اساس یک یا دو پارامتر همچون حجم چوب و آن هم به صورتی غلط ادعای انجام ارزیابی داشته ایم. به عبارتی شاخص ها و معیارهای درستی برای ارزیابی نداشتیم و نتوانستیم انحراف ها را محاسبه نمائیم. اصلاً مگر می شود صرفاً بر اساس یک یا دو پارامتر، وضعیت یک جامعه را تبیین کرد؟! پس پارامترهای دیگری همچون تنوع زیستی چه شدند؟! البته تا به حال ارزیابی عملکرد دهساله اجرای طرح های جنگلداری را شاهد نبوده ایم بلکه پس از دهسال اجرای طرح ها، بررسی درآمد و هزینه ها و عملکرد تعهدات طبق قرارداد و مفاد کتابچه آنهم بر روی کاغذ را «ارزیابی» نامگذاری کرده اند؛ به عبارتی هیچگونه ارزیابی علمی در طبیعت انجام نمی پذیرد! بله! من نخواستم اینگونه با صراحت محکوم کنم لذا با احتیاط صحبت کردم! همانگونه که می دانید عرصه های جنگلی را برای مدیریت به سطوحی به نام سری تقسیم می کنیم هر سری را نیز به قطعاتی چند ده هکتاری به نام پارسل تقسیم می کنیم و در هر سری یک قطعه را به عنوان شاهد انتخاب کرده و در طول ده سال هیچگونه دخالتی در قطعه شاهد انجام نمی دهیم و بر این اساس مقرر بوده پس از دهسال وضعیت قطعات بهره برداری شده را با وضعیت قطعه شاهد مقایسه کنیم و انحرافها را مشخص نمائیم؛ در کجای جنگل های شمال، چنین کاری را انجام داده یم؟! جدای از اینکه چنین ارزیابی ای انجام نگرفته بلکه بسیاری از همان قطعات شاهد نیز مورد دخل و تصرف توسط قاچاقچیان و همچنین تاخت و تاز دام واقع شده است! احسنت! حتی گاهاً پارسل شاهد را جائی انتخاب کرده اند که امکان بهره برداری میسر نبوده تا بتوان آن را نماینده واقعی وضعیت جامعه دانست. سخن من این است که حتی اگر اینها هم به درستی مدیریت می شد اما عملاً هیچگونه ارزیابی انجام نگرفته است. اگر بر فرض محال، ارزیابی نیز انجام داده باشیم بر اساس یکی دو پارامتر مثل موجودی چوب جنگل شاید اقدامی صورت پذیرفته باشد ولی آیا با یک پارامتر می توان وضعیت موجود یک جامعه را تبیین کرد؟! حال بماند که ساختار و محتوای طرح جنگلداری فعلی نیز کلی اشتباهات فنی دارد! مجدداً به سوال پیشین بر می گردم؛ اینکه چه شواهد و عواملی سبب شده که شما و اساتیدی همچون دکتر مهاجر و حتی قبل تر از آن، دکتر جزیره ای به این نتیجه برسید که لازم است برای نجات جنگل های شمال، بهره برداری چوبی متوقف گردد؟ یکی از عواملش، کاهش شدید تنوع زیستی است، یکی دیگر از عواملش نیز کاهش جمعیت حیات وحش است. الان شما وضعیت جمعیت حیات وحش را مناسب می بینید؟! خیر؛ تعادل ارتباط حیات وحش در اکوسیستم نیز مختل شده است. دقیقاً؛ جالب است که دوستان مخالف توقف بهره برداری قضاوت نادرستی دارند و ادعا می کنند که مدافعین توقف بهره برداری، اصطلاحاً چکمه پوش نیستند و جنگل را ندیده اند! من چهار سال فقط همکار طرح دکتر امانی بوده ام و طی آن چهار سال هر ماه تا 15 روز به تعبیر دوستان، چکمه می پوشیدم و جنگل می رفتم خودم دو دوره نشانه گذاری انجام دادم و تمامی مراحل را گام به گام رفته ام؛ حال در نظر بگیرید با شناختی که داشته ام مطالعه ای را انجام داده ام و یک قطعه شاهد را با تعدادی از قطعات بهره برداری شده مجاور آن مطالعه و مقایسه کرده ام؛ لازم است به نکته ای اشاره کنم که برخی دوستان ادعا می کنند باید جنگلی که مدیریت کرده ایم را با جنگلی که طرح ندارد مقایسه کنیم در حالی که اساساً چنین قیاس یا ترازوئی، غلط است زیرا عرصه ای که بهره برداری کرده ایم را باید با قطعه شاهد همان سری مقایسه کنیم. طبق مطالعه ای که انجام داده ام همان ابتدا که رفتیم شبکه آماربرداری را پیاده کنیم دیدیم که در پارسل شاهد باید بیش از صد پلات بیندازیم ولی در پارسل مجاور که بهره برداری شده بود باید 50 پلات پیاده کنیم تا بتوانیم به دقت مورد نظر برسیم. در واقع این وضعیت همان ابتدا که هنوز وارد مطالعه نشده بودیم به ما هشدار داد جنگلی را که دخالت کرده ایم همگن شده است و تنوع آن از بین رفته و به عبارتی آمیختگی آن کم شده است. به همین خاطر شما در عرصه بهره برداری شده با تعداد پلات کمتر می توانید به دقت مورد نظر برسید اما در پارسل شاهد که دست نخورده بود تعداد به بیش از 100 پلات رسید که نشان می داد ناهمگن تر و آمیخته تر است و از تنوع بیشتری برخوردار است. این مطالعه را در کدام قسمت از جنگل های شمال انجام داده اید؟ مورد ذکر شده را در حوزه اداره کل منابع طبیعی نوشهر انجام داده ام البته در حوزه استحفاظی ادارات کل چهارگانه شمال، در هر حوزه یک طرح را به عنوان نمونه مورد مطالعه قرار داده ام؛ کلیه این مطالعات طی سه یا چهار سال اخیر انجام شده است و نتایجش را نیز به زودی منتشر خواهیم کرد. من نمی خواستم در فضای رسانه به این مسئله ورود پیدا کنم ولی به واسطه اظهاراتی که برخی دوستان داشتند لازم است این عزیزان بدانند که بنده بر اساس اعتقاداتم کار می کنم و مساله جنگلداری و جنگلبانی را به عنوان یک شغل نمی بینم بلکه به عنوان یک مسئولیت اخلاقی می دانم؛ من هم همانند دوستان منتقد در این بخش تصمیم گیر نیستم بلکه به عنوان یک محقق دارم طرح مسئله می کنم. طرح هائی را در سنگده و در رامسر نیز مطالعه کرده ایم و البته بعضی هم در قیاس با سایر طرح ها، خیلی موفق بوده است. در حال حاضر نیز مطالعاتی در حال انجام است که پارامترهای مورد قیاس را بیشتر کرده ایم. در واقع با یک تیم داریم این بررسی را پیش می بریم. یعنی یک تیم ارزیابی برای این موضوع تشکیل شده است؟ این تیم ارزیابی، رسمی نیست که مثلاً از سوی دولت، پشتیبانی شود بلکه صرفاً در برنامه های خودم بوده و تعدادی متخصص را کنار هم جمع کردیم و به عنوان یک مسئولیت اخلاقی در حال انجام این کار هستیم. یکی از ایراداتی که به سازمان حفاظت محیط زیست وارد میدانم همین است که با بررسی کدام شاخص می گویند جنگل تخریب شده است؟! بر اساس اندازه گیری کدامین شاخص، چنین قضاوتی می کنند؟! سازمان حفاظت محیط زیست که نباید همچون مردم عادی بگوید جنگل تخریب شده است! اینگونه قضاوت کردن، صحیح و علمی نیست. لذا انتظار می رفت سازمان مزبور این ارزیابی ها را انجام می داد و نظارت می کرد. الان یکی از اشتباهات این است که فقط شاخص را تعریف می کنند در حالی که تمامی این شاخص ها همچون تنوع زیستی و موضوع کربن را سال هاست که می شناسیم ولی اندازه و مرجع آن را نداریم. مثلاً وقتی می گوییم تنوع زیستی، باید بگوئیم به چه میزان؛ به نحوی که اگر از آن حد عدول کردیم پی به اشتباه خود ببریم. اینها نواقصی است که باید اصلاح شود و مسلماً اگر امکاناتش مهیا شود توانائی انجام این کار را خواهیم داشت. شاید لازم باشد مدافعین توقف بهره برداری از جنگل های شمال، به لحاظ اکولوژیکی ضرورت توقف بهره برداری از این جنگل ها را تبیین نمایند در این صورت آیا یافته هائی علمی و عینی در اختیار دارید؟ از آنجائی که تخصص خودم سالم سازی و حفاظت جنگل است لذا باید به این قضیه، نگاه اکولوژیکی داشته باشم در این ارتباط وقتی طغیان آفات و بیماری ها و مرگ و میر دسته جمعی گونه هائی مثل شمشاد، شاه بلوط، راش، بلوط بلند مازو را در شمال می بینید به نحوی که بسیاری از گونه های کلیدی رو به قهقرا می روند با دیدن سندرم یا نشانگان این بیماری ها در طبیعت باید این آلارم را به خود بدهیم که اکوسیستم، بیمار است. برخی بر این عقیده هستند که به طور معمول چنین مسائل اکولوژیکی نیز اتفاق می افتد! در حالی که چنین نیست؛ وقتی آتش سوزی در جنگل را در سطحی وسیع می بینیم نباید بگوئیم طبیعی است زیرا وقتی شدت این آتش سوزی ها و طغیان مرگ و میرها نسبت به گذشته بیشتر باشد نشانگر این است پروسه ای غیر طبیعی در حال وقوع بوده و این اکوسیستم جنگلی، بیمار است. یک انسان بیمار نیز به استراحت نیاز دارد؛ به زبان ساده، شما از یک انسان بیمار نمی توانید خون بگیرید. تمامی این علائم و نشانه هائی که الان در شمال می بینیم را قبلاً در زاگرس دیده بودم؛ پنج سال پیش، مقاله ای با این عنوان نوشتم که «در آینده زاگرس، بیابانی می شود و هیرکانی نیز زاگرسی»؛ زیرا مشکلاتی همچون طغیان آفات را که یک دهه پیش در زاگرس داشتیم الان به سمت شمال کشور آمده است و زاگرس به فاز بعدی رفته و به عبارتی جنگل های شمال وارد فاز اول زوال اکوسیستم شده است. برای زوال اکوسیستم، سه طبقه داریم؛ طبقه اول، عواملی که اکوسیستم را برای آسیب پذیری، مستعد می کنند؛ دوم عواملی که محرک یا شروع کننده هستند مانند طغیان آفات برگها که قبلاً در زاگرس داشتیم و الان وارد شمال کشور شده است؛ اینها چند سالی اثر می گذارند و سپس وارد فاز بعدی می شوند؛ سوم نیز عواملی مانند آفات چوبخوار که موجب مشارکت در مرگ و میرها می شوند. وقتی جائی آفات چوبخوار را دیدید باید بدانید که وضعیت خیلی خطرناک است. اخیراً یک مصاحبه ای از دکتر سلاجقه در روزنامه جهان صنعت خواندم و متعجب شدم دوستانی که بر علیه من طومار نوشتند و انتقاد کردند چرا اظهارات ایشان را ندیدند! اظهاراتی که فاجعه آمیز بوده است! ایشان در آن مصاحبه اظهار داشتند: «تنک شدن جنگل همان تنفس دادن جنگل است و الگوی برداشت چوب در جنگل های هیرکانی را الگوی مناسبی می دانیم»! مفهوم اظهارات ایشان چنین است که اگر جنگل را تنک کنیم یعنی جنگل دارد نفس می کشد! در حالی که یکی از دلایل آفت زدگی که موجب بیماری و مرگ درختان می شود همین تنک بودن است. به همین دلیل در جنگلداری شهری و یا باغات همواره شاهد آفات و بیماری ها هستیم زیرا در یک محیط یکنواخت و تنک زندگی می کنند و همواره نیاز به رسیدگی دارند. ولی جنگل از پیچیدگی خاصی برخوردار بوده و در واقع حالت خود تنظیمی دارد و اکثر شرایط سخت محیطی را کنترل می کند. برخی که به ورود افراد غیرمتخصص در مباحث جنگلداری انتقاد می کنند باید این موارد را هم ببینند. فرد دیگری (دکتر اباذری) نیز اظهار داشته «تمامی جنگلبانان و کسانی که در جنگل کار کرده اند می دانند که جنگل بکر از نظر کیفیت، پائین تر از جنگل مدیریت شده است»! وقتی این چیزها را می شنویم تن آدم می لرزد که برخی حتی با مبانی نیز آشنا نیستند تا چه رسد به مباحث فنی! جنگل بکر یعنی جنگلی که بیشترین تعادل را دارد و قرن ها زندگی کرده و بیشترین مقاومت را در برابر تغییراتی محیطی از خود نشان می دهد و به عبارتی خود تنظیمی دارد. از طرفی یکی از مدیران عالیرتبه فعلی سازمان جنگل ها می گوید ما بیشتر از نیم مترمکعب در هکتار برداشت نمی کنیم! در حالی که باید ایشان را متوجه کنیم برداشتی که صورت می پذیرد متمرکز است و حجم برداشت را تقسیم بر دهسال می کنند و سپس تقسیم بر سطح کل جنگل می کنند و به این ترتیب، نیم مترمکعب در هکتار می شود؛ با چنین اظهاراتی شائبه ایجاد می شود که نکند برخی از این دوستان اصلا شناختی از کار در جنگل نداشته باشند! به خاطر مسائل اقتصادی میزان برداشت دهسال را در یک سال برداشت می کنند زیرا از لحاظ اقتصادی برایشان به صرفه نیست که هر سال 2 مترمکعب در هکتار برداشت کنند! عرصه ای را داریم که 120 مترمکعب در یک هکتار برداشت می شود بعد این رقم را تقسیم بر دهسال و سپس تقسیم بر کل سطح می کنند و به این ترتیب به آن رقم مورد ادعا یعنی 2 یا 3 مترمکعب در هکتار می رسند! آیا واقعاً اکوسیستم را اینگونه می فهمیم؟! یک سوم حجم در سطح یک هکتار را برداشت می کنند و می گویند به شیوه تک گزینی اعمال می کنیم در حالی که دارند به جنگل شوک وارد می کنند! البته در ارتباط با اظهارات دکتر سلاجقه باید عرض کنم ظاهراً تخصص ایشان رشته جنگلداری نیست! به هر حال ایشان رئیس پردیس دانشگاه تهران هستند و مقطعی رئیس سازمان جنگل ها بودند؛ جالبتر اینکه دکتر سلاجقه در ادامه می گوید: «طبیعت هم باید به نحو مطلوب مدیریت شود جنگل نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ در تمام دنیا جنگل زدائی انجام می شود و بعد جنگلکاری مفید»! من تصویر این مصاحبه را می توانم در اختیارتان بگذارم در همان صفحه ای بود که روزنامه «جهان صنعت» با من هم مصاحبه کرد. من واقعاً متأثر و متأسف هستم که دوستان چنین اظهاراتی را نمی بینند و به صورتی هدفمند به مدافعین تنفس جنگل های شمال حمله می کنند و حتی به صورت خصوصی پیام می دهند که کلیه نشانه گذاران و مجریان طرح ها و سایر فعالین در حوزه طرح های جنگلداری را علیه بنده بسیج خواهند کرد! واقعاً چنین موضع گیری هائی برایم قابل درک نیست! در پاسخ به این رفتارهای اخیر باید بگویم: ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم اصلاً تمایل ندارم این مسائل در رسانه ها باز شود؛ چندی پیش بیانه ای به نام 65 عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در مخالفت با توقف بهره برداری از جنگل های شمال منتشر شد؛ من از شما می پرسم گروه جنگلداری دانشگاه تهران چه تعداد عضو هیات علمی دارد؟! 65 عضو؟! یا اینکه اساتید سایر رشته ها در ارتباط با طرح های جنگلداری نظر داده اند؟! از طرفی در همان گروه جنگلداری دانشگاه تهران، آیا دکتر مهاجر و دکتر مجنونیان نیز بیانه مزبور را تأیید کرده اند؟! اصلاً امضای این 65 عزیز کجاست؟! این خیلی بد است که بیائیم روی اعتبار هیات علمی یک دانشگاه، قمار کنیم! می خواهم از بُعد دیگری این مسئله را بررسی کنیم؛ گمان می رود توقف بهره برداری چوبی از جنگل های شمال، نیازمند به یکسری پیش نیازها و بسترهای مطلوب مدیریتی باشد. بحران سازمان جنگل ها در برخورداری از نیروی انسانی چه در بُعد کمی و چه در بُعد کیفی، تخصیص نیافتن اعتبارات مالی کافی برای حفاظت از نواحی خارج از محدوده طرح های جنگلداری طی سالیان اخیر، مدیریت ضعیف و ناکارآمد سازمان جنگل ها در حوزه منابع انسانی موجود و بخش حفاظت، عدم توفیق در خروج دام از جنگل، ناهماهنگی سایر دستگاه های اجرائی با سازمان حاکمیتی جنگل ها و نداشتن مانیفستی تعهدآور برای التزام تمامی اجزای قوای سه گانه حاکمیت نسبت به حفاظت از منابع طبیعی و مشخصاً جنگل ها و مراتع، همگی از نمایه های مخاطرات پیش روی اجرای ایده تنفس دهساله به شمار می آید. بنابراین اجرای چنین ایده ای نیازمند به تدوین طرحی جامع و کارآمد است تا دغدغه های بسیاری از اساتید و کارشناسانرا نیز در این ارتباط پوشش دهد. آیا اصلاً چنین طرحی تدوین شده یا اینکه صرفاً بر سر ایده ای به این نام، چالش وجود دارد؟! من کاملاً این حرفهای منطقی را می پذیرم. ما کجای این مسائل را رد کردیم؟! چه مدافعان و چه مخالفان توقف بهره برداری، همه به مدیریت جنگل اعتقاد دارند و بر این عقیده هستیم که باید طرح تهیه شود. اما اختلاف ما در این نقطه است که اگر طرح های جنگلداری همچون گذشته بخواهد با گره خوردن به چوب تهیه و اجرا گردد در نتیجه کل این مناطقی را که طرح در دست اجرا داریم در آینده حتی طرح های موجود نیز فعال نخواهند بود چون چوبی برای بهره برداری وجود نخواهد داشت! شاهدش اینجاست همین الان که تا حدودی جلوی برداشت چوب را گرفتند مجریان نمی پذیرند؛ در واقع این مسئله نشان می دهد اگر مدیریت طرح های جنگلداری را به چوب گره بزنیم ده سال آینده که چوبی وجود نخواهد داشت باید جنگل ها را رها کنیم و آن 900 هزار هکتار جنگلی را که طرح جنگلداری ندارد نیز هیچگاه برایش طرحی اجرا نخواهد شد. اما در نقطه مقابل، مخالفین توقف بهره برداری می گویند اگر بخواهیم طرح های جنگلداری را به اعتبارات دولتی ارتباط بدهیم با مشکل مواجه می شویم چون هیچ اعتمادی به تخصیص اعتبارات دولتی وجود ندارد. حال اگر این دو واقعیت را کنار هم بگذاریم روی کدامیک کار کنیم به موفقیت خواهیم رسید؟ اگر همه دوستداران محیط زیست بسیج شوند و انرژی بگذاریم تا دولت را مجاب کنیم که فقط با تخصیص بودجه یک تیم فوتبال، اعتبارات مورد نیاز را اختصاص دهد سهل الوصول و کارآمدتر است یا اینکه به همان روال گذشته ادامه دهیم و چوب برداشت کنیم تا ببینیم چه می شود؟! من شک ندارم که می توان این اعتبارات را تأمین کرد زیرا این اعتبارات مورد نیاز در برابر بودجه سالیانه کشور اصلاً رقمی نیست! قدیمها که می خواستند کسی را نفرین کنند می گفتند خدا شما را با خودتان مشغول کند؛ الان این وسط ما با خودمان مشغول شدیم در حالی که باید توان خود را بسیج می کردیم تا دولت را برای تأمین اعتبارات مالی مجاب گردانیم. برخی می گویند اگر از جنگل برداشت چوب انجام نگیرد با توجه به مشاغل مرتبط در این بخش، با مشکلات اجتماعی مواجه می شویم؛ چه تعداد افراد مرتبط با طرح های جنگلداری موجود، شاغل هستند؟ اولاً اینکه صنایع تعطیل نخواهد شد چون با راه حل های جایگزین همچون واردات چوب و زراعت چوب، منابع مورد نیاز صنایع تأمین می گردد. حال در بدبینانه ترین حالت بگوئیم چند هزار نفر با مشکل مواجه می شوند اگر الان نتوانیم مشکل این چند هزار نفر را حل کنیم آیا دهسال آینده در برابر بحران های زیست محیطی همچون خشکی و گرد و غبار می توانیم مشکل 70 میلیون ایرانی را حل کنیم؟! از طرفی عده ای می گویند اگر بهره برداری متوقف شود قاچاق چوب تشدید می گردد؛ در حال حاضر هفت میلیون مترمکعب مصرف چوب کشور است در حالی که سالیانه 600 هزار مترمکعب تولید چوب جنگلی داریم؛ در سال 2018 برآورد شده که 13 میلیون مترمکعب چوب نیاز خواهیم داشت آن وقت با این 600 هزار مترمکعب می خواهیم جلوی قاچاق چوب را بگیریم؟! واقعاً این راه حل است؟! این چیزها است که در ذهنمان علامت سوال ایجاد می کند که می گوئیم برخی صادقانه صحبت نمی کنند بلکه از در تخریب و توهین وارد می شوند. برخی نیز استدلال می آورند که مگر علت تخریب جنگل فقط بهره برداری است؟! به هیچ وجه ما چنین ادعائی نداریم زیرا عوامل تخریب متعدد است از جمله حضور دام در جنگل، زمین خواری و معادن و قاچاق چوب نیز از سایر عوامل تخریب هستند ولی این دلیل نمی شود که به خاطر تعدد عوامل تخریب، یک عامل را نادیده بگیریم و از یک چیز غلط برای توجیه یک چیز غلط دیگر استفاده کنیم! به هر حال بهره برداری نیز به عنوان یک مؤلفه از علم جنگلداری به شمار می آید و نمی توان آن را از مدیریت علمی جنگل حذف کرد. به نحوی که پروفسور یخکشی در سال 92 طی مصاحبه ای با صراحت اظهار داشتند «بهترین، شاداب ترین و پویاترین این منابع تجدیدپذیر، جنگل هائی هستند که با رعایت تنوع زیستی و بر مبنای اصل توسعه پایدار بهره برداری شوند. به معنای دیگر، جنگلی که بر مبنای اصل توسعه پایدار بهره برداری نشود، یا تخریب می شود یا نمی تواند شادابی و پویائی لازم را داشته باشد». ولی شما می فرمائید بهره برداری از جنگل های شمال ایران موجب تخریب می شود. این تعارض را چگونه حل می کنید؟ دکتر یخکشی استاد بنده هستند و مطلع هستید که چقدر به او افتخار می کنم؛ به لحاظ علمی فرمایش ایشان صحیح است ولی آیا می توانیم شرایط جنگل های ایران و وضعیت مدیریت در این بخش را با کشورهای اروپائی قیاس کنیم؟! یک درصد از سطح کشورمان، جنگل شمال است؛ ارزش جنگل های ایران با ارزش جنگل های اروپا برابری می کند؟! این جنگلی که میراث طبیعی جهان است؛ از طرفی کشورهای اروپائی، توسعه یافته هستند و جزئی ترین مسائل را رعایت می کنند. به عبارتی در حضور توأمان دام و قاچاق چوب، بهره برداری انجام نمی دهند؛ درست است؟ احسنت! اصلاً وقتی به صاحبنظران کشورهای اروپائی بگوئیم که در جنگل های ما دام حضور دارد و در عین حال بهره برداری هم انجام می دهیم به ما می خندند! آنها صد سال قبل این مشکل را حل کردند. آنها قاچاق چوب ندارند. ما الان بهره برداری مضاعف داریم. باید توجه داشته باشیم که مفهوم توسعه در بستر فرهنگی هر جامعه تعریف می شود. آیا نظارت آنها مانند شیوه نظارت ما است؟! در بعد نظارت و ارزیابی، ما مشکل اساسی داریم که فعلاً نمی خواهم وارد این بحث بشوم. سالهاست که کارشناسان و استادان دانشگاهی رشته سیاست و مدیریت منابع طبیعی و محیط زیست، ریشه ناکامی مدیریت این بخش در ایران را به عدم برخورداری از یک تشکیلات مقتدر، منسجم و مستقل می دانند اما متأسفانه کنشگران محیط زیست و نمایندگان سازمان های مردم نهاد (NGO) تلاشی مؤثر برای تحقق این مهم مصروف نداشتند که نشان می دهد در کنش و رفتار سازمان های مردم نهاد، احساسات بر عقلانیت، غلبه دارد. اما از بُعدی دیگر، تلاش های متعهدانه همین فعالین مدنی با ابتکار دولت تدبیر و امید منجر به توجه ویژه حاکمیت به مقوله محیط زیست شده است؛ صحت چنین ادعائی با موضعگیری بی بدیل رهبر انقلاب در اسفند سال 93 کاملاً نمایان است. حتی خانم ابتکار نیز طی مصاحبه ای با روزنامه مردم سالاری که در تاریخ 29 دی 93 منتشر گردید با صراحت وعده داد که این تحول ساختار سازمانی را در مفاد برنامه ششم توسعه لحاظ نماید؛ وعده ای که تاکنون محقق نشده است! این بستر سیاسی در ارکان حاکمیت به وجود آمده و روزنامه مردم سالاری نیز طی دو سال اخیر پرچمدار این نهضت ملی بوده است. اما در عجبم که اساتید دانشگاهی برای تحقق این مسئله مهم، کنشی تأثیرگذار ندارند و صرفاً در عرصه سخنوری آن هم در محافل خصوصی و یا حتی دانشگاهی فعال هستند! می خواهم سوال پایانی این مصاحبه، به مثابه یک محاکمه باشد! شما، استادان دانشگاهی برای به نتیجه رسیدن این مطالبه ملی، در عرصه عمل چه کرده اید؟! به همین خاطر می گویم ما را نفرین کرده اند و ما با خود مشغول شده ایم! به جای اینکه روی یک چنین مسئله مهمی متمرکز شویم الان باید پاسخگوی بی مهری ها و اظهارات دوستان باشیم! وقتی 65 عضو هیأت علمی دانشگاه تهران بیانیه می دهند که مخالف توقف بهره برداری هستند و تلویحاً با چنین بیانیه ای این استنباط را به وجود می آورند که همه چیز، خوب است آن وقت شما انتظار دارید که تصمیم گیران به ضرورت تحول ساختاری باور پیدا کنند؟! بنابراین ابتدا باید ثابت کنیم که وضعیت، بحرانی است تا از ما راهکار بخواهند در غیر اینصورت نمی توانیم گام بعدی را برداریم. مسلماً تا زمانی که ما زیرمجموعه یک وزارتخانه ای هستیم که این وزارتخانه مثل یک غولی دارد منابع طبیعی را می بلعد امکان ندارد بتوانیم وضعیت موجود را سامان دهیم. الان 850 هزار هکتار زیراشکوب زاگرس را شخم می زنند و کشاورزی می کنند در حالی که مدیریت بخش کشاورزی نسبت به منابع طبیعی جزئی از یک کل است؛ اصلاً مأموریت های مدیریت این دو بخش با هم تفاوت دارد؛ کشاورزی تأمین کننده غذا به شمار می آید در حالی که منابع طبیعی، تضمین کننده حیات و به دنبال تولید خدمات در بلند مدت است. بنابراین تمامی مشکلاتی که الان در حوزه مدیریت منابع طبیعی می بینیم حل کردنش در قالب ظرف کوچکی همچون سازمان جنگل های فعلی امکان پذیر نخواهد بود. سازمان جنگل ها در حال حاضر یک سازمان دست چندم در وزارت جهاد کشاورزی است که توانائی تنه به تنه شدن با سایر وزارتخانه ها را ندارد. در حال حاضر یکی از مشکلاتی که داریم این است که همه گمان می کنند صرفاً سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان جنگل ها، متولی حفظ طبیعت هستند! در حالی که این یک مسئولیت ملی است. 83 درصد مساحت ایران را منابع طبیعی تشکیل می دهد. سایر ارگان ها صرفاً بر سر منافع دنبال سهم خواهی هستند در حالی که نمی خواهند در حفظ و نگهداری، مسئولیتی بپذیرند. البته بنده اعتقاد دارم ساختار فعلی باید مستقل از محیط زیست و به «وزارت منابع طبیعی» ارتقاء پیدا کند. ولی برخی از صاحبنظران علم سیاست و مدیریت منابع طبیعی و محیط زیست بر این عقیده هستند که سازمان جنگل ها و محیط زیست نمی توانند جدا از هم مدیریت شوند و باید در کنار هم و البته در قالب یک وزارتخانه، مدیریت شوند. من برعکس چنین موضوعی، اعتقاد دارم. نظر شخصی من این است که یک ناظر نمی تواند خودش مجری باشد. این دو وظیفه با هم تفاوت دارد. سازمان جنگل ها وظایفش اجرائی است در حالی که سازمان محیط زیست وظایفش نظارتی است. وقتی این دو را یکی ببینیم آن وقت یک ناظر به خودش امتیاز منفی نمی دهد! اگر ساختاری تعریف شود که بخش نظارت، مستقل باشد می توانیم به موفقیت برسیم. الان یکی از مشکلات سازمان جنگل ها این است که در برخی حوزه ها خودش نهالکاری می کند، خودش اطفای حریق را انجام می دهد و خودش نیز به عملکرد خود امتیاز می دهد! بنابراین اگر این دو وظیفه ذیل یک وزارتخانه تعریف شود هیچگاه یک وزیر اجازه نمی دهد دستگاه ناظر، عملکردش را نقد کند. برای رفع این دغدغه نیز راهکار وجود دارد؛ وقتی مانیفستی الزام آور در رأس قوای سه گانه برای حفاظت از محیط زیست تبیین و تصویب شود در آن صورت، نظارت پارلمان بر عملکرد وزیر به راحتی می تواند این کاستی را پوشش دهد و حتی با تقویت بخش کارشناسی سازمان های بازرسی نیز می توان به این مقوله کمک کرد. از طرفی فعالیت های نظارتی و حفاظتی نیز فی نفسه جزو امور اجرائی قلمداد می شوند و به عبارتی به صورت انتزاعی تفکیک این امور به نظارتی و اجرائی، مفهومی ندارد. ولی من معتقدم این وظایف، متفاوت است و باید بین وظایف اجرائی و نظارتی تفاوت قائل شویم. باید در نظر داشته باشیم که بسیاری از کشورها به این سمت رفتند و مجموعه محیط زیست و منابع طبیعی را در قالب یک تشکیلات واحد مدیریت می کنند! قبول دارم ولی شرایط کشور ما با کشورهای اروپائی قابل قیاس نیست. من دارم در مختصات اجتماعی، فرهنگی و مدیریت کشور ایران صحبت می کنم؛ در کشورهای اروپائی مجری از ناظرش هم مسئولیت پذیرتر است. یعنی به حدی توسعه یافته هستند که اگر ناظر هم بالای سرش نباشد کارش را به درستی انجام می دهد؛ در چنان سیستمی به فرد خطاکار رحم نمی کنند. ادامه در صفحه16


شنبه ، ۲۳آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 164]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن