واضح آرشیو وب فارسی:کیاربیدار: هر کسی را که نمی توانست با او کار کند بلافاصله محل کارش را تغییر می داد ولی بسیار احترام می گذاشت و با هماهنگی مسئولان، کار مناسبی برایش پیدا می کرد. مرتب هم به او سرکشی می کرد تا رنجیده خاطر نشود.به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کیاربیدار به نقل از سرویس «فرهنگ حماسه» ایسنا، اولین لحظه های سال 1344 بود.موقع تحویل سال،ابوطالب و همسرش،وقتی فرزندشان به دنیا آمد،نامش را ابراهیم گذاشتند.ابراهیم کمی که بزرگ شد همراه پدربزرگش مشغول کار شد تا کمک خرج خانواده باشد.هم کار می کرد و هم درس می خواند. به دوره تحصیلی راهنمایی که رسید، در کنار کار و درس برای انقلاب هم مبارزه کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج درآمد. در این زمان با فوت پدرش، مسئولیت اداره خانواده روی دوش ابراهیم افتاد. او حالا به صورت مضاعف کار می کرد و البته از درس خواندن و فعالیت برای انقلاب هم فاصله نگرفت. با شروع جنگ و فرمان امام خمینی (ره) برای دفاع از مرز های سرزمین مان، ابراهیم نیز راهی جبهه ها شد. ثابت قدمی اش در دفاع از دین و سرزمین موجب شد که ابراهیم علاوه بر جانباز شدن در عملیات «محرم» در سال 61، به استخدام سپاه دربیاید و در سال 64 هم در لشکر 16 قدس گیلان مسئول تسلیحات و مهمات لشکر شود. ابراهیم رضوانی کودک وسط تصویر ابراهیم در همان سال ها موفق به اخذ مدرک دیپلم اقتصاد شد. در کنار این ها، ابراهیم روحی شاداب و قلبی پر از محبت داشت که همه از بودن در کنارش لذت می بردند. تواضعش باعث نشد وقتی معاونت عملیاتی تدارکات لشکر قدس را به او واگذار کردند از محبت و خدماتش به دیگران کاسته شود. وی بعد از مدتی جانشین تدارکات لشکر 16 قدس شد. ابراهیم سرانجام پس از سال ها حضور در عملیات هایی چون «والفجر 9»، «کربلای 2»، «کربلای 4»و «کربلای 5»، در عملیات «نصر 4» در شهر «ماووت» و بامداد 31 خرداد 1366 به شهادت رسید. سبک زندگی نصر الله حیدری رودباری از همرزمان ابراهیم رویات می کند: سال 1364 با ابراهیم در تدارکات لشکر آشنا شدم. او در آن زمان مسئول مهمات لشکر بود که مأموریت های مهماتی لشکر را در غرب و جنوب کشور انجام می داد. در طول مدت آشنایی با ایشان، خصوصیات و صفاتی دیدم که جا دارد نقل کنم. اطاعت پذیری ابراهیم از مافوق و سلسله مراتب فرماندهی در آن زمان که نه درجه ای بود و نه جایگاه سازمانی کارکنان، مثال زدنی بود. اساسا ولایتی بود و کارها را براساس تکلیف دنبال می کرد. مدیریت ابراهیم زبانزد بود. تمام موارد مربوط به خودش و زیرمجموعه اش را سریع می نوشت و بلافاصله انجام می داد و هیچ کاری را برای فردا نمی گذاشت. در مورد هر کسی انتقادی داشت و یا ضعفی می دید، یادداشت می کرد و به خود فرد می گفت. با کسی رودربایستی نداشت. تیزبین و زیرک و باهوش بود. او برای خودسازی خودش و دیگران وقت می گذاشت. بیهوده سخن نمی گفت. وقتی کاری را به زیردستان می سپرد خودش قبلا آن را انجام داده بود. با عمل، دیگران را به کار وادار می کرد. اگر می گفت کاری باید با دقت و سرعت دنبال شود، پس از 24 ساعت برای سرکشی و اجرای دستورات داده شده، مجددا مراجعه می کرد. اگر دستوراتش اجرا نشده بود، خودش دست به کار می شد و کار را به اتفاق افراد انجام می داد. وجدان کاری خوبی داشت و به همین دلیل در کارش جدی و سخت گیر بود و هیچ امری را رها نمی کرد. حتی اگر دیگران توان کاری را نداشتند خودش انجام می داد. صبر و حوصله و بردباری اش زیاد بود. هیچ کاری را تا انجام نمی داد و تا به نتیجه نمی رساند، دست بردار نبود و استراحت نمی کرد. مسئولیت مهمات غرب و جنوب کشور را به خوبی انجام می داد. یک پایش در غرب و یک پایش در جنوب بود و اگر روزی یک جا توقف داشت از همان جا با بی سیم و تلفن، موارد ارسال محوله را پیگیری و به دقت کنترل می کرد. اگر ضعفی در مسئولیت هایش می دید بلافاصله در محل حاضر می شد و آن را برطرف می کرد و این گونه، همیشه یک قدم جلوتر بود. روحیه نظامی گیر خوبی داشت. واقعا یک بسیجی کامل بود و با بسیجیان خوب کار می کرد. در موقع کار جدی بود، آن قدر که کار برای خیلی ها سخت به نظر می رسید. ایشان با کسی تعارف نداشت و هر کسی را که نمی توانست با او کار کند بلافاصله محل کارش را تغییر می داد ولی بسیار احترام می گذاشت و با هماهنگی مسئولان، کار مناسبی برایش پیدا می کرد. مرتب هم به او سرکشی می کرد تا رنجیده خاطر نشود. ابراهیم رضوانی نمازش را سر وقت می خواند. عبادتش همیشه به جا بود. در همه جلسات، به موقع حاضر بود. نظم و انضباطش الگو گرفته از دین بود. در تمام کارهای سخت و طاقت فرسا در گرمای جنوب و سرمای غرب کشور، آمادگی و توان رزمی بالایی داشت و همیشه توکلش بر خدا بود. رمضانعلی رضوانی برادر شهید می گوید:پیش از عملیات نصر 4 همه فرمانده گردان ها و فرمانده لشکرها از کمبود سهمیه مهمات از طرف قرارگاه ناراحت بودند. وقتی ابراهیم وارد جلسه فرماندهی شد روحیه اش خیلی خوب بود. بعضی گفتند: برادر رضوانی! ما از نبود مهمات ناراحتیم، شما بی خیالید؟! ابراهیم گفت: ناراحت مهمات نباشید از عملیات کربلای 5، زیاد غنیمت «دپو» کرده ام. همه تا شنیدند، خوشحال شدند. این شد که در عملیات نصر 4، رزمنده های لشکر قدس گیلان حماسه ها آفریدند. ابراهیم برایش فرق نمی کرد که مسئول مهمات است. یکی از بچه های گردان یا رسول (ص) می گفت: من در گرمای جنوب، پشت خاکریز، کمک تیربارچی بودم که یک نوشابه سرد تگری رسید دستم. تا سرم را بلند کردم دیدم ابراهیم آمده تو خط و دارد بین بچه ها نوشابه توزیع می کند. فاطمه خلیلی همسر برادر شهید هم می گوید: در خانه داشتیم شیرینی درست می کردیم. بچه ام خیلی اصرار کرد که به من هم بدهید درست کنم، اما کسی توجه نکرد. شهید بزرگوار بلند شد، یک ظرف گرفت و یک تخم مرغ و مقداری آرد برای بچه آماده کرد و گذاشت که او هم درست کند. طوری با حوصله این کار را کرد که من که مادرش بودم این حوصله را نداشتم. برای عملیات کربلای 2 چندین اتوبوس راهی جبهه ها می شدند. من و همسرم و فرزند کوچک سه ساله مان برای بدرقه رفته بودیم. وقتی که همه سوار شدند، بچه چنان گریه کرد که همه خیال کردند پدرش است که به جبهه می رود. شهید ابراهیم او را بغل کرد و برد توی اتوبوس و ما نمی توانستیم بچه را ازش جدا کنیم. خیلی بی تابی می کرد. خلاصه با هر زحمتی بود بچه را از اتوبوس بیرون آوردیم. وقتی اتوبوس حرکت کرد ما تا پلیس راه رشت با آن ها رفتیم تا بچه را ساکت کنیم. پیش از آن هر وقت که ابراهیم به جبهه می رفت از بچه ام می پرسیدم: عمو کی می آید؟ می گفت: عمو زود می آید. انتهای پیام
شنبه ، ۲۳آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کیاربیدار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]