واضح آرشیو وب فارسی:خدمت: دیروز باز هم زاینده رود این کهنه رود دیار نصف جهان زنده شد و جانی دوباره گرفت و با جاری شدنش مردم این دیار را سرحال تر از گذشته کرد.به گزارش خدمت به نقل از فارس؛ دیروز اصفهان حال و هوای دیگری داشت، مردم این دیار فارغ از همه هیاهوهای روزمره زندگی و به دور از مشغله ها و گرفتاری های همیشگی شور و شعفی خاص داشتند، همه آمده بودند تا لحظه جاری شدن آب در بستر خشک زاینده رود را ببینند. همه آمده بودند تا زنده شدن دوباره زاینده رود را نظاره کنند. داستان همان داستان همیشگی زاینده رود بود، داستان بازگشایی رگ حیاتی شهر، جایی که مردمانش با آن خاطرات تلخ و شیرین بسیاری دارند، جایی که همه از پیر و جوان زیر پل خواجو آواز «به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی ...» را سر داده اند. دیروز باز هم زاینده رود این کهنه رود دیار نصف جهان زنده شد و جانی دوباره گرفت و با جاری شدنش مردم این دیار را سرحال تر از گذشته کرد، شدت استقابل مردم اصفهان از زاینده رود به حدی بود که این رودخانه یکی از شلوغ ترین شب های خود در طول تاریخ جاری شدنش را پشت سر گذاشت، آنچنان که هرکس شنیده بود آب به اصفهان رسیده آمده بود تا این لحظه زیبا و دلنشین را ببیند. هر کس به طریقی سعی می کرد خوشحالی خود را از این رویداد زیبا نشان دهد، عده ای با خانواده شان در کنار زاینده رود نشسته بودند و از آن لذت می بردند و عده ای هم با رفتن در وسط رودخانه شادی خود را بروز می دادند، کمی آن طرف تر زوج جوانی بودند که سلفی می گرفتند و لبخند شادی بر لبانشان نقش بسته بود، اما زیر سی و سه پل پیرمردی را دیدم که از شوق با هق هق گریه هایش شادی می کرد گویی که به یاد ایام جوانی و خروش قدیم زاینده رود افتاده بود. مردم اصفهان که ماه ها منتظر دیدن چنین صحنه ای بودند، از شوق جاری شدن آب در زاینده رود سراسیمه خود را به این رودخانه می رساندند و با گرفتن عکس و فیلم یادگاری قدم گذاشتن آب بر بستر خشک رودخانه را ثبت می کردند. آری، برای خوشحال شدن نیاز نبود اصفهانی باشید، هرکس از هر دیاری که آنجا بود از این اتفاق مبارک خوشحال می شد، فردی که از مشهد به اصفهان سفر کرده بود با تعجب از شور و شعف مردم اصفهان می گفت هر اتفاق خوبی که مردم کشورم را خوشحال کند منم را همان اندازه شاید هم بیشتر خوشحال می کند. یکی دیگر از شهروندان که از شهرهای اطراف اصفهان آمده بود می گفت یک سالی بود که هر وقت از کنار رودخانه زاینده رود می گذشتم اشک توی چشمانم جمع می شد و غمی تو چهره مردم بود، رگ حیاتی شهر خشک شده بود و هزار بار از هم سئوال می کردیم، کی مسبب این وضع است؟ حال آب باز شده، اشک ها و لبخندها را در چهره های مردم می بینم، مردمی که ناباورانه به زنده رودشان نگاه می کنند. دیروز مردم اصفهان رنگ شادی را در چهره یکدیگر دیدند و شاید در این میان کشاورزان بیش از همه از جاری شدن آب خوشحال شدند. اصفهان مادری است که فرزندش را به زور از آغوشش جدا کردند، چشم های این مادر همیشه در انتظار دیدار فرزند است، دیگر فروغی ندارد که در دوری آن را تحمل کند و ملتمسانه دستش را به طرف شما دراز می کند.
شنبه ، ۱۶آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خدمت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]